چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳
۱۱:۲۰ - ۱۰ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۲۶۲۴
هنرهای تجسمی

مجتبی تاجیک: هنر نقاشی دوران غربال‌گری را طی می‌کند

مجتبی تاجیک,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی
مجتبی تاجیک می‌گوید سال‌هاست نقاشی انسان نکشیده ولی نقاشی اشیاء برایش حکم انسان را دارد.

هنرآنلاین/ مجتبی تاجیک هنرمند نقاشی است که از سال‌های پیش با نقاشی از کفش‌ها، جعبه‌ها، صندوق‌های امانات و... شناخته شد و کم‌کم جایگاه خود را در جامعه تجسمی پیدا کرد. این هنرمند که متولد ۱۳۴۵ است، فعالیت هنری خود را با عکاسی آغاز کرد و پس از آن نقاشی را به عنوان فعالیت اصلی خود برگزید. جدیدترین مجموعه آثار تاجیک با عنوان "تن-ها" چندی پیش در گالری اثر به نمایش درآمد. به همین بهانه گفت‌وگوی هنرآنلاین با این هنرمند را بخوانید.

 

آقای تاجیک، از چه زمانی به نقاشی علاقه‌مند شدید و یادگیری نقاشی را آغاز کردید؟

در دوران راهنمایی و زمانی که ۱۲ ساله بودم، خانمی به مدرسه ما می‌آمد و بعدازظهرها برای دانش‌آموزان کلاس خصوصی طراحی می‌گذاشت که من هم در آن کلاس‌ها شرکت می‌کردم و کم‌کم به این کار علاقه‌مند شدم. جرقه اولیه را آن خانم در ذهن من به وجود آورد و بعد از آن شروع به طراحی کردن چهره اقوام و آشنایانم کردم. این وضعیت تا ۱۷ سالگی طول کشید تا این‌که در سال ۶۲ به کلاس‌های عکاسی مسعود معصومی در کارگاه لورکا رفتم. مرحوم معصومی از اقوام ما بودند و من عکاسی را نزد ایشان آموزش دیدم. سال ۶۴ به خدمت سربازی رفتم و وقتی از خدمت برگشتم، همچنان به کارگاه لورکا رفت‌وآمد می‌کردم و درگیر عکاسی بودم. آقای هومن مرتضوی در کارگاه لورکا کار می‌کرد که یک روز شماره تلفن آقای آیدین آغداشلو را از ایشان گرفتم و بعد از صحبت‌هایی که با استاد آغداشلو انجام دادم، به کلاس‌های ایشان رفتم و یادگیری نقاشی را نزد استاد آغداشلو آغاز کردم.

 

پس تحصیلات آکادمیک نقاشی ندارید؟

خیر. البته من در اولین سالی‌ که دانشگاه سوره افتتاح شد، در کنکور شرکت کردم و برای این دانشگاه پذیرفته شدم. حتی یکی دو جلسه هم سر کلاس‌ها رفتم ولی تحصیل را رها کردم. من معتقدم که دانشگاه و تحصیلات آکادمیک به آدم کمک می‌کند ولی شاید آن زمان برای من مناسب نبود که به دانشگاه بروم. به همین خاطر دانشگاه را رها کردم و مشغول به کار شدم.

 

آقای آغداشلو چقدر روی ذهنیت شما در حوزه نقاشی تاثیر گذاشت؟

حُسن بزرگ یاد گرفتن نقاشی در حضور آقای آغداشلو این بود که ایشان راه را به من نشان داد. به یاد دارم که روزی مشغول یاد گرفتن نقاشی آبرنگ بودم که به پشت‌بام رفتم و تکه‌ای از یک کولر آبی را نقاشی کردم. بعد همان را به استاد آغداشلو نشان دادم و ایشان گفت خیلی خوب است. شاید اگر کسی دیگر به جای ایشان بود، این کار را تشویق نمی‌کرد، ولی آقای آغداشلو از ایده من خوشش آمد و آن را تأیید کرد که همین روی من تأثیر زیادی گذاشت.

 

دوران شاگردی شما در حضور آقای آغداشلو چقدر به طول انجامید؟

من یادگیری نقاشی را در سال ۶۹ در حضور ایشان شروع کردم و فکر می‌کنم دوران شاگردی‌ام تا سال ۷۳ هم ادامه داشت. البته در ماه‌های آخر کلاس‌ها کمتر به نزد ایشان می‌رفتم ولی تا سال ۷۳ به طور مداوم شاگردی ایشان را کردم. من آن موقع برای این‌که هزینه‌های زندگی و کلاسم را تأمین کنم، در هتل انقلاب مشغول کار بودم که همین در گذراندن دوره نقاشی من نزد استاد آغداشلو تأخیر انداخت وگرنه آن‌هایی که مشغول کار نبودند، این دوره را زودتر می‌گذراندند.

 

زمانی که شروع به عکاسی کردید، عکاسی را در حد آموزش و تجربه انجام می‌دادید یا این‌که در این زمینه فعالیت جدی هم داشتید؟

من عکاسی صنعتی و تبلیغاتی انجام می‌دادم و از این طریق پول در می‌آوردم. شغل و درآمد اصلی من از راه عکاسی بود. تازه ده سال است که پول وارد هنر نقاشی شده است و قبلاً پولی در این حرفه نبود. حراج کریستیز دبی باعث شد که مردم ما به خرید تابلو روی بیاورند و نقاش‌ها بتوانند از راه نقاشی ارتزاق کنند. قبل از آن همه نقاش‌ها یک شغل دیگر هم در کنار نقاش بودن داشتند. آن‌ها یا تدریس می‌کردند و یا کارهای گرافیکی انجام می‌دادند. من هم عکاسی انجام می‌دادم و منبع درآمدم عکاسی بود.

 

در کنار عکاسی صنعتی و تبلیغاتی، عکاسی هنری انجام نمی‌دادید؟

خیر. آن موقع اصلاً چنین چیزهایی وجود نداشت. عکاسی هنری و مفهوم فاین آرت تازه چند سال است که به شکل جدی رواج پیدا کرده است.

 

اشاره کردید که در جوانی بخشی از یک کولر آبی را نقاشی کردید. چه شد که فکر کردید نقاشی از یک کولر آبی، یک لنگه کفش یا یک جعبه می‌تواند یک اثر هنری باشد؟

خیلی از نقاشی‌های من از یک جرقه در ذهنم شروع شده است. ایده کشیدن آن نقاشی هم از ناخودآگاه و درون من آمد و دقیقاً نمی‌توانم بگویم که چطور شد آن را کشیدم. بعد از آن هم بارها اشیایی را دیدم که احساس کردم متعلق به فضای ذهنی خود من است و باید آنها را نقاشی کنم. معمولاً آدم‌ها خیلی وقت‌ها چیزهایی را می‌بینند که خیلی راحت از کنارشان می‌گذرند ولی هنرمندان ممکن است همان چیزها را طور دیگری ببینند و تبدیل به سوژه یک اثر هنری کنند. شاید این لطف خداوند به من است که گاهی می‌توانم یک سری چیزهای جزئی را ببینم و نقاشی آن‌‌ها را بکشم.

 

تاکنون چقدر پیش آمده که سوژه‌هایی که می‌بینید را ابتدا عکاسی کنید و بعد از روی عکسی که گرفته‌اید به کشیدن نقاشی آن سوژه‌ها بپردازید؟

خیلی وقت‌ها این کار را انجام داده‌ام چون وقتی یک سوژه‌ای را در محل خاصی ببینم، نمی‌توانم همان‌جا مستقر شوم و شروع به کشیدن نقاشی کنم، بنابراین آن سوژه را عکاسی می‌کنم و بعد نقاشی آن را می‌کشم. عکاسی کردن برای من مثل کشیدن طرح است. معمولاً نقاش‌ها ابتدا طراحی می‌کنند و بعد طرح‌شان را در قالب یک نقاشی به روی بوم می‌آورند که من به جای طراحی کردن سوژه مد نظر، از آن عکس می‌گیرم و بعد شروع به کشیدن نقاشی می‌کنم.

 

مجتبی تاجیک,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی

عکاسی چقدر می‌تواند در کمپوزیسیون و نورپردازی نقاشی‌های‌تان تأثیرگذار باشد؟

مطمئناً عکاسی به نقاشی کمک می‌کند. عکاسی همیشه با من بوده و من هر دوی آن‌ها را با هم پیش می‌برم. اما نکته جالب این است که اگر به نقاشی‌های من توجه کنید، متوجه می‌شوید که دید من در کشیدن نقاشی بسته است و همیشه یک سری اشیاء مثل جعبه، بیلبورد، لباس یا میخ را روی بوم می‌کشم ولی در مورد عکاسی، دیدم گسترده‌تر است و سعی می‌کنم تصاویر گسترده‌تری را ثبت کنم. این چیزی است که هنوز خودم هم دلیلش را نمی‌دانم. 

 

همه مجموعه‌هایی که در سال‌های گذشته به نمایش گذاشته‌اید، سوژه‌هایی مثل جعبه‌های کفش، صندوق پست، بیلبوردهای شهری و... دارند. چرا به سراغ این سوژه‌های واحد می‌روید و آنها را بر چه اساسی انتخاب می‌کنید؟

همه این سوژه‌ها با یک اتفاق شروع شده و آن‌ها را بر اساس جستجو پیدا کرده‌ام. نمایشگاه اخیرم با نام "تن-ها" که در گالری اثر برگزار شد، مجموعه‌ای از نقاشی‌های لباس بود. یک روز خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم یک لباس را نقاشی کنم و بعد که آن نقاشی تمام شد، فکر کردم که این مجموعه می‌تواند ادامه‌دار باشد. من اشیاء را خیلی انسانی می‌بینم. بعد از دوره نوجوانی که چهره انسان‌ می‌کشیدم دیگر هیچ‌وقت نقاشی انسان نکشیدم ولی نقاشی اشیاء برایم حکم انسان را دارد. مثلاً در مجموعه نقاشی کفش‌ها، حرکت آدم‌ها در کنار هم برایم مهم بود. یک سری از کارهایم مثل مجموعه جعبه‌ها و کفش‌ها، کارهای استودیویی است ولی مجموعه بیلبوردها و ماشین‌ها را در شهر و خیابان پیدا کرده‌ام.

 

بنابراین می‌شود گفت که یک سری از آثارتان درونی هستند و فضای محدودتری دارند و بقیه آثارتان به یک فضای خارجی متصل شده‌اند. این داخلی و خارجی بودن آثار به لحاظ نوع پرداخت و تکنیک، روی کاری که انجام می‌دهید تأثیرگذار است؟

فرق زیادی نمی‌کند. در نمایشگاه "تن‌-ها" تجربه جدیدی در نوع رنگ‌گذاری داشتم و یک تفاوت‌هایی با بقیه کارهایم به وجود آمد ولی من به طور کلی یک نقاش هستم و دیگر نمی‌آیم فکر کنم که نقاشی‌ام را چطور بکشم. حتی وقتی از من می‌پرسند که فلان اثر را چطور کشیدی؟ می‌گویم نمی‌دانم، خودش کشیده می‌شود. به نظرم اگر آدم با درونش روراست باشد، هنرش مورد قبول قرار می‌گیرد و بیننده خواهد داشت.

 

شما خودتان را نقاش طبیعت بی‌جان می‌دانید؟

حتماً.

 

به نظرتان اگر آن حس انسانی که در اشیاء نقاشی‌های شما وجود دارد را یک حس زنده در نظر بگیریم، با طبیعت بی‌جان بودن آثار منافاتی ندارد؟

طبیعتاً دسته‌بندی‌های آبستره، فیگوراتیو، طبیعت بی‌جان و... وجود دارد ولی اگر بیشتر دقت کنیم، می‌بینیم که در نقاشی آبستره هم حس و انرژی جریان دارد و یا در کار فیگوراتیو هم این آدم‌ها هستند که تبدیل به اشیاء می‌شوند. در نتیجه فکر می‌کنم این‌که می‌گویم همه اشیاء جان دارند، در تضاد با مفهوم طبیعت بی جان نیست. برای من حتی یک سنگ هم حس و انرژی دارد و می‌تواند روی همه چیز تأثیر بگذارد. همه اشیاء جان‌دار هستند که اگر این‌طور نبود کل دنیا به هم می‌ریخت.

 

نقاشی فیگوراتیو مدت‌ها رواج نداشت ولی الان دوباره مورد توجه قرار می‌گیرد. کار انتزاعی هم همچنان طرفدارهای خودش را دارد. در این بین شاید طبیعت بی‌جان، گرایشی است که افراد کمتری به سراغ آن می‌روند و حتی با وجود امکانات عکاسی، لزومی برای این نوع نقاشی حس نمی‌شود. شما به عنوان هنرمندی که خودتان را نقاش طبیعت بی‌جان می‌دانید، چه ضرورتی دیدید که به این گرایش هنری بپردازید؟

این ضرورت درونی است و به همان موضوع روراست بودن که خدمت‌تان عرض کردم بر می‌گردد. من اگر از کارم لذت نمی‌بردم، مسلماً تا الان کارم ادامه پیدا نمی‌کرد. خیلی‌ها همزمان با من شروع به برگزاری نمایشگاه کردند ولی کارشان را به هر دلیلی ادامه ندادند اما من از سال ۷۴ تاکنون، ۱۴ نمایشگاه انفرادی برگزار کرده‌ام که این نشان‌دهنده انرژی و حقیقتی است که از درون من بیرون می‌آید. خوشبختانه مخاطبم را هم پیدا کرده‌ام و از این طریق زندگی می‌کنم.

 

یک هنرمند نمی‌تواند با مد پیش برود چون خودش یک خالق است و باید تأثیرگذار باشد نه تأثیرپذیر. یعنی هنر این‌طور نیست که بگوییم چون حالا نقاشی طبیعت بی‌جان مد نیست، پس من هم روی علاقه‌ام پا بگذارم و سراغ فرمی دیگر از نقاشی بروم. من فکر می‌کنم که یک نقاشی زمانی تأثیرگذار می‌شود که یک اتفاقی در درون نقاش افتاده باشد. اگر این اتفاق افتاد، دیگر فرقی ندارد که یک نقاشی آبستره از درون آن بیرون بیاید یا طبیعت بی‌جان. هر کسی به یک شکلی نقاشی می‌کند و جنس تکنیکش فرق دارد ولی مهم آن اتفاقی است که باید در درون نقاش بیفتد و باعث تأثیرگذاری نقاشی شود.

 

شما سال‌ها کار عکاسی صنعتی و تبلیغاتی انجام داده‌اید و در آن کار هم با اشیاء برخورد داشته‌اید. به نظرتان چه تفاوت‌هایی بین نقاشی از اشیاء با عکاسی از آنها وجود دارد؟

به نظرم فرق زیادی ندارد. شاید تفاوتش در این است که من با نقاشی می‌توانم درونیات خودم را روی تابلو بیاورم که این ویژگی در عکاسی وجود ندارد. طبیعت بی جان را با عکاسی می‌توان خیلی بهتر نشان داد ولی نکته‌ای که اهمیت نقاشی را زیاد می‌کند این است که نقاش می‌تواند درونیات خودش را روی بوم بیاورد. من که اشیاء را نقاشی و عکاسی می‌کنم، فرق زیادی نمی‌توانم بین آن‌ها قائل شوم ولی شاید این‌ها برای مخاطب فرق داشته باشد. 

 

شما ۱۴ نمایشگاه انفرادی برگزار کرده‌اید. در این بین نمایشگاه‌هایی وجود داشته که سوژه‌های‌شان به هم مرتبط بوده باشند؟

معمولاً نمایشگاه‌هایم سوژه متعلق به خودشان را دارند ولی قبل از مجموعه جعبه‌ها یک مجموعه‌ای را به نمایش گذاشتم که در آن هم یک سری جعبه با المان‌های متفاوت وجود داشت. به نوعی آن نمایشگاه پیش زمینه و شروع‌کننده نمایشگاه جعبه‌ها بود که بعد از آن اتفاق افتاد.

 

اکثر مجموعه‌های شما مانند جعبه کفش‌ها، صندوق‌ها و... فضاهای بسته‌ای دارند ولی در مجموعه "تن‌-ها" به یک فضای باز و بی انتها رسیده‌اید. این سیر و تحول چگونه اتفاق افتاد؟

من با مجموعه "تن‌-‌ها" و لباس‌هایی که در این مجموعه کشیده‌ام، به دنبال مفهوم تنهایی می‌گشتم. نقش این لباس‌ها از تنهایی می‌آمد و برایم جذاب بود. شما وقتی خودخواسته تنها هستید، با خودتان خیلی رو راست هستید و ماسک بر چهره‌تان نیست. نه قرار است نقش بازی کنید و نه قرار است خودتان را برای کسی بزک کنید. در تنهایی آرامشی وجود دارد که آن آرامش برای من جذاب بود. رودکی شعری دارد که می‌گوید: "با هزار مردم تنهایی / بی هزار مردم تنهایی". متأسفانه این بیت عین حقیقت است. آدم قرن ۲۱ علیرغم تمام ارتباط‌هایی که دارد، به سمت تنها شدن می‌رود. لایک زیادی می‌خورد و کامنت زیادی دریافت می‌کند ولی کسی از دلش خبر ندارد. کانسپت نمایشگاه "تن-ها"، تنهایی است که هم به درونیات من و هم به واقعیت دنیای امروز مرتبط است.

 

در دنیای نقاشی هنرمندی وجود داشته که از او تأثیر گرفته باشید؟

معمولاً هنرجوها در دوره شاگردی به کار هنرمندان دیگر توجه زیادی نشان می‌دهند. من هم همینطور بودم و حتی یک زمانی کار هنرمندان خارجی را کپی می‌کردم. مثلاً برای یاد گرفتن نقاشی رنگ روغن، اثری از رامبراند را نقاشی کردم. نقاش‌های دیگری هم مثل اندرو وایت و دیه‌گو ولاسکوئز هم برای من خیلی جذابیت دارند. متأسفانه زمانی که شاگردی می‌کردم، منابع زیادی وجود نداشت که بتوانم به آن‌ها مراجعه کنم و آثار نقاشان برجسته جهان را ببینم. سال‌ها به موزه هنرهای معاصر می‌رفتم که کتاب بگیرم ولی می‌گفتند این کتاب‌ها هنوز شماره‌بندی نشده است. خوشبختانه الان اینترنت باعث شده آثار هنرمندان برجسته نقاشی در دسترس علاقه‌مندان باشد.

 

 چهار سال پیش به موزه سیته شهر پاریس رفتم و آثار هنرمندان برجسته‌ای را از نزدیک دیدم و کاملاً افسرده شدم. همیشه با خودم می‌گفتم که چرا اینقدر به آثار ونسان ون‌گوگ توجه می‌شود؟ تا آن موقع فقط عکس آثارش را دیده بودم ولی وقتی رفتم و از نزدیک به تابلوهای ون‌گوگ نگاه کردم، واقعاً حیرت‌زده شدم. الان هنرجوهای ایرانی نقاش‌های بیشتری را از هنرمندان مطرح جهان می‌بینند که این اتفاق خیلی خوبی است ولی امیدوارم اگر قرار است با دیدن آن نقاشی‌ها در ذهن هنرجویان ما تأثیرگذاری اتفاق بیفتد، این تأثیرگذاری در جهت خوب آن باشد.

 

برای مجموعه بعدی‌تان شیء یا سوژه جدیدی را انتخاب کرده‌اید؟

سوژه مجموعه بعدی‌ هم لباس است ولی این‌بار به شکل دیگری به این سوژه می‌پردازم. کلاً فشن و بحث لباس و کفش برای من جذابیت دارد. لباس، شی‌ء متفاوتی است که در مجموعه بعدی به شکلی دیگر به آن می‌پردازم. این‌بار لباس‌ها ساده‌تر و حس تنهایی آن‌ها کمتر و رنگ‌های‌شان شادتر خواهد بود.

 

قصد دارید دوباره به عکاسی برگردید و عکاسی صنعتی و تبلیغاتی انجام بدهید؟

عکاسی علاقه‌ای است که از دوران دبیرستان در من شکل گرفته و مطمئناً علاقه‌ای که در آن سن و سال در آدم به وجود می‌آید، خیلی قوی است. عکاسی صنعتی و تبلیغاتی یک فضای بزرگ می‌خواهد و امکانات زیاد احتیاج دارد که من از آن دور شده‌ام. الان چون علاقه زیادی به طبیعت و معماری دارم، می‌خواهم عکاسی طبیعت و معماری انجام بدهم.

 

به عنوان هنرمندی که سال‌هاست در عرصه هنرهای تجسمی فعالیت دارید، اوضاع هنرهای تجسمی را در کشورمان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

عرصه هنرهای تجسمی ایران در یک بلاتکلیفی بد به سر می‌برد و هنرمند، گالری‌دار و خریدار در جایگاه درست خودشان قرار ندارند. هیچ‌کدام نمی‌دانند کجا هستند و چه‌کار می‌کنند. هیچکس هم قرار نیست کمکی انجام بدهد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که مسئول ساماندهی این وضعیت است، خودش را دخالت نمی‌دهد و بقیه هم کاری از دست‌شان بر نمی‌آید. من به عنوان یک نقاش ۵۱ ساله که ۲۲ سال است به طور حرفه‌ای کار می‌کنم و نمایشگاه می‌گذارم، سعی می‌کنم کار خودم را به بهترین نحو انجام بدهم ولی نمی‌توانم شرایط بدی که در آن قرار گرفته‌ایم را تغییر بدهم. در سال‌های اخیر وضعیت هنرهای تجسمی به لحاظ کمّی بهتر شد ولی به لحاظ کیفی افت پیدا کرد. هر هفته ده‌ها گالری در سطح شهر تهران فعال هستند و آثار هنرمندان مختلف را به نمایش می‌گذارند ولی کیفیت آثار واقعاً جالب نیست.

 

فکر می‌کنید افت کیفیت عرصه تجسمی به آموزش هنرمندان هم بستگی دارد؟

بله. کلاً هیچ چیز سر جای خودش نیست. ما به عنوان هنرمندان این مملکت هم مشکلاتی داریم که باید برطرف‌شان کنیم. هیچ هنرمندی کامل نیست چون هنر کمال و انتها ندارد. من خودم به مشکلاتی که در کارم دارم واقف هستم. دوست دارم آدم‌های معمولی به دیدن نمایشگاه‌هایم بیایند چون بعضی وقت‌ها چیزهایی را از آن‌ها می‌شنوم که به کارم کمک می‌کند.

 

عده‌ای به من می‌گویند چرا نمایشگاه برگزار می‌کنی؟ به نظر من نقاشی به خودی خود یک هنر خاص است و یک نمایشگاه نقاشی اگر خیلی موفق باشد، حدود هزار بازدیدکننده دارد. مثل سینما و موسیقی نیست که میلیون‌ها بیننده و شنونده داشته باشد. حالا اگر همین هنر را هم بخواهیم خاص‌تر کنیم، دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند. به نظرم الان نقاشی ما دارد یک دوره گذار را طی می‌کند و در آن غربال‌گری صورت می‌گیرد. امیدوارم این غربال‌گری درست اتفاق بیفتد و آدم‌هایی در این حرفه بمانند که باید بمانند تا هنر کشورمان ارتقاء پیدا کند.

 

 

مریم درویش

 

 

  • 14
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش