سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۱۳:۲۸ - ۰۷ شهریور ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۶۰۱۸۴۸
هنرهای تجسمی

عكاسان ايرانی «بحران» را چگونه تعريف می كنند؟

عکاسی,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی

انتهاي جاده در دود سياه و غليظ محو شده است. ٥ كودك در امتداد جاده؛ رو به دوربين در حال فرارند، فرار از چيزي مهيب، خيلي مهيب، كودكاني در محاصره سربازان مسلح، سربازاني كه توجهي به كودكان ندارند و مشغول كنترل خشاب‌هاي‌شان هستند، صورت كودكان از شدت ترس درهم پيچيده، نگاه‌شان پر از درد است، فريادشان در ثانيه‌هاي

 

ثبت تصوير جاري شده، دختركي در وسط اين جمع، عريان، با قدم‌هاي پرهراس، با دهاني باز مانده از فريادي كه پژواكش تا چشم‌هاي مخاطب، تا ٥٠ سال بعد هم مي‌رسد، دست‌ها را از بدن دور نگه داشته و مي‌دود. اين، عكسي بود كه به جنگ ويتنام (به مداخله امريكا در ويتنام) پايان داد. سردبيراني كه اين عكس را منتشر كردند، پاي عكس نوشتند «دختر ناپالم».

 

كودك عريان در عكس «نيك يوت»؛ عكاس آسوشيتدپرس، يكي از معدود بازماندگان روستايي در جنوب ويتنام بود كه سال ١٩٧٢ هدف بمب‌هاي ناپالم (آتش‌زا) قرار گرفت.

 

بحران، فقط زلزله و جنگ نيست

اغلب ما مخاطبان كه با هنر عكاسي بيگانه‌ايم، با شنيدن واژه «بحران»، به ياد حوادث طبيعي همچون سيل و زلزله و رانش زمين يا حوادث غيرطبيعي همچون جنگ و لحظات پس از ترور و انفجار انتحاري و تظاهرات مي‌افتيم. جسد بي‌جان سفير روسيه كه در يك گالري در شهر آنكارا ترور شد، تتمه خاك و آوار و جسد از زلزله ٦,٦ ريشتري بم، پيكر بي‌جان ارنستو چه‌گوارا و پايين كشيدن مجسمه صدام حسين در بغداد پس از هجوم امريكا به عراق، به سبب آنكه مطابق با تعريف عمومي «بحران» هستند، چنان در ذات خود قدرت دارند كه يك بار ديدن اين عكس‌ها و تصاوير مشابه از اين دست، تصوير را براي هميشه در حافظه مخاطب ثبت مي‌كند.

 

اما عكاسي بحران بنا به گفته عكاسان پرسابقه‌اي همچون «سعيد صادقي» و«محمد فرنود»، چنين تعريف مي‌شود: «عكاسي بحران، شفاف‌سازي درون بحران است كه در بدنه اجتماعي وارد مي‌شود. مهم‌ترين ويژگي عكاس خبري و عكاس بحران، اخلاق حرفه‌اي است. مثل «سباستيائو سالگادو». داشتن دوربين به تنهايي كافي نيست. عكاس بحران بايد جامعه‌شناسي و روان‌شناسي بداند. اگر مي‌خواهي به بدنه جامعه متصل شوي، امكان ندارد بدون شناخت جامعه‌شناختي شرايط بحران موفق باشي...... عكاس بحران، كسي است كه ناباورها را به باور و غيرممكن را ممكن كند. بحران را فقط در مسائل طبيعي نبينيم.

 

ما ٤٠ سال است دچار بحرانيم، بحران طبيعي و غيرطبيعي. بحران غيرطبيعي يعني همين بحران اقتصادي امروز و شايد در آينده شديدتر هم شود. شناسايي اين بحران، وظيفه عكاس و خبرنگار است. عكاسي بحران در دراز مدت بر زندگي عكاس تاثير منفي مي‌گذارد. مثل چكشي كه بر سندان بخورد، ظاهر شدن تاثيرات اين ضربات طول مي‌كشد اما وقتي اين آثار خود را نشان داد، ادامه زندگي دشوار مي‌شود.» بنا بر اين تعريف، اگر رويدادهاي ايران را طي حداقل ١٠ سال اخير مرور كنيم، در كنار حوادث معمول اين سرزمين همچون سيل و زلزله و آتش‌سوزي منابع طبيعي و اعتراضات خياباني مردم، بايد اتفاقاتي همچون بحران‌هاي اقتصادي و تبعات علني ناشي از بيكاري كارگران را هم زيرمجموعه تعريف واژه «بحران» قرار دهيم.

 

«جنگ ٨ ساله»؛ انساني‌ترين تجربه عكاسان ايران

آنچه در تاريخ معاصر ايران براي عكاسان ايراني خاطره‌ساز شده، حضور در لحظات جنگ ٨ ساله عراق عليه جمهوري اسلامي ايران است؛ رخدادي غيرطبيعي كه شهامت و حس ميهن‌پرستي‌ و ايثار تمام اقشار جامعه را برانگيخت و مرد و زن، با هر سطح از ايدئولوژي را به واكنش مثبت در قبال لزوم دفاع از خاك وطن واداشت. از شهريور ١٣٥٩ تا مرداد ١٣٦٧، تمام عكاسان ايراني علاوه بر وظايف معمول براي نشريات و تنها خبرگزاري وقت- خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران- يك مقصد مشترك داشتند؛ خطوط مقدم جبهه. جنگ ٨ ساله‌اي كه به ايران تحميل شد، فرصت غيرقابل تكراري بود

 

براي عكاسان ايراني. فرصت غيرقابل تكرار به سبب تولد يك انگيزه و بارور شدن تجربه‌اي كه رگه‌هاي ضخيمي از ميهن‌پرستي داشت. خاطرات عكاسان ايراني كه طي ٨ سال دفاع مقدس، داوطلبانه راهي خطوط مقدم غرب و جنوب كشور شدند، امروز و با گذشت ٣٠ سال از پايان جنگ، براي ما شنيدني است اما آنها، آن لحظه‌ها را با حضورشان زيستند؛ دوربين به دست، غيرمسلح و شاهدان صادق زشت‌ترين مصنوع دست بشر كه قرار بود بهترين تصوير را در حالي ثبت كنند كه رزمنده‌اي پيش چشم‌شان از شدت امواج انفجار، دچار موج‌گرفتگي مي‌شد، مغز رزمنده‌اي بر اثر اصابت تركش به سر، از هم مي‌پاشيد، رزمنده‌اي از تشنگي ٢ روزه و از خستگي ٧ روزه شهيد مي‌شد.... آنها، عكاسان جنگ، با بازگشتي به آن روزها و شب‌هاي بي‌نظير، طور ديگري به اين بحران دست‌ساز بشر نگاه مي‌كنند.

 

«سعيد صادقي»؛ قديمي‌ترين عكاس جنگ كه به تاييد دوستانش و به گواه عكس‌هايش، بيشترين سابقه حضور يك عكاس در خطوط مقدم نبرد را به نام خود رقم زده و تصاوير تكان‌دهنده‌اي از واقعيت جنگ ٨ ساله ثبت كرده، اينطور آن روزها را به ياد مي‌آورد: «عكس‌هايي كه از بمباران شيميايي حلبچه گرفتيم، سند محكوميت صدام در سازمان ملل بود. و اين، قدرت عكاسي است. من در آن سال‌هاي جنگ، شب‌هاي طولاني كنار پيكر شهدا خوابيدم و روزهاي فراوان گرسنه ماندم و بارها از پسمانده‌ها خوردم فقط براي اينكه موقعيت عكس گرفتن را از دست ندهم. اگر نگاه‌تان، گره‌هاي سياسي داشته باشد، ماندگار نخواهد بود.

 

عكاس فقط بايد درون بحران را ببيند و آنچه را كه مي‌تواند در مهار آن بحران موثر باشد. عكاسي بحران رياكاري را از بين مي‌برد و سياستمداران از بينايي جامعه به‌شدت وحشت دارند. من در جنگ، در دل آن بدن‌هاي قطعه‌قطعه شده و در دل آن خون‌ها كه عاشقانه براي وطن‌شان اهدا شده بودند اين بينايي را پيدا كردم. در جنگ همان جهان‌بيني بود كه بايد مي‌داشتيم تا بتوانيم با عكس‌هاي‌مان بيننده را درگير كنيم. پيش از آنكه به جبهه‌ها بروم، در احاطه ايدئولوژي بودم اما وقتي وارد عينيت جنگ شدم ايدئولوژي در نگاه من گم شد چون آنجا گوشت و خون انسان را لمس مي‌كردم. به همين دليل است كه امروز از شنيدن كلمه ايثار خنده‌ام مي‌گيرد چون ايثار بايد حاصل اتصال ملي باشد، براي زيستن با كرامت. ايثار بايد كرامت بياورد و امروز تنها چيزي كه از آن ٨ سال جنگ مانده، عكس‌هاي جنگ است و نه لاشه تانك و هواپيما.»

 

يكي از زيباترين عكس‌هاي اين عكاس جنگ، تصويري است از اعزام رزمندگان. اتوبوس اعزام، آماده حركت است. آخرين لحظه‌هاست براي وداعي كه هيچ تضميني به بازگشت نمي‌دهد. پاي پنجره اتوبوس، مادري روي پنجه‌هاي پا بلند شده تا براي آخرين بار شايد، صورت فرزندش را ببوسد. مادر، چادر به سر و جوراب ضخيم و دمپايي‌هاي سياه رنگ به پا دارد. ما، از اين زاويه فقط نيم‌رخ سياهپوش مادر را مي‌بينيم و انگشتان دست چپش كه لبه‌هاي چادر را زير گلو محكم نگه داشته است. دست راست، پشت سر فرزند رزمنده‌اش تكيه زده تا تمام مهرش را در قالب اين بوسه آخر به فرزند در حال اعزام منتقل كند.

 

پسر، تا آنجا كه قاب پنجره اتوبوس اجازه داده، نيم‌تنه را بيرون كشيده تا چهره به چهره مادر شود. پيكر نحيف مادر، بلند شدن روي پنجه‌ها تا آخرين حد، كفش و لباسي كه انگار با عجله و دقايقي قبل از حركت اتوبوس به تن كشيده شده، در سوي مقابل، اندام رشيد پسر؛ شايد تنها پسر كه از همين لحظه اعزام، پر شور و ملتهب است به گواه سربندي كه بر پيشاني بسته، تمام اين مختصات، تمام اين شكوه كه حس لطيف مادرانه را با تزريق نفرت از جنگ پررنگ‌تر كرده، مخاطب را بر خود مي‌لرزاند.

 

شبي كه از رودبار و منجيل، خاك به جا ماند

٣١ خرداد ١٣٦٩ در اثناي پخش مسابقات جام جهاني فوتبال، ٢٧٠ كيلومتر دورتر از پايتخت، زمين با شدت ٧,٤ ريشتر لرزيد. زمين لرزيد و هزاران سقف و ديوار بر تن مردمان رودبار و منجيل آوار شد. از زلزله ١٣٦٩ رودبار و منجيل، ٣٧ هزار كشته، ٦٠ هزار مجروح و ٥٠٠ هزار بي‌خانمان برجا ماند. محمد فرنود؛ عكاس پرسابقه ايراني با پرواز اختصاصي كه عبدالله نوري؛ وزير كشور وقت را به منطقه زلزله زده مي‌برد، همراه شد و تلخ‌ترين تصاوير را از اين زمين‌لرزه ثبت كرد.

 

عكس‌هاي «محمد فرنود» از زلزله رودبار و منجيل، با ارسال به نشريات و خبرگزاري‌هاي جهان، پيام سوگ را به دنيا مخابره كرد. در يكي از اين عكس‌ها، پيرزني؛ مادربزرگي رو به ناكجايي خارج از قاب تصوير بر زمين نشسته، سياهپوش و مبهوت از ثانيه‌هاي سرنوشت كه اينچنين هزاران نفر را راهي دالان مرگ كرده، نوزاد قنداق‌پيچ‌شده‌اي بر دو دست گرفته و دست‌ها و پيكر بي‌جان نوزاد را رو به آسمان. چشم‌هاي مادربزرگ، از شدت سوگ، از عمق بهت و از ضخامت درد، به دو حفره سياه شبيه شده و پوست صورت پيرزن خالي است از هر قطره اشكي كه انتظار داريم در اين لحظه‌ها، سيل باشد. پيرزن، يا در حال اداي سوگ است يا در حال هذيان و ذكر كه دهان باز كرده اما در تصوير فرنود، گفتار منجمد شده كه دهان هم به حفره سياهي شبيه شده همچون چشم‌ها.

 

اين سوال را به خاك بسپاريد

اين سوال، در طول تاريخ عكاسي معاصر بي‌پاسخ مانده كه عكاسي كه در ميدان بحران حضور دارد، آيا در لحظه‌اي خاص، لحظه‌اي كه صداي نبض وجدانش بلندتر از صداي بحران است، بايد دوربين را كنار گذاشته و امدادگر حادثه و ناجي انسانيت شود؟ تا امروز عكاسان حرفه‌اي پاسخ‌هاي متناقضي به اين سوال داده‌اند اما هيچ‌كدام قطعيت صفر يا صد ندارد. ما مخاطبان هم، معمولا با شنيدن اين سوال، عكس معروف «كودك و كركس» را به ياد مي‌آوريم.

 

بنا بر روايت‌هاي موجود، «كوين كارتر» عكاس اين عكس، سال ١٩٩٣ و در فاصله نزديكي از اردوگاه سازمان ملل در سودان، با كودكي مواجه مي‌شود كه از شدت گرسنگي، توان رسيدن به اردوگاه نداشته و كركسي هم در چند متري كودك، روي زمين نشسته و براي ساعت طلايي مرگ طعمه خود لحظه شماري مي‌كرده. كارتر، با چند دقيقه‌اي انتظار براي مشاهده سرانجام ماجرايي كه پيش رو داشته و «بعد» از ثبت اين تصوير، سراغ كودك مي‌آيد و كركس را فراري مي‌دهد و كودك را به اردوگاه منتقل مي‌كند. قضاوت‌هاي پس از انتشار اين روايت، آسيب رواني سهمگيني براي عكاس به دنبال داشت چرا كه بسياري از مخاطبان، معتقد بودند عكاس در همان لحظه اول و بدون هيچ ترديدي، بايد براي نجات كودك و حتي بدون ثبت تصوير اقدام مي‌كرد.

 

دو سال قبل مجموعه تصاويري از يك انفجار انتحاري در فوعه و كفريا، روي كانال شبكه‌هاي مجازي قرار گرفت. تصاويري از لحظات پس از انفجار ماشيني كه در ظاهر، حامل اسباب بازي براي كودكان اسير در چند كيلومتري فوعه و كفريا و در منطقه تبادل اسراي سوري، كنار اتوبوس انتقال پناهجويان سوري بود. لحظات پيش از انفجار ماشين- انفجاري كه ١٢٦ كشته و مجروح به جا گذاشت و ٦٨ نفر از كشته‌شدگان، كودك بودند- «الكادر هابك»؛ عكاس سوري در منطقه حاضر بوده و بلافاصله پس از انفجار به سمت باقي‌مانده‌هاي اتوبوس و ماشين و آدم‌ها مي‌دود. تصوير نهايي، عكسي است از هابك در حالي كه چند متري دورتر از همهمه خون و آتش، پيكر بي‌جان كودكي را روي دست گرفته و هرچه دورتر مي‌دود تا از محل حادثه فاصله بگيرد. در آخرين لحظه‌اي كه توان راه رفتن و اميد زنده ماندن پيكر سوخته كودك را از دست داده، بر زمين زانو زده، جسد كودك هم در فاصله‌اي دورتر از هابك و عكاس از نكبت جنگ، از نكبتي كه بر يك كودك هم رحم ندارد، فرياد مي‌كشد و زار مي‌زند.

 

«افشين والي‌نژاد»؛ خبرنگار ايراني مقيم ژاپن و گزارشگر آسوشيتدپرس از زلزله‌هاي آوج و قائن و بم و جنگ افغانستان، سال ١٣٩٠و همزمان با وقوع زلزله- سونامي، تجربه عجيبي از حضور در يك بحران، مردد شدن به فرار از خطر، كنار گذاشتن دوربين و كمك به زلزله‌زدگان و سپس، عكاسي از بحران فرو نشسته در كارنامه فعاليت حرفه‌اي خود دارد؛

 

توكيو؛ در فاصله ٢٠٠كيلومتري كانون زلزله، مي‌لرزد، مسوولان آژانس خبري به افشين تلفن مي‌زنند و خبر مي‌دهند كه چند خبرنگار خارجي به ژاپن رسيده‌اند تا با كمك افشين عازم منطقه زلزله‌زده شوند. سفر خبرنگاران خارجي، وسط تنها اتوبان منتهي به شمال ژاپن، نيمه‌تمام مي‌ماند چون با انتشار خبر احتمال وقوع آتش‌سوزي در نيروگاه اتمي فوكوشيما و هشدار به انفجار اين بمب ساعتي فعال، اتباع خارجي ملزم به ترك ژاپن مي‌شوند. افشين پس از انتقال خبرنگاران به

 

فرودگاه، راهي منطقه مي‌شود و در چند كيلومتري زلزله‌زدگان، كنار درياچه‌اي، مردد مي‌ماند كه «بمانم؟ مثل باقي خبرنگاران محل را ترك كنم؟ تفال به حافظ زدم و جواب آمد كه سحر با باد مي‌گفتم حديث آرزومندي، خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندي. راهي منطقه شدم. دوربين را كنار گذاشتم، به مردم كمك كردم و بعد از آن از منطقه زلزله‌زده عكس گرفتم. عكس‌هايي كه در هيچ نشريه و خبرگزاري منتشر نشد و حتي يك ريال هم بابت اين عكس‌ها به دست نيامد و به هيچ‌وجه از اين اتفاق پشيمان نيستم.»

 

امروز و بعد از ٧ سال، تمام ژاپني‌ها مي‌دانند كه فقط يك خبرنگار در دنيا، يك خبرنگار ايراني به نام «افشين والي‌نژاد»، بيش از ٦ هزار فريم عكس- بيشتر از عكس‌هاي تمام خبرنگاران خارجي و ژاپني كه پس از فرو‌نشست بحران، خود را به منطقه رساندند- از زلزله سونامي ژاپن عكس دارد. اين را هم مي‌دانند كه فقط يك خبرنگار ايراني؛ مردي كه هيچ شباهت فرهنگي و نژادي با آنها نداشت، وقتي به منطقه زلزله‌زده رسيد، مثل يك امدادگر و به اندازه يك امدادگر، به زلزله‌زدگاني كمك كرد كه به جاي خانه، به آواري نگاه مي‌كردند كه زندگي و خاطرات‌شان را دفن كرده بود.

 

 

بنفشه سام گيس

 

 

etemadnewspaper.ir
  • 9
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش