به گزارش شرق ، رضا کاهانی سینما را به قصد ترسیم فضاهایی تجربهنشده با «آدم» آغاز کرد و در «بیست» به این نتیجه رسید که برای گفتن حرفهای بزرگ به این عرصه نیامده است.
خودش حتی در گفتوگویی به این اشاره کرده که مرگ شخصیت پرستویی را در «بیست» دوست ندارد و صراحتا اعتراف کرده که در این فیلم به این نتیجه رسیده است که سینما جای گفتن حرفهای بزرگ نیست.
او گرچه در «هیچ» یکی از شخصیتهای نامتعارف سینمای ایران را خلق کرد و نشان داد که سینمایش میتواند سمتوسوی ابزوردیتهای تاکنون تجربهنشده در این دیار را بگیرد، اما از همان زمان خود را در برزخی احساس کرد؛ پوچی گاه میتواند به هولناکی پهلو بزند، مثل کاری که مانی حقیقی در «پذیرایی ساده» کرد و گاه میتواند مشخصه آدمهایی باشد که زیر فشار زندگی و فقر و نداری کارشان از گریه گذشته است.
راستش شکل اول دشوارتر هم هست. ممکن است مخاطب ایرانی اصلا با آن ارتباط برقرار نکند و چهبسا مثل تلاش بهرام توکلی در «من دیگو مارادونا نیستم»، اصلا به بار ننشیند.
کاهانی در «هیچ» هر دو مدل را تجربه کرد. مردی را که از خوردن سیر نمیشود و همزمان بدنی کلیهساز دارد، در برابر شخصیتهای شکستخورده و بازنده در قمار زندگی قرار داد. انگار «هیچ» دوراهی دشوار خود او هم بود و باید انتخاب میکرد که کدام راه را برود. خب، به شهات «اسب حیوان نجیبی است» و «بیخود و بیجهت» و «استراحت مطلق» او مسیر دوم را برگزید؛ آدمهایی که بیخیالیشان حاصل زیستن در جامعهای است که راه به تولید و مفیدبودن نمیدهد.
شخصیتهایی که برای امرارمعاش در مهدکودکها برای بچهها نمایش اجرا میکنند (بیخود و بیجهت)، مشاغل عجیبوغریبی مثل فروش سنگ توالت و پرورش کرم دارند (استراحت مطلق) یا در مجموع این مراحل را پشتسر گذاشته و فقر را نهتنها بهعنوان یک واقعیت تراژیک قاطع در زندگی خود که اصلا بهمثابه عامل یک شادی تخدیری پذیرفتهاند.
اصلا نداریشان را میگذارند وسط و با دوستانشان به آن میخندند و لذت میبرند! این مسیر با «بیخود و بیجهت» داشت به قوام میرسید که کاهانی ناگهان راه کج کرد؛ نه در آثار که در مرام شخصی خودش. سایه سنگین خود او روی فیلمها افتاد و جنجالآفرینیهای هوشمندانهاش که معمولا نگاهها را متوجه فیلم میکرد، کارکردشان به تغییر جهت نگاهها به سمت خود فیلمساز انجامید!
یکجورهایی انگار از این بازی لذت میبرد. فیلمسازی که فیلمهایش در جشنواره فجر و جشنهای خانه سینما جایزه گرفته و بهجز «استراحت مطلق» بقیه در جشنواره فجر به نمایش درآمده و (بهجز اسب حیوان نجیبی است در سال آغاز سنت تحریمهای حوزه هنری) معمولا اکرانهای مناسب و حتی اکران نوروزی نصیبشان شده بود، ناگهان احساس کرد اگر دمی از خط مقدم طلبکاری عقب بکشد، ضرر خواهد کرد.
متأسفانه نوسان کارنامه اش از همینجا کلید خورد. به فرانسه رفت و «وقت داریم حالا» را ساخت. خب فیلم موفقی نبود و تنها نمایش خصوصیاش برای گروهی از منتقدان داخلی تحسینی به دنبال نیاورد و خود او هم ترجیح میدهد زیاد درباره اش سخن نگوید.
چرا فیلم جدید کاهانی در بررسی سیر فیلمسازی او مهم است؟شاید با خانم یایا اتفاق بیفتد!
خبر رسید که با رضا عطاران و سعید آقاخانی در شمال کشور فیلمی درباره یک سانسورچی ساخته است، ولی هیچکس اطلاعی از عاقبت این فیلم ندارد.
«ارادتمند؛ بهاره، نازنین، تینا» هم پیرو هراس دائمی مدیران دولتهای یازدهم و دوازدهم توقیف شد و بعید است کسانی که حتی نمیتوانند مشکل رستاخیز (احمدرضا درویش) را حل کنند، برای اکران فیلم کاهانی قدمی بردارند.
تجربه نشان میدهد که رفتار فیلمسازان پس از توقیف فیلمشان مشابه نیست.
یکی مثل مهرجویی پس از «سنتوری» عملا از دست میرود و یکی مثل کیانوش عیاری خود را جمع میکند و فیلم باکیفیتی میسازد و پس از توقیف آن هم باز از پای نمینشیند و سریالی جلوی دوربین میبرد؛ کاهانی راه سومی برگزید.
به خارج از کشور رفت. به هر بهانه و در هر فرصتی اعلام کرد دیگر در ایران فیلم نمیسازد و میخواهد رها از سانسور کار کند. تجربه ناموفق «وقت داریم حالا» او را به دعوت از بازیگران ایرانی و کار با تهیهکننده ایرانی در خارج از کشور کشاند.
فیلمش هم بیدردسر پروانه نمایش گرفت و بهزودی روی پرده میآید. آن هم در روزهایی که با رضا عطاران محبوبش مشغول ساخت فیلم جدیدش در کاناداست.
رها از همه حاشیههایی که گاه خود او برای فیلمش ایجاد میکند (مثل تأکیدش بر کمدینبودن آن) امیدوارم «خانم یایا» گامی به جلو در کارنامه کاهانی باشد و او هم بپیوندد به گروه فیلمسازانی که پس از توقیف توانستند کمر راست کنند و دوباره فیلم خوب بسازند.
کاهانی متعلق به نسلی از فیلمسازان است که قربانی سیاستهای غلط سینمایی دولتهای یازدهم و دوازدهم شدند.
۱۰ سال پیش در این روزها او داشت «بیست» را برای نمایش در جشنواره بیستوهفتم آماده میکرد. اصغر فرهادی با «درباره الی» ...، حمید نعمتالله با «بوتیک» و پرویز شهبازی با «عیار ۱۴» هم در راه جشنواره بودند.
فیلمسازان دیگری مثل سامان مقدم، سامان سالور و علیرضا امینی هم در آن دهه داشتند فیلمهای خوبشان را میساختند.
واقعیت این است که سازمان سینمایی دولتهای نهم و دهم با وجود توقیفهای فراوان و کجسلیقگیهای انکارنشدنی، امکان ادامه مسیر را از اینها سلب نکرد.
علیرضا امینی «هفت دقیقه تا پاییز» میساخت، نه «من دیوانه نیستم». سامان مقدم همچنان به قصه و روایت میاندیشید و با بیحوصلگی «نهنگ عنبر» نمیساخت.
سامان سالور سر از «تمشک» و «سیزده ۵۹» درنیاورده بود. کارنامه اکثر این فیلمسازان در دهه ۹۰ و بهویژه پس از سال ۹۲ اسیر اعوجاج شد. آخرین فیلم خوب بسیاری از فیلمسازان این نسل متعلق به پیش از سال ۹۲ است.
عمیقا آرزو میکنم کاهانی آن کارگردانی باشد که با رهاندن خود از مهلکه سانسورهای بیحسابوکتاب سازمان سینمایی، در آن سوی دنیا به رستگاری رسیده باشد. «خانم یایا» دومین تجربه او در ساخت فیلم در خارج از کشور است. انتظار شاهکار ندارم، ولی واقعا امیدوارم رضا کاهانی پشت سروصداها و توییتها و موضعگیریهایی که گاه ربطی به شأن یک فیلمساز ندارند، حداقل یک گام به جلو برداشته باشد. این آرزویی است که شوربختانه درباره بسیاری از فیلمسازان مستعد و همنسل او بر باد رفته است.
- 15
- 3