پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۹:۱۲ - ۱۵ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۳۲۷۱
فیلم و سینمای جهان

ایزابل اوپر:

دوست دارم فیلم، شبیه به تجربه‌ای زنده باشد

 

ایزابل اوپر,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

«از همان ابتدا فكر مي‌كردم بازيگري يعني تفاوت‌هايت را ابراز كني نه اينكه بكوشي شبيه به فرد ديگري باشي. » اين جمله‌اي است كه ايزابل اوپر به تازگي در گفت‌وگويي با روزنامه گاردين درباره عادت‌ها، علايق و عقايدش گفته است.

 

اين بازيگر فرانسوي از سال ١٩٧١ فعاليتش را در اين حرفه آغاز كرد و تنها بعد از گذشت سه سال با بازي جلوي دوربين برتران بليه، فيلمساز گزيده‌كار فرانسوي توجه‌ها را به خود جلب كرد. طي ٤٦ سال فعاليت در دنياي سينما در بيش از ١١٠ فيلم ايفاي نقش كرده است. در اين سال‌ها شخصيت زن‌هاي آرام، تك‌رو و با روحيه‌اي آهنين كه او به تصوير كشيده است باعث شده از جمله بازيگران منتخب بهترين كارگردانان باشد.

 

اوپر در سال ٢٠١٦ شخصيت محوري دو فيلم را ايفا كرد؛ در فيلم «آينده» به كارگرداني مي‌يا آنسن- لو، شخصيت ناتالي، معلم فلسفه‌اي را بازي مي‌كند كه پس از از دست دادن هر آنچه گمان مي‌كند عاشقش است، آزادي غيرمنتظره‌اي را تجربه مي‌كند. اين فيلم كه عنوان انگليسي آن «آنچه در پيش است» ترجمه شده است، جايزه خرس نقره‌اي بهترين كارگرداني شصت‌وششمين جشنواره برلين را براي اين آنسن- لو ٣٦ ساله به ارمغان آورد. در فيلم «او» به كارگرداني پل ورهوفن، نقش ميشل را ايفا مي‌كند؛ زني كه مورد اذيت و آزار جنسي قرار مي‌گيرد اما از اينكه قرباني اين اتفاق شود، سر باز مي‌زند.

 

اوپر يكي از بزرگ‌ترين بازيگران زن نسل خود شناخته مي‌شود كه بيشترين جوايز جشنواره‌هاي معتبر فرانسه را به خانه برده است.

 

اين بازيگر در مصاحبه‌اي با نشريه «Slantmagazine» درباره خوش‌شانسي‌اش در بازيگري، لذتي كه از ايفاي نقش زني روشنفكر در فيلم «آينده» نصيبش شد و چرا در فيلم «او» قبل از ايفاي نقش ميشل به رفتارهاي او فكر نمي‌كرده، صحبت كرده است.

 

 

براي بازيگران زن سخت است كارنامه‌اي كه ارزش‌ها و استانداردهاي كيفي‌شان را منعكس كند، داشته باشند. چرا كه بازيگران مرد براي خلق شخصيتي مناسب به ديگران وابسته هستند، منتظرند آنها را استخدام كنند تا نقشي را ايفا كنند، مي‌خواهند كارگردان، فيلم را خوب كارگرداني كند و غيره. با اين وجود تازگي‌ها در مصاحبه با روزنامه گاردين و پس از بازي در بيش از ١٠٠ فيلم، گفته‌اي: «هرگز از حضور در هيچ‌كدام از فيلم‌هايي كه بازي كرده‌ام، شرمنده نيستم. خيلي هم خوش‌شانس بوده‌ام. » چرا فكر مي‌كني خوش‌شانس بوده‌اي؟

فكر مي‌كنم به اندازه كافي خوش‌شانس بوده‌ام كه نقش‌هاي محوري را بازي كرده‌ام. در اكثر فيلم‌هايي كه بازي كرده‌ام، شخصيتم محور داستان بوده و اين محوريت واقعا ياري‌دهنده است. فضاي وسيعي براي ابراز ريزه‌كاري‌ها داري. مي‌تواني مثل نويسنده‌اي ادبي، رفتار كني؛ يعني ابتدا در يك جهت قدم‌برداري و بعد قدم بعدي را با حركتي متفاوت، نقض كني.

 

اما سوالم اين است كه چطور كارت را با اين نقش‌ها شروع كردي. مطمئنم شانس هم نقشي داشته، مثل زندگي همه ما. اما مولفه‌هاي ديگري هم دخيل بوده كه مشخصا استعدادت نخستين آنهاست. ظاهرا در ارزيابي فيلمنامه و كارگردان‌ها خوب عمل مي‌كني.

در حقيقت بيشتر كارگردان‌ را ارزيابي مي‌كنم تا فيلمنامه‌ را. چرا كه اصلي‌ترين فرضيه انتخابم، كارگردان است. اگر به خاطر پل ورهوفن نبود، در «او» بازي نمي‌كردم. اگر به خاطر مي‌يا آنسن-لو نبود در «آينده» بازي نمي‌كردم. اگر به خاطر ميشاييل هانكه نبود در «معلم پيانو» بازي نمي‌كردم. اعتقاد من در سينما اين است: [انتخاب نقش‌ها‍] به فرد به خصوصي مربوط است و اين يكي از علايق من در معرفي‌نامه‌ام است و با اين معرفي‌نامه در جلوي رويم مي‌توانم از پس معرفي‌نامه خودم بربيايم كه آن هم در جايي از معرفي‌نامه كارگردان مخفي شده است.

 

دنبال اين نوع پديدآورنده‌ها و كارگردان‌ها بودم اما آنها سراغ من آمدند و چه كلود شابرول يا ميشاييل هانكه باشد يا بنوآ ژكو، فيلمساز فرانسوي كه به زودي قرار است در فيلم ديگري با او همكاري كنم، من را در محور فيلم‌هاي‌شان قرار داده‌اند و مهم نيست كاري كه من مي‌كنم خوب باشد (مي‌خندد)، چون اين طوري است كه شخصيت داستان اصلي را اشباع مي‌كند.

 

دخترت، لوليتا شاما هم بازيگر است. اول اينكه مي‌خواهم بدانم چه احساسي داشتي وقتي او شروع به كشف اين حرفه كرد؛ خوشحال بودي يا نگران يا هر دوي اين احساسات را داشتي؟

او بازيگر جوان فوق‌العاده‌اي است و به اين خاطر كه او بازيگر زن خوبي است خوشحالم كه او بازيگر است. ما با هم در يك فيلم به نام «Copacabana» بازي كرديم. او واقعا خوب بازي كرد.

 

تا به حال توصيه‌اي در مورد ساختن حرفه‌اي رضايتبخش از بازيگري به او داده‌اي يا فكر مي‌كني با ديدن تو، آن را ياد مي‌گيرد؟

نه، نمي‌توانم بگويم كه به او توصيه‌اي ملموس و دقيق كرده باشم اما شايد كاري كه من مي‌كنم و نوع كار كردنم را در اين سال‌ها ديده است. مثلا فكر مي‌كنم ويژگي‌هاي آدم به بچه‌هايش منتقل مي‌شود اما نه با توصيه كردن، مي‌داني كه چه مي‌گويم؟ حدس مي‌زنم اكثر اوقات بيشتر درباره اعتماد و تشويق و نمونه بودن است.

 

چند باري جزو اعضاي هيات داوران جشنواره كن بوده‌اي و با كارگردان‌هاي سراسر جهان كار كرده‌اي كه فكر مي‌كنم نوع ديگري از انتخاب كارگردان‌ با نگاه كردن به سراسر جهان و نه فقط فرانسه باشد؟

بله، دوست دارم پتانسيلم را بالاتر ببرم. اين كار را از همان ابتدا انجام مي‌دادم. از آن زمان كه بازيگري را شروع كردم، در ايتاليا فيلم بازي كردم، خب، اين كشور آنقدرها دور نيست اما در سينماي مجارستان، لهستان و جاهاي ديگر حضور داشته‌ام و تازگي‌ها به كره سفر كردم تا با هونگ سانگ سو، كارگردان بزرگ كره‌اي همكاري كنم و با مندوزاي بااستعداد در فيليپين اما گفتن اين خبرها خيلي زود است. اما بايد بگويم، اين كنجكاوي را دارم كه به خارج سفر كنم تا همه جا فيلم بازي كنم. خوشحالم مي‌كند.

 

با كارگردان‌هاي بزرگ امريكايي هم كار كرده‌اي.

به كارگردان‌هاي امريكايي كه با آنها همكاري كرده‌ام خيلي افتخار مي‌كنم چرا كه هميشه همان مسيري را دنبال مي‌كنم كه در فرانسه دنبال مي‌كنم؛ به اين معني كه با مولف‌ها كار مي‌كنم، مي‌داني كه، مولف به همان معنايي كه در فرانسه تحسينش مي‌كنيم. يعني با مايكل چمينو و كرتيس هنسن- دو كارگردان بزرگي كه متاسفانه همين تازگي‌ها از دنيا رفتند- و ديويد او. راسل و ند بنسون و به عقب‌تر بازگرديم، حتي با اتو پرمينجر كار كرده‌ام. [رزباد] فيلمي غيرمحتمل بود اما با اين وجود با اوتو پرمينجر جواب مي‌دهد! و اين تجربيات شامل جوزف لوزي هم مي‌شود.

 

 

در آن زمان، با او فيلمي را كار كردم، فيلمي فرانسوي بود و اما چون او مدت‌ها پيش امريكا را ترك كرد بنابراين من او را آخرين كارگردان امريكايي كه با او كار كردم به خاطر مي‌آورم. اما با همه اينها او امريكايي بود، همان طور كه همه مي‌دانند.

 

در صحبت از واكنش مردم به «آينده»، درباره غافلگيري برخي كه وقتي مي‌بينند ناتالي زندگي روشنفكرانه و هم خانوادگي دارد، صحبت كردي.

بله، اين ايده‌اي از پيش تعيين‌شده است. ديروز مي‌يا آنسن- لو آن را به شكلي خنده‌دار توضيح داد كه وقتي (در نشست خبري اكران فيلم در جشنواره فيلم نيويورك) از او درباره ناتالي و به آغوش گرفتن بچه و تكان دادن او در پايان فيلم پرسيدند، آنسن- لو گفت: «فكر نمي‌كنيد بتوانيد فكر كنيد و همزمان بچه‌اي را تكان دهيد؟» منظورم اين است كه اين آدم‌ها باورهاي عجيبي دارند، مي‌دانيد؟ بايد بگويم متاسفانه نشان دادن اين آدم‌هاي روشنفكر روي پرده سينما خيلي عادي نيست.

 

 

فلسفه را در اين فيلم خيلي غيرملموس و آبستره نشان نداديم و البته كه فلسفه مي‌تواند خيلي آبستره باشد. اما در اين مورد، فلسفه بيشتر شبيه پروژه‌اي از زندگي است: به حساسيت ‍[ناتالي] از زيبايي منجر مي‌شود، البته حساسيت او به ذكاوت و ايده‌پردازي. او را دچار وجد مي‌كند. و چند نقل قول [از متون فلسفي] كه طي فيلم گفته مي‌شود شما را به فكر درباره مسائل ساده‌اي مانند «ما به مردم احتياج داريم؟» يا «چطور مي‌توانيم خوشحال باشيم؟» وامي‌دارد. اغلب اوقات، در ساده‌ترين مفهوم واژه، فلسفه به اين معناست.

 

فكر مي‌كنيد فلسفه خواندن ناتالي به او كمك مي‌كند مسائل ناخوشايندي را كه سر راه او قرار مي‌گيرند، با خونسردي بپذيرد؟

البته. بله. قطعا. اين چيزي نيست كه او را از مردم دور نگه دارد. برعكس. بنابراين [فلسفه] به موضوعي جذاب در فيلم بدل مي‌شود. همچنين ابزار انتقالي ميان او و دانشجويانش است. در نتيجه به خاطر همه اين دلايل، خيلي به او مي‌آيد كه معلم فلسفه باشد.

 

بنابراين فكر مي‌كنيد وقتي مردم مي‌بينند ناتالي زندگي‌اي روشنفكرانه دارد و همين‌طور زندگي‌اي شخصي، غافلگير مي‌شوند، فقط به اين دليل كه او يك روشنفكر است نه اينكه زن است؟

اگر آدمي را با سطح مشخصي از روشنفكري ديده باشيد، مردم عادت دارند ذهنيت‌هاي از پيش تعيين‌شده‌اي در مورد آنها به كار ببرند و آنها را در دنيايي انتزاعي قرار بدهند كه ربطي به زندگي‌هاي عادي ندارد. بنابراين فكر مي‌كنم نشان دادن چنين فضاهايي روي پرده خيلي خوب باشد. غيرعادي است. علاوه بر اين، «آينده» حقيقتا موفق بود كه البته خبر خوبي است. به اين معني كه خدايا، هنوز هم مي‌توان ويژگي خاص فكر كردن را شرح بدهي.

 

در فيلم «او»، رسانه كاري مي‌كند كه مردم فكر كنند شخصيت شما، ميشل، ممكن است مثل پدرش بيماري رواني باشد. من احتمال اين موضوع را واقعا احساس كردم، آن هم براساس كارهايي است كه ميشل انجام مي‌دهد و شيوه‌اي كه اين نقش را بازي مي‌كني. وقتي مشغول ايفاي اين نقش بودي، به باز گذاشتن اين احتمال فكر كردي؟

نه. ما هرگز در اين باره فكري نكرديم، نه من و نه پل ورهوفن. و وقتي نظراتي شبيه به حرفت را شنيدم يا فيلم را ديدم، هنوز هم برايم سخت است كه بتوانم او را جامعه‌ستيز يا آنچه تو گفتي بدانم.

 

كلمه بيمار رواني در فيلم هم گفته مي‌شود.

ما اطلاعاتي درباره گذشته اين پدر را يك احتمال مي‌دهيم. مشخص است آنچه در كودكي ميشل رخ داده، خيلي خاص بوده است و او خودش را شكل داده و پرسوناي خودش را از اين آسيب روحي بسازد. از طرفي، شايد، از آن حس گناهي ناشي مي‌شود كه خودش را همدست پدرش مي‌‌داند چون زماني كه پدرش قتل‌ها را مرتكب شد او همه‌چيز را در خانه سوزاند. اين فقط يك فرضيه است. نمي‌دانم. فكر مي‌كنم او فراتر از اين نوع تعريف است. حتي اين چيزي نيست كه وقتي من اين نقش را بازي مي‌كردم به ذهنم رسيده باشد.

 

در حقيقت، نكات كم و ناچيزي حين بازي اين نقش به ذهنم رسيد، مي‌دانيد كه چه مي‌گويم؟ مثل اين بود كه ما محتوياتي داشتيم كه مثل آتش عمل مي‌كردند و حين انجام كار همه‌چيز را مي‌سوزاندند. اگر فيلم را با زير سوال بردن هر آنكه ميشل هست، شروع مي‌كرديم، فكر مي‌كنم [كار پيش نمي‌رفت. ‍] به گمانم نقطه قوت فيلم اين است كه هر گونه ژانري را ناديده مي‌گيرد، در نتيجه به مطالعه روانكاوانه خاصي متعهد نيست. بايد بگويم فيلم تريلر نيست بلكه يك كمدي است. اما فقط هم يك كمدي نيست. اما لايه‌هاي ديگر را مانع نمي‌شود؛ لايه‌هايي كه عمق بيشتر، پرسش‌هاي بيشتر و پريشاني بيشتري را به فيلم مي‌دهد.

 

ميشل رابطه‌اي بسيار بسيار عجيب را با اين مرد مخفيانه شكل داده است. دليلش را هرچه فرض كنيد، در آخر فيلم تاييد مي‌كنيد كه اين مرد مرده است و حتي اگر «او» از همان ابتدا فيلم كلاسيك انتقامي نبود، فيلمي كه زوج مقابل جيمز باند بيايد و اسلحه‌اي بردارد و به اين مرد شليك كند، هنوز هم در آن اخلاقيات و حس تنبيهي وجود داشت چرا كه اين مرد مي‌ميرد، مي‌دانيد كه؟

 

و ميشل هيچ نوع واكنش احساسي‌اي به مرگ اين مرد نشان نمي‌دهد. همان طور كه داستان پيش مي‌رود هر رابطه‌اي كه ميشل با اين مرد شكل داده است، دقيقا معمايي است كه نشان داده مي‌شود، اما مي‌تواني مطمئن باشي كه مانع از جذابيت آن نمي‌شود، مانع از احساس و اميال نمي‌شود، مانع از رويارويي شخصي با خشونتي كه ميشل در آن لحظه تجربه مي‌كند كه احتمالا او را به گذشته‌اش مي‌برد، نمي‌شود. واقعيت اينكه ميشل به هنگام مرگ او هيچ احساسي ندارد، از نظر من، مهم است. اين يعني اينكه اين داستان در فضايي بسيار خاص روي مي‌دهد و در اين فضا بدين شكل است و در اين فضا همين‌طور باقي مي‌ماند، به نوعي.

 

به حرفي كه پيش از اين زدي، برگرديم؛ قبل از اينكه نقش ميشل را ايفا كني، سعي نمي‌كردي او را روانكاوي كني. سال‌هاست مي‌گويي شخصيت‌ها را بازي نمي‌كني بلكه لحظه‌ها را و حالات روحي و رواني را بازي مي‌كني. تفاوت ميان ساخت يك شخصيت و بازي كردن لحظات زندگي يك شخصيت در چيست؟

وقتي نقشي مثل ميشل را بازي مي‌كني، آن هم در چنين فيلمي كه شخصيتش شبيه به فيلم‌هاي ديگر نيست و فقط مختص خودش است، فيلمي كه شخصيت آنقدر محوري است و كل داستان حول اين شخصيت مي‌چرخد، واقعا قدم در زندگي فرد ديگري مي‌گذاري و وارد ذهن و روان او مي‌شوي.

 

 

فكر مي‌كنم تماشاگر همان طوري كه من به عنوان بازيگر فيلم آن را مي‌بينم، ببيند، همان طور كه خودم داستان را به هنگام فيلمبرداري كشف مي‌كنم. اگر پيش از فيلمبرداري خيلي به آن فكر كنم، پس پاسخ چيزهايي را مي‌دهم كه قرار نيست پاسخ‌شان را بدهم. چون در زندگي نمي‌داني در لحظه بعد قرار است چي كار كني. روز را شروع مي‌كني و نمي‌داني قرار است چطور آن را تمام كني. بنابراين دوست دارم وقتي در فيلمي بازي مي‌كنم اين شروع را در نظر بگيرم. روز به روز، صحنه به صحنه، مسير خودم را طي مي‌كنم. به همين خاطر است كه خيلي به آن فكر نمي‌كنم. احتمالا همين دليل تنبلي‌ام است. (لبخند مي‌زند.)

 

 

 

 

  • 12
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش