«شبی که ماه کامل شد» در ساختار نفسگیر است، رودستهای داستانپردازانهاش تماشاگر را زمینگیر میکند و به لحاظ بصری از چشمگیرترین فیلمهای این سالهاست؛ اما آنچه فیلم نرگس آبیار را به یک «فیلم کامل» بدل میکند اینها نیست. این یک تراژدی عاشقانه است که قدرتش را نه از روایت یک داستان واقعی بر بستر یک تریلر سیاسی، که از درآوردن رابطه عشق-زناشویی دوتا آدم معمولی به دست میآورد. آدمهایی که مثل هرکس دیگری میخواهند، تمنا میکنند، بلندپروازیهایی دارند و راهحلهایی. هرکدام به نحوی. داستان ناگزیر بودن آدمهاست وقتی میخواهند زندگیشان را به هر قیمت برای کسی که دوست دارند بهتر کنند.
عاشقانه عبدالحمید و فائزه، موتور محرک درام «شبی که ماه کامل شد» است؛ با دو بازی حیرتانگیز از هوتن شکیبا و الناز شاکردوست، که هرکدام با شیوهای مختص به خود، گلیم عشقشان را میان خشونت و خون جاری بر اثر، از آب بیرون میکشند. شکیبا با نقطهگذاری درست، سیر تحول عبدالحمید را باورپذیر اجرا میکند بهگونهای که وقت تبدیلشدن در ماه کامل، لحظهای شک نمیکنی که میتواند به این نقطه برسد؛ و شاکردوست -در ادامه مسیری که از «خفهگی» آغاز کرده- یک زن معمولی را چنان عادی تصویر میکند که دمی شک نمیکنی فائزه است و عاشق و بعدتر مادر و بعدتر، در جستوجوی یک زندگی ازدسترفته. جلوتر از هر تعریف دیگری بهعنوان یک فیلم سیاسی، این یک تراژدی عاشقانه است از نرگس آبیار، بعد از تراژدی پیشیناش در «نفس»؛ همانقدر کامل... همانقدر دقیق. از مثلث اصلی فیلم یعنی نرگس آبیار و دو بازیگرش، که تمام جوایز اصلی جشنواره فجر سیوهفتم را درو کردند (فیلم، کارگردانی، فیلمنامه و بازیگری نقش نخست زن و مرد)، فرصت گفتوگو با دونفرشان در کنار هم مهیا شد.
الناز شاکردوست ترجیح میدهد کمتر گفتوگو کند؛ اما نرگس آبیار و هوتن شکیبا دعوت به این گفتوگو را پذیرفتند تا برای مخاطبانی که این روزها در هیاهوی فیلمهای کمدی روی پرده، تریلر سیاسی «شبی که ماه کامل شد» را به فیلم اول جدول فروش بدل کردهاند، از جزئیات خلق فیلمی بگویند که با استانداردهای تولیدی فراتر از ابعاد روتین سینمای ایران ساخته شده است.
هوتن، همین اول گفتوگو بگویم بعد از تماشای «شبی که ماه کامل شد» نگاهم بهت عوض شده. جای آن آدم خوشمشرب و باحال همیشه کسی نشسته که باید ازش ترسید؟ قبلاً به این چشم ندیده بودمت.
هوتن شکیبا: (با خنده) طبیعیست... از شنیدن این جمله خیلی خوشحالم. از پس ماجرا برآمدهام پس.
اولین بار شاهرخ دولکو تماشای فیلم را به من توصیه کرد؛ وقتی فیلم را در هیأت انتخاب دیده بود. بعد که فیلم را دیدم جفتمان اتفاق نظر داشتیم که کارگردانی صحنههای درگیری در دشت حیرتانگیز است. انگار ساختن فیلمهای دشوار را دوست دارید خانم آبیار...
نرگس آبیار: نه واقعاً بستگی به موضوع فیلم، نیاز آن و سمتی که من آن را پیش میبرم دارد. ما برای آنکه اتفاق پایانی فیلم رخ بدهد، نیاز به یک انگیزه داشتیم. آن انگیزه هم کشتهشدن یکی از برادران بود. پس برای این مهم، نیاز به یک اتفاق و فضای اکشن داشتیم. در نتیجه تصمیم گرفتیم که این صحنه را به فیلم اضافه کنیم. چیزی را اجرا میکنم که مقتضیات قصه بطلبد، سخت و آسانش اهمیتی ندارد.
فارغ از این صحنه خاص، بقیه پلانها و صحنههای فیلم نیز بسیار دشوار هستند. اگر بخواهیم فیلم به فیلم بررسی کنیم، از فیلم «اشیاء از آنچه در آینه میبینید، به شما نزدیکترند» به «شیار ۱۴۳» و «نفس» میرسیم که فیلم به فیلم ابعاد آنها عظیمتر و اجرای آن دشوارتر میشود. با این روند احتمالاً فیلم بعدی باید انتظار یک «تایتانیک» داشته باشیم. اعتقاد دارم «شبی که...» فیلم بسیار سختیست و از لحاظ کارگردانی دشوار و بسیار متبحرانه است. زمان فیلم «نفس» در متنی که درباره فیلم نوشتم، اشاره کردم که نرگس آبیار تنها فیلمساز زن سینمای ایران است که زنانگیاش را خرج گرفتن عواطف تماشاگر نمیکند و بیشتر بهعنوان یک تکنیسین به سینما نگاه میکند. در واقع بُعد فنی کارگردانیتان به آن ور زنانه میچربد و مهمتر است. در این فیلم نیز انتخاب زنانهتان از این داستان در بستری بسیار ملتهب و اجرای دشوار فیلمسازانه تعریف میشود. چگونه این روند شکل گرفت؟ چه شد که ماجرای خانواده عبدالمالک ریگی و یک فیلم بیوگرافیک، دغدغهتان شد و روی آن کار کردید؟
آبیار: بعد از «نفس» قصد ساخت یک فیلم اجتماعی را داشتم. سه ، چهار سوژه اجتماعی خوب هم داشتم و در حال سر و کله زدن با آنها بودم. به سراغ یک سریال هم رفتم که آن نیز بسیار زنانه بود و به روزمرگیهای یک زن میپرداخت. اگر قرار بود یک سریال در طول عمرم کار کنم، همان موضوع بود. بنا به دلایلی، ساخت آن سریال کنسل شد. در این بین موضوع این فیلم به من پیشنهاد شد.
بسیار وسوسهبرانگیز بود و نیاز داشت که من خطر کنم چرا که موضوع روی بستری روایت میشد که معمولاً شائبه ایجاد میکند و ممکن است هر فکری را در مورد آن بکنند که این فیلمیست دولتی، حکومتی یا سیاسی. با این حال چون داستان از زاویه یک زن روایت میشد برای من بسیار جذاب بود. موضوع هم بسیار بهروز بود. این موضوعی است که جهان کنونی ما از آن رنج میکشد.
به این نتیجه رسیدم که مانند فیلم «شیار ۱۴۳» محافظهکاری را کنار بگذارم. در آن زمان نیز به من میگفتند اگر به سراغ سینمای جنگ میروی، ممکن است با سر زمین بخوری، چراکه موضوع سینمای جنگ تمام شده و داری روی یک موضوع تکراری کار میکنی. با خودم گفتم من چگونه میتوانم بهعنوان یک فیلمساز بستر جنگ را که به این اندازه دراماتیک است کنار بگذارم؟ این شائبه به این دلیل به وجود میآید که افرادی این موضوع را مصادره میکنند و آن را به نفع خود روایت میکنند. بهعنوان یک فیلمساز، بستری چنین ملتهب را نمیتوانم کنار بگذارم. این موضوعیست که جهان با آن سر و کله میزند و به آن مبتلاست. در این نقطه بود که مصمم به ساخت فیلم شدم.
با توجه به پیشینهای که هوتن شکیبا دارد، انتخاب غیرمنتظرهای برای نقش عبدالحمید محسوب میشود. البته کسانی که تئاترهای شکیبا را دیدهاند، او را در قالب شخصیتهایی عجیب وغریب هم مشاهده کردهاند. مثلاً در نقشآفرینی فوقالعادهاش در نمایش «ننه دلاور بیرون پشت در». چه شد که هوتن شکیبا به ذهن شما برای این نقش رسید؟
آبیار: ما چند گزینه داشتیم و مهمترین فاکتور برای من لهجه بود. بسیار نگران این موضوع بودم که بازیگران اصلی نتوانند لهجه را به خوبی در بیاورند. هنگامی که هوتن وارد پروژه شد و شروع به تمرین لهجه کرد بسیار زود راه افتاد.
پس از سه،چهار روز دیدم که او در این زمینه هیچ مشکلی ندارد. ممکن است پیشینه کرد بودنش هم به او کمک کرده باشد. در مورد توانایی او در تئاتر بسیار شنیده بودم و حضورش بسیار به ما کمک کرد.
این وقتی مهمتر میشود که یادمان باشد پذیرفتن چنین نقشهایی برای برخی بازیگران ترسناک هم هست و ترجیح میدهند وارد چنین پروژههایی نشوند. برای صحبت با بازیگران مدنظرتان در این زمینه مشکل نداشتید؟
آبیار: از این بابت خیلی به مشکل نخوردیم. آنها هم که نیامدند به این دلیل نبود. حتی یک بازیگر داشتیم که نزدیک به ۱۰ روز با او تمرین کردیم اما لهجه او توسط کارشناس ما، امین میری، تأیید نشد و او را کنار گذاشتیم. بازیگری مثل فرشته صدرعرفایی هم که بازیگر بسیار سختگیری هستند و درمورد نقش تحقیق و مطالعه میکنند، براحتی این شخصیت را قبول کردند و در فیلم حضور یافتند.
طبعاً خانم صدرعرفایی بازیگر باهوشی هستند و چنین شاهنقشی را از دست نمیدهند. اصلاً «شبی که...» فیلم شاهنقشهاست. نقش هوتن هم از همین گروه است. از اینکه نقش یک جهادی را با این شکل و شمایل بازی کنی، نگرانی نداشتی؟
شکیبا: قطعاً ممکن بود نگرانکننده باشد اما هنگامیکه فیلمنامه را خواندم، متوجه شدم آن بخشها صرفاً یک بهانه است. قصه بسیار انسانی است و ماجرای عاشقانهایست که تا به حال بدینشکل به آن نگاه نشده بود. وقتی متوجه این موضوع شدم، نگرانیام برطرف شد. چنین قصههایی بسیار حساساند ولی از هر جنبه که به آن نگاه کردم، دیدم که با وسواس بسیار به آن فکر شده است.
پروسه فیلمبرداریتان در فضاهای خارج از کشور چطور پیش رفت؟ آنجا در جمعهای عمومی پذیرفته میشدی؟ باورت میکردند؟
شکیبا: فضای بسیار سختی بود؛ گرمای شدید، هوای شرجی، گریم سنگین و.... تقریباً هر روز چهار ساعت گریم میشدم. گاهی پس از گریم و رفتن به لوکیشن فیلمبرداری، دوباره نزدیک به یک ساعت به روتوش نیاز داشتم. این مورد بسیار سخت بود. همیشه تماشای فیلمهایی که لهجه درشان درنیامده برایم بسیار آزاردهنده است و من بسیار نگران این مورد بودم، ولی موضوعی که در بلوچستان خیال من را راحت کرد، آن بود که افراد محلی آنجا از من میپرسیدند که «آیا تو خودت بلوچ هستی؟»
راننده خوبی هم هستی...
آبیار: رانندگیاش خیلی خوب نبود اما در آن صحنههای درگیری خودش بازی کرد و حاصل کارش را هم میشود دید.
شکیبا: من گواهینامه ندارم و هر فیلمی که در آن کار میکنم، حتماً نیاز به رانندگی دارد.
اینجا که کار به آفرود هم رسید.
شکیبا: برای این فیلم مجبور به رانندگی جدی شدم و واقعاً صحنههای رانندگی «شبی که...» سخت بود.
هرچه هم جلوتر میرفتی، راحتتر با قضایا کنار میآمدی. خوبی اجرایت این است که تحول آن بشدت باورپذیر درآمده. بقیه نقشها برخلاف نقش تو روندی مشخص و خطی دارند اما بازیگرانی که قرار است کاراکترهایی را شبیه اینی که تو بازی کردی بازی کنند، باید نقطهگذاریهای مشخصی در نقش و فیلمنامه داشته باشند تا تحولها باورپذیر از آب دربیاید. این موضوع را از اول در فیلمنامه دیده بودی که چه کارهایی باید برای آن انجام دهی؟
شکیبا: بله. به هر حال خود خانم آبیار بسیار کمک کردند و در تمرینها همگی سعی کردیم که با وسواس این نکات را رعایت کنیم. یک کار گروهی بود که همه سعی در کمک به یکدیگر داشتیم. این بخش بسیار نگرانکننده و سخت بود چرا که هم سن و هم خلقیات این آدم در حال تغییر بود.
بههرحال حاصل همه این زحمتها است که به چنین اجرایی از نقش عبدالحمید میرسد. دیده میشوی، سیمرغ میگیری و همه روی هوتن شکیبا حساب تازهای باز میکنند. بگذارید سؤال کلیشهای را بپرسم. سر این فیلم نمیشود نپرسید. چرا «شبی که ماه کامل شد»؟
آبیار: این مسألهایست که من نباید بگویم. اینکه دیگران چه چیزی از این موضوع دریافت کردهاند برایم اهمیت دارد. بهنظر شما چرا؟
برای من نقطه شروع ماجرا و ورود است. جایی که دختر وارد ماجرای اصلی میشود جاییست که ماه کامل شده؛ سوای معانی فانتزی، افسانهای و استعاری آن که اگر ماه کامل شود چه اتفاقی میافتد، در خود قصه نیز بهصورت تماتیک این موضوع وجود دارد. سلیقه شما در انتخاب اسم نیز عجیب است. گاهی نامهای بلندی چون «شبی که ماه کامل شد» و «اشیاء از آنچه در آینه میبینید، به شما نزدیکترند» تا نامهای کوتاه «نفس» و «شیار ۱۴۳». انگار نام هر قصه را متناسب با خود آن انتخاب میکنید.
آبیار: موضوع به موضوع فرق دارد. اینجا ساده است چون اتفاق اصلی و مهم فیلم در شبی که ماه کامل میشود، میافتد؛ همچنین میدانیم که بر اساس افسانهای انسانها در چنین شبی به چه موجودی تبدیل میشوند. این انتخاب اسم به نوعی نمادین است و از کهنالگوها میآید.
اتفاق ویژه فیلم کستینگ آن است. راجع به انتخاب هوتن صحبت کردیم. بهنظر من الناز شاکردوست برای بازی در فیلم، انتخاب بسیار ویژهایست. به هر حال بازیگرانی که در جریان اصلی سینما بازی میکنند، روی خوشی از کارگردانهایی که کارهای خاصتر انجام میدهند، دریافت نمیکنند. به نظرم بازی در فیلم شما و «خفهگی» برای او سکوی پرتاب به حساب میآید. اینجا حتی درخشانتر از آن فیلم. در کنار او، فرشته صدرعرفایی، شبنم مقدمی، امین میری و آرمین رحیمیان انتخابهای بسیار خوبی هستند. شما در بازی گرفتن از بازیگران تبحر خاصی دارید. این حقیقت را در بازی گرفتن از کودک فیلم «نفس»، گلاره عباسی در «اشیاء از آنچه...» و مریلا زارعی در «شیار ۱۴۳» مشاهده کردهایم. بهنظرم از آن چیزهاست که جزو فاکتورهای کارگردانیتان است. از آن دسته کارگردانان هستید که معتقدید بازیگر ویترین فیلم است و باید برای او وقت و انرژی اصلی را گذاشت؟
آبیار: کاملاً. به عقیده من مهمترین جنبه فیلم، بازیگران آن هستند. اگر بازیگران یک فیلم بد باشند، فیلم روی هواست و از بین میرود. از نظر من فیلمنامه و بازیها دو عامل بسیار مهم شکلگیری فیلم هستند. ما برای بازیگران بسیار وقت میگذاریم و آنها باید فضا را به خوبی درک کنند. به طور مثال فرشته صدرعرفایی یک ماه به منطقه بلوچستان رفت و در بین مردم نشست و برخاست میکردند و در مراسمهای آنها حضور داشتند. مشابه این اتفاق برای هوتن شکیبا، آرمین رحیمیان بازیگر نقش عبدالمالک ریگی و سایر بازیگران هم رخ داد. ما از آنها میخواستیم و خودشان هم روی کاراکترشان حساس بودند. پس این کار را برای نزدیکی به نقششان انجام میدادند.
الناز شاکردوست را در وقت ویژهای، پس از دوران مصدومیتش سر صحنه فیلم قبلیاش، انتخاب کردید.
آبیار: وقتی برای این نقش سراغ او رفتیم، صحبتهای اولیه را انجام دادیم و سپس آن حادثه رخ داد. زمانی که ما برای عیادت او به بیمارستان رفتیم، امیدوار به حضور در فیلم بود. ولی ما بسیار نگران وضعیت جسمانیاش بودیم، چون او روی تخت بیمارستان بود و امکان تکان خوردنش هم وجود نداشت. گاهی در جلسات دورخوانی، از شدت درد، نیم ساعت گریه میکرد و درد کمرش، او را از پا در میآورد. الناز شاکردوست بازیگر بسیار خوبیست. شما برای فیلمهای سابق او، لفظ سینمای بدنه را انتخاب کردید. او در همان سالها فیلمهای شاخصی با کارگردانان متفاوت هم کار کرده؛ و البته در همان جنس سینما هم فیلمهای خوبی در کارنامهاش داشته.
نکته این است که در همان فیلمهای جریان اصلی نیز توانسته بود گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. یعنی او بازیگریست که همیشه به اندازه بازی کرده و کم نگذاشته. کیفیت فیلمها اندازه دیدهشدنش را تعیین کرده. اینجا ولی حضورش تعیینکننده و خیلی بالاتر از همان استاندارد همیشگی است.
آبیار: ما با الناز بهجز دو سه روز مشکل نداشتیم. پس از سکانسهای ماه عسل که ابتدا گرفتیم و خیلی سکانسهای سختی هم نبودند، سه روز در سکانسهای اصلی با او مشکل داشتیم؛ اما پس از این مدت، او بسیار خوب راه افتاد و خود را با همه منطبق کرد و در جاهایی واقعاً مرا متحیر میکرد. بهنظر من پس از این میتواند بسیار موفق عمل کند.
با خودش که حرف میزدم میگفت شما به او توصیه کردهاید تا هنگام صحبت کردن، بریدهبریده حرف بزند و گاه حتی نامفهوم. راهکاری برای اینکه سعی کند مانند یک دختر معمولی بهنظر برسد.
آبیار: الناز برای لهجهاش بسیار خوب کار و تمرین کرد. او بازیگر بسیار منظم و آنتایمی بود. خانواده فائزه در فیلم قمی هستند اما سالهاست ساکن تهرانند. در نتیجه نه باید لهجه قمی و نه کاملاً لهجه تهرانی میبود. او بسیار سعی کرد که ما بین اینها حرف بزند و این نکته را رعایت کند. همه بازیگرانمان بسیار وقت گذاشتند و همگی بسیار خوب بودند. این تقدیر بوده که ترکیب بازیگران در فیلم چنین درست از آب دربیاید. من در همه فیلمهایی که ساختهام بالا و پایین داشتهام تا بازیگری را که مختص نقش موجود در فیلم است پیدا کنم.
برای نمایش خانواده دختر چقدر تلاش کردید که همهچیز مطابق با واقعیت باشد؟
آبیار: بسیاری از جاها تلاش کردیم که به واقعیت وفادار باشیم. شاید در جزئیات کوچکی تفاوت وجود داشته باشد. بهطور مثال، ممکن است نام مادر عصمت نباشد ولی روی هم رفته مطابق با واقعیت بود.
خود خانواده را دیده بودید؟ آیا کسی از آنها حضور داشت؟
آبیار: به دلایلی خیر. بنا به تجربه در نوشتن کارهای اینچنینی، هنگامیکه اطلاعات شما در فیلم از یک حجمی بیشتر میشود، دیگر نمیتوانید آن را به خوبی کنترل و روایت کنید. بههمین دلیل من برای جمعآوری اطلاعات، علاوه بر منابع معتبر داخلی، به سراغ سایتها و منابع خارجی نیز رفتم و سعی کردم از دید آن طرف نیز به این اتفاق نگاه کنم. اینها را کنار هم گذاشتم و برآیندش چیزی بود که من میخواستم.
هوتن، حضور در این فیلم در ابعاد زیادی محل درخشش تو محسوب میشود و یکی از دو نقش اصلی داستان هستی. در رابطه با نقطهگذاریهایت در نقش توضیح بده که چطور آن را انجام دادی. چگونه ویژگیهای نقشت را خودت و در صحبت با خانم آبیار، پیدا کردی؟
شکیبا: قبل از هرچیزی سعی کردم خودم نقش را بفهمم. یعنی خودم را بهجای شخصیت قرار دادم تا ببینم با منطق خودم چگونه ممکن است چنین اتفاقی رخ دهد. سپس از دید انسانهای مختلف به این قضیه نگاه کردم که در عشقی واقعی چگونه ممکن است چنین مسیری طی شود. ما درمورد آن لحظهها بسیار صحبت کردیم و خیلی کنکاش کردیم. حتی گاهی مواقع ممکن بود دیدگاهمان با یکدیگر زاویه داشته باشد ولی تلاش کردیم تا با گفتوگو به نقطه اشتراک برسیم. از طرف دیگر، گریم به من بسیار کمک کرد و بچههای تیم چهرهپردازی بسیار زحمت کشیدند.
در فیلمنامه از لحاظ زمانی پرشهایی داریم که نیازمند تغییر ظاهری نقش بودند. من نگران آن بودم که این فاصلهها درست درنیایند و زیاد و کم نشوند. بخشی از پروسه بازیگری یک شخصیت را نمیتوان گفت چون درون آدم باید اتفاق بیفتد. گاهی مواقع سعی میکردم که در خلوت خودم و در تنهایی به این موضوع فکر کنم. به طور مثال در هتل من در اتاقی تنها میماندم و با خودم فکر میکردم و به موسیقی بلوچی گوش میدادم. من در فیلم باید ساز میزدم و برای این قسمت تمرین ساز میکردیم.
آبیار: و تمرین رانندگی...
شکیبا: بله، تمرین رانندگی و موتورسواری! تمام این تمرینها به من کمک میکرد که در آن حال و هوا قرار بگیرم.
برای نقش عبدالحمید تحقیق هم کردی؟ تصویر یا ویدئویی از او وجود داشت؟
شکیبا: تصویر وجود داشت اما با صحبتهایی که میکردیم، تصمیم گرفتیم خیلی به خود شخصیت نزدیک نشوم و خیلی این تصویر را بازنمایی نکنم و به نوعی ما عبدالحمید خودمان را ساختیم.
با توجه به تحقیق و مطالعهای که داشتی، چه جایی از زندگی این شخصیت برای تو تکاندهنده بود؟
شکیبا: من یک سادگی بسیار عجیب در او میدیدم و برایم جای سؤال بود که چرا این آدم باید در چنین مسیری قرار بگیرد؟ این نکته در ویدئوهایی که از عبدالحمید وجود دارد، بارز است.
خانم آبیار، اگر بخواهید «شبی که ماه کامل شد» را به مخاطب سینمای ایران توصیه کنید فکر میکنید او از چه دریچهای باید به جهان فیلم وارد شود؟
آبیار: دلیلی که باعث شد من سراغ این فیلم بروم و آن را بسازم، آن است که یک چالش و سؤال در ذهن مخاطب به وجود آورد: چقدر ارزش دارد که یک تفکر و یک ایدئولوژی، عشق و یک رابطه زیبای انسانی را نابود کند؟ شاید مهمترین سؤال این باشد و او به فکر وادار شود که چگونه یک نگاه، تفکر و نگرش، عشق را قربانی میکند.
خشونت موجود در فیلم نیز بهدلیل تضاد با همین عشق میآید؟
آبیار: دقیقاً.
فیلم نسبت به روال سینمای ایران، خشنتر است.
آبیار: به علت بستر داستانی فیلم، چنین چیزی نیاز است. (با خنده) حداقل در فیلم «نفس» نشان دادهام که میتوانم انسان رمانتیکتری نیز باشم.
هوتن تو چی؟ توصیهات برای ورود به جهان فیلم برای مخاطبان چیست؟
شکیبا: فارغ از هر مذهب، نگرش و قومیتی میتوان به این موضوع نگاه کرد و آن را از منظر فیلم ببینند: انسانیت چه میشود؟ این موضوعیاست که بسیار دچارش هستیم. ما نیز در ابعاد زندگی خودمان روی این موضوع درپوش میگذاریم و آن را نمیبینیم. گاهی به قدری اعتقادات و ایدئولوژی را بالا میآوریم که انسانیت یادمان میرود. به نظر من باید از این منظر به فیلم نگاه کنند چون این تنها بهانهای بوده که درمورد انسانیت و عشق حرف بزنیم.
در این مدت بسیار به فیلم برچسب خورده و از جناحین مختلف به آن حمله شده. با تجربهای که در سینما دارم میدانم نگاه از این زاویه به چنین قصهای نمیتواند «سفارشی» باشد. یعنی وقتی ارگان یا نهادی پول میدهد، دست فیلمساز را برای چنین نقطهنظری که شما آن را ساختهاید، باز نمیگذارد.
آبیار: این فیلم ساخته نمیشد جز به یاری مردم بلوچستان. در طول ساخت مردم بلوچستان بسیار کمکمان کردند.را میدانستند و معتقد بودند که استان از این موضوع رنج میبرد. برای ساخت این فیلم نتوانستیم از جایی کمک بگیریم. با توجه به پروداکشنی که فیلم داشت، ما نتوانستیم حتی یک فشنگ از جایی تهیه کنیم و در شهرک دفاع مقدس نیز قادر به کار نبودیم. این بود که در بین مردم بومی رفتیم و آنها به ما کمک کردند و واقعاً از آنها ممنونیم. در ساختن «شبی که ماه کامل شد» بلوچستان پشتمان ایستاد.
فیلم در سیستان و بلوچستان به نمایش درمیآید؟ یادم است که در جشنواره هم به مشکل خورد.
آبیار: زمان جشنواره که این موضوع دست ما نبود. من خودم یزدی هستم و فیلم «نفس» را در یزد ساختم اما هر چه تلاش کردم تا فیلم در دوران جشنواره در یزد پخش شود، ممکن نشد. درباره «شبی که...» مشکلی برای نمایش در آن منطقه وجود ندارد و قرار است نمایش عمومی فیلم همین هفتهها در آنجا نیز آغاز شود.
به نظر میرسد آدمهای آن منطقه با موضوع فیلم همراهتر باشند و نگرانیای از این بابت وجود ندارد.
آبیار: یکی از افراد محلی که فیلم را تماشا کرد، گفت که این درد دل هشتاد درصد مردم این ناحیه است. در واقع آنها نیز معتقدند که از این موضوع رنج میبرند.
شکیبا: من خودم کرد هستم و میفهمم این محرومیت یعنی چه. چیزی که تو میدانی نباید باشد ولی حضور دارد. اما زمانیکه در کنارشان قرار میگیری متوجه میشوی تا چه اندازه انسانیت در وجود تکتکشان است و به ما بسیار لطف داشتند. من بعد از فیلم دلتنگ آنها شدم.
معتقدم فارغ از همه این برچسبها فیلم خوب میماند و جایگاهش را در تاریخ سینما پیدا میکند و فیلم بعد به دست فراموشی سپرده میشود. «شبی که ماه کامل شد» نه در مقیاس سینمای ایران، که در اندازههای جهانی یک فیلم کامل است و مردم هم با دیدن این فیلم جدی و بلند که معمولاً میگویند فاکتورهایی برای سینما نرفتن آنهاست و نظراتی که دربارهاش نوشتهاند نشان دادهاند پشت فیلم شما ایستادهاند. فیلمی که در کارگردانی ابعاد تازهای از توانایی شما را هم به نمایش میگذارد. فیلم بعدی منتظر تایتانیک باشیم؟
شکیبا: ایرانیاش میشود سانچی. خانم آبیار قطعاً از پساش برخواهد آمد.
خسرو نقیبی
- 16
- 2