پاسخهای کوتاه به سؤالهای بلند. این خصلت گفتوگوهای اینترنتی است و البته وقتی پای «فریدون آو» در میان باشد، این خصلت پررنگتر میشود. دومین گفتوگویمان با «آو» هم مکاتبهای و هر دو البته در ماه آذر، به فاصله یک سال از یکدیگر انجام شد. مناسبت گفتوگوی قبلی برپایی نمایشگاه «مکالمه بصری» در توتال آرتز دوبی بود و مناسبت این یکی نمایشگاه گروهی «چهره» / تصویری از خود» در سه گالری آران، لاجوردی و اُ. البته کیوریتور هر دو،«آو» بود. فریدون آو طراح، نقاش و مجسمهسازی حاذق و از پیشگامان هنر معاصر ایران، محسوب میشود. آو، متولد ۱۳۲۴ در تهران و فارغالتحصیل رشته هنرهای کاربردی برای تئاتر از دانشگاه آریزونا و زیباشناسی فیلم از دانشگاه نیویورک است. این نقاش، مقطعی از تحصیلاتش را هم در دانشگاه نیویورک سپری کرده است.
او کار هنریاش را در زمینه تئاتر آغاز کرد و به طراحی پوستر، صحنه، لباس و نورپردازی نمایشها پرداخت. از زمان تأسیس تئاترشهر تهران در سالهای ١٣٥٠، طراح دائمی آنجا بود. گالری زند در تهران و گالری هایدن- زند در واشنگتن آمریکا در دهه ٧٠ میلادی به سرپرستی هنری او اداره میشدند و سالها «۱۳ ونک» را اداره میکرد که به اصرار خودش، نه یک گالری، که اتاقی برای ارائه آثار پیشتاز هنری بود. فریدون آو که همنسل نقاشانی مانند حاجیزاده، زندهرودی و محصصها بوده، هماکنون از همه همنسلانش فعالتر است؛ چه از نظر کار شخصی و چه از لحاظ کار فرهنگی. مجموعه آثار او اغلب ترکیب مواد روی تصاویری است که از بوم پلات گرفته شدهاند و روی آنها خطوطی با رنگ و به شکل تقریبا بینظم آورده شده است.
در این مجموعه، با دو زیرمجموعه «چهره» و «تصویری از خود» روبهرو هستیم. شاید بتوان گفت در مجموعه «چهره»، حقیقتا با انتخابهای شما روبهرو هستیم. چون شما این آثار را در طول سالها، برای مجموعه شخصیتان جمعآوری کردهاید و در یک بازخوانی مجدد، به نمایش گذاشتهاید. آیا میتوان گفت نمایشگاه چهره به پسند فریدون آو نزدیکتر است؟ به خود فریدون آو؟ آیا میتوان گفت نمایشگاه چهره یک خودنگاره و self-portrait از فریدون آو است؟
بله، هرکس هرکاری میکند چه خودآگاه چه ناخودآگاه، تصویری از خود است.
در جهان هنر امروز، رویههای خاصی بهوضوح دیده میشوند. امروز بخش بزرگی از هنر نه بر تولید (production) که بیشتر بر انتخاب (selection) و ارائه (presentation) متمرکز شده است. این دقیقا همان کاری است که یک کیوریتور هم انجام میدهد. آیا میتوان گفت آثار هنری در دستان یک کیوریتور انبوهی از حاضر-آمادهها یا Ready madeها هستند که انتخاب و ارائه میشوند؟ شما با این نظر همراه هستید؟ و درنتیجه تنها در مقام انتخاب و ارائه، خود را هنرمند نخست این مجموعه میبینید؟
بله با کمک دوستان و همکاران و تمام ٧١ سال تجربه از سوی دیگر، در کمتر از یک دهه گذشته، بستر فناوری اطلاعات، شرایط جدید و عجیبی را در رسانه و هنر رقم زده است. اگر کسی یک blog، یک صفحه facebook یا یک کانال Telegram داشته باشد در واقع دبیر و سردبیر این صفحات است. یا اگر به یک حسابInstagram سری بزنیم، بالقوه با یک مجموعه curateشده از تصویر و متن روبهرو هستیم که حالا زیرساخت دریافت آنی بازخورد مخاطبانش را هم در خود دارد. عملا کسی که یک حساب Instagramیا چیزی از این دست دارد، میتواند ردای یک curator را برتن کند. هرچند این ردا بسیار برایش گشاد باشد. به نظر شما عمومي شدن عکاسی، فیلمسازی، آهنگسازی، رسانه، curating و ... این بیش از حد در دسترسبودن بسیاری چیزها، یک فرصت است یا تهدیدی که بیماری سهلانگاری را بیشازپیش رواج میدهد.شاید فرستنده عمومی باشد، ولی گیرنده انحصار به فرد است.
در مقدمه کتاب «فریدون آو طراح» بیان شده گویا یک مجموعه سهجلدی در دست تهیه بوده که جلد دوم آن «فریدون آو هنرمند» و جلد آخر آن «خود فریدون آو» است. عنوان اخیر بسیار جذاب است. درواقع تا حدودی میتوان گفت ادعایی بزرگ است. کتابی که چنین عنوانی بر خود دارد: «خود فریدون آو» این پروژه به کجا کشید؟ آیا این تقسیمبندی و نامگذاری ایده خود شما بود؟
پروژه این سه جلد تقسیمی بود از کارهایی که تابهحال من کردهام از جمله طراحی، نقاشی و مجموعهداری. طراحی چاپ شده، نقاشی عید امسال چاپ میشود و متنهایی که نوشتهام.
همانطور که میبینیم، جهان تصاویر امروز انبانی از پدیدهای نوظهور به نام selfi شده است. مردمانی هستندبیوقفه مشغول نوشتن جملاتی هستند که به آن status گفته میشود و این محتوا را در بستری باز و در دسترس با انبوهی از مخاطبانشان به اشتراک میگذارند. آیا به نظر شما عموم انسانها قصد دارند تصویرشان، آنحالوهوایشان را به نمایش بگذارند؟ خود واقعیشان را نشان دهند؟ یا تصویری که میپسندند و در ذهن میپرورانند را از خودشان به نمایش بگذارند؟
نمیدانم!
اگر نگاهی به تاریخ هنر معاصر بیندازیم، شاید هیچکس به اندازه سیندی شرمن (Cindy Sherman) خودش را موضوع آثارش قرار نداده باشد. اما در هیچیک از آنها او به ساختن تصویری از خود نمیپردازد. او عامدانه خودش را دستخوش تغییر کرده و تصویری کاذب از خود ارائه میکند. او نمیخواهد تصویری از خود ارائه کند (اینجا ممکن است ادعا کنیم حتی اگر میخواست هم نمیتوانست). ممکن است کسی مدعی شود مردمان امروز سعی دارند بیوقفه از خود تصاویر کاذب ارائه کنند و هنرمندان هم نهتنها از این جماعت جدا نیستند، بلکه از موفقترین آنها هستند. چقدر با این دیدگاه توافق دارید؟ آیا واقعا یک هنرمند تلاش میکند خود واقعیاش را به تصویر بکشد؟ آیا اساسا میتوان تصویری از «خود» ارائه کرد. آیا صادق یا کاذببودن این تصویر اساسا مهم است؟
چه بخواهند چه نخواهند هرکاری که هنرمند میکند اشارهای به زاویه دیدار به کل است.
در مجموعه «چهره»، در گالری لاجوردی، که گزیدهای از مجموعه شخصی شما بود، تعدادی ماسک هم در میان آثار و اشیای ارائه شده دیده میشد؛ ماسکهایی شاید متعلق به فرهنگ قبایل بدوی، شاید در آفریقا یا آمریکای لاتین، نمیدانم... . اما به نظرم حضور این ماسکها میتوانست در خود اشاراتی هم داشته باشد. اگر بخواهم سؤال قبل را به نحو دیگری تکرار کنم باید به ماسکها اشاره کرد. چقدر دیگر آثار ارائهشده در این نمایشگاه با این نقابها متفاوت یا مشابه هستند؟ نقاب در فرهنگ هنر کاربردی درواقع برای پوشاندن خود به کار میرفته. برای «خود»نبودن. برای «دیگری»بودن. شاید هم برای پوشاندن «خودِ ظاهری» و نمایش نمادی از «خودِ واقعی». با کدامیک از این دو ایده بیشتر همراه هستید؟ بقیه آثار این مجموعه یا کل نمایشگاه بیشتر در کدامیک از این دو چارچوب معنا میشوند؟
هردو.
ترجیح میدهید دیگران چه خوانشی از این مجموعه گردآوریشده (کل نمایشگاه تصویری از خود) داشته باشند؟ آیا این مجموعه را به شکل یک گزارش از تصویر هنرمندان معاصر ایران از خودشان ببینند یا مجموعهای که تلاش میکند تعریف جدیدی از مفهوم «تصویری از خود» ارائه کند.
امیدوارم هر دو.
شاید تمام انسانها «تصوّر»ی از «خود» داشته باشند. اما قطعا عده اندکی توان تبدیل این «تصوّر» به «تصویر» را دارند و شاید عده بسیاربسیار کمتری هم از این فرایند سربلند بیرون میآیند. به نظر شما چه کسانی در مسیر تبدیل تصوّر به تصویر موفق هستند؟ البته میدانم این پرسش بسیار کلی و فلسفی است و فقط به «تصویری از خود» محدود نمیشود چون تبدیل هر امر«انتزاعی» و ناملموس برای «خود» به هر امر «انضمامی» و ملموس برای «دیگری»، میتواند مصداقی برای این چالش رسیدن از «تصوّر» به «تصویر» باشد. اما بخش مرتبط با بحث ما آن قسم از تصوّر و تصویری است که واجد «خودارجاعی» باشد.خوشبختانه شما سؤالهایتان را به جواب تبدیل کرديد بنابراین من مجبور نیستم به خودم فشار بیاورم!
عنوان نمایشگاه با هوشمندی «تصویری از خود» انتخاب شده است. میتوانست «خودنگارهها» هم باشد. اما در آن صورت دایره تعاریف برای این مجموعه محدودتر و سختگیرانهتر میشد. درحالحاضر بسیاری از آثار این نمایشگاه در نگاه اول با تصویری از آفریننده آنها مرتبط نیستند. آیا تعمدی در چنین انتخابی بوده؟ آیا میتوان گفت هر اثری که هنرمند تولید میکند یا به طور عامتر هر متنی که تولید میشود یا تصویر «خود» مؤلف است یا تصویر «دیگری» در آینه مؤلف؟ (که این دومی هم از «خود» مؤلف جدا نیست). اگر با این برداشت موافق هستید، چه چیزی دایره انتخابهای شما را محدود میکرد؟
توضيحي درباره هنرمندهایی که شرکت کردند ندارم. در این نمایشگاه چه با آثار هنری چه بافتن چه موسیقی توضیح دیگری به جز تصویری از خود ندادم بنابراین هدف از این دعوت برداشت شخصی و کاملا انحصار به فردی است.
هماکنون شما زمان زیادی صرف این نمایشگاه کردهاید، درمجموع، تصویر هنرمند معاصر ایرانی را از «خود» چگونه میبینید؟ آیا یک مشابهت یا خصلت آشکار میان این آثار مییابید؟ یا تصویر هنرمند معاصر ایرانی از «خود» بسیار متنوعتر از آن میبینید که خصلت مشترکی حتی کمرنگ، در آن دیده شود؟
منظور اینطور نمایشگاههای گروهی در درجهاول اجتماعسازی هنری است، در درجه دوم وادارکردن و مطرحکردن اینطور سؤالهاست. منظور جوابدادن نیست. موقعیت مطرحکردن از زاویههای مختلف است.
آیا تصویر ما از «خود»دستساخته خود ماست یا دستساخته «دیگری»؟
هر دو.
شعار بخشی از جنبش فمینیستی در غرب این بود که زنان، «زن» متولد نمیشوند، «زن»ساخته میشوند. شاید هم بتوان دایره این افراد را مثلا به اقلیتها گسترش داد؛ اقلیتهای اعتقادی یا مذهبی، اقلیتهای سیاسی، اقلیتهای قومی و... . احتمالا در بسیاری از جوامع تصویر این افراد (افرادی که در اقلیت هستند یا در اقلیت پنداشته میشوند) از «خود» دستخوش اصلاحات «اکثریت» یا اقلیتهای قدرتمند میشود. آیا تصویر این طبقه از «خود»دستساخته خودشان است یا دستساخته «دیگری»؟
هر دو
در این نمایشگاه چقدر تشابه و تفاوت میان هنرمندان زن و مرد در بازنمایی تصویر از «خود» یافتید؟
هیچ.
احساس نمیکنید بخش قابل توجهی از هنرمندان ما در دیدن «خود» یا گفتن از «خود» ناکام ماندهاند؟ اگر با چنین برداشتی موافق هستید ریشه آن را در چه میدانید؟ فرهنگی؟ سیاسی؟ اجتماعی؟ آیا مردمان دیگر مثلا در غرب، در گفتن از «خود» کامیابتر نیستند؟ فکر نمیکنید هر قدر به شرق جغرافیای هنر نزدیکتر شویم با امر بازنمایی «خود» چالش عمیقتری پیدا میکنیم؟
کار آسانی نیست خود را صادقانه دیدن. از هر لحاظ فرهنگهایی که سنتیتر هستند و ریشههای عمیقتر دارند برخوردار از آداب و رسوم سنگینتر هستند.
فکر میکنید اگر این نمایشگاه را ٤٠ سال پیش برگزار میکردید خصلت مشترکی در میان آثار قابل بازشناسی بود؟ و اگر بود با خصايص امروز چه پیوندی داشت؟
سؤال سخت از من نپرسید. من نه غیبگو هستم نه تاریخدان!
بیشترین الفت شما با هنر کدام منطقه دنیاست؟ اگر این نمایشگاه در آنجا گردآوری شده بود، برآیند آن نمایشگاه چه اشتراکات یا تفاوتهایی با برآیند این نمایشگاه داشت؟
همانقدر که تاریخ معاصر ایران با تاریخ معاصر هر جای دیگر فرق دارد، همانقدر انعکاس ناقص شکسته را نشان میدهد.
نيما توسلي
- 15
- 2