فیلم های ترسناک و پایان های ویرانگر همیشه با هم بوده اند. در حالی که برخی در هنگام بالا رفتن تیتراژ پایانی به مخاطب خاطرنشان می کنند که هیولا از بین رفته (دستکم برای حال حاضر) و دستکم یک نفر جان سالم به در برده تا پایانی شاد را تجربه کند (دستکم تا زمانی که دنباله از راه می رسد)، به همان اندازه فیلم های ترسناکی هستند که از ویران کردن زندگی مخاطبان لذت می برند. مطمعناً این نوع فیلم ها را می شناسید، فیلم هایی که توسط فیلمسازانی مانند لارس فون تریه، راب زامبی و بن ویتلی ساخته می شوند، فیلم هایی که حال و هوایی نهیلیستی و موضوعاتی تاریک دارند که در آ ها خبری از امید و شادی نیست.
البته طرفداران فیلم های ترسناک از این فیلم ها بیش از هر فیلم دیگری در این ژانر خوششان می آید، زیرا فیلم هایی اینچنینی با پایان بندی خود چنان تاثیری به جای می گذارند که تا هفته ها ذهن مخاطب را به خود مشغول می کند.حتی زمان که به نظر می رسد داستان به یک پایان خوش نزدیک می شود اما در آخرین لحظات همه چیز خراب می شود، تاثیر چنین داستان های ترسناکی بیشتر نیز می شود. به همین خاطر است که دهه ها بعد از انتشار فیلم هایی مانند The Mist, The Thing و Funny Games هنوز از آن ها صحبت می کنیم و نامشان را می آوریم. به نحوی، مخاطبان هرگز نتوانسته اند با ضربه ای که پایان بندی این فیلم ها به آن ها زده کنار بیایند و به احتمال فراوان برای فیلم هایی که در ادامه به آن ها اشاره خواهیم کرد نیز حس مشابهی خواهند داشت. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم ترسناک باکیفیتی آشنا کنیم که پایان بندی آن ها برایتان ویرانگر خواهد بود.
۱۰- The Killing Of A Sacred Deer
به عنوان اقتباسی از یک افسانه یونانی، فیلم The Killing Of A Sacred Deer داستان استیون مورفی با بازی کالین فارل را روایت می کند، جراحی که در مرگ پدر یک پسربچه در جریان یک جراحی مقصر بوده است. در حالی که تلاش دارد اشتباهاتش را جبران کند، او با اولتیماتوم شیطانی و نفرینی پسربچه آن مرد مواجه می شود: استیون باید یکی از اعضای خانواده اش (همسرش، پسرش یا دخترش) را بکشد یا نظاره گر مرگ دردناک آن ها در اثر یک بیماری مرموز و غیرقابل تشخیص باشد. همانطور که انتظار می رود، استیون علاقه ای به کشتن فرزندان یا همسر محبوبش ندارد و سعی می کند راهی برای از بین بردن این نفرین پیدا کند.
در نهایت اما مشخص می شود که گزینه دیگری در کار نیست و در سکانس پایانی است که او مجبور به تصمیم گیری می شود. در یک برداشت بلند ترسناک، استیون دست و پای خانواده اش را در اتاق پذیرایی می بندد، در حالی که تفنگش را در دست دارد. او که نمی تواند تصمیم بگیرد کدام یک از اعضای خانواده اش را بکشد، چشم هایش را می بندد و شانسی به سمت اعضای خانواده اش شلیک کند. بعد از چند شلیک که به هدف نمی خورند، او در نهایت به پسرش شلیک می کند که روی کاناپه می میرد. تماشای این سکانس به شدت ناخوشایند و تکان دهنده است، و در سکانس پایانی دردناک تر نیز می شود، جایی که خانواده استیون به آرامی و در سکوت در حال غذا خوردن در یک رستوران هستند.
۹- Dagon
بسیار مهم است که به این نکته اشاره کنیم که Dagon اقتباسی از رمان The Shadow Over Innsmouth است، فیلمی بسیار قوی که بخشی از جذابیت آن به حالت درجه دومی فیلم باز می گردد. بازی ها به شدت ساختگی بوده و گاهی اوقات به نظر می رسد که در حال تماشای یک فیلم درجه دو ساخته شده برای تلویزیون هستیم اما استوارت گوردن کارگردان فیلم خوب می داند که چطور ترس و وحشت ایجاد کند، با طراح های ویژه از مخلوقات ترسناک و یک سکانس بسیار ترسناک از وحشت و خونریزی مطلق. پایان فیلم نیز به همین شکل از به تصویر کشیدن وحشت فرازمینی ابایی ندارد. در تمام مدت فیلم می بینیم که شخصیت اصلی پل تلاش دارد از دشت هیولاهای ماهی شکلی که شهر داگون را در اختیار گرفته اند فرار کند.
او در نهایت با عامل گرفتاری های شهر روبرو می شود، الهه داگون، هیولایی بسیار قدیمی که در دریا زندگی می کند. اینجاست که زندگی پل از بد به بدتر تبدیل شده و او خود را نه تنها در برابر وحشتی می بیند که ذهن انسان را ویران می کند بلکه با این افشاگری همراه می شود که او خود یکی از این هیولاهای ماهی شکل است اما هنوز تغییر شکل نداده است. بدون این که راهی برای بازگشت به زندگی عادی اش باز مانده باشد، پل تلاش می کند خود را بکشد اما شکست خورده و به درون یک دروازه دریایی کشیده می شود تا باقی عمر ابدیش را با خانواده جدیدش بگذراند.
۸- The Rental
اگر بدنبال اکشن بی توقف از فیلم های ترسناک هستید، The Rental از آن فیلم های ترسناکی نیست که خوشتان بیاید. نیمه اول داستان یک روایت بسیار سرراست و بدون فراز و نشیب با بازی های خشک و فضایی مستند گونه است در مورد گروهی از افراد که در حال سپری کردن تعطیلات هستند. آن ها درگیری های خانوادگی دارند، یک مثلث عشقی وجود دارد، یک شخصیت در مورد کار دچار استرس شده و هیچ چیزی وجود ندارد که شما را به این باور برساند که به زودی به شکلی هولناک به قتل می رسند. اما به دلیل تمرکز دقیق و پرجزییات بخش اول داستان روی مشکلات شخصیت هاست که پایان داستان تا به این اندازه تاثیرگذار و هولناک است.
در نیمه راه داستان فاش می شود که خانه ای که در آن هستند استراق سمع می شود و یک قاتل ماسک دار در سایه ها از فوبیای هر یک از شخصیت ها استفاده می کند، پیش از این که دست به قتل بزند. بعد از کشتن خونسردانه شخصیت هایی که به شدت به آن ها علاقمند شده اید، این قاتل بی نام به آرامی ابزارهای شنودش را جمع کرده و بدون ردی از خود گم می شود. در سکانس پایانی می بینیم که او دقیقاً همین کار را به شیوه ای استادانه و مشابه روی یک خانه اجاره ای دیگر انجام می دهد، که نشان می دهد او مدت هاست دست به کشتار می زند و بدون این که مانعی وجود داشته باشد به این کار خود ادامه می دهد.
۷- Kill List
این واقعیت که احتمالاً بعد از مدتی از فیلم بتوانید حدس بزنید که داستان فیلم Kill List در مسیر کالت کلاسیک ترسناک Wicker Man پیش می رود، باعث نمی شود که سکانس پایانی و نتیجه داستان تکان دهنده نباشد. در تمام طول مدت فیلم، داستان دو مرد سرسخت اجیر شده برای قتل را می بینید که با اتفاقات عجیب و غریبی روبرو می شوند. در پایان داستان یکی از آن ها می میرد و دیگری، جی، مجبور می شود لخت شده و در یک مراسم قربانی کردن شرکت می کند. با یک ماسک حصیری و یک چاقو، جی با آخرین نام در فهرست مرگش روبرو می شود: گوژپشت.
در حالی که دیگر اعضای این فرقه مذهبی در حال تماشا هستند، او باید تا سرحد مرگ با این چاقو قربانی خود را بزند، تا اینکه در نهایت در می یابد این گوژپشت همسر خودش بوده است. بدتر اینکه، لقب گوژپشت از به خاطر بستن پسر جی به پشت همسرش که جلوه یک گوژپشت را ایجاد می کرده، به او داده شده است. هر دوی آن ها مرده اند و جی از وحشت کاری که انجام داده فرو می پاشد. این افشاگری، در ترکیب با فریادهای شیطانی و ترسناک اعضای فرضه، یکی از ویرانگرترین پایان بندی های فیلم های ترسناک را برای مخاطب رقم می زند.
۶- Inside
چند چیز کوچک در فیلم های ترسناک هستند که واقعاً کسی دوست ندارد ببیند. هیچ کس نمی خواهد شاهد مرگ یک سگ باشد، امیدواریم که نوزادان تا پایان داستان بدون صدمه زنده بمانند و همین موضوع را در مورد شخصیت های باردار نیز می توان گفت. البته فیلمسازان نیز به خوبی از این موضوع اطلاع دارند و هیچ ابایی از عبور از خط قرمزها و شکستن زره محافظتی که دور این شخصیت های خاص ایجاد شده، ندارند. و این دقیقاً همان چیزی است که در فیلم خونین Inside رخ می دهد. بعد از یک بازی موش و گربه پرتنش، شخصیت شرور داستان، سارا را گیر می اندازد، مادری در آستانه وضع حمل که مدت هاست مورد تعقیب این زن قرار گرفته است. هر دوی آ ها در این مرحله از داستان به شدت زخمی شده اند اما درست زمانی که فکر می کنید سارا از این مخمصه جان سالم به در خواهد برد، زمان زایمان فرا می رسد و درد شروع می شود. اکنون شکنجه گر او می تواند به آن چیزی که دنبالش بوده دست یابد.
بعد از زایمان کردن روی پله های خانه، زن مرموز یک قیچی برداشته و شکم سارا را پاره می کند، شکافی چنان بزرگ در شکم سارا ایجاد می کند که بتواند نوزاد را بیرون بکشد. در این سکانس هیچ چیز برای تصویر مخاطب باقی نمی ماند و شخصیتی که این همه برای زنده ماندنش استرس کشیده و امیدوار بوده اید، دچار خونریزی شدید شده و می میرد. و در صحنه پایانی، تنها مخاطب می ماند و مهاجمی که روی صندلی در حال تکان خوردن، نوزاد سارا را بغل کرده در حالی که هر دو در خون غرق هستند.
۵- I Saw The Devil
I Saw The Devil شاید ویرانگرترین فیلم این فهرست و آن فیلمی باشد که تماشای آن از دیگر فیلم های فهرست دشوارتر است. بخشی از این ماجرا به شخصیت شرور داستان، کیونگ چول مربوط است، یک قاتل سریالی بیرحم و متجاوز که تقریباً از قتل هولناک هر زنی که دستش به او برسد لذت می برد. داستان فیلم با قتل آخرین قربانی اش آغاز می شود، که شروع کننده یک بازی موش و گربه بین این هیولای ترسناک و نامزد قربانی، کیم سو هیون است. اما پیچش داستان اینچاست که سو هیون نمی خواهد که انتقامی سریع از قاتل سریالی داستان بگیرد. او می خواهد که قاتل را شکنجه کرده و از شکارچی به طعمه تبدیل کند. بدین ترتیب، بعد از پیدا کردن و حمله به کیونگ چول، سو هیون او را به پلیس تحویل نمی دهد و شخصاً او را نمی کشد.
به جای آن، یک ابزار ردیابی در بدن او نصب می کند و او را رها می کند. ایده اش این است که با اطلاع از مکان حضور قاتل سریالی، هر از چند گاهی یکبار برای شکنجه او از راه برسد تا اینکه اشتهای انتقامش را سیراب کند. همانطور که می توانید تصویر کنید، این بدترین تصمیمی است که یک قهرمان داستان می تواند بگیرد. این کار او به مرگ ها و حمله های بیشتری منجر می شود و وقتی کیونگ چول از ماجرا سر در می آورد، با قتل ترسناک خواهر سو هیون و پدرش، به شکل دیگری از شخصیت اصلی داستان انتقام می گیرد. در پنجمین عمل انتقام این دو از یکدیگر، این وحشت زمانی به پاین می رسد که سو هیون بار دیگر کیونگ چول را به دام انداخته و گردن زنی او در برابر چشم خانواده اش را طرح ریزی می کند. در سکانس پایانی، سو هیون زیرا بار کشتاری که خود عامل آن بوده فرو می پاشد و مشخص می شود که هیچ کس برنده این بازی موش و گربه نبوده و همه باخته اند.
۴- The Battery
طرفداران ژانر وحشت همواره با فیلم های زامبی محور بمباران شده اند، از فیلم های با بودجه اندک تا بلاک باسترها. اما فیلم The Battery وقتی در سال ۲۰۱۲ منتشر شد نامی برای خود دست و پا کرد. این فیلم ترسناک با بودجه اندک در مورد دو بازیکن سابق بیسبال به نام های بن و میکی است که در جریان آخرالزمان زامبی ها در کنار هم زنده مانده اند. در مورد سکانس های اکشن و لحظات انفجاری خشونت چیز زیادی در این داستان نیست اما وحشت داستان از فضای تنگ و تاریکی است که این دو شخصیت در آن گرفتار شده اند و این قطعیت اجتناب ناپذیر که این دو در این دنیای جدید جان سالم به در نخواهند برد. این موضوع با اوج داستان تقویت می شود، جایی که دو شخصیت در داخل خودرویی گرفتار شده اند در حالی که زامبی ها آن ها را احاطه کرده اند.
در شرایطی که بن به شدت مجروح شده و نمی تواند فرار کند و کلید ماشین بیرون از آن است، آن ها عملاً در بن بست گرفتار شده اند: زامبی ها نمی توانند داخل ماشین شوند و آن ها نیز نمی توانند از ماشین بیرون بروند. بعد از چند روز، میکی در اوج درماندگی از ماشین خارج می شود تا کلیدها را بردارد اما در راه بازگشت به ماشین، توسط زامبی ها گاز گرفته می شود. بن که چاره ای ندارد، به دوست خود شلیک می کند، پیش از اینکه تلاش کند دست به فرار بزند، در شرایطی که لنگ لنگان از ماشین دور می شود و زامبی ها او را دنبال می کنند، در حالیکه تنها یک گلوله برای کشتن خود برایش باقی مانده است.
۳- The Gift
بیش از هفت سال گذشته است و هنوز هم بسیاری به فیلم The Gift فکر می کنند. این فیلم داستان دو مرد را روایت می کند، سایمون که زندگی شادی با همسرش دارد و یک همکلاسی سابق به نام گوردو که بعد از دهه ها دور بودن، از راه می رسد تا رابطه گذشته اش را با دوست قدیمی اش بازسازی کند. سایمون فکر می کند که گوردو یک شخصیت عجیب و آزارگر است، بعد از اینکه بارها به صورت سرزده به خانه این زوج می آید. مشخص می شود که سایمون دلایل دیگری برای ایجاد مزاحمت برای این خانواده دارد و این بدین خاطر است که سایمون در دوران کودکی، گوردو را مورد اذیت و آزار قرار داده است. و این اذیت و آزار چندان ساده و کودکانه هم نبوده است: سایمون مسئولان مدرسه را متقاعد کرده که گوردو مورد اذیت و آزار جنسی قرار گرفته، که باعث شده اذیت و آزار گوردو بیشتر شده و در نهایت پدر ضدهمجنسگرایی گوردو تلاش کرده او را بکشد.
در هر صورت، در پایان فیلم می بینیم که گوردو نقشه انتقام بی نقص خود را اجرا می کند. بعد از مفقود شدن یکباره برای ماه ها، در حالی که سایمون همراه با همسرش رابین، که اکنون باردار است، زندگی آرامشان را از سر می گیرند، گوردو آخرین هدیه اش را برای آزارگر سابق خود می فرستد. این هدیه یک نوار ویدیویی است که در آن گوردو به رابین بیهوش شده نزدیک شده و او را مورد تجاوز جنسی قرار داده که انعقاد نطفه را در پی داشته است. در حالی که سایمون مشغول تماشای این ویدیو است،گوردو ماجرای گذشته سایمون را به اطلاع رابین می رساند. زندگی این زوج نابود می شود و مخاطب و سایمون در این فکر به حال خود رها می شوند که پدر بچه ای که در شکم رابین است، چه کسی است.
۲- Invasion Of The Body Snatchers
فیلم Invasion Of The Body Snatchers ساخته دهه ۵۰ یک فیلم بسیار باکیفیت و دیدنی است اما تهیه کنندگان از فروش فیلم بیم داشته و اصرار داشتند که پایان نسبتاً خوشی داشته باشد. بازسازی این فیلم در دهه ۱۹۷۰ اما چنین فشاری از جانب تهیه کنندگان را احساس نمی کرد و بدین ترتیب یکی از ترسناک ترین سکانس های پایانی تاریخ ژانر وحشت خلق می شود. به عنوان فیلمی شناخته شده در ژانر وحشت، بدون شک تا حدودی با داستان فیلم آشنایی دارید: گروهی از شخصیت ها در می یابند که جمعیت کره زمین در حال شبیه شدن به هم بوده و یک شکل زیستی فرازمینی کاملاً مشابه جایگزین آن ها می شود، مردمانی که با نام مردمان پوسته ای شناخته شده و قصد دارند بدون اینکه کسی متوجه شود، کنترل زمین را بدست بگیرند. برای قهرمانان داستان، اوضاع بسیار هولناک و تاریک به نظر می رسد، و در حالی که آن ها رفته رفته قربانی این فرآیند همتاسازی می شوند، تنها شخصیت متوی با بازی دونالد ساترلند و نانسی با بازی ورونیکا کارترایت انسان باقی می مانند.
آن ها در نهایت کارخانه ای که تخم های همتاسازی موجودات فرازمینی به آنجا فرستاده می شود را پیدا می کنند و پیش از جدا شدن، آن ها را نابود می کنند. در سکانس پایانی فیلم که روز بعد را نشان می دهد، متیو در حال قدم زدن در میان مردم پوسته ای است، که ظاهراً هیچ شکستی در نقشه شان دیده نمی شود. نتیجه مبهم است اما به نظر می رسد که او خود را در برابر انظار عمومی مخفی کرده و وانمود می کند که یکی از آن هاست. او در نهایت با نانسی روبرو می شود که از او می پرسد چطور می خواهند به مقاومت ادامه دهند. در این لحظه است که متیو فاش می کند یک همتاسازی شده فرازمینی است و یک جیغ ترسناک می زند. و این سکانس ویرانگری است که نشان می دهد همه چیز از دست رفته است.
۱- Eden Lake
فیلم های ترسناک بسیاری بودند که می توانستند در این فهرست جای بگیرند و در مطالب فیلم های ترسناک روزیاتو نیز بارها به آن ها اشاره کرده ایم. در مقدمه این مطلب از فیلم های The Mist و The Thing نام بردیم اما بالاتر از همه آن ها فیلم Eden Lake قرار دارد که اوج پایان بندی های ویرانگر در ژانر وحشت است. این فیلم به شدت ویرانگر در مورد زوجی عاشق است که در دوران تعطیلات توسط گروهی نوجوان خونخوار و بیرحم شکنجه می شوند. Eden Lake طوری روایت می شود که زنده ماندن تنها بازمانده داستان، جنی، برایتان اهمیتی فوق العاده پیدا کند. برای ۹۰ دقیقه تمام، او رنج های بسیاری را متحمل می شود تا در نهایت یکی از نوجوانان مهاجم را بکشد، ماشینی را برداشته و به نزدیک ترین شهر و به مکانی امن برسد.
یا این چیزی است که او فکر می کند. او وارد یک پارتی می شود، توسط شرکت کنندگان در پارتی به داخل خانه برده شده و به او قول می دهند که با پلیس تماس خواهند گرفت. در ادامه او را تمیز کرده و آرام می کنند. اما خیلی زود مشخص می شود که او درست به لانه شیرها آمده است، و دقیق تر بگوییم، به خانه والدین همان پسری که او ساعاتی قبل کشته است. در حالی که در دستشویی به دام افتاده، هم جنی و هم مخاطب خوب می دانند که نتیجه چیست، در شرایطی که والدین پسر سعی در شکستن در داشته، فریاد می زنند، دشنام می دهند و تلاش دارند جنی را کشته و بر کارهای هولناک فرزندانشان سرپوش بگذارند.
- 16
- 4