امسال هم قرار است سال فيلمسازان جوان باشند. همانهايي كه ماهها و سالها در صف ساخت نخستين فيلمهايشان منتظر ماندند تا جايي كه ميشد، خاك سينما خوردند. همانهايي كه با وجود سختي و مشقت فراوان، جسارت كردند و خودشان را انداختند به دل سينما. رقيه توكلي يكي از همين فيلم اوليهاست. او كه تحصيلات مرتبط با سينما دارد، ١٠ سال متوالي فيلم كوتاه ساخته و تمام اين مدت خودش را براي رسيدن به اين روزها آماده كرده است. شايد بشود گفت مهمترين شاخصه اين فيلمساز جوان، پشتكار اوست.
او از شهر يزد آمده و با خودش قرار گذاشته جايي براي سينما و فيلم در دل مردم شهرش باز كند. نخستين فيلم توكلي با عنوان «مادري» در يزد ميگذرد. شهر بادگيرها و خانهباغهاي بزرگ و كاهگلي. بيترديد فيلمهاي زيادي در سينماي ايران، يزد را به عنوان لوكيشن خود انتخاب كردهاند، اما اين شهر در «مادري» و از نگاه توكلي تنها يك شهر توريستي نيست، شهري است كه آدمها با داستانهايشان در آن جريان دارند. «مادري» در جشنواره سيوپنجم فيلم فجر با ٣٢ فيلم بخش مسابقه رقابت ميكند و كارگردان جوان اين فيلم از قرار گرفتن نخستين ساختهاش كنار كارگردانان بزرگ، راضي است.
سينما را از كجا شروع كرديد؟
من رقيه توكلي، متولد ٦٤ هستم. در يزد بهدنيا آمدهام و تا سن هيجده سالگي در آنجا زندگي ميكردم. به اين دليل تهران آمدم كه در دانشگاه سوره تهران رشته كارگرداني سينما پذيرفته شدم. بعد از آن هم بدون كنكور در مقطع كارشناسي ارشد ادبيات نمايشي در همان دانشگاه ادامه تحصيل دادم. كلا من يزدي هستم و در حال حاضر هم در يزد زندگي ميكنم. به خاطر همين است كه فضايي از يزد را براي فيلم خود انتخاب كردهام. من عاشق سينما بودم و به عنوان دختري كه در شهرستان زندگي ميكند به اين نتيجه رسيده بودم، تنها راهي كه ميتوانم وارد اين عرصه بشوم، اين بود كه در دانشگاه در رشته سينما پذيرفته شوم.
يزديها سنتي و مذهبي هستند و براي آنها خيلي سخت است كه دخترانشان در رشته سينما تحصيل كنند. البته اجازه ميدهند كه از شهرستان به تهران بيايند، اما براي اينكه در رشتههاي پزشكي و مهندسي تحصيل كنند.
اين اتفاق براي خانواده من هم خيلي سخت بود ولي با همه اينها مبارزه كردم به تهران آمدم و در رشته سينما شروع به تحصيل كردم. در سال ٨٣ اين اتفاق افتاد. نخستين فيلم كوتاهي كه ساختم نوروز ٨٥ بود. دقيقا ده سال طول كشيد كه نخستين فيلم سينمايي بلند خود را ساختم.
نخستين فيلمهاي كوتاهم براي دروس كارگرداني بود كه بايد فيلم كوتاه ميساختيم. كارهاي كلاسي خودم را خيلي جدي ميگرفتم و همين باعث شده بود كه نخستين فيلمهاي كوتاهم هم در جشنوارههاي داخلي و هم در جشنوارههاي خارجي كه شركت ميكرد، جايزه ميگرفت. اين اتفاقي كه براي من افتاد، خيلي ناباورانه بود.
در حال حاضر كه در خدمت شما هستم، در كارنامه خود، سي فيلم داستاني كوتاه و مستند دارم. يك سري مستند براي تلويزيون ساختهام و يك سري مستند هم كه شخصي بوده و تهيهكننده آنها خودم بودهام. تمام فيلمهاي داستاني كوتاهم، در يزد فيلمبرداري شده است. شهري كه در آن زندگي كردم و بزرگ شدهام. من عاشق شهرم هستم و يك احساس ناسيوناليستي قوي نسبت به اين شهر دارم. با اينكه ساختن فيلم در آن شهر خيلي سخت است و فضاي محدودي دارد ولي بينهايت اين شهر را دوست دارم.
آيا فيلم كوتاه، شما را راضي نميكرد كه از يك نقطهاي به بعد تصميم گرفتيد كه به سراغ فيلم بلند سينمايي بياييد؟
اصلا اين طور نيست. من از جمله كساني هستم كه عاشق فيلم كوتاه هستم. حتي قبل از فيلمبرداري فيلم «مادري»، كه درست قبل از پيش توليد بود، يك فيلم كوتاه ساختم كه الان هم در جشنوارههاي داخل و خارج از كشور شركت ميكند. فوقالعاده علاقهمند به فيلم كوتاه هستم و اين عرصه را حتما ادامه خواهم داد. اين را هم بگويم كه اين دو را دو جايگاه متفاوت ميدانم.
اينگونه فكر نميكنم كه ابتدا بايد فيلم كوتاه بسازيم و بعد وارد عرصه ساخت فيلم بلند شويم. اگر به سراغ فيلم بلند رفتم براي اين بود كه ذهنم درگير مساله زنان بود. در فضاي فيلم كوتاه نسبت به زمان و داستانگويي آن، محدود ميشويد و اين نوع فيلمسازي يكسري خصوصيات خاص خودش را دارد.
فيلم بلند هم خصوصيات ديگري دارد. «مادري» واقعا موضوعي بود كه من را درگير كرده بود. فوق ليسانس من ادبيات نمايشي بود و براي كلاسهاي درسم، فيلمنامه نوشته بودم. اين تمرين من را سوق داده بود كه ذهنم را براي فيلمنامه بلند نوشتن تربيت كنم. زماني كه مادري به ذهن من رسيد و شروع به نوشتن آن كردم يك فيلمنامه بلند نوشته شده بود، از سوي ديگر در عرصه فيلم كوتاه هم آنقدر تجربه كرده بودم كه بخواهم تجربهاي هم در فيلم سينمايي بلند داشته باشم. علاقهمند هستم كه در هر دو عرصه كارم را ادامه دهم و واقعا فيلم كوتاه ساختن هم سخت است.
ساختن فيلمهاي كوتاه چه حس رضايتي را در شما به وجود ميآورد، چون فيلم كوتاه نه بار مالي دارد و نه امكاني براي نمايش داريد؟
ويژگي فيلم كوتاه اين است كه شما ميتوانيد در زمان كوتاهي حرفهايتان را بزنيد. شما به راحتي ميتوانيد فيلم ١٠ دقيقهاي را آپلود كنيد و بفرستيد، همه در تلگرام مشاهده و در مورد آن صحبت كنند. از اين طريق ميتوانيد يكسري حرفهاي كوتاه، مختصر و موجز را بگوييد.
يكسري داستانكهايي دارم كه واقعا شايد مناسب فيلم بلند نباشد، به اين دليل ميگويم فيلم كوتاه را ادامه ميدهم، به خاطر اينكه آن داستانكها با من هستند و من را رها نميكنند. فيلم كوتاه براي من جايي داشت، در حال حاضر به عنوان كسي كه اينجا نشستهام، سرمايههاي زندگي و كاري من، فيلمهاي كوتاهم هستند.
فيلم سينمايي كه تازه آن را ساختهام، به پشتوانه آنها توانستهام آن را بسازم. تمامي بازيگران و عوامل، فيلمهاي كوتاهم را ديده بودند و به طريقي من را ميشناختند، به خاطر اينكه فيلمهاي كوتاهم در جشنوارههاي داخلي و خارجي زيادي، جايزه گرفته بود. فكر ميكنم كه خيلي بيانصافي است كه نگويم اين پلهاي بود كه من با آن بالا آمدم. غير از اين، من در دانشگاه رشته عكاسي و سينما تدريس ميكنم و دانشجويان سر كلاسها نخستين قدمهايشان ساخت فيلم كوتاه است. من به آنها سوژه ميدهم و خودم هم درگير اين كار ميشوم.
فيلمنامه مادري چه زماني شكل گرفت؟ اين فيلم مرتبط با بهداشت است و مساله بيماري سرطان را مطرح ميكند. آيا فراگير شدن اين قضيه در جامعه ما موجب شد كه به فكر ساخت اين فيلم باشيد؟
من به تهران كه آمدم، چندين سال در خانه دانشجويي با دوستانم زندگي ميكرديم. حدود ١٠سال من با دختران و زناني در ارتباط بودم كه دوستانم بودند. به دليل دوري از خانواده با آدمهاي متفاوت درگيري حسي پيدا كردم. هميشه خيلي روايتها و ماجراها را به گوش ميشنيدم يا مشاهده ميكردم. ماجراهايي كه در اطرافم يا اينكه براي خودم اتفاق ميافتاد، كم كم همه در كنار يكديگر قرار گرفتند و من را درگير يك موضوع احساسي در مورد زنان كرد. زناني كه رها ميشوند، رها ميكنند، ميسوزند و ميسازند، مقاومت ميكنند براي اينكه زندگي شان را دوست دارند.
اين مسائل بود كه من را نسبت به آنها درگير كرده بود. زنهايي كه براي زندگي خود خيلي تلاش ميكنند و درگير احساسات هستند. ضربههايي كه دوستان اطرافم، از دوستانشان خورده بودند، همه در گوشه گوشه ذهن من قرار گرفته بود. اين موضوعات تنها مربوط به زماني كه فيلمنامه «مادري» را مينوشتم، نميشد. ساليان سال طول كشيد تا اين فيلمنامه شكل گرفت. يك روز به خود گفتم كه من بايد اين فيلم را بسازم. اگر قرار باشد كه چيزي از من ماندگار بشود، دوست دارم كه يك داستان و قصه دخترانه باشد.
فارغ از نگاههاي فمينيستي؟
بله صد در صد. حسهاي زنانه دارد اما اصلا فيلمي فمينيستي نيست. كساني هم كه اين فيلم را نديدهاند، به آنها گفتهام كه اين فيلم اصلا فمينيستي نيست. مادري فيلم زنانهاي است كه سرشار از احساس است. سعي كردهام كه هر چيزي در اين ماجرا وجود دارد، به من كمك كند. تحصيلات من اين بود، چندين ماه هم درگير نوشتن آن بودم. تا اينكه كم كم مقدمات ساخت فيلم شروع شد.
فيلمنامه چه سالي شروع و چه سالي به اتمام رسيد؟
در پاييز سال ٩٣ فايل ورد آن را باز كردم. قبل از جشنواره بود. آذر ماه سال ٩٤ بازنويسيها به اتمام رسيده بود. در دي ماه همچنان كه در پيش توليد بوديم، فيلمنامه هم بازنويسي ميشد. اوايل بهمن ماه سال گذشته ما فيلمبرداري را شروع كرديم. چون شركت كردن در جشنواره امسال امتيازي براي من بود، ثبتنام كردم كه به جشنواره برسيم.
ساخت فيلم بلند اول تا چه ميزان سخت ميشود؟ علاوه بر اينكه فيلم اول شما بود، به عنوان يك فيلمساز زن كه تعداد انگشتشماري در سينماي ايران داريم كه بتوانند به صورت مداوم فعاليت كنند و ضمن اينكه به نظر ميرسد كه موانع فيلمسازان زن بيشتر است آيا شما هم در مسيرتان به سختي برخورديد؟
ده سال ساخت فيلمهاي كوتاه، هر كدام سختيهاي خودشان را داشتند اگر آنها را كنار بگذاريم، اين فيلم سينمايي بلند هم در گوشه ديگري قرار ميگيرد. در يك جمله بگويم كه براي ساختن اين فيلم، پير شدم. هر وقت كه به ساخت آن فكر ميكنم، بغض ميكنم. براي اينكه واقعا روزهاي سختي بود. يك زماني هست كه بعضيها راه ميانبر را ميروند و متاسفانه خانمها از يك فضايي استفاده ميكنند كه وارد اين عرصه بشوند. اگر بخواهيد كه انساني و با شرافت و توان خودتان وارد اين عرصه شويد و به خودتان تكيه كنيد، خيلي خيلي سخت است.
جدا از اينكه من يك دختر جوان بودم و ميخواستم كه اين كار را شروع كنم، يك چيز ديگر هم بود كه من شهرستاني هم بودم. يعني يك دختر شهرستاني فيلمساز فيلم كوتاه، كه خيلي هم پارتي آنچناني نداشت. پدر و مادر من، يك پيرمرد و پيرزن يزدي هستند كه از سينما هيچ اطلاعي ندارند. نه خانوادهاي داشتم كه در اين عرصه باشند و نه دوستي كه من را بالا بكشد. اصلا كسي نبود. همه اينها سختيها را براي من چندين برابر ميكرد. براي اينكه بتوانم خود را به آدمهاي ديگر اثبات كنم، راه سختي را رفتم ولي خوشحال هستم كه اين سختيها به اتمام رسيد و مادري ساخته شد.
ارزش اين را داشت كه اين راهها طي بشود تا اينجا باشم. چيزي كه الان براي من جالب است، اين است كه وقتي آدمها به سينما ميآيند، با فيلم چگونه ارتباط برقرار ميكنند. آيا آن تلاشها براي اينجا رسيدن، بيهوده بوده يا اينكه خير؟ فيلم را دوست خواهند داشت و آن حس خستگي از تنشان ميرود؟ بايد ببينيم، چون خيلي منتظر و هيجانزده هستم. براي اينكه بشنوم و ببينم كه نظر ديگران راجع به اين فيلم چگونه است.
پس آن تفاوت جنسيتي را خيلي حس نكرديد؟
به نظر من هست. صادقانه بخواهيم بگوييم، من يك زن با احساسات متفاوت از يك مرد هستم. شايد يك كارگردان مرد، سر صحنه فيلمبرداري يك اتفاقي بيفتد كه برايش مهم نباشد و به دنبال فيلم خود برود ولي من به عنوان يك زن، داراي حسهايي هستم و حساسيتهاي من چندين برابر است. براي من مهم است كه فلان شخص چه چيزي را ميگويد، چه رفتاري انجام ميدهد. در مورد كوچكترين موارد، چه اتفاقاتي ميافتد. به خاطر همين است كه خانمها نسبت به آقايان در خانههايشان يا مهمانيهايشان وسواسهاي بيشتري دارند. آنها ظرافتهاي بيشتري را ميبينند و درگير ميشوند.
اين مسائل من را درگير ميكرد. مهمتر اينكه كار من در شهرستان بود. تمام عوامل چهل روز از خانوادهشان دور بودند و به شهر مادري من آمده بودند. دور بودن آنها از خانوادههايشان، مشكلات را چندين برابر ميكرد. در فيلم اول من با عواملي بودم كه به شهرستان آمده بودند و من درگير شده بودم. اگر تهران بودم، شايد همه به خانههايشان ميرفتند، شايد يكسري از چيزها تغيير ميكرد.
يكسري از مسائل در اين كار دست به دست هم دادند كه علاوه بر خانم بودن من، كار اول بودن و شهرستان بودن فيلمبرداري، كار سختتر باشد. اما مهم اين است كه همه سختيها گذشتند و به اتمام رسيدند. سختيها الان پشت سر ما قرار گرفتهاند و ما رو به روي هم نشستهايم. مادري را روي پرده سينما ميبينيم و مهم اين است. مهم اين است كه آن سختيها هر طوري كه بودند، گذشتند.
شهر يزد يك شهر سنتي است، ارتباط مردم اين شهر با سينما چگونه است؟
شهرهاي سنتي كشور ما با هنر، آن طور كه بايد آميخته نيستند. هميشه در شهرهاي مدرنتر، آثار هنري بيشتر مشاهده ميشود. از مجسمههايي كه در ميادين گذاشته ميشود، آثار هنري و نقاشيهايي كه روي ديوارها وجود دارند، ميتوانيم اين را متوجه بشويم. در اين شهرستانها كساني هستند كه علاقهمند به سينما و بازيگري هستند. سوداي بازيگر شدن دارند، اما تعدادي اندك هستند كه ميخواهند فيلمساز شوند و فيلم بسازند. تعداد آرتيستهاي درجه يك در شهرهاي اين مدلي خيلي كم است. ولي آنهايي كه هستند، خيلي خوب كار ميكنند زيرا اين آدمها با تلاشهاي چندين برابر آمدهاند. يكي از چيزهايي كه وجود دارد، پشتكار است.
جدا از اينكه شما بايد ذوق هنري هم داشته باشيد. يزديها هم به سختكوشي معروف هستند. اگر هنرمندي بخواهد وارد اين عرصه بشود، اتفاقات خوبي خواهد افتاد. سينما در سطح سليقه مردم، آنگونهاي كه من به عنوان يك فيلمساز دوست دارم، در اين شهر آنگونه نيست. ولي خوشبختانه يك زماني هم ميبينم كه سالنها شلوغ است و اتفاقات خيلي خوبي ميافتد ولي همه اينها نياز به فرهنگسازي دارد. دوست دارم كه در روزنامه راجع به شهر خودم صحبت كنم. ولي نياز به فرهنگسازي است. اميدوار هستم كه جوانهايي همچون من، براي فرهنگسازي به هم كمك كنيم تا اتفاقات خوبي براي شهرهاي ما بيفتد.
به نظر من در حلقه بازيگري شما، تعداد يزديها خيلي كم بود و اگر هم بودهاند، بازيهاي كوتاهي داشتهاند. وقتي كه فيلمها و سريالهاي ايراني را مرور ميكنيد، بازيگران يزدي، در هر جايي بازي كردهاند، بازيهاي خوبي داشتهاند كه اين مشخص ميكند كه مستعد هستند. مثلا در همين فيلم، شما يك دختربچه و يك پسر بچه را گذاشتهايد، بازي پسر بچه نسبت به دختر بچه، خيلي بيشتر به چشم ميآيد.
هر دو يزدي هستند.من احساس ميكنم كه در اداي كلمات، بازي، ميميك صورت، به جزييات توجه ميكنند.
در فيلم، مرد و زن صاحبخانه خوب هستند. بازيهاي آنها در فيلم كم است ولي به نظر من، نقشهايي هستند كه مكمل بودند. آنها تاثير خودشان را دارند و اگر نبودند، خيلي از جاهاي فيلم خالي بود. از آنها توانستم كمك بگيرم و واقعا سپاسگزارم.
اينكه كل گروه را به بازيگران يزدي نسپرديد، به گيشه فكر ميكرديد؟
اين هست. ولي ميخواستم كه نخستين فيلم سينمايي خود را بسازم و اگر ميخواستم تنها از بازيگران شهرستان استفاده كنم، چه كسي تضمين ميكرد كه مردم براي ديدن فيلم يك فيلمساز يزدي كه خيلي نميشناسندش و بازيگرانش هم مشهور نيستند به سينما بيايند و آن فيلم را ببينند. يكي از دلايلي كه وجود دارد، اين است كه فيلمساز را مجبور ميكند كه از بازيگران چهره استفاده كند چون تاثيرگذار است. شايد يك روزي از بازيگران غير چهره از شهر خودم استفاده كردم ولي براي فيلم اول خود نميتوانستم اين كار را انجام دهم ولي براي فيلم اول، كمي ريسك اين ماجرا وجود داشت.
همين نقشهاي كوتاه كوتاه، تجربهاي هم براي من بود. اينكه ببينم در شهر من چه خبر است. چون در فيلمهاي كوتاهي كه در شهر خود ساختهام، بازيگران شهرم بازيهاي خوبي داشتهاند كه از آنها استفاده بردهام و هميشه لطف آنها همراه من بوده است. اميدوارم كه در آينده آنها به من كمك كنند و هر دو در كنار يكديگر پيشرفت كنيم.
آيا چيدمان بازيگري به پيشنهاد خودتان بود؟
نقش «نوا» براي من مهم بود و چندين نفر را در نظر داشتم. وقتي كه با نازنين بياتي به توافق رسيديم، بايد دنبال بازيگر ديگري هم ميبوديم كه خواهرش باشد و از لحاظ ظاهري و هم اينكه سن با يكديگر بخوانند. فكر كردم كه هانيه توسلي ميتواند بهترين گزينه براي نوا باشد و نقش گلنار را بازي كند و اين دو در كنار يكديگر قرار گرفتند. در مورد نقش سعيد هم چند نفر را در نظر داشتيم. من و هومن سيدي به توافق رسيديم. سيدي در فيلم مادري نقشش را خيلي خوب ايفا كرد. او تنها مردي است كه در فيلم ما پررنگ است. نقش اول مرد در فيلم مادري او هست.
جالب است كه تابوي كار كردن بازيگران با فيلمهاي اول و فيلمسازان اول، ديگر شكسته شده است و آن ترس و واهمه وجود ندارد و اگر فيلمنامه خوبي را ببينند در آن بازي ميكنند. در سالهاي اخير اين اتفاق خيلي افتاده است؟
صد در صد. هم فيلمنامه خوب و هم رزومه كارگردان براي آنها مهم بود. وقتي كه من روبهروي هر كدام از اينها قرار ميگرفتم، خودشان رزومه من را سرچ كرده بودند. زماني كه با سيدي جلسه گذاشتيم، به ايشان گفتم كه سينما خواندهام، فيلم ساختهام، به صورت مختصر در جشنوارهها شركت كردهام.
ايشان گفتند، همين؟ من در مورد شما خيلي بيشتر از اينها خواندهام. خيلي بيشتر از اينها در مورد شما اطلاع دارم. همه آنها همين طور بودند. آنها هم ريسك نكرده بودند، آنها هم سرچ كرده بودند. اينكه قرار است با چه كسي ملاقات داشته باشند. علاوه بر اينكه فيلمنامه را خوانده بودند و فيلمنامه را دوست داشتند، اين مساله هم براي آنها مهم بود. حتي گفته بودند كه ميخواهند فيلمهاي كوتاه من را ببينند. فيلمهاي كوتاهم را هم ديدند. فكر ميكنم كه اين مهم است.
فكر ميكنيد اين اتفاقات باعث شده باشد كه فيلمسازي براي جوانها راحتتر شود؟ خيليها از سينماگران باتجربه ميگويند زماني كه نخستين فيلم خودشان را شروع كردند وضعيت اينگونه نبود. دوربين ديجيتال، سرمايهگذار و تهيهكنندهاي كه بتواند اعتماد كند و فيلمنامه را دوست داشته باشد و براي فيلم هزينه كند.
فكر ميكنم كه هر دوره سختيهاي خاص خودش را دارد. الان كه دوربينهاي ديجيتال و امكانات آن مدلي وجود دارد، جوانها راحتتر ميتوانند فيلمسازي كنند، اين باعث ميشود كه تعداد زيادي از آدمها براي اين كار وجود داشته باشند. اگر آن زمان ١٠ نفر براي تهيهكنندگي ميتوانستند به دوربينها دسترسي داشته باشند، الان ٢٠٠ يا هزار نفر ميتوانند اين كار را انجام بدهند. اين موضوع رقابت را سخت ميكند كه بتوانم خودنمايي كرده و خود را نشان دهم. جدا از اين فضاي كاري و اينكه روي چه موضوعاتي، چگونه و با چه كساني ميتوانم كار كنم. همانطور كه شما ميگوييد الان فيلمهاي زيادي ساخته ميشود.
الان صد فيلم به جشنواره آمده است. آيا همه فيلمهايي كه رد شدهاند، فيلمهاي بدي هستند؟ خير. فيلمهاي بدي نيستند. بلكه رقابت تنگاتنگ ميشود. مگر آن فيلمهايي كه رد شدهاند، بازيگران خوب در آنها بازي نكردهاند؟ اينها باعث ميشود كه بازيگر بسنجد كه آيا در اين فيلم بازي كند يا بازي نكند. آيا اين فيلم ميتواند آينده داشته باشد، يا نداشته باشد؟ كار ما هم از اين لحاظ سختتر است. واقعا فكر نميكنم كه پيدا كردن تهيهكننده و فيلمساز براي فيلم اوليها آسان باشد حتي اگر دست پر باشند. اين موضوع كار آساني نيست. اطراف خود فيلمسازان خيلي خوبي را ميبينم كه با سختي تمام اين كار را انجام ميدهند. براي من اصلا آسان نبوده است.
شما با آقاي حقيقي چگونه آشنا شديد؟
ايشان را از چند سال قبل ميشناختم؛ دبير جشنواره شهر بودند. فيلم من در آن جشنواره دو جايزه دريافت كرده بود. ايشان فيلمهاي كوتاهم را ديده بودند و من را ميشناختند. تصميم گرفته بودم كه فيلم خود را بسازم. در يزد چندين سرمايهگذار بودند كه قول داده بودند اگر فيلم را بسازم با من همكاري داشته باشند. طي صحبتهايي كه سرمايهگذار با آقاي حقيقي داشتند، با يكديگر به توافق رسيدند و ايشان تهيهكننده فيلم شدند. سرمايهگذار هم آقاي صالحي هستند كه يزدي هستند. همه اينها هر كدام پروسههاي طولاني مختص به خودشان را داشتند. خيلي سخت است. واقعا آسان نيست ولي شدني است و طول ميكشد.
خيلي از فيلمسازان هستند كه دو تا فيلم كوتاه دارند، دو سال است كه وارد اين عرصه شدهاند. من در كار فيلم كوتاه قديمي هستم. بچههاي فيلم كوتاه به من ميگويند كه كنار بروم. خيلي سال است كه در جشنوارهها حضور دارم. ولي به هر حال دو سال بعد براي آنها هم اتفاقاتي ميافتد و ميتوانند فيلمشانرا بسازند.
سرمايهگذار من، آدم پولداري نبود. او دغدغههاي فرهنگي داشت و درگير اين شده بود كه به من كمك كند. اينكه در آينده چه اتفاقي ميافتد، نميدانم. من خيلي علاقهمند بودم كه فيلمي را بسازم كه يك چيزي داشته باشد. فكر ميكنم كه مادري اين را دارد. به عنوان كسي كه سينما خوانده است، خيلي سختگيرانه نگاه ميكنم. فكر ميكنم مادري، ثبتكننده احساسات زنانه اين كشور است. زناني كه سوختند و ساختند.
زناني كه در برههاي رها ميشوند. زناني كه ميخواهند رها كنند. همه اينها را در اجتماع خودمان با تمثيل فيلم مادري مشاهده ميكنيم. زن صاحبخانهاي كه در زندگي خودش ميجنگد. دختراني كه راحت به خودشان اجازه ميدهند وارد زندگي دوستشان بشوند. دوست داشتم كه بتوانم اينها را ثبت كنم. فكر ميكنم كه فيلم مادري آن اثر را براي خودش دارد و ميماند. اميدوارم بيشتر از آن چيزي كه ميدانم، آن اتفاق بيفتد.
آيا فيلم بعدي را هم در يزد ميسازيد؟ اگر فيلم مادري در يزد ساخته نميشد، آيا ميتوانستيد همه حس خودتان را سر فيلمسازي پياده كنيد؟
در پيشتوليد ما يك صحبتي داشتيم كه فيلم را به تهران بياوريم. حتي من در تهران لوكيشن ديدم. چون يزدي هستم و فيلمهاي كوتاه خود را در يزد ساخته بودم وقتي كه فيلمنامه را نوشتم، آن را تماما در يزد ديده بودم، كوچهها، فضا، خانه و همه اينها را در فيلمنامه در يزد ديده بودم. واقعا برايم سخت بود كه در فضاي ديگري فيلم را بسازم. ميگفتم اين فيلم من نميشود. مقاومت كردم، سختيهاي آن را به جان خريدم و در يزد كار كرديم. نميدانم كه چه اتفاقي ميافتد ولي دوست دارم، تا جايي كه ميتوانم در شهر خود فيلم بسازم. براي اينكه در تهران و شهرهاي مختلف، فيلمهاي زيادي ساخته شده است.
اگر من در شهر خود فيلم نسازم، پس چه كسي بيايد فيلم بسازد؟ خيلي مواقع هم ميشود كه يك كارگردان مطرح كشور به يزد ميآيد و فيلم ميسازد. ولي بياييد صادقانه فيلمها را با يكديگر مقايسه كنيم. او به فيلم توريستي نگاه ميكند. يك ميدان اميرچخماق يزد را ميبيند، بازيگر را به آنجا ميآورد، توريستي نگاه ميكند. فيلم مادري اصلا توريستي نيست و داستان خودش را در شهر يزد بازگو ميكند. به شهر اصلا نگاه توريستي ندارد. درست است كه از زيباييهاي شهر هم استفاده كردهام، از كوچه پس كوچههاي آن، منازل زيباي آن، فضاي خوب شهر خودم، لوكيشني كه دارم، استفاده كردهام. ولي به اين شهر، توريستي نگاه نكردهام. چون بچه آن شهر هستم. فكر ميكنم كه اگر من اين كار را انجام ندهم، چه كسي اين كار را انجام دهد.
اينكه فيلمتان با آثار بخش مسابقه رقابت ميكند، اتفاق خوشايندي است ؟
وقتي كه فيلمهاي كارگردانان اولي و حرفهايها با هم تداخل پيدا كرده باشند، اميدواري من كم شده بود. براي اينكه وقتي فقط فيلمهاي اوليها باشند، ميدانستيم كه يازده فيلم ميآيد، اما الان سي و سه نفر با يكديگر رقيب هستيم. از بين ما ١١ فيلم ممكن بود درجشنواره حضور داشته باشد و امكان داشت كه فيلم مادري هم در ميان آنها باشد. وقتي كه همه فيلمها را با هم در يك كاسه كردند، اين براي من خيلي ترسناك بود و فكر ميكردم كه در كنار كارگردانهاي مطرح فيلمم داوري ميشود و ممكن است كنار بگذارند. لحظات خيلي بدي بود.
هرشب كابوس ميديدم و خيلي غصه داشتم كه اين اتفاق افتاده است. فكر ميكنم براي اين اتفاقي كه افتاده، ناراحتتر از من كسي نبود. ولي وقتي كه فيلم من را هم جزو فيلمهاي جشنواره اعلام كردند، اينقدر خوشحال بودم كه از شدت خوشحالي گريه ميكردم. الان خيلي خوشحال هستم كه اين اتفاق افتاده است. الان مادري در سوداي سيمرغ است و اتفاق خوبي است كه در بخش فيلمهاي اولي نيست كه آن را فقط ببينند.
ممكن است كه اتفاق خيلي خوبي براي عوامل فيلم من كه همه آنها زحمت كشيدند، بيفتد. ممكن است كه اتفاق خوبي براي خود فيلم بيفتد. اميدوارم مادري بخت و اقبال داشته باشد. گاهي بعضي از فيلمها خوب هستند ولي ديده نميشوند. مانند دختراني كه خيلي خوب و زيبا هستند ولي آن اتفاق خوب و خوشبختي براي آنها نميافتد. فيلمها هم همينگونه هستند. بايد يك بخت و اقبالي داشته باشند. اميدوارم كه مادري اين بخت و اقبال را داشته باشد.
- 10
- 1