«بدون تاریخ، بدون امضا» به نویسندگی علیزرنگار و وحید جلیلوند و کارگردانی وحید جلیلوند، فیلم ملتهبي است و این التهاب را از همان آغاز داستان و سکانس بسیار خوب تصادف که یکی از سکانسهای خوب فیلم نیز از آب درآمده است میتوان دریافت؛ فیلمی که مخاطب خود را برای دیدن اثری جذاب و با تعلیق آماده میکند. بيشك ساخته جدید وحید جلیلوند را میتوان در ادامه فیلم قبلی او «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» دنبال کرد اما این بار با ساختار محکمتر ، کارگردانی حساب شدهتر و فیلمنامهای کمتر اسیر شعارزدگی.
جلیلوند در «بدون تاریخ، بدون امضا» به سمت و سوی یک رئالیسم اجتماعی رفته است اما اینبار با لحنی تلختر و گزندهتر از قبل. فضایی که کارگردان اثر نشان داده است به خوبی میشناسد و انگار کمکم دارد زبان خود را در آن پیدا میکند. فارغ از اینکه تا چه اندازه با نگاه جلیلوند مخالف یا موافق باشم، باید بگویم «بدون تاریخ، بدون امضا» فیلمی بهشمار ميرود که از انرژی و اتمسفر خوبی برخوردار است و میتواند به خوبی مخاطب خود را در سیر تکاملی فیلم درگیر و همراه سازد. نقطه قوت فیلم جلیلوند را ابتدا باید در فیلمنامه آن جستوجو کرد.
فیلمنامهای که خارج از سوژه و محتوا از یک روایت دراماتیک خوب و پرکشش برای مخاطب برخوردار است. روایتی که از یک تصادف شروع میشود و رفتهرفته از ماجراهایی سر در میآورد که چندان برای مخاطب قابل پیشبینی نیست.پرداخت خوب دراماتیک فیلمنامه اثر که در دیگر سناریوهای سینمای ایران مغفول مانده است، سبب شده تا کمتر در فیلمهای در حال اکران با فیلمنامهای پررمق و سرپا روبهرو باشیم.
اینکه سوژه فیلم تا چه اندازه بکر و بدیع بوده یا چه تعداد آثار مشابهی به لحاظ فرم و محتوا میتوان در سالهای گذشته سینمای ایران نزدیک به بدون تاریخ، بدون امضا جستوجو کرد، بحثی است که در این مقال اندک نمیگنجد و تاکید بنده بر نقطه قوت فیلمنامه همانطور که در ابتدا نیز اشاره کردم، چفت و بسط و بارِ خوب درام اثر است که به درستی در هم تنیده شده و به حال خود رها نشده است. «بدون تاریخ، بدون امضا» در کارگردانی نیز از لحظات درخشانی برخوردار است و جلیلوند نشان داده که بسیار پختهتر از قبل عمل کرده و با وسواس بیشتری چه در طراحی، چه در فضاسازی و میزانسن و چه در هدایت بازیگر، اثر خود را به پیش برده است.
شاید مهمترین قوت در کارگردانی جلیلوند را در یک نگاه کلی بتوان در این دید که اگرچه فیلم از سوژه ملتهبی برخوردار است اما به هیچ وجه کارگردانی اثر آشفته و شلخته نیست و با زد و خوردها و ایحاد هیجانهای کاذب در فیلم قرار نیست مدیریت درست و تکنیکی اثر را از دست بدهد و مخاطب خود را فریفته یا جَوزده کند. «بدون تاریخ، بدون امضا» اگرچه پر است از لحظات عاطفی و احساسی که میتوانست فیلم را به سمت و سوی دیگری ببرد اما جلیلوند با هوشمندی توانسته است از این دام رهایی پیدا کند،درگیر اغراق نشود و کاراکترهای خود را دوشادوش هم و بدون جانبداری خاصی پیش ببرد.
کاراکتر نویدمحمدزاده در نقش پدری که فرزند خود را از دست داده است، به همان اندازه درمانده و دچار استیصال است که کاراکتر امیر آقایی در نقش یک پزشک و این حاکی از شخصیتپردازی خوب چه در فیلمنامه و چه در کارگردانی اثر است. سکانس «بازسازی صحنه قتل» در «بدون تاریخ، بدون امضا» بیشک یکی از بهترین سکانسهای فیلم است که نویدمحمدزاده برخلاف پیش داوری درباره جنس بازیهای قبلی او، درخشش عجیبی دارد. محمدزاده با یک بازی بسیار کنترل شده و لکنت بیانی در اجرا توانسته است در این سکانس از جار و جنجالهای همیشگی رهایی جسته و با یک نگاه خلاق به شکل متفاوتتری از اجرا دست یابد که در گذشته در بازی آن کمتر دیده شده است.
«بدون تاریخ، بدون امضا» صادقانه در لحظاتی از درسهای خوبی در بازیگری برخوردار است که آن را میتوان هم در سکوتها و نگاههای امیر آقایی، هم در بازی بدون اغراق هدیه تهرانی و حتی در بازی باورپذیر کاراکتر قاضی در سکانس پایانی فیلم دید. در پایان توجه به این نکته را ضروری میدانم که «بدون تاریخ، بدون امضا» اگرچه شاید فیلم مستقلی نیست و به لحاظ مضمون و محتوا بتوان در آثار گذشته فیلمسازان سینمای ایران رگه هایی از آن را یافت اما به دور از هر گونه حُب و بُغضی باید قبول کرد که فیلم خوش ساخت و مخاطب پذیري از آب در آمده است، حتی اگر نوع نگاه و قهرمان پروری آن چندان به میل مان نباشد. فراموش نکنیم که «بدون تاریخ، بدون امضا» اگر چه در قالب، فیلم تلخي به نظر میآید اما پرداخت انسانی کاراکتر محوری فیلم توانسته ا تا اندازهای آن را تلطیف کند.
- 9
- 2