فریدون جیرانی در موفقترین فیلم سالهای اخیرش، تماشاگر را با دنیای تیرهوتاری شریک و همراه میکند که گویی تباهی سرنوشت شوم آدمهاست.
فیلم نشانهای آشکار از تواناییهای فیلمسازی است که در این سالها بارها قریحه و توانش را فدای پسند تماشاگر و خواست تهیهکننده کرده بود. جیرانی از معدود کارگردانان سینمای ایران است که اشتباهاتش را میپذیرد.
میپذیرد که سر «ستارهها» اشتباه کرده فیلم سهاپیزودیاش را به سه فیلم مستقل تبدیل کرده است؛ که در «سالاد فصل» به خواست تهیهکننده تن داده و پایان فیلمش را تغییر داده که نتیجهاش لطمه زدن به ساختار کلی اثرش بوده است؛ که سر «آب و آتش» به توصیههای مدیران حوزه هنری تن داده و فیلمنامهاش را عوض کرده و بعد با گذاشتن نریشن (که این توصیه تدوینگرش بوده) به فیلم لطمه زده است.
تئوریسین سینمای بدنه که مبدع این اصطلاح در ادبیات سینمای ایران هم بوده است، سالها به دیالکتیک رابطه تماشاگر با فیلمهای ایرانی فکر کرده، دربارهاش تحلیل نوشته و با احاطهای که بر تاریخ سینمای ایران دارد، بهخوبی توانسته است بستری تئوریک برای ایدههایش فراهم کند.
تا قبل از «خفهگی» جیرانی معمولا به تماشاگر فکر میکرده است؛ حتی در بهترین فیلمهایش، مثل «قرمز»، هم به خواست مخاطب اهمیت داده و حالا و پس از «خوابزدهها» که شکستخوردهترین فیلم جیرانی در این سالها بوده، جسارت کرده و همه بایدونبایدها درباره پسند تماشاگر و تهیهکننده و آنچه را در اینجا الزامات اکران عمومی خوانده میشود کنار گذاشته و در ۶۵سالگی فیلم دلش را ساخته است؛ همان فیلم شخصیای که سالهای فیلمسازیاش را فدای تمایلات اینوآن کرده بود.
«خفهگی» محصول اعتمادبهنفس فیلمسازی است که کوشیده و تا حد زیادی موفق شده علایق خود از فیلم ژانر را به شکلی منسجم و هدفمند به تصویر بکشد؛ اینکه الناز شاکردوست را از این سینمای عامهپسند به جهان تاریک فیلمش بیاورد و با چهرهپردازی زیباییاش را مخدوش کند و از او کاراکتری بسازد که خلاف پرسونای تثبیتشدهاش است.
همانطور که نوید محمدزاده، ستاره این روزهای سینما، را هم بر خلاف تمام بازیهای بدون گرایش در «ابد و یک روز»، «لانتوری»، «عصبانی نیستم» و «بدون تاریخ، بدون امضا»، با کمترین اکت، مقابل دوربین هدایت کرده است.
«خفهگی»، با فیلمبرداری سیاهوسفید و فضاسازی تعمدا اغراقشده و لحن سردش، دستاوردی تازه برای سینمای پر از کلیشه و تکرار ایران محسوب میشود. این برفی که سرِ بازایستادن ندارد، برفی که مکرر قطع میشود و تاریکیای که سراسر فیلم را دربرگرفته حسی از خفگی را به تماشاگر منتقل میکند که بر خلاف تصور غالب، نه کسالتبار است و نه ضدگیشه. اقبال تماشاگر در همین چند روز اول اکران «خفهگی» نشان میدهد سلیقه تماشاگر الزاما همان چیزی نیست که تهیهکننده و پخشکننده از آن دم میزنند.
تماشاگر قرارداد فیلمساز با او را برای ریتم کند، فضای هولناک و دوربین ساکن میپذیرد و با فیلم همراه میشود؛ با دنیایی که خلاصی از تباهی و فضای بسته و خفهکنندهاش محال به نظر میرسد؛ دنیایی که قرار نیست در آن نور امیدی تابیده شود و هر عشقی میتواند مقدمهای بر یک جنایت باشد.
جیرانی در تبدیل دختری تنها و معصوم به زنی جنایتکار و بعد قربانی، بامهارت عمل میکند؛ به قواعد بازی احترام میگذارد و نتیجهاش فیلمی است تماشایی که میتوانست از این هم بهتر باشد، اگر کاراکتر منصور، «پولاد کیمیایی»، اینقدر پادرهوا نبود و اگر نشانههای دنیای امروز، مثل تلگرام، در کار نبودند و فیلم یکنفس، در بیزمانومکانبودنش حرکت میکرد. هرچند «خفهگی» در همین شمایل فعلی هم فیلمی است جسورانه که در آن فیلمساز از محدویتهای خودساختهای که ایجاد کرده بهرهای خلاقانه گرفته است.
سعید مروتی
- 9
- 4