سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۱۰:۰۷ - ۱۳ تير ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۴۰۳۴۵۲
فیلم و سینمای ایران

بازخوانی مدرن تجربه‌ای کهن؛ بررسی فیلم سینمایی «دلم می‌خواد برقصم»

فیلم سینمایی دلم می‌خواد برقصم,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

در اندرونِ من بشارتی هست. عجبم می‌آید از این مردمان که بی‌آن بشارت شادند... (شمس‌تبریزی)

 

۱- افسانه روایتی است که می‌گوید مولانا هنگامِ گذر از بازارِ زرکوبانِ قونیه با آواز چکش‌هایی که بر زرِ خام فرود می‌آمد، بی‌خودانه دست افشاند و پای کوبید و سماع آغاز کرد. قصه‌ای نیز در دفتر نخست مثنوی شریف آمده که سنگ‌ریزه‌ها در کفِ ابوجهل بر صدقِ نبوتِ پیامبر(ص) گواهی دادند:

 

از میانِ مشتِ او هر پاره‌سنگ

در شهادت گفتن آمد بی‌درنگ

 

و آمده است که معجزه پیامبر، به ندا درآوردنِ ریزه‌سنگ‌ها نبود، بلکه اعجاز او را باید در گشودن دروازه گوش‌های ابوجهل بازجست. مولانا بر آن است که «چیزها» در نطقِ همواره‌اند و در گفت‌وگو و این جهان، در بنیادِ خویش روح‌مند است و زنده:

 

دست را هر کجا نهی جان است

دست بر جان نهادن آسان نیست

 

باید کوشید تا غبارِ عادت از گوشِ روزمره تکانده شده و «پیغامِ سروش» در «گوشِ محرم»، جای گیرد که اگر چنین شود، بی‌هیچ نیاز به «ناله سرنا و تهدیدِ دهل»، «غذای عاشقان» فراهم شده و امیال، یافت خواهد شد.

۲- یکی از مهم‌ترین آموزه‌های مولانا در مثنوی شریف و دیوان کبیر، گذشتنِ از عرف و زیستن «بر قانونِ خویش» است.

 

شیوه پیشنهادی مولانا برای زندگی، راهکاری است برای عدم ابتلا به «دردِ بی‌خویشتنی» و در صورت ابتلا، درمان آن. سرنمونِ زیستِ اصیل و معنوی در نگرش مولانا، عاشق است. عاشق که پشت‌پا به ننگ و نام زده و شوریده بر زیستِ متعارف است و روی‌گردان از هرآنچه صرفا بر اساس پارادایم مسلط بر شیوه زیستِ عمومی، مطلوب و الزام‌آور انگاشته می‌شود. مولانا در آموزه‌ای فربه و بنیادین، بانگ برمی‌زند که:

 

عشق و ناموس‌ ای برادر راست نیست

بر درِ ناموس‌ ای عاشق؛ مایست

 

ناموس؛ طلبِ آبرو کردن است و آنچه امروز ما با عنوان پرستیژ می‌شناسیمش. مولانا بر آن است که نمی‌توان میان عاشقیت و پرستیژِ مطلوبِ عامه، جمع حاصل کرد. لحظه برگزیدنِ رسمِ عاشقی و «شیوه شهرآشوبی»، لحظه دست‌کشیدن از هرگونه طلبِ پرستیژِ عمومی مقبولِ عامه است. عاشق، در صف نمی‌ایستد. آن را برهم می‌زند و معنایی نو، می‌آفریند. برایند چنین شیوه‌ای از زیست نیز از زبان مولانا، زندگی اصیل و معنوی است.

 

۳- دلم می‌خواد برقصم... واپسین فیلم بهمن فرمان‌آراست که بر پرده نقره‌ای می‌درخشد؛ فیلمی متفاوت با بیشترِ آنچه امروز بر پرده و در پسِ پرده سینما می‌گذرد. چندی است که مخاطب جدی سینما را معتاد کرده‌اند به تماشا و شنیدنِ ضجه‌هایی که در زندگی فیلم‌ها می‌گذرد.

 

گو اینکه هرقدر، بدبختی افزون‌تری به تصویر کشیده شده و عربده بازیگران، عریان‌تر نشان داده شود، مخاطب با فیلمی جدی و واقعی‌تر مواجه است، درحالی‌که او معتاد می‌شود به سیاهی و ضجه و پوچی و تا آن را در سینما نبیند، لذتی نیز نصیبش نخواهد شد. گویا، هرچه درد و رنج فیلم بیشتر، لذت مخاطب و فروش فیلم نیز افزون‌تر! (و نصیبِ مادی بازیگران حرفه‌ای در ضجه‌زدن و نشان‌دادن تباهی و سیاهی نیز!) دلم می‌خواد برقصم... هم‌زمان در دو جبهه می‌جنگد:

 

الف) عرفِ سیاهِ مسلط به سینمای امروز ایران و سلیقه مخاطبی که به آن معتاد شده و از تماشای رنج و درد، لذت می‌برد.

 

ب) الزامِ عرفِ مسلط بر جامعه مبنی‌بر تجویز نسخه‌ای یکسان برای زندگی در حوزه عمومی و به‌رسمیت‌نشناختن نفس‌کشیدن به‌گونه‌ای دیگر.

 

بهرام (رضا کیانیان) نویسنده‌ای است در دهه ششم زندگی‌اش و آهنگی را می‌شنود که دیگران از شنیدن آن عاجزند. گوش او در این مرحله از زندگی، شنوا به آن بانگِ بشارتی شده که نتیجه‌ای جز شور و شادی و دست‌افشانی در پی ندارد.

 

حاصلِ مراجعه او (و دیگران) به روان‌پزشکی مشهور نیز جز به‌دست‌آوردن نسخه‌ای ازپیش‌آماده‌شده که در اختیار منشی قرار گرفته، نیست. از روزی به بعد، بهرام تصمیم می‌گیرد که بشورد بر عرفِ مسلطِ جامعه و آن‌گونه که دلش می‌خواهد رفتار کند. از آن پس، «دگر نصیحتِ مردم، حکایت است به گوشش». هرگاه می‌شنود آن آهنگ را، منطبق با ریتم آهنگ، سر و دست تکان می‌دهد و گاه گمان می‌رود که «به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش»!

 

یکی از درخشان‌ترین لحظات فیلم، رویارویی بهرام با زنی است (مهناز افشار) که خیابان‌گرد است و در انتظار سوارشدن بر ماشینی برای به‌دست‌آوردن پولی برای مهاجرت به بهشتِ موعودِ غرب. این زن، نخستین فردی است که به بهرام، ایمان می‌آورد و در اقتدا به او، آن آهنگ را می‌شنود و دست و سری تکان می‌دهد؛ چراکه این زن نیز، در نوع و جایگاه خویش، پیش از این تصمیم به نامتعارف زندگی‌کردن گرفته و در اصلِ عدمِ طلبِ پرستیژِ مطلوبِ عامه، با بهرام (که نویسنده‌ای است عاشق‌پیشه، آن‌گونه که حتی۱۲‌سال پس از مرگ همسرش هنوز به او وفادار است و حاضرش می‌یابد) هم‌افق جلوه می‌کند.

 

بهرام، در صحنه‌ای به باورهای خورانده‌شده به مردم می‌تازد و فریاد اعتراض برمی‌آورد، این زندگی اصیلِ او نیست که شایسته طعن و تمسخر باشد، بلکه ذهن منجمد مردمان است که باید در آفتابِ خودآگاهی و فراتررفتن از مرزهای روزمره، به معیارِ اصیل‌بودگی بازگردد.

 

دلم می‌خواد برقصم...؛ فراخوانی است برای گریز از درد بی‌خویشتنی. دعوتی به منظور عبور از زمستان رخوت و درماندگی. بازخوانی مدرنی است از تجربه‌ای کهن. بازگشت به «حکمتِ شادان».

 

سعید رضادوست

 

sharghdaily.ir
  • 18
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش