به گزارش ایلنا، آناهید آباد بعد از مدتها دستیاری و همکاری با کارگردانهایی همچون بهرام بیضایی، واروژ کریم مسیحی، علیرضا داوودنژاد و احمدرضا درویش، اولین فیلم سینمایی خود به نام "یه وا" را کارگردانی کرده است. این فیلم محصول مشترک ایران و ارمنستان است و در جشنوارههای مختلفی به نمایش درآمده و به عنوان نماینده کشور ارمنستان به مراسم اسکار معرفی شده است. به مناسبت اکران "یه وا" در گروه هنر و تجربه با کارگردان آن گفتگو کردیم.
باتوجه به شناختی که از کشور ارمنستان و مسائل آن منطقه دارد، آیا داستان فیلم یهوا واقعی است؟
به هیچ عنوان داستان این فیلم واقعی نیست. ایده اصلی داستان از یک تصویر در ذهنم به وجود آمد که در آن یک زنی دست دختر بچه خود را گرفته و چمدان به دست زیر باران در حال فرار است. در زمانی که به نگارش داستان و فیلمنامه فکر میکردم مطلبی از یونیسف خواندم که نوشته بود یکی از مهمترین مسالههایی که زندگی کودکان را تهدید میکند مینهای بهجای مانده از جنگها است، در این باره تحقیق کردم و بعد این مساله به قصه اصلی کمک کرد.
نقطه مرکزی داستان یک زن است و هر چند داستان در کشوری اتفاق میافتد که فرهنگ آن با ما متفاوت است اما تقریبا مشکلاتی که برای این زن بهوجود میآید شبیه مشکلاتی است که بعضا برای زنان در داخل ایران هم ایجاد میشود.
تلاش کردم که فیلم واقعی به نظر بیاید و باورپذیر باشد و برای این باورپذیری و جلوگیری از تزریق هرگونه شعار به داستان تلاش کردم تا نسخه پایانی فیلمنامه در همان خانههای روستایی نوشته شود. تمام جزئیات رفتار شخصیتها را زیر نظر گرفته و بررسی کردم. فکر میکنم مشکلات زنان در سراسر دنیا با هر فرهنگ و نژادی بیشتر از آنکه متفاوت باشد شبیه هم است. به همین دلیل تلاش کردم در این فیلم با رعایت خصوصیات هویتی و اتنیکی سعی کردم بیشتر از آنکه از بحث هویتی و اتنیکی به شخصیت اصلی بپردازم و از لحاظ انسانی اتفاقاتی که در فیلم میافتد را روایت کنم.
شاید مشکلات زنان در همه کشورها همان گونه که شما گفتید شباهتهای بسیاری به هم دارند اما آیا ریشه این مشکلات نیز از یک جنس است؟
فارغ از دلایل فرعی برای مشکلات مختلف، تقریبا بستر اصلی مشکلات زنان و ریشه اتفاقات ناخوشایند که برای آنها میافتد چه اتفاقاتی که همجنسانشان مسبب آن هستند و چه مشکلاتی که مردان به وجود میآورند ،جهل است و در نهایت تمامی بیعدالتیها ریشه در جهل دارد. این جهل است که به دنبال خود حسد، ناآگاهی، بخل و خشونت را به وجود میآورد. هر گاه کسی از روی جهل به مردی یا زنی ستم میکند قطعا بخشی از آن ستم به خود ستمگر نیز بازمیگردد. بیاید تصور کنیم چرخ زمان انسانی را از جهل به مرور خارج کند، مثلا مردی برای آنکه از لحاظ اقتصادی و یا اجتماعی رشد کند در یک مقطع سنی به زنی (همسر، مادر، خواهر و یا ...) ظلم کند و یا آنها را طرد کند اما وقتی زمان میگذرد و این مرد از جهل خارج میشود، همیشه در پیشگاه وجدان خود ناراحت است و میگوید چه اشتباهی کردم که این ظلم را روا کردم و تلخی این حقیقت کمتر از آن ظلمی نیست که به آن زن وارد شده است. شاید بنظر بیاید کمی آرمانی صحبت میکنم، اما چیزی که در کشورمان بیش از هر چیزی ستم میکند، جهل است.
فیلم هر چند قصه مشکلات یک زن را بیان میکند اما هرگز وارد این مساله نمیشود که بگوید حق زنان خورده شد. درحالیکه این قابلیت را دارد.
به هیچ عنوان تمایل نداشتم یک فیلم فمینستی بسازم یا مثلا پرچمدار دفاع از حقوق زنان باشم بلکه بیشتر دوست داشتم با روایت قصه یک زن، مشکلات انسان را به صورت کلان مطرح کنم و از جنسیگرایی در فیلم پرهیز کردم.
پرهیز شما از جنسیگرایی در فیلم آیا به این دلیل نبود که اینگونه دفاع از حقوق زنان بیشتر به آنان آسیب زده است؟
جنسیگرایی ابزاری، قطعا به احقاق حقوق زنان نه تنها کمک نکرده بلکه ضربه هم زده است. اینکه ما برای گرفتن حق خود بر یک توانایی جنسی به عنوان یک امتیاز تاکید کنیم، فکر می کنم درست نیست. اینکه ما از غرائز انسانی که نقشی در انتخاب آنها نداشتهایم به عنوان ابزاری برای ظلم یا وسیلهای برای احقاق حق استفاده کنیم، درست نیست. جنسیت جزء ذات طبیعت است و هر کسی بر اساس جنسیتی که دارد قابلیتها و ضعفهایی دارد آنچه که در این میان ظالمانه است این است که ما از این جنسیت برای مقاصد شخصی خود استفاده کنیم.
بسیاری از زنان در زمانه حاضر معتقدند که به دلیل همین مساله جنسیت به آنها ظلم میشود و برای مبارزه با این ظلم باید دائم نشان بدهیم تواناییهایی ما با مردان برابر است؟
کسانی که چنین نگاهی دارند فکر میکنم تفاوتهای زنان و مردان را درست نمیشناسند. هر کدام از ما چه زن چه مرد تواناییهایی داریم اما نباید این توانایی را به عنوان یک ویژگی مثبت و یا منفی تلقی کنیم و بر سر جنس مخالف بزنیم. مثلا اکثر مردان با توجه به فیزیولوژی بدنشان از قدرت و قدرت فیزیکی بیشتری برای جابجا کردن اجسام برخوردارند و بیشتر زنان این توانایی را ندارند این مساله نه حسن مردان است و نه ضعف زنان. مشکل از جایی آغاز میشود که مثلا مردی به دلیل آنکه چنین زور بازویی دارد، تصور کند امتیازی دارد که بر اساس آن امتیاز میتواند از حقوق بیشتری برخوردار شود یا مثلا برخی زنان به خاطر زیبایی که نقشی در انتخاب آن نداشتند خود را برتر از دیگران بدانند. وقتی ما به این ارزشهای جنسیتی که نقشی در انتخاب آنها نداشتیم بها و ارزش کاذب و ابزار اقتدار میدهیم و ارزشهای انسانی خود را بر این فاکتورها بنا میکنیم، ناعدالتی و ظلم به صورت غیرمستقیم آغاز میشود. به گونهای دیگر نیز میتوانیم مسئله را طرح کنیم. آیا اگر کسی چنین ویژگیهای جنسیتی نداشته باشد حق حیات و اظهارنظر نیز ندارد؟
گروهی معتقدند که در طول سالها زنان به دلیل آنکه دائم به دنبال گرفتن حق برابر با مردان بودند، بسیاری از امتیازات خود را فراموش کردند یا عمدا قابلیتهای خود نادیده میگیرند زیرا معتقدند این قابلیتها مانند حق مادری باعث شده رشد آنها در جامعه کاهش پیدا کند؟
باید بپذیریم که از گذشتههای دور و حتی بعد از خلقت انسان، قوانین زمین بازی و قاعده جهان را مردان نوشتهاند و زنان همیشه سعی کردند که در این زمین بازی تعریف شده پیروز و غالب شوند. اساساً چرا باید در زمین بازی با چنین قوانین نادرست بازی کرد؟ چنین بازی چه نتیجهای را به دنبال خواهند داشت؟ یکی از باارزشترین و اگر از دریچه مبارزه هم نگاه کنیم {با خنده} قدرتمندترین ویژگیهای زنان زایش و حق مادری است و سرمایهای است که باید از آن صیانت کرد. به همین دلیل حذف یک قابلیت قدرتمند برای برابر شدن با مردان کاملا اشتباه است زیرا با این نگاه شما به صورت ناخواسته مرد را عنصر برتر قرار دادید و هرچه تلاش کنید، نمیتوانید به او برسید و اگر این روند ادامه پیدا کند شاید روزی برسد که مردان به زنان بگویند شما دیگر اجازه زایش ندارید و من میخواهم این اجازه را پیدا کنم و ادامه چنین نگاهی انسان را به کجا می رساند؟ رشد زنان در جامعه با نادیده گرفتن خصوصیات بیولوژیکی زنان بدست نمیآید. فکر میکنم در برابری انسانها رشد اجتماعی زنان، امنیت کودکان و خیلی از عدالتهای دیگر نیز تأمین میشود.
پس معتقدید که جریان فمینیسم کمکی به احقاق حقوق زنان یا رشد آنان در جامعه نکرده است؟
نمیخواهم بگویم که جریان و جنبش فمینیسم هیچ کمک نکرده اما در بسیاری از مسائل راه را به اشتباه رفته و صورت مسئله را غلط طرح کرده است. مثلا در بحث حق قیمومیت کودک گروهی این مساله را این گونه مطرح میکنند که باید این حق به زنان داده شود زیرا مادر هستند و نباید به مردان داده شود یا چرا وقتی فلان حق به مردان داده شده به زنان داده نمیشود درحالیکه طرح این مسائل به این شکل غلط است. مثلاً مساله قیمومیت دادگاه هر دو طرف یک پرونده که قطعا زن و مرد هستند را به صورت مساوی و فارغ از مساله جنسیت بررسی کنند و ببینند که کودک را به دست کدامیک بسپارند، آن کودک رشد بهتری به دست میآورد. طبعاً کودک به دلایل فیزیولوژی وابستگیهای طبیعی به مادر وابستهتر است اما این اصل طبیعی قدرت محسوب نمیشود. اینکه کودک خردسال نزد مادر باشد بیش از اینکه حق زن باشد، حق کودک است که در آرامش و آسایش و امنیت روانی و فیزیکی رشد کند.
یهوا با عنوان شخصیت اصلی فیلم تلاش دارد تا فرزند خود را نجات بدهد و از کشور فرار کند ولی در انتهای فیلم علیرغم آنکه این فرصت را برای فرار دارد، خودش را تسلیم پلیس میکند. این پایان کمی غیرقابل باور است زیرا در طول فیلم او تلاش کرده که دائم در کنار دخترش باشد و او را از همه اتفاقات حفظ کند.
شخصت یهوا از ابتدای فیلم تا انتهای فیلم مسیری خاص را طی میکند. او هم در طول فیلم تغییر میکند. یهوا از فردی که هراس داشت به جایی میرسد که برای دخترش فضای امنی ایجاد میکند و بعد به این نتیجه میرسد که برای خود چه تصمیمی بگیرد و اگر در ابتدای فیلم فرار به او تحمیل شده بود در انتهای فیلم رفتن یا ماندن به گونهای حق انتخاب برای خود اوست و در آخر فیلم نیز خودش انتخاب میکند نه آنچه که جامعه، شرایط و حتی دخترش به وی تحمیل کردهاند. یهوا تصمیم می گیرد این دور باطل فرار را متوقف کند. فکر میکنم اگر در انتهای فیلم مثل آغاز فیلم یهوا فرار میکرد، درست نبود. اصلاً یهوا و حتی ناره {دخترش} دیگر همان افراد آغاز فیلم نیستند، آنها طول فیلم مسیری را طی کردهاند.
فیلم اشارهای به جنگ دارد و درست است که مساله اصلی یهوا نجات دخترش از دستان خانواده ناپدری است اما آنچه در پسزمینه فیلم دیده میشود، جنگی است که در آن منطقه جریان دارد و بر همه چیز تاثیر میگذارد؟
بعضی از دستساختههای بشر باعث شده تا زندگی انسان ها در طول تاریخ از مسیر اصلی خود خارج شود و یکی از این دستساختهها جنگ است. جنگ باعث میشود تا روند طبیعی زندگیها انسانها دستخوش تغییر شود و طنین جنگ تا مدتها بعد از پایان آن بر زندگی افراد که جنگ را از سر گذراندهاند، تاثیر میگذارد و مانند صوت است که تا بینهایت میرود و تاثیر آن شاید کمرنگ شوند اما از بین نمیرود. حتی نسلهای آینده نیز از تأثیر جنگها در امان نیستند. مثلاً با وجود آنکه بیش از ۳۰ سال از دفاع مقدس و جنگ تحمیلی هشت ساله عراق با ایران میگذرد ولی هنوز تأثیر و تبعات آن بر زندگی ما مستتر است. جوان امروزی اگر حتی زمان جنگ متولد نشده باشد ولی از تبعات آن در امان نیست. البته جنگ به معنی برخورد همیشه در قالب تعریف نبرد دو کشور نمیگنجد بلکه بسیاری از رفتارهای ما در جامعه روزمره نیز شکل جنگ به خود میگیرد.
فیلمهای که در سینمای ایران اکران می شود بر خلاف چهره سینمای ایران در جهان است فیلم این قابلیت را دارد که در گروه اصلی اکران به نمایش دربیاید اما شما در گروه هنر و تجربه فیلم را اکران کردید، چرا؟
واقعاً از مدیریت گروه هنر و تجربه سپاسگزارم که امکان به نمایش درآمدن فیلم را مهیا کرد. واقعیت اینکه دو سال برای اکران سراسری این فیلم صبر کردم. چرخه اکران سینمای ما چرخه ناسالم، بیدرایت و بیمدیریت است. از ابتدا نگارش فیلمنامه تا حتی در فرایند ساخت فیلم هدف داشتم که مخاطب عام با آن ارتباط برقرار کرده و همذاتپنداری کند اما وضعیت اکران به شکلی است که دلایل دیگری خارج از خود اثر در امکانات نمایش یک فیلم دخیل است و این چرخه فرصت تنفس به فیلمهایی مانند یهوا را نمیدهد. امروز بدنه و امکانات اصلی اکران که با بهرهگیری از سوبسیدهای مختلف و بیت المال ساخته شده است، به فیلمهایی اختصاص پیدا کرده که به هیچ عنوان سینما نیستند. مدیران سینمایی ما دائم به سینمای هالیوود و آمریکا ایراد میگیرد اما آیا واقعا بینظمی که در وضعیت اکران سینمای ما وجود دارد، در سینمای هالیوود نیز وجود دارد؟ من کاملا مخالف هر گونه سانسور و توقیف فیلمها هستم اما آیا برخی آثار کمدی سخیف که این روزها و اساسا ًدر سالهای اخیر اکران شده، مصداق سینماست؟ از طرف دیگر حجم زیادی از سالنهای سینما در سالهای گذشته با حمایتهای مختلف دولتی ساخته و یا نوسازی و تجهیز شده اما مشخص نیست که مخاطبان متفاوت فیلمها چه سهمی از این سالنها دارد و اکثر این سالنها فقط بر اساس خواست و سلایق یک قشر محدود، فیلم به نمایش درمیآورند.
پیامد این سیاست و برنامهریزی نامحسوس اکران آن شده که قشر انبوهی از جامعه ما در سبد اکران سراسری فیلمهای مورد علاقهاش را نیابد و اساساً اصلاً سینما نمیرود. اینکه یک فیلمی که سینما نیست سانسهای بیشمار داشته باشد و فیلم همچون یهوا روزی دو سانس داشته باشد، ناعادلانه است. اساساً امروز وضعیت اکران فیلمها در داخل کشور و آثاری که به نمایش درمیآید کاملا بر عکس آن تصویری است که جهانیان از سینمای ایران دارند. به نظر میرسد که گروهی عمداً چنین وضعیتی را برای اکران ایجاد کردهاند و علاقه ندارند مردم فیلمهای آگاهیبخش ببینند. منظورم فیلمهای ملقب به ً فیلمهای هنری ً نیست که خود این دستهبندی عامدانه و مغرضانه است. ما فیلمهای درخشان کمدی همچون "اجارهنشینها"، "ای ایران"، "دائی جان ناپئلون" و... داشتیم. بدون آنکه این جسارت را بکنم که خودم را با بزرگان سینمای ایران مقایسه کنم، معتقدم امروز اگر فیلمهایی مانند "گاو"، "هامون"، "لیلا" و ... ساخته میشد قطعا به نمایش درنمیآمد، یا اینکه باید در گروه هنر و تجربه اکران میشدند. آیا میتوان باور کرد که مدیریت فرهنگی ما نمیداند که این فیلمهای کمدی سخیف که در حال حاضر اکران شده، چه محتوایی دارد؟! چگونه است که فیلمنامه آثار بزرگانی همچون بیضایی و تقوایی و... یا مجوز نمیگیرد یا برای یک کلمه از آن مدتها صاحب اثر را برای گرفتن مجوز سردرگم میکنند؟ متاسفانه در سینمای ما از خلق اثر تا بستر اکران، امکانات ناعادلانه است.
علی زادمهر
- 19
- 6