شاید کمتر طرفدار سینمایی را بتوان یافت که از عنوانی چون «هرگز بازنگرد» دل خوشی داشته باشد؛ عنوانی که مخصوصا برای دنباله یک فیلم اکشن جنایی با حضور تام کروز در هیچ مقیاسی قابل قبول نیست. همین نمونه کوچک نشاندهنده کمسلیقه بودن مسئولان امر در مسائلی مهم اما به نظر پیشپاافتاده است.
تام کروز با اثر دنبالهای دیگری باز هم درخشش عجیب خود را حفظ کرده است، اینبار در فیلمی که نیم بیشتر وزن نکات مثبتش در ایفای نقش باورپذیر بازیگرانش خلاصه میشود و این در صورتی است که رمانهای لی چایلد و بیشک مخلوق بزنبهادرش خود واجد جذابیتهایی مجزا هستند. قسمت اول «جک ریچر» چهار سال پیش به کارگردانی کریستوفر مک کواری عرضه شد، اثری که باتوجه به تجسمبخشی قهرمانش توسط تام کروز عملکردی موفقیتآمیز داشت و تاحدودی هم توانست نظر مساعد منتقدان را جلب کند و هم مخاطبان را به میزان کافی به سالنهای سینما بکشاند.
قسمت دوم این فیلم با پسوند «هرگز بازنگرد» با تغییری چشمگیر روانه پردههای عریض سینماها شده است؛ کارگردانی چون ادوارد زوئیک که در کارنامهاش آثاری چون «افسانههای خزان» و «الماس خونین» به چشم میخورد. زوئیک که در این قسمت دست به قلم برده با همکاری مارشال هرتزکویز و ریچارد ونک اقتباسی سرراست و تند را از رمان «هرگز بازنگرد» لی چایلد ارایه دادهاند، ریتم فیلم بسیار سریع و فاصله اتفاقات مهم و کلیدی داستان با یکدیگر بسیار اندک است.
یکی از تمهیدات تیم نویسندگان اثر برای رسیدن به چنین قالبی، حذف تمام داستانهای فرعی و تنی چند از کاراکترهای فرعی بوده است. داستان فیلم بدون زمینهچینی سراغ خط اصلی داستان میرود؛ ریچر به همراه یک نوجوان بسیار شجاع(با نقشآفرینی یانیکا یاروش) سعی میکنند از جان یک سرباز نیروی ارتش آمریکا(با نقشآفرینی کابی اسمولدرز) که هدف یک شرکت سرمایهدار نابکار قرار گرفته است، محافظت کنند.
واقعیت این است که فیلم «جک ریچر: هرگز بازنگرد» بیشتر از هر زمان دیگری تام کروز را در حال نبرد تنبهتن و گریزهای پرسرعت نشان میدهد. اثر زوئیک بیشک هیچ نکتهای به پرونده تام کروز اضافه نمیکند و از طرفی هیچ بار منفی برای کارنامه وی محسوب نمیشود، فیلم مانند تمرین سختی برای آمادگی بدنی کروز پیش از آغاز فیلمبرداری قسمت جدید «ماموریت غیرممکن» بهشمار میرود. فیلم واجد نقشآفرینی خوب از سوی بازیگران مکمل است. کابی اسمولدرز که با مجموعه تلویزیونی «چگونه با مادرتان آشنا شدم» به شهرت رسید در یکی از چالشبرانگیزترین آثار کارنامهاش(پس از سری فیلمهای «انتقام جویان») در اثری متعلق به سینمای بدنه از پس نقشش بهخوبی برآمده است، رابرت نِپر نقش جنرال هارکنس را ایفا میکند؛ بازیگری که در مجموعه تلویزیونی محبوب «فرار از زندان» نقش کاراکتر تی-بک را بازی میکرد.
روایت«هرگز بازنگرد» بیشتر از قسمت اول به روی توطئهای مرگبار تمرکز دارد که با مرور زمان پرده از آن برداشته میشود و ریچر که تقریبا تبدیل به ماموری حقطلب شده است بازهم پایش را از قوانین مکتوب کشوری فراتر میگذارد و خود نقش سیستم قضایی و مجری حکم را ایفا میکند. تفاوت شایانی که میتوان در این قسمت ملاحظه کرد ایستادگی تمامقد ریچر در برابر دولت است؛ اتفاقی که نسبت به قسمت اول نمود بیشتری پیدا کرده و شخصیت ریچر را لحظه به لحظه بیشتر از زمان دیگری نسبت به دولت بیاعتماد میکند.
یکی از نکاتی که میتوان درباره نقشآفرینی تام کروز در قالب شخصیت جک ریچر اضافه کرد، زبان بدنی اوست که بیش از هر فیلمی در کارنامهاش جای دیالوگهایش را گرفته است، کروز در بهتصویرکشیدن قهرمانی کمحرف و عملگرا که شدیدا به اعمال قانون از هر راهی اعتقاد دارد بهدرستی این تمهید را پیش گرفته است و جالب اینجاست که در مرز ۵۴سالگی به نظر میرسد از پس هر چالش جسمانی بهراحتی برمیآید.
«جک ریچر: هرگز بازنگرد» درحقیقت هجدهمین کتاب مجموعه آثار نویسندهای چون لی چایلد محسوب میشود، قسمت پیشین این فیلم براساس کتاب «تک شلیک» ساخته بود که حداقل لی چایلد ۹کتاب میان آنها به رشته تحریر درآورده است، بنابراین در هیچ شرایطی قسمت اول این اثر که با عنوان «جک ریچر» ساخته شد و قسمت تازهای که در مقابل داریم، در ادامه همدیگر قرار نمیگیرند و تنها وجه مشترک آنها شخصیت محوری داستان یعنی شخص جک ریچر است؛ شخصیتی که بیشک طرفداران سری کتابهای چایلد متوجه تفاوت ظاهری زیاد وی(که در کتاب توصیف شده) با تام کروز شدهاند، ریچر حاضر در دنیای داستانهای چایلد حداقل ۱۰کیلوگرم سنگینتر و از لحاظ قامت بیستسانتیمتر بلندتر از کروز است.
نکتهای که چایلد در پاسخ به منتقدان این انتخاب و فیلم این چنین پاسخگوی آنهاست: بله، تفاوتهای فیزیکی زیادی میان جک ریچر و تام کروز وجود دارد ولی خودمانیم مگر قرار است تمام فیلمها درست از روی رمانهایی که اقتباس میشوند ساخته شوند و تنها تکثیری تصویری از روی آنها باشند!
اما نمیتوان تمام موفقیتهای صحنههای اکشن فیلم را به حساب حضور تام کروز گذاشت، کابی اسمولدرز که با مجموعه تلویزیونی «ماموران شیلد» و سری فیلمهای «انتقام جویان» پا به عرصه آثار اکشن گذاشته بود در «جک ریچر: هرگز بازنگرد» نقش کلیدی از لحاظ بهدوشکشیدن بار دراماتیک و همچنین بار صحنههای فیزیکی اثر بازی میکند. اسمولدرز که مشخصا تحت تاثیر هنر بدلکاری کروز قرار گرفته است، خود پس از هشت هفته تمرینهای فشرده ورزشهای رزمی تمام صحنههای اکشن فیلم را بدون بدل ایفا کرده است.
اسمولدرز در حالی خود مانند کروز در تمام صحنههای اکشن حضور یافته است که در برخی از سکانسهای فیلم میتوان آسیبدیدگی هر دو بازیگر را امری محتمل دانست. ادوارد زوئیک پس از «آخرین سامورایی» در دومین همکاریش با کروز از این ویژگی بازیگرانش نهایت استفاده را برده است و از همینرو طراحی صحنههای اکشن فیلم واجد جذابیت و بسیار باورپذیر از کار درآمدهاند؛ این در حالی است که هنوز مصدومیت سنگین کروز سر صحنه «آخرین سامورایی» که بهوسیله تیغه شمشیر رخ داده بود را بهخاطر داریم.
این نکات درنهایت باعث میشود مخاطب بیشتر از اینکه با کاراکتر محبوبی چون ریچر ارتباط برقرار کند با شخصیت آثار اکشن تام کروز حس آشنایی داشته باشد. کروز امضای خودش بر این قبیل نقشها را بهخوبی وارد نقش میکند که بر حسب اتفاق شباهتهای زیادی با کاراکتر ریچر دارد، برای مثال سکانسی در فیلم وجود دارد که ریچر در کافهای نشسته است و چند پلیس(که طبیعتا یکی از آنها فاسد است) دورش را گرفتهاند.
ریچر مانند فیلم قبلی و همچنین سایر جلدهای کتاب چایلد آرام و شمرده سخن میگوید و با دست خالی پنج-شش مرد قویهیکل را از پا درمیآورد؛ سکانسی که ناگریز ما را به یاد سری فیلمهای «ماموریت غیرممکن» و یا «شوالیه و روز» میاندازد. این تشابه میان پرسونای سینمایی کروز و کاراکتر جک ریچر را میتوان از سویی به سود فیلم و در برخی صحنهها میتوان به زیان فیلم دانست.
درنهایت میتوان گفت فیلم «جک ریچر: هرگز بازنگرد» برای مخاطبان جدیتر سینما بسیار گیجکننده است، فیلم بهشدت در گرو قدرت ستارهای تام کروز است و در کمال تعجب کروز در دهه سوم ستارهبودنش درخشش خود را حفظ کرده است؛ از این منظر که فیلم با وجود استفاده از سکانسهای کلیشهای ژانر و داستانی که تقریبا میتوان سرنوشت آن را گمانهزنی کرد جذاب و سرگرمکننده باقی میماند.
فیلم شاید از فقدان یک قطب منفی درست و حسابی ضربه خورده است ولی حضور فیلمساز بزرگی چون ورنر هرتزوگ در قسمت اول، در قالب شخصیت منفی نشان داد که داستانهای لی چایلد باتوجه به کاریزماتیک بودن قهرمانش جایی برای عرض اندام شخصیتهای دیگر باقی نمیگذارد. این معضل در لحظاتی از «هرگز بازنگرد» به اندازهای قابل رویت است که منتقدان مخالف فیلم با زبانی طنز خواستار حضور پل ورهون در نقش منفی اثر شده بودند. با این تفاسیر فیلم گرچه از پس تماشاگران سختگیر خود برنمیآید ولی طرفداران سرسخت تام کروز را راضی کرده و با لبخند از در سینماها به خانه میفرستد.
اما باید این نکته مهم درباره تازهترین اثر ادوارد زوئیک را در نظر گرفت که شاید کلیت فیلم قادر به راضی کردن مخاطبان خواستار سرگرمی باشد ولی به احتمال زیاد در حافظه وفادارترین طرفداران کروز نیز عمر زیادی نخواهد داشت و با مرور زمان کمرنگ خواهد شد.
کارگردان: ادوارد زوئیک
فیلمنامهنویس: ریچارد ونک، مارشال هرتزکویز و ادوارد زوئیک
بازیگران: تام کروز، کابی اسمولدرز، آلدیس هاج، دانیکا یارش، کریستوفر بری و رابرت نِپر
موسیقی متن: هنری جکمن
مدیر فیلمبرداری: الیور وود
تدوینگر: بیلی وبر
محصول: آمریکا، چین
زمان: ۱۱۸دقیقه
ژانر: اکشن، حادثهای، جنایی
درجه نمایشی: پیجی۱۳
آرش واحدی
- 18
- 3