چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳
۲۳:۱۴ - ۲۷ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۷۰۶۸
فیلم و سینمای جهان

نائومی واتس از سریال جدیدش در نت فلیکس و پدرش می‏ گوید

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,نائومی واتس
بازیگر یکی از معروف ترین و خوش نقدترین فیلم های هنری تاریخ تا ۳۲ سالگی هرگز برای نقش های هالیوودی انتخاب نمی شد، اما امروز یکی از مورد اطمینان ترین هاست. اینجا، او در مورد دوران کودکی، رابطه پدرش با پینک فلوید و دو پسر خودش صحبت می کند.

به گزارش بانی فیلم به نقل از گاردین، روزی که نائومی واتس به دنیا آمد، قابله نگاهی به او کرد و گفت این نوزاد در آینده مشهور خواهد شد. او با خنده می گوید «حالا معلوم نیست این را به چند نفر دیگر گفته بود.»

 

در مورد او، مشهور شدن مدتی طول کشید و تا ۳۲ سالگی نبود که او توانست نخستین نقش موفق خود را به دست بیاورد، با این حال او الان یکی از مورد اعتمادترین بازیگران زن هالیوود است. به اندازه ای هم این جایگاه را داشته که تا به حال توانسته دو بار در فیلم های کارگردان های برتری از جمله دیوید لینچ و آلحاندرو گونزالس اینیاریتو بازی کند. به اندازه ای این موقعیت را حفظ کرده که پسر جوانی که در فیلم «غیرممکن» با او بازی کرده بود، حالا نقش اول فیلم «اسپایدرمن: بازگشت به خانه» است که الان باکس آفیس تابستانی را به تسخیر خود درآورده است.

 

در سریال جدید سرویس استریمینگ نت فلیکس که «کولی» یا «Gypsy» نام دارد، او نقش یک روان کاو را بازی می کند و شاید تعجب آور باشد که این نخستین کار درست و حسابی او برای تلویزیون است. در این سریال، او نقش شخصیت جین هالووی را بازی می کند، یک متخصص رفتار درمانی شناختی (سی بی تی) که حس می کند زندگی اش دارد او را خفه می کند و به همین دلیل هویت های جدیدی به خود می گیرد تا بتواند خودش را وارد زندگی افراد غریبه کند.

 

واتس می گوید «همه این سریال درباره خواستن چیزهایی است که آدم ندارد». در آماده شدن برای ایفای نقش این روان کاو، واتسون تا جایی که می توانست از تجربه های خودش در مشاوره استفاده کرد: «من مسلما خودم هم زمان زیادی را در دفتر مشاورها گذراندم. در نقطه های بحرانی حسابی از آن ها کمک گرفته ام.» برای عمیق تر رفتن در جنبه های شناختی، او جلسه های مخصوصی با یک روان کاو سی بی تی گرفت که «۴۰۰ دلار در ساعت» هزینه داشتند.

 

هزینه هایش را به نام نت فلیکس نوشت؟ به آرامی می خندد و می گوید: «باید این کار را می کردم مگه نه؟ اما چیزی که می گویند این است که اگر خودت پولش را ندهی چیزی از آن عایدت نمی شود.»

 

او توضیح می دهد که وقتی می خواهد کاری را قبول کند معمولا چیزهای زیادی را در نظر می گیرد، اما کلیدی ترین مسئله یک سوال خودخواهانه است. «آیا این پروژه به من کمک می کند چیزی در مورد خودم درک کنم؟ باید فایده ای برای انجام دادن کار وجود داشته باشد.»

 

این یکی به او کمک می کند درباره خودش چه چیزی بفهمد؟ ابرویش را بالا می برد و با نگاهی که انگار می گوید مطمئنی می خواهی جواب این یکی را بدانی، می گوید: «خیلی خب. وقتی بچه بودم خیلی نقل مکان می کردیم. فقط در انگلستان به ۹ مدرسه مختلف رفتم. در کنت کارم را شروع کردم. برای مدتی به کمبریج رفتم. در نورفولک زندگی کردیم، در سافولک زندگی کردیم، در ولز بودیم که پدر و مادر بزرگم هم آنجا بودند. بنابراین خیلی نقل مکان داشتیم، خیلی مدرسه های جدید بودند و خیلی باید خودم را از نو خلق می کردم. می پرسیدم چطور وارد این گروه بشوم؟ چطور مورد قبول واقع بشوم؟ چه کسی باید باشم؟ آن ها از من می خواهند چه کسی باشم؟ این همان وهله ای است که این سریال هم در زندگی من وارد آن می شود، آن بازسازی دایمی.»

 

وقتی او به دنیا آمد پدر و مادرش جوان بودند. مادرش مدل بود و پدرش برای پینک فلوید مهندسی صدا انجام می داد. پدرش نزدیک بود به خاطر اینکه در اسکاتلند با پینک فلوید این ور و آن ور می رود به دنیا آمدن او را از دست بدهد. در معدود عکس هایی که از این دوران به جا مانده، یک عکس هست که در آن واتس و والدینش در حالی دیده می شوند که در ساحلی در سن تروپه با پینک فلوید هستند. او به یاد می آورد که کودکی بود که دقیقا برعکس تمام این چیزها را می خواست. «به اندازه کافی باحال بودن در زندگی ام داشتم. باحال بودن نمی خواستم. می خواستم والدینم کت و شلوارهای معمولی بپوشند نه اینکه شلوار چرم و چکمه های بزرگ داشته باشند.»

 

والدینش در سال ۱۹۷۲ وقتی که واتس چهار سال داشت از هم طلاق گرفتند و بعد پدرش در ۳۱ سالگی به خاطر اوردوز هرویین درگذشت. واتس وارد جزییات این مسئله نمی شود، اما درباره پاسخ اعضای پینک فلوید به این تراژدی صحبت می کند و می گوید: «وقتی مرد، پدرم پولی ذخیره نکرده بود و مادرم هم پولی نداشت. برای همین پینک فلوید خیلی مهربان بود و چند هزار دلار به مادرم داد تا کارش راه بیفتد. خیلی کار دوستانه ای انجام دادند.»

 

اما نقل مکان کردن های جدی بعد از آن تمام آن مسایل پیش آمد و مادرش برای کار پیدا کردن باید به استرالیا می رفت. با این قول که وقتی آنجا برسند پول کلاس بازیگری او را می دهد، واتس را راضی به همراهی با او کرد. او خانه جدیدش را در ساحل شمالی سیدنی پیدا کرد که یک «شوک فرهنگی» بود. واتس می گوید: «یادم می آید که از کنار مدرسه ام عبور می کردم و هفته اولی بود که آنجا بودیم و می دیدم که همه چقدر متفاوت بودند. همه یونیفرم و مدل موهای عجیب داشتند. یک دنیای کاملا جدید بود.»

 

اما بالاخره او جایش را پیدا کرد و همانجا بود که با نیکول کیدمن نوجوان آشنا شد و هر دو دنبال شغل بودند. اما مدتی بعد و در سال ۱۹۹۱ سر یک فیلم کمدی بود که آن ها دوستان نزدیک تری شدند. یادش می آید که سر صحنه ها با هم منتظر می ماندند و در مورد همه چیز صحبت می کردند. تا آن موقع، واتس کمی کار مدلینگ انجام داده بود و در چند اپیزود از سریال های دراماتیک تلویزیونی بازی کرده بود، اما در اواسط دهه ۱۹۹۰ در یک فیلم بودجه متوسط هالیوودی به نام «Tank Girl» کار پیدا کرد و دوباره به ایالات متحده رفت.

 

با این حال، این دقیقا همان آغاز تازه ای که او امیدش را داشت نبود. خودش می گوید آن روزها «استخدام نشدنی» بود و هالیوودی ها زنگ می زدند و می گفتند او به دلایل مختلف نتوانسته کاری به دست بیاورد. در سال ۱۹۹۸ که بدترین سالش بود، واتس فقط توانست به عنوان یک «صدای اضافی» در یک انیمیشن مخصوص کودکانبه نام «نوزاد: خوک در شهر» کار پیدا کند. در سال ۲۰۰۰، او با پول خودش از نیویورک به لس آنجلس رفت تا برای کارگردانی تست بازیگری بدهد که طی فیلمنامه خوانی اش به طور عجیبی آرام به نظر می رسید. وقتی واتس چک کرد، دید که او خواب است.

 

او می گوید: «حالا که به آن دوران نگاه می کنم، می دانم چرا کسی من را استخدام نمی کرد. در حالی وارد تست ها می شدم که فکر می کردم آن ها کدام نسخه من را می خواهند؟ چطور باید به خودم شکل بدهم که آن ها من را قبول کنند؟»

 

به فاصله کمی پس از آن کارگردان خواب آلود، او در نیویورک بود و داشت با مادرش که به او سر زده بود به تئاتر می رفت که کسی با او تماس گرفت. دیوید لینچ برای یک تریلر جدید بازیگر می خواست که داستانش در لس آنجلس به وقوع می پیوست و می خواست برای نقش اول با واتس ملاقات کند. پاسخ ابتدایی او با این تماس که ظاهرا از بهشت برقرار شده بود، منفی بود. می گوید «آخرین باری که برای تست بازیگری به لس آنجلس رفتم طرف خواب بود. تصمیم گرفته بودم که دیگر هرگز چنین کاری نمی کنم و اینطوری پول خرج نمی کنم.» با این حال، لینچ عکس او را از میان تعداد بسیار بالایی عکس انتخاب کرده بود و تعداد زیادی رقیب برای او وجود نداشت. «شانسم از حالت معمول بهتر بود.»

 

لینچ او را به عنوان بازیگر اصلی فیلم «جاده مالهالند» انتخاب کرد و وقتی فیلم در بهار سال ۲۰۰۱ در کن به نمایش درآمد، منتقدان تا حدی از فیلم خوششان آمده بود که آب از دهانش راه افتاد. وقتی هم که فیلم در فصل پاییز اکران شد، حسابی فروش کرد. واتس بخش قابل توجهی از تحسین ها را از آن خود کرد.

 

او می گوید: «از آنجا به بعد همه چیز خیلی سریع سراغم آمد.» اینیاریتو او را در فیلم شکننده «۲۱ گرم» سال ۲۰۰۳ قرار داد و پیتر جکسون که به تازگی از میدل ارث آزاد شده بود، او را در «کینگ کونگ» سال ۲۰۰۵ مقابل یک گوریل سی جی آی گذاشت. این باعث شد واتس تبدیل به یک نیروی ظریف و زیر پوستی تبدیل شود. او می گوید: «پروژه های غول آسا را رد کردم چون تا آن موقع می دانستم چه چیزهایی را دوست دارم. درک خوبی از سلیقه خودم داشتم.»

 

در این عصر طلایی تلویزیون که بسیاری از بازیگران بزرگ سراغ سریال ها می روند، آدم می ماند که چرا واتس انقدر صبر کرده تا سریال خودش را داشته باشد. آیا بیش از حد صبر کرده است؟ لیِو شرایبر که تا مدتی پیش شریک زندگی واتس بود هم توانسته در تلویزیون موفقیت چشمگیری به دست بیاورد و چند سال است که در سریال نامزد دریافت جایزه امی «ری داناون» نقش آفرینی می کند. وقتی حدود یک سال پیش پیشنهاد ساخت «کولی» به واتس داده شد، او آن را قبول کرد و تا حدودی هم دلیلش این بود که «از نزدیک دیده بودم لیِو در «ری داناون» چه کار می کند. خیلی با عقل جور درمی آمد. خیلی منطقی بود.»

 

«کولی» در نیویورک فیلمبرداری شد که واتس همراه با شرایبر و دو پسرش، ساشا ۹ ساله و کای ۸ ساله در آن زندگی می کرد. به این ترتیب این سریال اجازه می داد همه چیز «در یک مکان» باقی بماند. ماه سپتامبر گذشته، واتس و شرایبر جدایی خود را بعد از ۱۱ سال اعلام کردند. البته از آن موقع تا به حال رابطه خوبی با هم داشته و فرزندان شان را با هم بزرگ می کنند.

 

آیا او سعی می کند نسبت به والدینش سنتی تر باشد؟ «البته. مسلما. روتین بخش بزرگی از این مسئله است. من خیلی روی روتین تاکید دارم. مسلما من و لیو بازیگر هستیم و کمی نقل و مکان هست، اما واقعا سعی کردیم پسرها در یک مدرسه باشند تا بتوانند ساختار و مرزبندی یاد بگیرند و دوست های واقعی داشته باشند.»

مدتی پیش یکی از هوادارانش عکسی سیاه و سفید از یک مرد جوان خوش تیپ با موهای بلند به او نشان داد که کنار دوستانش نشسته بود. تعدادی از افراد دیگری که در آن عکس هستند، درست به اندازه اعضای پینک فلوید که در آن حضور دارند شناخته شده هستند، اما تنها مرد جوانی که وسط نشسته می بیند که دوربین دارد عکس می گیرد و لبخند می زند. این مرد جوان پدر او بود.

 

واتس می گوید: «باید این را درک کنید که من شاید تنها سه عکس از پدرم و دو خاطره با او دارم. و تمام عکس هایی که از او وجود دارند یا فوکوس خوبی ندارند یا او در گوشه کوچکی از آن ها هست.» وقتی او این عکس را گرفت و پیتر واتس را در حال خندیدن دید، اشک از گونه هایش جاری شدند. در ۴۸ سالگی، این نخستین باری بود که واتس می توانست پدرش را به وضوح در حال خندیدن ببیند.

 

«کولی» در حال حاضر در نت فلیکس قابل دسترس است.

 

 

 

 

 

  • 12
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش