درحالیکه زمینه کافی برای تکمیل پازل اقبال این فیلم با مهیا شدن اکران نوروزی، تقریبا تضمینشده مینمود، اما در نهایت تعجب، فیلم پس از یک ماه اکران نوروزی، به رقم ۴۰۰ میلیونی در گیشه دست یافت که حتی سرسختترین منتقد «فراری» نیز نمیتوانست چنین گیشه ضعیفی را برای آن پیشبینی کند.
در زمان اکران فیلم، «علیرضا داوودنژاد» برای ساخت «مصائب شیرین ۲» در انگلستان حضور داشت و دسترسی چندانی به او برای تشریح دلایل این اتفاق وجود نداشت. نمایش این فیلم و مسائل بسیار حول اکران آن، زمینهای شد تا وی پس از بازگشت به کشور، برای نخستین بار راجع «فراری» سخن بگوید.
آقای داوودنژاد،چه شد که فیلمنامه «فراری» به کامبوزیا پرتوی رسید؟
من بعد از فیلم «روغن مار» که درواقع یک نفره آن را ساختم، ترجیح میدادم که فیلمی گروهی ساخته و خودم فقط کارگردانی کنم. موضوع این فیلم را با آقای پرتوی که به نظر من، نویسنده خیلی خوبی است در میان گذاشتم و قرار شد که ایشان، فیلمنامه را بنویسد چون یکی از ویژگیهای قلم آقای پرتوی که خیلی میپسندم، روزمرهنویسی است؛ اینکه میتواند در گفتوگوها، آن بافت روزمره گفتوگو را بازتولید و بازسازی کند و این خیلی مهم است چون ما در روزمره، خیلی تابع گرامر حرف نمیزنیم و جسته و گریخته و گسسته و بدون اینکه بخواهیم قواعد گرامری را رعایت کنیم، حرف میزنیم.
این پراکندهگویی و از این شاخه به آن شاخه پریدن را که در گفتوگوهای روزمره ما وجود دارد را ایشان خیلی خوب درمیآورد. از این جهت دلم میخواست که با پرتوی که سابقا هم ایشان را میشناختم و به ایشان علاقه دارم، همکاری کرده باشم.
نکته دیگر در مورد «فراری»، امتداد نگاه تجربی آثار شما در این فیلم است. اینکه «علیرضا داوودنژاد» در پنجمین دهه فیلمسازیاش، همچنان به دنبال ساخت فیلم تجربی است. این شیوه کاری شما، درست برخلاف بسیاری از کارگردانانی است که حالا، پس از به ثبات رسیدن جایگاهشان، ترجیح میدهند کمتر ریسک کنند. چرا شما به ساخت تجربههای جدید اصرار دارید؟
من از نوجوانی وارد سینما شدم و اساسا خودم و سینما را در یک جور مسئولیت متقابل نسبت به هم میبینم. به نظرم وقتی سینما خیلی گرفتار ضرورتهای سیاسی و اقتصادی شده و درگیر بازتولید کلیشهها میشود، از زندگی فاصله میگیرد درنتیجه من احساس میکنم این یک کمبودی است که سینما به آن مبتلا میشود و سعی میکنم به سهم خودم، کمی خلاف این روند عمل کنم یعنی سینما را به سمت زندگی برگردانده و از کلیشهها فاصله بگیرم.
اساسا یک سینمای معقول نباید در هیچ کدام از این دو وجه خلاصه شود یعنی نه صرفا برود سراغ اینکه کلیشهها را بازسازی کند و نه اینکه صرفا در کار تجربی بیفتد. ما با کارهای تجربی، افقهای تازه را پیدا میکنیم و در کار تولید انبوه و حرفهای هم از این یافتهها استفاده میکنیم برای اینکه درگیر کلیشهها نمانیم چون وقتی درگیر کلیشهها بمانیم این ما را به سمت تکرار، ملال و رخوت میکشاند و نهایتا کسادی و ورشکستگی چون کلیشهها معمولا یکجور کپیبرداری هستند و کپیبرداری یعنی قطع رابطه سینما با زندگی.
کلا این نکته که پیوند سینما نباید با زندگی قطع شود، باوری است که من دارم و فکر میکنم که سینمای ایران، دائم در معرض این فشار و تهدید است که از زندگی ایرانی فاصله بگیرد و تا زندگی ایرانی وارد سینمای ایرانی نشود، سینمای ایرانی هم به صورت پایدار و فراگیر، وارد زندگی ایرانی نمیشود. حفظ پیوند سینما و زندگی به نظر من، یکی از ضرورتهایی است که ما به عنوان آدمهای حرفهای، نباید فراموش کنیم و وقتی به سمت زندگی میرویم، خواهناخواه از کلیشهها فاصله میگیریم و اینها یافتههایی برای ما دارد که میتواند به شکلگیری کلیشههای تازه منجر شود و آن کلیشههای تازه هم میتواند در تولید انبوه به کار بیاید اگرچه نباید در بازتولید کلیشهها متوقف شویم و با زنده نگاهداشتن جریان سینمای تجربی، این افقهای تازه را پیدا کنیم که بتوانیم به چرخه تکرار، ملال و کسادی نیفتیم.
آیا مخاطب امروز این گونه سینما را میپذیرد؟ چون ما عادت کردیم به تماشای درامهای قصهگو. به نظر شما مخاطب استقبال میکند؟
مخاطب سینمای تجربی، بیشتر خود سینماگرها هستند درواقع سینمای تجربی دارد به سمت کشف ظرفیتهای بیانی تازه برای فیلمسازی میرود. بنابراین مخاطب سینمای تجربی، بیشتر آن تماشاگران خیلی علاقهمند یا متخصص یا خود سینماگران هستند و برای من هم که دغدغهام اصلا سینماست و خیلی علاقهمند هستم همچنان آن ظرفیتهای پنهانش را که پایانناپذیر هم هست، پیدا کنم، آنقدر این تجربه سینمایی جذاب است که فقط به انبوه مخاطب فکر نمیکنم و ترجیح میدهم آثارم بتواند برای علاقهمندان به سینما نکتههایی داشته باشد.
این پرداختن به زندگیهای روز که شما به آن اشاره کردید، با خود یک نوع نقد اجتماعی هم به همراه میآورد همچنان که در «فراری» هم دیده میشود، این مسالهمندی در مورد ناهنجاریهای اجتماعی است. فیلم شما دو قطب داستانی دارد: دختری که میتواند نماینده خوبی برای تصمیمات آنی و هیجانی جوانهای امروزی باشد و دیگری، مرد میانسالی که نماینده خوبی برای افراد این طبقه است. فیلم به خوبی میتواند به آرمانهای ذهنی آنها ورود داشته باشد. شما در مواجهه این دو نسل، فقط به کارکردهای آنها نگاه کردید و به همراستا بودن هنجارها و ناهنجاریهای آنها با جامعه امروز پرداختید و شاید این طور احساس شود که چربش کفه فیلم را به سمت عقلانیت که همان کاراکتر میانسال فیلم است، چرخاندهاید و این یعنی داوری. به چنین نگاهی باور دارید؟
خواهناخواه وقتی سینما به زندگی میپردازد، به ضعفها و قوتهایش هم میپردازد و اصلا یکی از دلایلی که معمولا برخی بخشهای سیاسی و اقتصادی نمیخواهند که سینما به متن زندگی برود، همین است که آن ناهنجاری را آشکار کند که ناشی از عملکرد آنهاست. بنابراین وقتی ما میگوییم سینما باید در ارتباط با زندگی باشد یعنی باید در ارتباط با ضعفها و قوتهایش باشد و وقتی شما به مجموعه اینها میپردازی، خواهناخواه هم ناهنجاریها را نشان میدهی و هم امکانات، کمبودها و جنبههای منفی دیده میشود و این به نحوی، شکل نقد اجتماعی هم پیدا میکند. در «فراری»، سن و سال کاراکتر مرد و تجربیاتی که دارد و آن زندگی که پشت سر گذاشته، معلوم است که نسبت به یک بچه ۱۷، ۱۸ سالهای که در معرض انواع و اقسام تبلیغات و وسوسهها برای گرایش به مصرف و تقلید قرار دارد، پختهتر است و این روند تجربی، حکم داوری را ندارد.
انتخاب «محسن تنابنده» ریسک بهنظر میرسید. درحالیکه خیل عظیمی از مردم، سالهاست او را با کاراکتر کمیک «نقی معمولی» میشناسند، از وی برای ایفای نقش یک کاراکتری که بنمایه مذهبی دارد، استفاده کردید. چطور شد که برای ایفای این نقش به تنابنده رسیدید؟
من توسط «پیمان قاسمخانی» با «محسن تنابنده» آشنا شدم و دیدم که او، هم خیلی تجربه دارد و هم خیلی ظرفیت بازیگریاش زیاد است یعنی انعطافپذیریاش خیلی زیاد است مخصوصا بعد از یک مدت معاشرت، متوجه شدم که حافظه احساسیاش هم بسیار غنی است و آدمهای زیادی را دیده و میشناسد. این شد که مدتی معاشرت کردیم و بعد هم وارد گفتوگو راجع فیلم شدیم و آرامآرام یک دوستی بین ما شکل گرفت و در طول چندین ماه و شاید نزدیک به یک سال که از معاشرت و گفتوگوهای ما گذشت، به این نقش رسیدیم و تمرینها را شروع کردیم و در همان تمرینها، این شخصیت درآمد و برای من هم خیلی شخصیت دوستداشتنی بود و اینطور شد که ایشان در «فراری» بازی کرد. درام شما در طلاییترین زمان اکران، نفروخت.
پتانسیلهای بسیاری برای دیده شدن داشت که متاسفانه به واسطه عدمتخصیص سالن مورد نیاز به اثر شما و نبود تبلیغات، این پتانسیلها، قربانی شدند و حالا هم که قرار است «فراری» به عنوان نخستین فیلم نوروزی، چهارشنبه این هفته، سرگروهی را به فیلم دیگری (تگزاس) واگذار کرده و عملا روند فروش فیلم طی هفتههای دیگر، بحرانیتر میشود. استنباط شما از شرایط بغرنجی که برای «فراری» به وجود آمد و چنین گیشه ناگواری را برای آن رقم زد، چیست؟
۴، ۵ ماه پیش از عید، طی جلسهای در «هدایتفیلم»، با آقای شاهسواری به عنوان مدیرعامل خانهسینما، آقای شایسته به عنوان پخشکننده فیلم و آقای کوثری به عنوان شریک و تهیهکننده، برای اکران «فراری» به این نتیجه رسیدیم که اگر بتوانیم اکران نوروز را در یکی از دو سرگروههای آزادی یا کوروش بگیریم، فیلم را برای اکران عید کنار میگذاریم و بر این اساس، فیلم از صف اکران آن زمان کنار کشید به این هوا که «فراری» در اکران نوروز و در یکی از این دو گروه اکران میشود.
حالا شما ببینید چه اتفاقی برای فیلم افتاد. «فراری» نه تنها در این دو گروه، بلکه در هیچیک از گروههای پنجگانه مرسوم اکران نشد و رفت در گروه ماندانا که اصلا آن سینما، علاقهای به سرگروه ماندن نداشت و ندارد و به زور آن را سرگروه کردند. سینماهای دیگر فیلم و تعداد آن را هم نگاه کنید. آیا اصولا ظرفیت «هدایتفیلم» برای اکران یک فیلم نوروزی این است؟ آیا اگر فیلم، متعلق به خود «هدایتفیلم» بود، اینگونه اکران میشد؟ نکته این است که به نظر من، تعمدی در کار بود برای اینکه این فیلم دیده نشود. ماجرا از زمان فیلمبرداری شروع شد که یک اصراری برای متوقف کردن فیلم و چوب لای چرخ گذاشتن تولید فیلم وجود داشت و بعد از پایان فیلمبرداری هم ادامه پیدا کرد و در زمان اکران هم خودش را آشکارا نشان داد چون کاملا پیداست که این فیلم باید با معرفی و تبلیغ کافی، در یکی از آن ۵ گروه اکران میشد و ۱۰۰ سالن سینما در تهران و شهرستان میگرفت.
اینکه فیلمی که از ۵ ماه قبل عید، صحبت از اکران نوروزی آن بود، بیاید اکرانش را با ۱۴، ۱۵ سالن تهران و یک سالن شهرستان، بدون هرگونه تبلیغ و با برخورداری از سانسهای مرده طول روز آغاز کند، این کاملا آشکار است که با تعمد زمین زده شد یعنی اصراری وجود داشته که فیلم دیده نشود. «فراری»، سهشنبه هفته گذشته در اکران مردمی کوروش، ۵ سانس، با سالنهای کاملا پر نمایش داده شد و آنطور که من شنیدم، تماشاگرها خیلی از آن راضی بودند، چرا؟ چون یک تبلیغ مختصری برایش شد.
در ماجرای سرگروهی ماندانا، من ایران نبودم اما هم به مسئولان صنفی و هم به مسئولان دولتی اعتراض کردم و پیشبینی کردم که این برنامه برای فیلم «فراری» قطعا چیده شده و آنچه که بعدا اتفاق افتاد را پیشبینی کردم و به آنها هم گفتم و از آنها خواهش کردم که اجازه ندهند فیلم به این ترتیب اکران شود ولی اهمیتی ندادند البته من در آن شرایط، با آقای سرتیپی (مدیر پردیس کوروش) تماس گرفتم و از او خواستم سالن بزرگ کوروش را به عنوان سرگروه در اختیار من بگذارد که او هم قبول کرد و حتی یک قرارداد با آقای شایسته بست تا استثنائا برای این فیلم، کوروش، دو سرگروه داشته باشد یعنی قرار شد برای اینکه جلوی نابود شدن «فراری» گرفته شود، یک سالن از کوروش به عنوان سرگروه به این فیلم اختصاص داده شود.
جالب است که آن قرارداد بسته شده میان «هدایتفیلم» و «علی سرتیپی» وقتی به شورای صنفی برده شد، آنها کوروش را رد کرده و ماندانا را به عنوان سرگروه ثبت کردند در حالی که اگر آن قرارداد را میپذیرفتند، من میتوانستم به دلیل سرگروهی کوروش، سینماهای خیلی خوبی برای آن بگیریم و اصلا سرنوشت فیلم تغییر میکرد.
طبق نظر شما، فارغ از برخی انگیزهها در مورد «فراری»، به نقش «هدایتفیلم» میرسیم و مدیر آن یعنی آقای شایستهای که سالهاست همدیگر را میشناسید و اصلا آنها، پخشکنندهای دولتی نیستند که بخواهند طبق همان اصراری که شما به آن اشاره دارید، قصد زمین زدن فیلم را داشته باشند، پس چرا «هدایتفیلم» در بحث اکران که اصلا وظیفهاش است، اینچنین منفعلانه عمل کرد؟
من از یک ماه قبل از عید، هر چه به آقای شایسته در تلگرام پیام دادم، جواب نگرفتم. اکران مردمی سهشنبه هفته گذشته در کوروش، قاعدتا کاری بود که باید هدایتفیلم به عنوان پخشکننده انجام میداد یا آقای کوثری به عنوان تهیهکننده، آن را برنامهریزی میکرد ولی آقای سرتیپی این کارها را انجام داد و توسط پسرم (رضا) برای من پیغام فرستاد که اگر نمیخواهی این وضعیت ادامه پیدا کند، باید هدایتفیلم پیشقدم شود چون کوروش که سرگروه فیلم من نیست و مدیریت کوروش که مسئولیت اکران و تبلیغ و تقویت فیلم را ندارد حالا من از آنها تقاضا کردم که این روند اکران مردمی ادامه داشته باشد و قرار شد با پادرمیانی لااقل هدایتفیلم بخواهد این اتفاق بیفتد یعنی الان مساله ما این است که هدایتفیلم بخواهد که «فراری» و سالنهایش تقویت شود و سانسهای فوقالعاده گذاشته شده و اکرانهای مردمی برگزار شود. پخشکننده باید قاعدتا دنبال این ماجراها باشد یعنی پخشکننده باید دنبال سالن خوب، سانسهای خوب و تبلیغات خوب باشد اما برای «فراری»، درست برعکس این جریان رخ داد: نه سالن خوب، نه سانسهای خوب و نه تبلیغ خوب.
این واضح نیست که اصراری وجود دارد که این فیلم فروش خوبی نداشته باشد؟ وقتی درخواست پخشکننده شما، اکران در سرگروههایی مانند آزادی یا کوروش بود، آیا شورای صنفی این اختیار را دارد که فیلم را در سرگروه دیگری اکران کند؟ من از آقای سرتیپی خواستم نگذارد فیلمم در ماندانا اکران شود و یک سالن بزرگش را به من بدهد که ایشان قبول کرد و قرارداد هم با هدایتفیلم بست و آن قرارداد برای ثبت، به شورای صنفی رفت و شورای صنفی، آن را رد کرد و ماندانا را سرگروه «فراری» مشخص کرد و اعلام کرد که کوروش نمیتواند دو سرگروه داشته باشد در حالی که قرار بود کوروش تنها برای همین یک فیلم، این کار را انجام دهد.
شورای صنفی چرا وقتی آقای سرتیپی موافق اکران این فیلم در کوروش بود، با آن مخالفت کرد و حالا که مخالفت کردند، چرا فیلم را اکران کردید؟ و چرا در ۱۴، ۱۵ سالن ضعیف؟ شما بروید ببینید اکران روز نخست «فراری» به چه نحو است. فیلمهای دیگر هر کدام ۲۰۰ سالن دارند اما بیشترین تعداد سالنهای ما به ۲۰، ۳۰ سالن رسیده آن هم به صورت سانسی. من اصلا نمیخواستم فیلمم به ماندانا تحمیل شود و اینکه اصلا مدیر سینما ماندانا هم راضی نبوده سرگروه بماند چون سرگروهی برایش صرف نمیکند. ماندانا سه سالن دارد در شرق تهران و تمام شرق تهران به همین سینما ماندانا میروند. او میتواند همه فیلمها را در سه سالنش بچرخاند و برایش صرف نمیکند که یک سالن را تماما در اختیار یک فیلم قرار دهد. الان فیلم من به صورت سانس مثلا در سینمای ملت و مگامال در سالنهای ۳۰، ۴۰ نفره ویآیپی نمایش داده میشود و در دیگر سالنها هم میتوانید بروید ببیند که چه سانسهایی را برای «فراری» در نظر گرفتهاند یعنی فیلم آشکارا توفیقی نداشته باشد.
آقای تنابنده طی اظهارنظری، بحثهای مالکیتی این فیلم را مطرح میکنند و اینکه «فراری» از بابت مشکلاتی که در بحثهای مالکیت برایش پیش آمد، ضربه خورد. مالکیت فیلم مشخص است اما مساله اصلی در مورد این نحوه اکران، اصلا این بحث نیست. من همان قبل از عید به همه آقایان مسئول دولتی و صنفی اعلام کردم که اگر فیلم به این ترتیب بخواهد اکران شود، معنایش این است که میخواهند فیلم را زمین بزنند. من این حرف را به آقایان به همه اعلام کردم که این فیلم سرنوشتش این خواهد شد. یعنی در این فضایی که رقابت خیلی سخت و دشوار است و اصولا کسانی که دستشان الان در سینما باز است و مفهوم عدالت برایشان مربوط به دورانی سپریشده است و غیر از رقابت بیرحمانه، راه و رسم دیگری نمیشناسند، این فیلم که دغدغهاش، عدالت اجتماعی است، قطعا محکوم به فنا خواهد شد چون این آدمها از این نوع فیلم خوششان نمیآید. به نظر من این طبقه مسلط جدید که همهجا حضور دارند از جمله در سینما، اصلا علاقهای ندارند که این نوع فیلمها ساخته شود و جای پای عملکرد آنها را در ناهنجاریهای زندگی اجتماعی آشکارا نشان دهد و ترجیح میدهند که سر این نوع فیلمها را زیر آب کنند. آقای داوونژاد، شما در بحث تعطیلی خانهسینما نشان دادید اهل مبارزه هستید.
زمانی که فیلم شما به این ترتیب به روی پرده رفت، ایران نبودید و خیلیها منتظر بودند که با برگشت شما به کشور، سرنوشت فیلم از آن شکل اکران عجیب تغییر کند و اصطلاحا، آتشی به پا کنید اما شما برگشتید و واکنش عملی خاصی انجام ندادید تا فیلم، همان مسیر قبلی خود را در اکران بپیماید. وقتی من به کشور برگشتم، فیلم اکران شده بود. ببینید این فنی است که من ۵۰ سال با آن سروکار دارم و آن این است که وقتی که شما میخواهید یک فیلم را زمین بزنید، باید کاری کنید که آن فیلم، یک شروع ضعیف داشته باشد. وقتی فیلم یک شروع ضعیف داشت، دیگر هر وصلهای به آن میچسبد و هر حرفی در هیاهو گم میشود. فیلم باید شروع ضعیف داشته باشد، برای شروع ضعیف باید چه کار کرد؟ اولا باید بدون تبلیغات، فیلم را بدون هیچ سروصدایی اکران کرد. ثانیا تعداد سالنها کم باشد و ثالثا همان سالنهای تعلق گرفته به فیلم، ضعیف باشند و با وضعیت جدیدی که الان در اکران وجود دارد، سانسهای مرده را به آن بدهی. من وقتی رسیدم، این اتفاقها افتاده بود و فیلم با یک شروع ضعیف، اکران شده بود و دیگر فایدهای نداشت و الان هم من واقعا متعجبم که دست به قلمهای سینما، چطور احساس مسئولیت نمیکنند و راجع این موضوع، حرف نمیزنند.
مجتبی اردشیری
- 17
- 4