حامد محمدي همان راهي را مي رود که پدرش در سينما طي کرده است. منوچهر محمدي در تمامي فيلم هايش دغدغه هاي مشخصي دارد. پرداختن به روحانيت، دين و مذهب در سينما را وظيفه خود مي داند و تنها سينماگري است که در بيشتر آثارش از زاويه اي خاص به اين قشر مي پردازد. حالا حامد محمدي هم با همان دغدغه فيلم مي سازد. در فيلم هايش به نوعي به روحانيت مي پردازد چه روحاني شيعي چه روحاني مسيحي.
«اکسيدان» دومين فيلم اين کارگردان به ظاهر فيلمي کمدي و سراسر شوخي و خنده است اما در باطن به بحران هويت، تعامل ميان اسلام و مسيحيت و حفظ خانواده به عنوان هسته اصلي جامعه مي پردازد.
همه اينها در کنار هم باعث شد که «اکسيدان» از تيغ سانسور در امان نماند و با مميزي و اصلاحيه فراوان و بدون نمايش در سينماهاي حوزه هنري روانه اکران است.
بعد از ساخت فيلم اول، فيلمسازان مسير خود را در سينما مشخص مي کنند و مي فهمند که چطور مي توانند جايگاه خود را در سينما اثبات کنند. شما بعد از فيلم اولتان مي خواستيد، فيلم کمدي بسازيد يا اينکه ايده «اکسيدان» را داشتيد و تصميم گرفتيد آن را به صورت کمدي بسازيد؟
با بخش اول صحبت هايتان موافق نيستم، در فيلم اولم هم مبناي کار من فروش بود نه فروشي به معني اينکه يک اتفاق عجيب و غريب بيفتد. مي خواستم فيلم گرمي بسازم اما به دليل مضمون بايد مواردي را رعايت مي کردم و محتاط تر مي بودم. اما در همان فيلم هم مبناي کار من اين بود که با مخاطب عام ارتباط جدي برقرار کند که در اکران فروش خوبي داشت و تلويزيون هم براي خريدش راغب بود و بارها و بارها هم در اعياد هم در عزاداري ها آن را پخش مي کند.
البته تلويزيون هر بار کلي از فيلم را حذف مي کند. ظاهرا رسمشان اين است و مي گويند پولش را داده ايم و هر طور بخواهيم نشان مي دهيم. تيتراژ را تغيير دادند و موسيقي پايان را هم عوض کردند چون همخواني زنان و لالايي بود. اينها همان برخوردهاي سليقه اي است که کاري نمي توان کرد و اعتراض هم جواب نمي دهد.
مي خواهم بگويم مبناي ورود من به کارگرداني ساختن فيلمي بود که با مخاطب ارتباط برقرار کند. حرف هايي بزنم که به سليقه اش بخورد. خودم هميشه طرفدار فيلم هايي بودم که بحث سرگرمي در آن جدي باشد.
در «اکسيدان» ترکيبي از اين دو موردي که شما گفتيد وجود داشت. هم سوژه به شدت من را درگير کرده بود هم اينکه مي خواستم فيلمي بسازم که حتما کمدي باشد. شرايط و حال مردم را در اين سال ها مي ديدم. کمدي هايي که ساخته مي شد را دنبال مي کردم.
اوايل که مي خواستم فيلمنامه بنويسيم، آقاي محمدي هميشه به من توصيه مي کردند که سعي کن که فيلم هاي اولت را طوري بسازي که با مخاطب عام ارتباط برقرار کند و جاي پايت را به عنوان فيلمسازي که خرج فيلم هايش در مي آيد و مخاطب آنها را پس نمي زند در سينما تثبيت کن. جاي پايت که محکم شد بعد فيلم شخصي يا هنري ات را بساز. پربيراه هم نمي گفتند.
نمونه هاي شاخص آن هم مثلا آقاي مهرجويي هستند که يکي، دو تا فيلم شخصي ساختند و بعد اجاره نشين ها را کارگرداني کردند که تيک آف خيلي خوبي برايشان بود و بعد آثار شخصي ترشان که فلسفي بود را ساختند تا مثلا به «هامون» رسيدند. مسيري را دنبال کردند که خيلي درست و مشخص بود و کاش دوباره بر مي گشتند و کمدي هاي درجه يکي مانند «اجاره نشين ها» مي ساختند.
من از بچگي اين فضاها را مي ديدم. چون چشم که باز کردم پشت صحنه بودم و در آنجا بزرگ شدم. همه اينها را در سينما ديدم و يقين کردم که اگر مي خواهم در سينما بمانم و فيلم هاي شخصي ام را بسازم بايد در ابتدا فيلم هايي کارگرداني کن که با مخاطب عام ارتباط برقرار کند. در ابتدا با آقاي محمد مخالفت مي کردم که من مي خواهم فيلم هايي بسازم که دوست دارم و حرف هايم را در آنها بزنم اما دو فيلمنامه ام که شخصي بود پروانه ساخت نگرفت. انگار تقدير، شانس و يا خواست خدا بود که دست به دست هم داد و باعث شد که پله پله جلو بروم تا «اکسيدان» ساخته شود.
با توجه به سابقه کاري آقاي منوچهر محمدي، و همين طور کارنامه شما، اين تصور وجود دارد که شما علاقمند به مطرح کردن موضوعاتي درباره روحانيت و اسلام هستيد. «اکسيدان» هم از اين فضا خارج نيست. آيا واقعا با اين قصد و هدف فيلم مي سازيد؟
روحانيت حوزه مفصلي دارد الحمدلله پول زيادي هم دارند. انواع و اقسام کمک هاي مادي و معنوي هم بهشان مي شود و احتياجي ندارند که ما براي آنها فيلم بسازيم. در شانگهاي از ما پرسيدند که اين فيلم با اراده حکومت ساخته شده و از آنها پول گرفتيد. در اينجا روحانيون به ما مي گويند شما از ضد انقلاب پول گرفتيد که اين تصوير را از ما نشان دهيد.
در «طلا و مس» و «فرشته ها با هم مي آيند» اين دو نوع برخورد را داشتيم. دو هجمه ضد همديگر و کاملا متناقض را داشتيم. اما من شايد به دليل سابقه مطالعاتي، رشته تحصيلي، محيط خانوادگي و... اين فضا را از نزديک لمس کردم و مي شناسم. در دوران دانشجويي در خدمت خيلي از بزرگان بودم. پنجشنبه، جمعه ها به قم مي رفتم و درس مي خواندم در محضر آقاي رهامي و عميد زنجاني حضور داشتم.
خيلي هم خدمتشان ارادت دارم. البته من با بخشي از روحانيت ارتباط بيشتري داشتم. گروهي که دوست دارم همه روحانيون شبيه آنها باشند. همه اينها باعث شد که من با اين فضا آشنا باشم و فيلم هايي بسازم از جنسي که هم قابل باور باشد و همه مردم آنها را بپذيرند. اما ما در تمام طول اين سال ها هيچ عمدي نداشتيم که از عملکرد روحانيت دفاع کنيم.
در حال حاضر فيلم هاي زيادي درباره روحانيت ساخته شده اما در بعضي از آنها حتي لباس و عمامه روحاني هم اشتباه است. چيزهاي خيلي ساده که متاسفانه رعايت نمي شود. در حال حاضر بسياري از روحانيون نعلين نمي پوشند. طيف خاصي از آنها به اصول کلاسيکي پايبندند و آنها را رعايت مي کنند. تعداد زيادي از آنها با موبايل و اينترنت سر و کار دارند. کارهايشان را با اينترنت انجام مي دهند، وبلاگ دارند حتي فيلم مي سازند.
خب سوال من اينجاست که چرا اين موضوعات را بيشتر سعي مي کنيد در بستر طنز و کمدي روايت کنيد؟
سعي نمي کنم. بستگي به قصه دارد. شايد بخشي از آن از روحيه من سرچشمه بگيرد که آدم شوخ طبعي هستم. از آن طرف مي توان حرف هايي را راحت تر در اين قالب زد که باور آن هم براي تماشاگر راحت باشد. در اين فيلم به اين دليل حجم کمدي را بيشتر کردم که شرايط مردم خوب نبود. احساس خستگي، غم، فشارهاي سنگين اقتصادي و سياسي که مردم را به شدت درگير کرده بود، روي مخاطب سنگيني مي کرد.
همه فکر مي کردند بعد از برجام قرار است اتفاقات خيلي خوب بيفتد و همه چيز روبراه شود، اما اين کار زمان مي برد و به اين راحتي بعد از هشت سال همه چيز درست نمي شود. فکر مي کردم مي توانم فيلمي بسازم که دو ساعت حال مردم را خوب کند، بخنداند و در عين حال حرف هايي داشتم که سعي کردم اين حرف ها را بزنم.
ساختن فيلم طنز و بزن و بکوب خيلي راحت تر از فيلم کمدي است. توانايي بازيگران طنز ما هم خيلي زياد است که مي توانند به راحتي از يک سکانس معمولي، يک سکانس خيلي خنده دار بسازند که تماشاگر قهقهه بزند. من خيلي بلد نبودم اينطور فيلم بسازم و دوست هم نداشتم. بازيگران در فيلم من کاملا جدي بازي کردند و اينکه دستشان لاي در گير کند و از پله ها ليز بخورند که مبناي فيلم هاي طنز در همه دنيا است و حتي وودي آلن هم از اينها در ساخت فيلم هايش استفاده مي کند، در فيلمم نداشتم.
مبناي من روي قصه و شخصيت ها بنا شده بود که اينها خودشان مسيري را براي داستان به وجود مي آورند. از کمدي سعي کردم نهايت استفاده را بکنم. خط قرمزهايي هم حتما وجود دارد و تلاش کردم کاري کنم که فيلم به اکران برسد.
خب در اين مسير اولين ايده اي که براي ساخت فيلم به نظرتان رسيد چه بود؟
دور و بر من دو، سه ماجرا شبيه آنچه براي اصلان در فيلم رخ داد، اتفاق افتاد و ديدم که همه کارها چطور به هم پيچيد. جرقه اي در آن زمان در ذهن من خورد اما آن را خيلي جدي نگرفتم. تازه به من برخورد چرا کسي که در ايران کار خودش را انجام مي دهد و زندگي موجهي دارد بايد همه چيز را رها کند و از اينجا برود. تازه در يک گروه تلگرامي تبليغ مسيحيت را هم بکند. ما به او مي خنديديم که فلاني ما که تو را مي شناسيم، چرا اين کار را انجام مي دهي. اول متوجه نبوديم داستان چه هست بعد فهميديم که براي اقامت اين کار را انجام مي دهد.
اين اتفاقات ذهنم را درگير کرد تا اينکه به آقاي محمدي اين ايده را پيشنهاد دادم و قصه را تعريف کردم. ايشان آن روز سرشان را روي روزنامه اي که مي خواندند، بلند کردند و گفتند چايي ات را که خوردي برو.
فردايش به من گفتند طرح اين ايده را نوشتي؟ طرح را که نوشتم ايشان پيشنهادات درجه يکي دادند چون آن طرحي که نوشته بودم امکان ساخت نداشت. آقاي محمدي چکش کاري هايي کردند که با آنها مي شد فيلم را ساخت. قصه را نوشتم و مبناي کارمان اين بود که اصلا سمت جشنواره نرويم و براي اکران آن را بسازيم. بعد از اتفاقاتي که براي «فرشته ها...» افتاد به من خيلي برخورد و جشنواره جذابيتش را برايم از دست داد.
به عنوان کارگردان ديگر تمايلي به ساخت فيلم براي جشنواره ندارم. تجربه خوبي از حضور در جشنواره و جشن خانه سينما نداشتم. حتي فيلم قبلي ام را به جشن خانه سينما ندادم. اولين بار است که اين را مي گويم. آن زمان اصلا اين مسئله را رسانه اي هم نکردم. با اينکه شايد در حق عوامل ظلم کردم اما آدم لجبازي هستم و سر يک سري چيزها لج مي کنم.
با تمام اين اوصاف چند بار فيلمنامه «اکسيدان» را بازنويسي کرديد؟
بامزگي ماجرا اين است که اگر آن فيلمنامه اي که در ابتدا نوشتم ساخته مي شد، خيلي جذاب تر و جسورتر مي بود. بخش سياسي آن کامل حذف شد و فقط يک سکانس از آن باقي مانده است. کساني که مي خواهند به شکل غيرقانوني و تقلبي ويزا بگيرند سه راه بيشتر ندارند. اثبات تغيير مذهب، مسئله دگرباشي و پرونده هاي سياسي.
اين بخش پرونده سياسي در فيلمنامه اوليه بود که خيلي هم جذاب و خنده دار از آب درآمده بود اما هر کاري که مي کرديم، شبيه اتفاقات سال ۸۸ مي شد و ظاهرا اين مسئله جزو خطوط قرمزي است که به جز افرادي خاص، کسي نبايد به سمت آن برود. آنها هم بايد از زاويه اي خاص به آن بپردازند.
آن سکانس ها را خيلي دوست داشتم و خيلي شيرين بود. اينها به عمد کارهايي مي کردند که دستگير مي شدند و بعد بازجويي مي شدند. بازجو مي دانست که آنها اهل اين کارها نيستند اما اين دو بايد اثبات مي کردند که قصد براندازي داشتند. براي اينکه مدرکي براي سفارت داشته باشند بايد اثبات مي کردند که دستگير شدند. هيچ مدرکي هم نداشتند اما در بازداشتگاه، مهري به کف دست اصلان مي زنند و او تلاش مي کرد که اين مهر پاک نشود. يک سري اتفاقات اين مدلي بامزه داشت اما ناچار شدم کل اين قسمت از فيلمنامه را حذف کنم و بخش کليسا را زيادتر کردم.
با همه اين ملاحظات به راحتي پروانه ساخت گرفتيد؟
در آن مرحله با توصيه اينکه خودتان حواستان باشد و به سمتي نرويد که مشکلي پيش بيايد، الحق و الانصاف لطف کردند و بدون مشکل پروانه را دادند.
براي پروانه نمايش چه اصلاحاتي به فيلم وارد شد؟
دادن اصلاحيه هم مانند داوري جشنواره است. دوستان شوراي پروانه نمايش هفت نفر با سلايق مختلف هستند که اگر افراد ديگري بودند، سلايق ديگري داشتند و شايد اصلا اصلاحيه نمي دادند. اين سلايق موجود بعضي چيزها را بر نمي تابيد. در سينماي ما آدم ها خيلي به دنبال نشانه اند. در اصلاحيه هايي که به ما دادند فهم اشتباه از بعضي موارد وجود داشت و بعضي مسائل را به خودشان مي گرفتند. يعني تعبير مي کردند برخي اتفاقات را. مي گفتند اين سکانس اين معنا و بار را دارد اما در واقع آن معني را نداشت.
بيشتر اصلاحيه ها به سکانس هايي وارد شده که روحاني حضور دارد؟
اولين چيزي که به ما گفتند اين بود که کل کاراکتر روحاني بايد از فيلم حذف شود. در اين صورت تايم فيلم خيلي لطمه مي ديد، بسياري از مفاهيم عوض مي شد و فينال هم به طول کامل تغيير مي کرد.
براي رهايي از اين مميزي ها ناچار شدم دو سکانس را به فيلم اضافه کنم که نه در فيلمنامه بود و نه زمان فيلمبرداري ضبط شده بود. بعد از مميزي ها اين سکانس ها را فيلمبرداري کردم که از جنس فيلمنامه نيست. نريشن دارد و با صدا و لانگ شات به فيلم اضافه شده است اما براي اينکه فيلم دچار مشکل نشود و قصد ما هم اکران بود ناچار شدم اين سکانس ها را اضافه کنم.
مي توانستيم مثل خيلي از دوستان فيلم را در کمد بگذاريم اما چنين تصميمي نداشتيم و تصميم داشتيم فيلمي را که با هزينه شخصي ساخته شده اکران کنيم. فيلم را براي داخل کمد نساختم. براي ارتباط با مردم ساختم. دادن مميزي مانند پليسي مي ماند که گواهينامه من را گرفته و مي گويد تو خلاف کردي. اما من همه اش مي گويم آقا من تند نرفتم و خلافي انجام ندادم. قانون دست اوست و مي تواند گواهينامه من را باطل کند. من مجبورم که به آن جريمه تن بدهم. چون به اين گواهينامه احتياج دارم. ما مجبوريم به اين مميزي تن بدهيم.
در تمام دنيا هم همين وضعيت وجود دارد. فيلم هاي فيلمسازان بزرگ مثل مل گيبسون در بسياري از کشورها همچنان توقيف است. اين از قواعد بازي است و بايد به آن تن داد. البته آينده روشن مي کند که چه چيزهايي به حق بوده و چه چيزهايي نبوده. من ادعا مي کنم که فيلم لطمه نخورده اما اصلاحيه ها بالاي ۲۰ مورد بوده است. اتفاقات خيلي خنده دار حذف شده است. چرا که در فيلم کمدي، پلان ها مثل پازل است. يعني در يک پلان سه خنده در بعدي چهار خنده و در بعدي شليک خنده تماشاگر را داريم.
در بسياري از حذفيات آن گل سکانس و شليک خنده درآمده است. مثل پلاني که اصلان در گوش روحاني در مسجد چيزي مي گويد. با اين حال سعي کرديم اين مميزي ها به شعور، جاري بودن و انعقاد حس مخاطب لطمه زيادي نزند. بعضي از ديالوگ هاي ما ليپ سينک ندارد و ديالوگ هاي ديگري جايگزين کرديم. وگرنه حجم مميزي ها خيلي بيشتر بود.
فيلم به دو بخش متفاوت تقسيم شده. آنقدر مدت زمان بخش اول زياد شده که اين تصور پيش مي آيد که با به انتها رسيدن اين بخش آنها بايد موفق به دريافت ويزا شوند اما اين اتفاق نمي افتد و دوباره داستان به شکل ديگري آغاز مي شود. چرا فيلمنامه به اين شکل درآمده است؟
جنس اين دو بخش با هم متفاوت است. چون دو دنياي متفاوت دارد. بخش کليسا و بخش مذهبي با بخش دوم کاملا فرق دارد. من نمي توانستم فيلمنامه را دو تکه کنم بايد يک قصه واحد تعريف مي کردم که براي رفتن از ايران اين سه راه وجود دارد. بايد اين سه راه را نشان مي دادم که بخش سياسي ماجرا را به ناچار حذف مي کردم. اما اتفاقي که در طراحي شخصيت براي من افتاد اين بود که اگر در بخش مذهبي اين شخصيت با رسيدن به بن بست دچار تحول مي شد، آن وقت قبولاندن آن به تماشاگر خيلي کار سختي بود.
اما در بخش اول با تمامي بدبختي ها و سختي هايي که براي گرفتن نامه دچار آن مي شوند و به ظاهر موفق هم هستند، ويزا صادر نمي شود. چون مامور صدور ويزا از او مي خواهد با آنها همکاري کرده و جاسوسي کنند.
دادن چنين پيشنهادي از سوي يک مقام رسمي در سفارت به آدم عادي و عامي کمي غيرمعقول و دور از ذهن به نظر مي رسد. مي خواهم بگويم انگار هدف شما با نشان دادن اين سرنوشت اين است که بگوييد اگر همه راه ها را برويد باز هم نمي توانيد ويزا بگيريد. واقعا چنين هدفي داشتيد؟
اصلا قرار نبود که من بگويم خارج از ايران بد است. کاراکتر هم نمي گويد آن طرف بد است. به زنش مي گويد برگرد با هم اين مسير را برويم. اما حسي در اين سال ها همراه من بود که چرا من به عنوان يک ايراني نمي توانم به راحتي ويزا بگيرم و به کشورهاي ديگر سفر کنم. اين هويت ايراني چرا در اين سال ها دچار اين مشکل شده دغدغه اصلي و شخصي ساختن اين فيلم بود.
اينکه هويت منِ ايراني چرا اينقدر دچار مسئله شده؟ اينکه چرا بايد من را به همراه خانواده ام در فرودگاه توسط پليس از صف بيرون بکشند فقط به خاطر اينکه هويت من ايراني است؟ يک مرد ايراني چرا بايد مقابل خانواده اش و بچه ده ساله اش شرمنده شود به خاطر اينکه هويتش ايراني است؟
بچه ده ساله من نمي فهمد چرا از ميان ۵۰۰ نفر ما را از صف بيرون مي کشند، چمدان هايمان را مي گردند و بازجويي مان مي کنند. چرا بايد ايران فقط با چهار کشور کوچک لغو رواديد شود. اما گذرنامه ترکيه در همين همسايگي ما با ۱۵۰ کشور لغو رواديد داشته باشد و بدون ويزا شهروندانش بتوانند به بسياري از نقاط دنيا سفر کنند. چرا بايد براي هموطن ما سفر کردن به کشورهاي دنيا سخت باشد؟ توريست ها براي ايکه شرق را ببينند به کشورهاي ديگر سفر مي کنند اما نمي توانند به ايران بيايند. تنها به خاطر اينکه بعضي ها فکر مي کنند، آنها جاسوس اند و نبايد به ايران بيايند.
البته در اين سال هاي اخير وضعيت خيلي بهتر شده است. اما به دليل تبليغات و سياه نمايي رسانه ها هنوز هم فکر مي کنند، ايران جاي بسيار خطرناکي است. من بهعنوان فيلمساز نمي توانم اين مسائل را حل کنم اين وظيفه ديپلمات ها و حاکميت است که اين معضل بزرگ را حل کنند. اما نکته کليدي که من را تشويق به نوشتن اين فيلمنامه کرد همين هويتي است که نمي دانيم چه اتفاقي براي آن مي افتد.
انتخاب نام «اکسيدان» هم به همين علت است چون اين ماده رنگ همه چيز را از بين مي برد و آن را بي هويت مي کند. تلاش نکردم اين موضوع را خيلي گل درشت مطرح کنم هم به خاطر مميزي هم به دليل اينکه مي خواستم فيلم کمدي بسازم و نمي خواستم در قالب داستاني جدي به اين موضوع بپردازم و هم اينکه مي خواستم فيلمم را اکران کنم.
از روزي که فيلم اکران شد، خيلي ها اينطور برداشت کردند که اين فيلم در ادامه «مارمولک» ساخته شده. آيا واقعا با به تصويرکشيدن خلافکاري در لباس روحانيت مسيحي چنين قصدي داشتيد؟
نه اصلا اينطور نيست. آقاي محمدي پيگير ساخت «مارمولک ۲» هستند و چون خيلي اين فيلم را دوست دارند بارها چند فيلمنامه نوشته شده و نپسنديدند. خيلي اصرار دارند که قسمت دوم آن از قسمت اول خيلي بهتر باشد. من اصلا به اينکه اين فيلم ادامه «مارمولک» باشد فکر نمي کردم. اين فيلم کاراکترهاي مشخصي دارد که بايد همان کاراکترها و همان عوامل در قسمت دوم آن حضور داشته باشند.
از زمان نگارش فيلمنامه براي دو نقش اصلي فيلم به همين دو بازيگر فکر کرديد؟ چون هر ترکيبي غير از اين دو نتيجه کاملا متفاوتي مي داد و اصلا معلوم نبود، قابل قبول و با اين کيفيت باشد.
تقريبا همه بازيگران حتي بازيگران فرعي را از ابتدا در ذهن داشتم. وقتي شروع به نوشتن کردم و کاراکترها خلق شدند، اين بازيگرها در ذهنم بودند. عکس همه اين بازيگران را روي صفحه لپ تاپم مي گذارم و با نگاه به آنها مي نويسم. تمام بازيگراني که از روز اول در ذهن داشتم تقريبا حضورشان در فيلم قطعي شد.
از ابتدا پيش بيني مي کرديد حوزه هنري چنين برخوردي با «اکسيدان» داشته باشد؟
اصلا اينطور فکر نمي کردم. مديران حوزه بعد از اينکه وزارت ارشاد پروانه نمايش را داد فيلم را ديدند. اصلاحيه بلندبالا نزديک به سه صفحه مقابل من گذاشتند. به طور مثال يکي از آنها اين بود که در سکانس اول چرا بازيگر نقش اصلان به موهاي بازيگر زن دست مي زند. در حاليکه اصلا اين اتفاق نمي افتد او روسري همسرش را جلو بکشد و موهاي او ديده نشود. نمي دانم چرا اين پلان بايد حذف شود. حذفيات به اين شکل خيلي به فيلم ضربه مي زد و درواقع از آن چيزي باقي نمي ماند. به نظر من آنها هم د چار کج فهمي هايي هستند و مشاوريني دارند که مسير را اشتباه مي فهمند.
شما و آقاي منوچهر محمدي سابقه همکاري با حوزه هنري را داريد و خيلي عجيب است که اين برخورد با فيلم شما هم صورت مي گيرد و چنين مميزي هايي به فيلم مي دهند.
در فيلم اول من هم حوزه هنري درصدي مشارکت داشت. در همان فيلم هم وزارت ارشاد به من اصلاحيه نداد اما حوزه اين کار را انجام داد.
پس اين مشارکت ها دردي را دوا نمي کند؟
من به عنوان کارگردان با حوزه هنري قراردادي نداشتم اما فکر مي کنم آنها هم يک سري قوانين براي خودشان داشتند. در حال حاضر به ما گفتند درباره اين اتفاق خيلي صحبت نکنم و من هم ترجيح مي دهم درباره برخورد حوزه هنري فعلا حرفي نزنم.
هفته نامه صدا
- 17
- 5