با این که ۱۲ ساعت می گذرد اما هنوز هم حس دلهره ای را که در پلان های مختلف «به وقت شام» به من منتقل شده بود همراه خود دارم، تعلیق هایی که حس وحشت و مرگ را به مخاطب منتقل می کرد. «به وقت شام» یک اکشن جذاب دارای صحنه های دلهره آور است که باعث می شود در طول تماشای فیلم حتی یک بار هم به ساعت نگاه نکنم.
با این حال معتقدم آن چه در پایان دو ساعت تماشای این فیلم به عنوان برداشت کلی من در ذهن ثبت شده است، منطبق بر انتظارات انباشته ای که در یک سال و اندی اخیر که از آغاز انتشارخبرها درباره «به وقت شام» در ذهن من ایجاد شده، نیست و نیز معتقدم انتظاری که از نام «ابراهیم حاتمی کیا» و عنوان «به وقت شام» داشتم فراتر از فیلمی بود که دیدم، با این توضیح که اگر تیتراژ فیلم را حذف کنند و آن را برای کسانی که درباره سازنده «به وقت شام» چیزی نمی دانند نمایش دهند، از دیدن یک فیلم اکشن، راضی از سالن سینما خارج خواهند شد. این فیلم را از سه منظر مورد توجه قرار داده ام:
۱- تعلیق های خوب فیلم
«به وقت شام» حاوی سکانس ها وپلان های دلهره آور خوبی است که می تواند مخاطب را روی صندلی میخکوب کند:
- شوک اولیه که با پیدا شدن سروکله کوادکوپتر و انفجار انتحاری در میان زنان و کودکان آواره سوری رخ داد مخاطب را از لحظه پدیدار شدن آن دوربین پرنده، میخکوب سالن تاریک سینما کرد.
- سکانس پاک سازی باند فرودگاه تدمر برای آماده پرواز شدن و مین گذاری اطراف باند، با توجه به تاریکی محیط و ضرباهنگ موسیقی متن به خوبی حس انتظار یک واقعه را به مخاطب منتقل می کند.
- نمایش چاقو در کیف آن زن سوری نزدیک به شیخ سعدی که در لحظاتی که آرامش نسبی ایجاد شده بود، ناگهان پازل دلهره را رو کرد و مخاطب را در انتظار یک اتفاق ناگوار گذاشت. درحقیقت در این سکانس حاتمی کیا به صورت نمادین، نطفه آغاز یک فتنه را که می تواند از دل یک جامعه بحران زده باشد به نمایش گذاشت.
- سکانس سربریدن اسرا توسط داعش
- سکانسی که در آن پس از جر و بحث علی بر سر خلبان اتوماتیک، ام سلما گفت او را از هواپیما پایین بیندازند.
- در سکانس بازگشت هواپیما به تدمر و ورود به فرودگاه این شهر، صحنه آرایی و موسیقی و پلان ها آن قدر با قوت تهیه شده بود که مخاطب بدون آن که اطلاعاتی داشته باشد، حس می کند که این صحنه آرایی آبستن حوادث غیرمنتظره ای است.
۲- سوال درباره خط داستانی فیلم
ایده ساخت این فیلم یعنی گروگان گیری دو خلبان ایرانی توسط داعش بسیار جذاب است. چه این که هم رشادت های خلبانان ایرانی را نمایش می دهد و هم از تعلیقی که نفس حضور در آسمان دارد استفاده می کند. اما به نظر دو مسیر در فیلم به خوبی به پایان نرسید:
- ماجرای اسکورت هواپیماهای روسی در نهایت معلوم نشد که به چه دلیل ناگهان تمام شد. صرفا تیر اندازی به سمت هواپیما های جنگنده درحالی که به راحتی می توانند خود را از تیر رس تیربارهای دستی خارج کنند، دلیل منطقی برای پایان دادن به حضور در ادامه داستان نیست. مثلا آیا اگر اسکورت هواپیماهای روسی تا نزدیک فرودگاه تدمر انجام می شد، امکان این که بتوانند در این شهر به خلبانان هواپیما و اسرا کمک کنند نبود؟
- پایان بندی فیلم نیز گرچه قهرمانانه و اسطوره ساز از یک مدافع حرم است که بهترین سرمایه خود یعنی جانش را برای نجات کودکان بیگناه یک مدرسه فدا می کند و این «شهادت طلبی» درست نقطه مقابل «انتحاری» هایی است که داعش علیه مردم مظلوم استفاده می کند اما سوالی که برای من به عنوان مخاطب در پایان فیلم ایجاد می شود این است که آیا امکان نداشت علی به نحوی خود را به یکی از قفس ها ببندد و ریموت بمب را درحالی که از هواپیما خارج می شود بفشارد؟ شاید منطقی ترین مسیری که داستان می توانست داشته باشد این بود که او نیز نجات پیدا کند اما کارگردان عمدا نمی خواست علی نجات پیدا کند.
۳- اولین ها و حاصل جمع ها
به وقت شام را می توان از حیث فرم و حتی تاحدودی محتوا حاصل جمع «ارتفاع پست» و «چ» دانست و در محتوا نیز کارگردان تلاش می کند رگههایی از «آژانس شیشه ای» و «به نام پدر» را به عنوان لایه های بعدی فیلم ارائه کند. به وقت شام را باید اولین فیلم حاتمی کیا دانست که در آن یک شخصیت نسل سوم انقلاب، خود را فدای انقلاب اسلامی می کند و چتر نجات پدر می شود. نسل سومی که مانند دیگر شخصیتهای فیلم های مطرح کارنامه حاتمی کیا درباره عملکرد پدرش در دفاع مقدس، بوسنی و ... سوال دارد و نقد، اما در پایان «علیِ» منتقد حتی از پدرش هم سبقت می گیرد و خود را فدای انقلاب اسلامی می کند.
در آثار قبلی حاتمی کیا یک بار تجربه این را که یک شخصیت نسل سوم برای انقلاب هزینه مستقیم داده باشد شاهد بودیم و آن در «به نام پدر» بود که البته آن اتفاق (انفجار مین زیر پای حبیبه) ناخواسته بود اما شهادت علی کاملا خواسته و انتخاب شده بود. با این حال به عنوان مخاطب فیلم های حاتمی کیا، وقتی با اسم «به وقت شام» مواجه شدم انتظار داشتم لایه های متعددی از فتنه شام را با امضای حاتمی کیا، همچون «آژانس شیشه ای» یا «بادیگارد» شاهد باشم اما آن چه از این فیلم در ذهن ماند روایت یک گروگان گیری و ایثار یک خلبان برای نجات جان انسان هاست. کما این که مثلا اگر عنوان این فیلم «نجات از تدمر» بود، دیگر انتظار این راکه لایه های فتنه شام باز شود نداشتیم.
هرچند حاتمی کیا با گنجاندن یک پدر و پسر سلفی و نمایش ظواهر و رفتارهای به ظاهر دینی داعشیها و نیز در پلان مربوط به زندانیان سوری و نارضایتی ۲۴ ساله یکی از زندانی ها از نظام این کشور نقدی که کارگردان به نظام سوریه مطرح می کند، نشان می دهد که او تلاش کرده بود تا به لایه های دیگر فتنه ورود کند، ورودی که البته ناقص بود چرا که ماجرای او چیز دیگری است.
به عنوان نمونه در همان ابتدای فیلم از قول مادر همسر علی مخاطب با این شبهه مواجه می شود که «چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است»، درست است که اکنون در ایران کمتر کسی است که درباره سوریه و عراق چنین نظری داشته باشد اما وقتی این جمله در فیلم مطرح می شود، انتظار این است که به آن پاسخ داده شود. اما تا پایان فیلم، برای یک ایرانی که چنین شبهه ای دارد، پاسخی ارائه نمی شود.مثلا اگر هدف ایلوشین پس از سوخت گیری (فرضی) در دمشق، تبریز، همدان یا کرمانشاه بود، شاید منطق اشاره به آن جمله ایجاد می شد.
نکته دیگر این که سبعیت داعش در فیلم به عنوان اولین فیلمی که در سینمای ایران به صورت مستقیم به موضوع پرداخته است، حس وحشت را به مخاطب منتقل می کند اما در یک نگاه کلی به نظر می رسد بازهم این دوز وحشت و حیوانی گری داعش می توانست بیشتر باشد. با این حال باید به این نکته اشاره کرد که سینمای ایران با «به وقت شام» تازه به موضوع فتنه داعش و نقش جدی جمهوری اسلامی در مقابله با آن ورود کرده است و باید منتظر باشیم تا آثار بعدی درباره این فتنه ساخته شود. انتظاری که کاملا به جاست چرا که ایران (به عنوان فرمانده محور مقاومت و رزمندگان مدافع حرم) اصلی ترین کشوری بود که سیطره داعش را پایان داد و این حق ملت ایران است که در میان آثار سینمایی با این موضوع دارای جایگاه درخور شأن باشد.
امیرحسین یزدان پناه
- 19
- 5