پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۳:۴۵ - ۰۷ شهریور ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۶۰۱۸۵۵
هنرهای تجسمی

نامه سرگشاده باربد گلشیری به مدير گالری محسن؛ چرا گالری‌ها مانند نهادهای سالم صورت شفاف منابع درآمدی و دخل و خرج سالانه‌شان را منتشر نمی‌کنند

باربد گلشیری,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی

-دلیل بیرون آمدن من از آن گالری - چنان‌که در نامه‌ای به مدیر آن نوشتم - فقدان فضای انتقادی بود و نه چیز دیگری

 

-چرا تمام گالری‌ها مانند شرکت‌ها و نهادهای سالم صورت شفاف منابع درآمدی و دخل و خرج سالانه‌تان را منتشر نمی‌کنند؟

 

-حراج‌ها متاسفانه جریان‌سازی کرده‌و چهره‌هنرمندان وهنرماراتغییر داده‌اند

 

-ازوضع هنر معاصرمان بسیار دل‌زده‌ام. همه جا بحث پول است. ویتالی کومار،هنرمند منتقد روس، برایم تعریف کرد که روسیه نیز همین‌طور شده، روسیه‌ای که روزی معنویت به معنایی که مله‌ویچ می‌جست در آن یکی از بحث‌های غالب بود

 

-نمی‌شود پول‌های تاریک را با شعارهای چپ آذین بست. بستر فیزیکی نمایش اثر هنری در تاویل آن بسیار دخیل است

 

نامه سرگشاده باربد گلشیری از هنرمندان عرصه تجسمی در هفته گذشته واکنش‌های بسیاری را برانگیخت.باربدگلشیری ،عکاس، مجسمه سازوگورنگار ایرانی که جایزه دوسالانه مجسمه سازی را نیز دریافت و ده‌ها نمایشگاه در کشورهای مختلف برگزار کرده است در نامه سرگشاده خود به «احسان رسول اف»، به مواردی دررابطه با این گالری اشاره کرد که موجب شد باردیگر بحث های مختلف در رابطه با گالری‌های هنری در میان هنرمندان عرصه هنرهای تجسمی به وجودآید.پس از این نامه برخی در پاسخ‌های سرگشاده ای به وی، بحث‌های دیگری را نیز مطرح کردند و برای یافتن پاسخ برخی پرسش‌ها به سراغ خود گلشیری رفتیم تا با او پس از انتشارنامه سرگشاده اش گفت و گو کنیم.

 

درابتدای امر که نامه شما منتشر شد، بیش از آن که طغیان یک هنرمند برعلیه سیستم گالری‌داری درسال‌های اخیر باشد (که بود)،این سوال را درمیان عده‌اي وحتی برخی از موافقان ایجاد کرد که چرا حالا؟ مگر چه اتفاقی حالا افتاده است که باربد گلشیری تصمیم می گیرد این گونه ازگالری محسن اعلام برائت کند.

 

حالا می خواهم برای سوال اول،این سوال را که بسیار هم مطرح شد،بپرسم؛ چرا ناگهان تصمیم گرفتید آن نامه سرگشاده را بنویسید؟

این را اغلب کسانی پرسیدند که یابا گالری محسن قرارداد دارند یا ازآنجا حقوق می‌گیرند. این‌ها درواقع پرسیده‌اند که چرازمانی که نفع ما با این مجموعه گره نخورده بود، نگفتی. اما عده دیگری نیز همین نقد را کرده‌اند وحق است که پاسخ دهم.اغلب‌شان گفتند«تازه فهمیدی؟»پس اگر ایشان این همه سال می‌دانستند،چراچیزی نگفتند؟هیچ‌وقت برای اعتراض و عذرخواهی دیر نیست.

 

اما دلیل اینکه چرا در این تاریخ آن نامه رانوشتم؛همین‌جا بگویم که اغلب پی نیت من گشتند. نمی‌دانم نیت من چه اهمیتی دارد.اصل مطالبه‌ای صنفی‌ است اماچون بسیاری پرسیده‌اند وشما نیز پرسیدید، پاسخ می‌دهم تا شاید تاثیری کند:در مراسم زنده‌یاد امیرانتظام بحث نامه‌ تسلیت رییس دولت اصلاحات پیش‌آمد.برخی گفتند که به جای تسلیت بایدعذرمی‌خواست.نخست ازذهنم گذشت که اگرعذرمی‌خواست،گروهی به اوحمله می‌کردندکه چرا الان عذر خواستی و نه یک سال قبل یاچندسال قبل یا همان اول.بعد ازذهنم گذشت که چرامدام ازسیاست‌مداران انتظار داریم عذر بخواهند.

 

چرا منِ شهروند نبایدعذربخواهم وازاشتباهاتم بگویم؟مگرمسئولیت شهروندکم است؟دلیل دیگرهم تاثیرفیلم«مصدق از نگاهی دیگر؛دریچه‌ای برمنش،روش وبینش»زنده‌یاد هدی صابربودکه دکتر بهروزبرومند نازنین به دستم رساند.فیلم هدی صابر من را با روزمره‌ دکترمصدق در احمدآباد آشنا کردووظیفه‌ام دانستم که ازتاریک‌ترین و مفتضح‌ترین بخش حرفه‌ای‌ام بگویم، عذربخواهم وقصدجبران کنم.من شیفته‌ شخص مصدق نیستم، اما به راه مصدق باوردارم وسعی می‌کنم مدام از آن راه بیاموزم. به عنوان کسی که کمپین احیای یادمان دکتر مصدق درگورستان ابن‌بابویه را راه انداخته است،باید نوری بر تاریکی‌ام می‌تاباندم.به من خرده گرفته‌اند که جایزه‌ دوسالانه‌ مجسمه‌سازی رادشت کرده‌ام.باجست‌وجویی ساده در اینترنت می‌بینید که پول آن جایزه خرج آن کمپین می‌شودوحاضر به پذیرفتن کمک مالی از کسی نشده‌ام.

 

در بخش هایی از نامه به سابقه همکاری خود با گالری محسن وگالری‌های دیگر اشاره کردید. چه اتفاقی در این پروسه همکاری ها افتاد که ناگهان تصمیم گرفتید از همکاران عذرخواهی کنید و چنین واکنشی نشان دهید؟

هیچ اتفاقی در پروسه همکاری نیفتاد.اگرافتاده بود، همان موقع کاری می‌کردم.گالری محسن تغييرى در رويه‌ كارش نداد،من به شخصه به نتایجی رسیدم.اینکه نوشتن آن نامه به دلخوری‌ من بازمی‌گردد برساخته‌ همان گالری محسن است.بخشی از نامه‌های یک‌سال پیش من را نشان این‌وآن داده‌اندـ یعنی دست کم برای دو نفر ازکسانی که جوابیه نوشته‌اندوبا گالری محسن قرارداد دارندـ تا نشان دهند که من از ایشان پول خواسته‌ام وآن‌ها نداده‌اند،غافل از اینکه من درست همان بخش نامه رادرمصاحبه با تندیس در ۱۳۹۷/۰۳/۲۱ آورده‌ام و اگر هراسی داشتم، نقلش نمی‌کردم.

 

ازجمله پرسش‌های من از قراردادی که هرگز با ایشان امضا نکردم، یکی این بود که برای شماهمیشه نمایشگاه رایگان سرپرستی می‌کنندیااین‌بارچنین است.در پاسخ نوشته بودندکه انتظارتان رابگوییدوماخیلی ازکارکردن با شماهیجان‌زده‌ایم،یعنی برای همکاری با ما چقدر می‌خواهید.اگردرپاسخ دستمزدی طلب کرده یا آن قرارداد را امضا کرده بودم،بیشتردرآن مرداب فرو مي‌رفتم. پس پاسخ دادم که انتظاری ندارم وبرای من هم هدف همکاری بود و کشف هنرمندی که به کارش باور داشتم. همان یک تکه را نشان این و آن داده‌اند تا نویسنده‌ نامه را تخریب کنندومطالبه‌ صنفی به حاشیه برود.دریکی ازجوابیه‌ها نیز این مساله مطرح شده است.

 

اگریک چیز درآن پروسه همکاری فهمیده باشم، این است که در مبادله‌ای نمادین نام من را گفته بودند. دیگر مهم نبود که من پولی نگرفته‌ام؛ مهم این بود که در آن بازی شرکت کرده بودم. چند همکار هم به من تشر زدند که «حواست هست چه می‌کنی؟» پس به گالری محسن نامه‌ای دادم و خواستم دیگر نامم را جایی منتشر نکنند که کردند. اشتباه همکاری کردن با آن مجموعه را باید جبران كرده و همکارانم را آگاه می‌کردم که اشتباه من را تکرار نکنند و مهم‌تر از همه‌ این‌ها این بود که مطالبه‌ای صنفی را مطرح کنم و در آن نامه بنویسم :«چرا گالری شما و تمام گالری‌های دیگر مانند شرکت‌ها و نهادهای سالم صورت شفاف منابع درآمدی و دخل و خرج سالانه‌تان را منتشر نمی‌کنید؟». اصل این است، حالا هزار حمله‌ دیگر به شخص من بکنند، باز مطالبه سر جایش می‌ماند.

 

نکته مهمی درنامه بود که بسیاری را به واکنش واداشت وآن اصطلاح اهلی شدن هنرمند توسط گالری‌دار بود.چندین بار در نامه از این کنایه استفاده کردید که گالری، هنرمند را اهل خودش می کندو در مرحله نخست شاید خشم از این کنایه بسیاری از هنرمندان را به واکنش واداشت.

 

اینکه نمی‌خواستند بشنوند یا باور کنند اهلی یک گالری شده اند.چگونه و با چه سابقه ذهنی این اصطلاح را به کار بردید؟چه دیده بودید که باعث شد این توصیف را برای وضعیت امروز به کار ببرید؟

من نوشته بودم «اهل» نه «اهلی».اما حق با شماست. گاه گالری، هنرمند را اهلی می‌کند.حکومت هم گاه چنین می‌کند. به هر حال «اهلی» نسبت است به«اهل».نوشته بودم که این نامه راکسی می‌نویسد که بیش از یک سال است که اهل هیچ گالری‌ای نیست،همین. بحث من که بارها گفته ونوشته‌ام خوی قبیله‌ای‌ است.ببینید دو نفرازهنرمندان گالری محسن به من جوابیه دادند. نامه‌ من خطاب به رسول‌اف است اما این‌هامانندافراد قبیله به نویسنده‌ نامه حمله می‌کنندتااصل مطالبه مخدوش شود.

 

من درگذشته هم نوشته‌ام که گالری‌ها در اینجا اغلب قبیله‌ای‌اند.این توهین نیست، تحلیل من است. بايدآن نامه را زمانی می‌نوشتم که عضو هیچ قبیله‌ای نبودم. حیات و معیشت کسانی که از نامه‌ من دفاع کرده‌اند تنها به من گره نخورده است.فقط درمطرح کردن چند مطالبه همسو هستیم. برسر بسیاری مسائل دیگر نیز اختلاف نظر داریم. برخی از هنرمندان گالری محسن از نزدیکان من هستند یا بوده‌اند. این انتظار که نقد شما فقط زمانی به‌حق است که به نفع اطرافیان و قبیله‌ات باشد، پیشامدرن است. من نفع کسی را در نقد در نظر نمی‌گیرم، حتی نفع خودم را. گالری‌ای که با آن کار می‌کردم از نقدی که به یکی از موزه‌های آمریکا کرده بودم بسیار برآشفته بود، چون رابطه‌ خوبی با آن موزه داشت و انتظار می‌رفت که من به نفع خودم که با نفع او گره خورده بود، بیندیشم و بس. معلوم است که کار کردن با گالری، نفع وامنیت دارد.

 

انتشار آن نامه‌ سرگشاده برای من ضررشخصی بسیاری داشته است. دوستانی را حتی این میان از دست داده‌ام.من به خیال خودم خطی روی خاک کشیده بودم تا بگویم این سو ایستاده‌ام.فکرنمی‌کردم چنین موجی راه بیفتد. حالا این موج آن خط را آن‌قدر حفر کرده که خندقی به نظر می‌آید و گذشتن از آن بسیار سخت‌تر شده است.همین‌جا می‌گویم که فکرنمی‌کنم یک سوی خندق شرافت است وسوی دیگر خودفروختگی.راه‌های هنرمندان با هم فرق می‌کند.جهان دوقطبی هم جهان مزخرفی‌است.

 

من ۹ سال پیش ازفروختن اثری به گالری ساچی (یا ساعتچی) انگلستان درمقاله‌ای تندوانتقادی عذرخواستم.هنرمند دیگری نیز بود که عذر نخواست وهمان راه را رفت تا توانست مرکزی مستقل و درخشان در پاریس بازکند.راه من و او تفاوت دارد.تاثیر اجتماعی او از من بیشتر است.اما ازیاد نبریم که در انگلستان و فرانسه اغلب با هزینه‌ کمتری نور بر پول تاریک می‌تابانند ومثل اینجا به کسی که پرسش کرده، نمی‌تازند.

 

یکی از مواردی که برخی منتقدان نامه شما به آن اشاره داشتند، این بود که رفتار باربد گلشیری مصداق ابن الوقت بودن است.این موضوع وقت هم البته حرف غریبی بود.

 

می خواهم به صراحت از خودتان بپرسم؛ این موضوع وقت مناسبی نبوداز سوی برخی منتقدان یا انتخاب زمان دیگر را چگونه ارزیابی می کنید؟آیا پروژه ای بوده که به نتیجه نرسیده و از باب آن بوده که این‌گونه گفته‌اند یا دلایل دیگری دارد؟

راستش وصلش کردندبه پرسش «#فرزندت_کجاست؟»وموج فسادستیزی اخیر.من سال‌هاست می‌نویسم واقتصاد بیمارهنررانقد می‌کنم اماکسانی همین نامه‌ سرگشاده را خوانده‌ ونقدهای پیشین من را که درهمین مملکت هم منتشرشده، نخوانده‌وفکردیگری کرده‌اند. این نقد در ادامه‌ همان نقدهاست. وقت اگر سال‌ها باشد،من ابن‌الوقتم.درهمان مصاحبه با تندیس بسیاری ازگالری‌های تهران را نقد کرده بودم،اما کمتر از این نامه خوانده شده است.هرسه جوابیه‌‌ای که منتشرشده نقد شخص من است،نه پاسخ به آن نامه. پرداختن به شخص من دارد آن مطالبات صنفی را پنهان می‌کند.بیایید فرض کنیم که اثبات کردند که من ریاکاروابن‌الوقتم. بیایید به‌دروغ ادعا کنیم که من بار اول است که نهادی را نقد می‌کنم.مگر اثبات شیء نفی ماعدا می‌کند؟

 

موضوع نامه شما گالری محسن و به نوعی شخص احسان رسول اف بود اما در نهایت نامه حاشیه های بسیار دیگری برانگیخت و از آن جمله این بحث که این اهلي کردن هنرمند(اصطلاحی که از خود شما وام گرفته اند)فقط کار یک گالری وگالری محسن نیست و سایر گالری ها هم همین روش را دارند.با این توضیح آیا باور دارید موضوع گالری داری در ایران بیش از آنکه برای ارتقای هنر باشد، اکنون به بیزنسی تمام عیار تبدیل شده است؟

مگرزمانی که من گالری محسن یا حراج تهران یا حراج‌های کشورهای حاشیه‌ خلیج فارس یا حتی لندن و مجیک آوپرشیا وغیره رانقدمی‌کنم،منظورم اين است كه مابقی جریان‌های اقتصادی هنر سالمند؟ اثبات شیء نفی ماعدا نمی‌کند. نقدهای قدیم من را اگر بخوانند، می‌بینند چه نهادهایی را در این سال‌ها نقد کرده‌ام و دوباره تکرار می‌کنم که من در آن نامه از تمام گالری‌ها خواسته‌ام که به شفافیت تن بدهند. اما برخلاف حرف شما گمان نمی‌کنم که گالری‌های دیگر همان روش گالری محسن را دارند. مگر آن‌ها هم به برخی هنرمندان‌شان ماهانه حقوق می‌دهند؟ اماپرسش بيشتراین منتقدان این بوده است که چراگالری‌ راکه چند سالی با آن کارکرده بودم، نقد نکرده‌ام وگفته‌اندکه خلاف منافعم می‌بوداگرنقدی می‌کردم.

 

بیرون آمدن من ازآن گالری،دلیل مادی نداشت واگربا ایشان همچنان کارمی‌کردم، امروزابزارهاوآثارم ازانبار این دوست به کارگاه آن همکارنمی‌رفتند و استطاعت اجاره‌ کارگاهی را می‌داشتم. دلیل بیرون آمدن من از آن گالری - چنان‌که در نامه‌ای به مدیر آن نوشتم - فقدان فضای انتقادی بود و نه چیز دیگری. حال پاسخ به پرسش آخرتان که هدف گالری‌ها ارتقاي هنر است یابیزنسی تمام‌عیار، نمی‌دانم و نمی‌توانم حکمی کلی درباره‌ تمام گالری‌ها بدهم.اماامروزمی‌توانم بگویم که اگر زبان اول گالری‌ای فارسی نیست، قصد کار فرهنگی ندارد. اگر گالری‌ای درآمد خوبی دارد اما به فکر احداث آسانسور یا سطح شیب‌دار برای معلولان نبوده است، به جامعه‌اش عمیقا فکر نکرده است.

 

اگرانتظار داردگالری‌های دیگر را نقد کنیدواورا نه، اگر بخواهد فقط با او کار کنید،قبیله‌ای می‌اندیشد.اگرازهنرمندش بخواهدکه کارش را خوش‌فروش کند و هنرمند سر بنهد، آن هنرمند دیگر اهلی شده است.اگرانتقادی داشته باشد و به زبان نیاورد،حتما اهلی شده است.وضعیت گالری‌ها در تهران اسف‌بار است.می‌توانید تصورکنید که ناشری فقط کتاب‌های نشرخودش را بخرد یا بخواند؟به نظرتان مضحک نمی‌آیداگر فقط از نویسندگان خودش خوشش بیاید؟فکر نمی‌کنید تاریخ هنر به این وضع خواهد خندید و بی‌رحمانه قضاوت‌مان خواهد کرد؟ آیندگان نخواهند پرسید که با گالری‌گردی می‌خواستید تاثیر اجتماعی بگذارید؟

 

فکرنمی کنید به جای مخاطب قرار گرفتن تنها یک گالری،شاید باید مجموعه ای از گالری‌ها مورد پرسش قرار می گرفت؟این‌گونه شاید منتقدانی که ماجرای نامه را بسیار شخصی کردند هم کمتر به آن باور شما حمله می کردند.

 

کارمن نقد قدرت است.درست در زمانی که حراج‌ها را نقد می‌کردم، یکی از کسانی که جوابیه نوشته است به من خرده می‌گرفت که چرا این‌ها رانقد می‌کنی ونه فلان گالری را. اگر صدای من بلند است وزبانم گزنده،گمان می‌کنم باید بر سر تاریک‌ترین نهادها فریاد بزنم، نه این یا آن گالری کوچک وبزرگ. فرق این نهادها را همه می‌دانند،منتهی برخی به روی خودشان نمی‌آورند. اجازه بدهید بار دیگر مطالبه‌ صنفی‌مان را تکرار کنم:چرا تمام گالری‌ها مانند شرکت‌ها و نهادهای سالم صورت شفاف منابع درآمدی و دخل و خرج سالانه‌تان را منتشر نمی‌کنند؟

 

وحالا پاسخ به آن‌ها که ماجرای نامه را شخصی کردند.حق با ایشان است. لحن نامه تندو حتی بد بود.به گذشته بازگردم تلطیفش می‌کنم،نه چون مخاطب نامه را خوش آید،بلکه چون هدف اصلی از نوشتن چنین نامه‌هایی تاثیر اجتماعی آن‌هاست و به‌عین دیدم که لحن گزنده‌ آن نامه نگذاشته بود برخی به مطالباتِ به‌حقِ مطرح‌شده درنامه بپردازند. از هر آن‌که با خواندن نامه‌ من آزرده شده است، عذر می‌خواهم.

 

قصدم همواره نقد اجتماعی هنر بوده است و بر سر قدرت فریاد زدن. من پاسخ جوابیه‌ها را هنوز نداده‌ام، زیرا جوابیه‌ها به شخص من پرداخته‌اند نه مطالباتم. اگر مساله شخصی بود،درجا پاسخ می‌دادم. خوانندگان روزنامه‌ قانون می‌دانند که درزمانی که باید پاسخ اولین جوابیه را می‌دادم، پاسخ ريیس اداره‌ اوقاف شهر ری را در روزنامه‌ قانون دادم، نه پاسخ آن هنرمند جوان راکه تصورمی‌کند در نامه‌ من مصرف شده است.جدل قلمی با نهادهای قدرت معنا و هزینه دارد، وگرنه نواختن این یا آن هنرمند به صرف حمله به من مساله را فقط شخصی‌ می‌کند و سود اجتماعی ندارد.

 

در مورد حراج تهران هم توضیحی دارید؟ می دانم گویا به موضع و رویکرد حراج تهران هم انتقاداتی دارید.آیا رفتار حراج تهران با هنرمندان را هم نوعی اهلی کردن می دانید؟فقط این بار گویا قصد اهلی کردن خود گالری داران را هم دارند.

 

من بارها حراج‌ها را نقد کرد‌ه‌ام،در شرق، ای‌فلاکس،فصلنامه‌ زمان (در فرانسه)،هنرآگه و بسیاری جاهای دیگر.برایم فرقی هم نمی‌کند کجای دنیا باشند.هنرمند حق دارد از طریق هنرش ارتزاق کند،اما اگر به سلیقه‌ بازار تن داد دیگر به قول شما«اهلی» شده است.

 

حراج‌ها متاسفانه جریان‌سازی کرده‌و چهره‌هنرمندان وهنرماراتغییر داده‌اند.البته من ازمنظرمنتقد هنری می‌نویسم ونقدمی‌کنم وسوادوقدرت تجسس ندارم. تحقیق درباره‌ چندوچون دادوستد مالی حراج‌ها زمانی ممکن است که آن‌ها نیزبه آن شفافیتی که گفتم، تن بدهند.حراج تهران دویاسه بار سراغ آثار من هم آمده که هر بار جواب‌شان کرده‌ام.ازوضع هنر معاصرمان بسیار دل‌زده‌ام. همه جا بحث پول است.

 

ویتالی کومار،هنرمند منتقد روس، برایم تعریف کرد که روسیه نیز همین‌طور شده، روسیه‌ای که روزی معنویت به معنایی که مله‌ویچ می‌جست در آن یکی از بحث‌های غالب بود. به شما قول می‌دهم که همه‌جا به این شکل نیست. تمامیت‌خواهی‌ سیاسی-اجتماعی موجود است که آدم‌ها را وامی‌دارد که به هر طریقی که شده به جایی بیاویزند، تا قبیله‌ای متنفذ بیابند، تا زیر دست‌وپا له نشوند، تا پشت‌گرم به جایی باشند، تا حیات‌شان تضمین شود.

 

موضوع گالری محسن شاید به یک دلیل دیگر نیز پرسروصدا شد و آن موضوع بانک آینده و به نوعی ورود بانک ها،مثل بانک پاسارگاد به موزه‌داری و گالری‌داری بود. برخی در این مورد نیز بعد از نامه شما حرف هایی را مطرح کردند. منظوری در نامه شما درخصوص این فرضیه بود یا خیر؟

پشت‌گرم به بانک باشندیا نباشند،بیایند شفاف بگویند از کجا می‌آورندوکجا خرج می‌کنند. پرسش‌های بسیاری درآن نامه هست که دیده نشد.من ازتاثیر بستر بر اثر هنری نیز گفته بودم. همکاران من می‌دانند که نمی‌شود فقر را در بانک به نمایش گذاشت. نمی‌شود پول‌های تاریک را با شعارهای چپ آذین بست. بستر فیزیکی نمایش اثر هنری در تاویل آن بسیار دخیل است. حواس همه‌مان و اول شخص خودم باید باشد که چنین دستگاه‌هایی آثار انتقادی را می‌گیرند و بی‌خاصیت می‌کنند.کار مستقل را می‌خرند تا از استقلال جز نامی نماند، تا اثر انتقادی پوشالی شود.

 

نامه انتقادی شما واکنش های بسیاری برانگیخت. با این رویه باز هم برای نقد کردن قدم جلو می گذارید؟

پس قدم گذاشتن در راه بی‌تعارف نقد کردن و دست‌وپازدن برای استقلال رای کار دشواری ‌است. عده بسیاری از نامه‌ من حمایت کردند و اغلب‌شان در خفا. ابتدا بسیار غمگین بودم که چرا در خفا حمایت می‌کنندوفریاد نمی‌زنند.امروزبه ایشان حق می‌دهم،چون بسیار کار دشواری‌ است. شخصیت‌تان را ترور خواهند کرد.تهدید خواهید شد. من در این مدت کوتاه تازه به عمق تلخی «دشمن مردم» ایبسن و ملاقات با بانوی سالخورده‌ دورنمات پی‌ بردم.

 

به‌معاینه دیدم که چطور می‌شود کسانی که با نامه موافق‌ بودند نرم‌نرم بروند آن سوی خط بایستند یا حتی نامه را پیش از انتشاربخوانند و بگویند :«عالی‌ است»وبعد که تاثیر نامه را دیدند، دشمن قسم‌خورده‌ نامه‌ات شوند.خوبی این سوی خط این است که سردر ندارد،قرارداد ندارد،جز با وجدان‌تان و آن راه با کسی عهدی نمی‌بندید. هر که خواست می‌تواند به این سو بیاید تا شاید بشود با هم جریانی مستقل بسازیم و از خجالت تاریخ هنر دربیاییم.

 

تاریخ همه‌‌ نیک و بدمان را قضاوت خواهد کرد. در آخر تاکید کنم که البته من به هیچ‌ وجه دکتر استوکمان دشمن مردم نیستم؛این روزها خودم را شبیه آن بچه‌ داستان لباس جدید امپراطور اثر اندرسن می‌بینم.همه خوب می‌دانستند که پادشاه لباسی به تن ندارد.من اگر آن بچه باشم حتی نگفته‌ام که برهنه است، بلکه فقط پرسیده‌ام :«آیا می‌شود لباس‌تان را نشان‌مان بدهید؟»اما بسیاری از آن‌ها به سوی کودک چرخیدند و درست‌وحسابی خدمتش رسیدند که «تو را چه به قضاوت او. ردای قضاوت برایت گشاد است». ختم کلام آن‌که ردای گشاد من را تن پادشاه‌تان کنید.

 

میرا قربانی فر

 

ghanoondaily.ir
  • 19
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش