همه ساله فیلم های سینمایی فراوانی در سبک های گوناگون ساخته می شوند. فیلم هایی که انواع خوب شان در نهایت درک هر چه بهتر انسان از خود و جهان پیرامونش را حاصل می آورد؛ و البته در انواعی دیگر علاوه بر این هدف متعالی؛ از واقعیت های تلخ زندگی بشر پرده برداشته شناخت جدیدی را برای او به ارمغان می آورد...
اما این را نیز باید گفت که فیلم های خوب، صرفنظر از ژانر و خط روایتی که کارگردانهای شهیر تاریخ برای بازگویی داستان های موردنظرشان انتخاب کرده اند، برخی از فیلم های سینمایی با اقبال بیشتری همراه بوده و در طول سالیان متمادی، همچنان در رأس توجه مخاطبان قرار داشته اند. شمار این فیلم های بی بدیل کم نیست. مطلب زیر نگاهی دارد به شماری از این بهترین ها که از ابتدای قرن حاضر تا همین امسال روی پرده آمده اند...
ممنتو
ممنتوی کریستوفر نولان یک معمای بدون نقطه ضعف از زندگی مردی به نام لئونارد شلبی (گای پیرس) است که حافظه کوتاهمدت خود را از دست داده و با کمک یادداشتها، خالکوبیها و عکسهایش سعی میکند کسی که همسرش را کشته است، پیدا کند و انتقام بگیرد. این فیلم نئو نوآر و روانشناسانه بهگونهای ظریف و دقیق ساخته شده که کمتر فیلمی توانسته از ساختار آن کپی کرده و درنهایت موفق شود.
این فیلم مملو از فریبکاریهای عمدی کارگردان است تا ما (بیننده) نیز همچون قهرمان داستان در ابهام و تاریکی حاصل از بیخبری بمانیم.
در این فیلم سعی شده تا غیرقابل اعتمادبودن حافظه و گرایش به خودفریبی انسان به تصویر کشیده شود. همزمان نوعی هراس از جرم و جنایت احتمالی را نیز در ذهن بیننده ایجاد میکند.
ممنتو شامل سکانسهای سیاه و سفید با روایت خطی و همچنین سکانسهای رنگی است که وقایع از آخر به اول در آنها روایت میشود. در آخر داستان هم این دو نوع روایت به هم پیوند میخورند. همچنین گفتنی است که این فیلم نولان مورد تحسین منتقدان قرار گرفته و در فهرست یکصد فیلم برتر تاریخ ثبت شده است.
پنهان میشائیلهانکه
تمامی فیلمهای میشائیلهانکه اتریشی قصد شکارکردن ذهن بیننده را دارند. فیلم پنهان او روایتگر زندگی آرام یک خانواده فرانسوی است که به واسطه فیلمهای ویدیویی نامعلومی که دریافت میکنند، تحتتأثیر قرار گرفته و به آشفتگی و بیاعتمادی میگراید.
نمای آغازین فیلم، چشمانداز بیرونی خانهای در خیابانی فرعی در پاریس را به ما نشان میدهد و بیننده شاهد اتفاقاتی روزمره در خیابان است، اما پس از چند دقیقه متوجه میشود که این صحنه در واقع یک فیلم ضبطشده است که «آن» و «ژرژ» درحال تماشای آن هستند. این زوج به هیچ عنوان نمیدانند که چه کسی این فیلم را گرفته و به چه منظوری آن را برایشان ارسال کرده است!
تأکید اصلی این فیلم دلهرهآور و گیجکننده که بسیار اثرگذار آغاز میشود، این است تا به بیننده نشان دهد یک واقعیت ساده که «کسی درحال پاییدن ماست» تا چه اندازه میتواند موجب آشفتگی و ایجاد مشکل در زندگی انسانها بشود.
این زوج به دنبال دریافت فیلمهای بیشتر، با سوالات و مشکلات لاینحل بیشتری مواجه میشوند. تضادهای داخلی و بیرونی، احساس گناه فردی و گروهی مسائلی است که هانکه به واسطه آنها شما را با فردی آشنا میکند که با جرم و جنایات خود و پیشینه تاریخی کشورش مواجه است.
با اینکه روبهروشدن با مجید پس از ۴۰سال این فرصت را به ژرژ میدهد، تا اشتباهات کودکی خود را اصلاح کند اما این مرد در مواجهه دوباره با فردی که در گذشته به او بدی کرده، از پیله کینه و خشونت بیرون نمیآید. گفتنی است که مجید یک فرد الجزایری است که دولت فرانسه در گذشته به کشتار مردم سرزمینش پرداخته بود.
هتل بزرگ بوداپست
هتل بزرگ بوداپست، خداحافظی قرن ۲۱ به قرن گذشته است. داستان فیلم از امروز به سال ۱۹۸۵ بعد به ۱۹۶۸ و در آخر به سال ۱۹۳۲ میلادی بازمیگردد؛ جایی که مدیر یک هتل بسیار معروف اروپایی به نام گوستاو (رالف فاینس) ما را به دنیایی فانتزی وارد میکند. وی در تلاش است تا آرامش هتل را در خلال جنگ حفظ کند، اما در پی درگذشت بانوی مُسنی به نام مادام دی (تیلدا سویینتون) که رابطه بسیار خوبی با گوستاو داشت، پلیس به گوستاو برای قتل این خانم مظنون میشود.
گفتنی است که در فرم روایت داستان هتل بزرگ بوداپستِ «وس آندرسون» از جابهجایی زوایای دید بهعنوان ابزاری برای حرکت در تاریخ استفاده شده است. هر قدر فیلم بیشتر در گذشته پیش میرود، سکانسها رنگهای زندهتر و درخشانتر پیدا کرده و شخصیتهای داستان، فانتزیتر میشوند.
بهطورکلی، «هتل بزرگ بوداپست» را میتوان نمونه بارز یک اثر هنری دانست. وس اندرسون با این فیلم ثابت کرد که میشود با دوری از ابتذال و درک فضای هنری، یک فیلم کمدی زیبا و جذاب ساخت.
مد مکس جاده خشم
جرج میلر با «مکس دیوانه: جاده خشم» یک بلاکباستر مدرن است. مد مکس همانطور که از نامش پیداست، یک اکشن جنونآمیز اما خارج از قاعده ژانر اکشن به حساب میآید که نمونه آن پیش از این ساخته نشده است.
جرج میلر با اینکه خشونتی عریان و افسارگسیخته را در این فیلم به تصویر میکشد اما این نمایش نهتنها منزجرکننده نیست، بلکه به دلیل فرم فانتزی که دارد، بسیار مورد توجه بیننده قرار میگیرد.
داستان فیلم پسارستاخیزی «مکس دیوانه: جاده خشم» در آینده اتفاق میافتد. جایی که منابع طبیعی درحال نابودی و زمین درحال تبدیلشدن به بیابانی بیانتهاست که نسل بشر را به ورطه نابودی میکشاند. همچنین هرجومرج همه جا را فرا گرفته و گروههای یاغی حکمفرمای منطقه شدهاند.
مکس با بازی تام هاردی پس از دستگیری، بهعنوان بانک خون برای یکی از اعضای گروه بچههای جنگ به نام نوکس (نیکلاس هولت) تعیین میشود. با اینکه انتظار میرود سرنوشت تلخی برایش رقم بخورد اما عصیان و شورش زنی به نام فیریوسا (شارلیز ترون) با همکاری پنج همسر جوئی (پادشاه) باعث میشود تا داستان به گونهای هیجانانگیز رقم میخورد.
روبان سفید
«یک گروه از کودکان در سکوت و بهطور دستهجمعی به انجام جنایت میپردازند.» با قراردادن موقعیت داستان در یکی از روستاهای شمال کشور آلمان در ماههای پیش از جنگ جهانی اول، هانکه نهتنها بیگناهبودن و معصومیت کودکان را به چالش کشیده، بلکه دقیقا عکس این باور را نمایش داده است.
یکی دیگر از شاهکارهای این کارگردان اتریشی، حکایت کشیش سختگیری در یک دهکده کوچک است که با بستن روبان سفیدی بر دستهای فرزندانش میکوشد تا به آنها یادآوری کند تا پاکی و معصومیت خود را هرگز فراموش نکنند.
اما فیلم، نمایش معصومیت نیست، بلکه فقدان معصومیت را به تصویر میکشد؛ چراکه وقتی کودکان با ناملایمتیها و عدم توجه و محبت از سوی بزرگان اجتماع روبهرو هستند، مجبور به احترام ظاهری میشوند. این امر سبب بروز آسیبهای جدیتر در دوران بزرگسالی میشود. هانکه در این اثر خود به مسائل جنسی و آزار جنسی کودکان و زنان اشارههای زیادی دارد.
گفتنی است که این فیلم درام، برنده جایزه نخل طلای شصتودومین دوره جشنواره فیلم کن شد.
هزارتوی پن
آیا سالی پربارتر و میمونتر از ۲۰۰۶ برای «گیرمو دل تورو» وجود دارد؟ او با ساخت این فیلمِ فانتزی تاریک به زبان اسپانیایی توانست نظر مثبت منتقدان و تماشاگران بسیاری را در سراسر جهان از آن خود کند. بهطوری که در جشنواره کن، این فیلم پس از پخش با ۲۰دقیقه تشویق حاضران همراه شد.
هزارتوی پن، نامزد ۶ جایزه اسکار ازجمله اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان بود که درنهایت موفق شد سه جایزه را به دست آورد. فیلم همچنین برنده جوایز بفتا و «گویا» (معادل اسپانیایی اسکار) شده است.
این فیلم برخلاف نامش، لایههای چندان پنهان و تودرتویی ندارد. قصهای سرراست و ساده که شاید بارها نظیرش را شنیده، خوانده یا دیده باشیم. اما «دل تورو» فیلم را با جملاتی از عالم پریان شروع کرده و ناگهان بیننده را در میانه واقعیتی خشن و وحشیانه از جنگهای داخلی اسپانیا رها میسازد.
داستان فیلم در مورد دختر ۱۲سالهای موسوم به اوفلیا (ایوانا باکرو) است که با مادر باردار و ناپدریاش، یک نظامی فاشیست در زمان جنگهای داخلی دوران ژنرال فرانکو، دیکتاتور اسپانیا زندگی میکند. او روزی حشرهای شبیه یک پری میبیند که او را به یک «هزارتو» اسرارآمیز هدایت میکند که به دنیای زیرزمینی ختم میشود.
٤ ماه، ۳ هفته و ٢ روز
یک صحنه، یک کات و بدون موسیقی. فیلم درام و دلهرهآور رومانیایی به کارگردانی کریستین مونگیو در سال ۱۹۸۷ و در زمان حکومت دیکتاتوری نیکولا کاشنکو و فضای رعب و وحشت حاکم بر آن کشور جریان دارد. دانشجویی به نام اوتلیا (آناماریا مارینکا) میخواهد به دوستش، گابیتا (لورا واسیلیو) کمک کند که سقط جنینی غیرقانونی را انجام دهد. ریسک بزرگی که اگر به آن پی ببرند، محکوم به زندان میشوند و حال آنها مجبورند که این کار را از طریقی نامناسب و غیرقانونی انجام دهند. همه اتفاقهای این فیلم در یک روز دلخراش به وقوع میپیوندد و تأثیر این وقایع بهحدی است که بیننده را بهگونهای در حالت تعلیق نگاه میدارد.
مونگیو فیلمش را به شیوهای بسیار صریح و روان نشان میدهد، بهطوریکه در بیشتر اوقات دوربین در جایی ثابت است و تنها مشاهده میکند، اما کاملا خوشساخت و دیدنی است. این فیلم در جشنواره فیلم کن ۲۰۰۷ برنده نخل طلایی شد.
زودیاک
دیوید فینچر این فیلم معمایی را براساس کتابی با همین نام به قلم رابرت گری اسمیت ساخته است. او که همه فیلمهایش نشانی از یک وسواس فکری دارند، در زودیاک سعی کرده نگاهی موشکافانه به جنایت و قتل داشته باشد.
داستان این فیلم در مورد قاتلی است که پسر و دختری را در خودروشان کشته است و به روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل نامه میفرستد و خود را بهعنوان قاتل معرفی میکند.
زودياك براساس جنايات خوفناك زودياك در كاليفرنيا ساخته شده است. قاتل كه هرگز دستگير نمیشود، با بخشندگی سرنخهای فراوانی را براي يك شرلوك هولمز احتمالی فراهم میكند كه در اتاقش بنشيند و آنها را پیگيری کند. اما اينجا تنها كسي كه به اندازه كافی كلهشق است و سماجت دارد، يك كاريكاتوريست است كه با كنار هم نهادن اين سرنخها، مدارك متقاعدكنندهای عليه كسی كه شايد گناهكار باشد به دست ميآورد.
جایی برای پیرمردها نیست
بهترین فیلم برادران کوئن تمام عناصر یک فیلم هیجانانگیز را داراست و فیلم یک مطالعه شخصیتی است و نشان میدهد که چطور مردم با مردی بسیار بد، دیوصفت و بیاحساس معامله میکنند. چیگور مردی بسیار خطرناک است و بعضی وقتها مسخره هم به نظر میرسد.
جایی برای پیرمردها نیست، برپایه رمانی با همین نام از کورمک مککارتی، نویسنده آمریکایی و به کارگردانی جوئل و اتان کوئن است.
«آنتون چیگور» (باردم) قاتل بیرحمی است که هر کسی را که سر راهش قرار بگیرد، میکشد و به دنبال «ماس» و چمدانی است که حاوی دومیلیون دلار پول نقد است و متعلق به قاچاقچیان مواد مخدر بوده است.شخصیتپردازی این فیلم عالی است و هیجان و داستان آن تا آخر بیننده را با خود همراه میکند.
جدایی نادر از سیمین
درام پیچیده، دردناک و جذاب اصغر فرهادی به گفته نیک جیمز سردبیر سایتاند ساوند، فیلمنامهای هیچکاکیمانند دارد. فیلمنامهای که بیننده را دایما گول میزند و بعد غافلگیر میکند و مدام مسائل اخلاقی پیچیدهای را مطرح میکند، بهطوری که شما هیچوقت نمیفهمید مقصر چه کسی بوده است!
در هر صحنه از این فیلم پیچوتاب بر سر جزییات سرنوشتساز داستان و معماهای اخلاقی آن را تجربه میکنیم و حتی برای لحظهای مجال آن را نداریم که خودمان را در کنار تنها یکی از چهرههای فیلم قرار دهیم و صرفا از او حمایت کنیم.
این فیلم محصول سال ۱۳۸۹ است و برنده اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان در سال ۲۰۱۲ شد.
درخشش ابدی یک ذهن پاک
خاموشی و فراموشی؛ فراموش کردن و به یاد آوردن هنرهایی هستند که تنها نوابغ و دیوانگان بهدرستی از عهده آنها برمیآیند.
این موضوعی است که در فیلم رمانتیک و علمی - تخیلی «درخشش ابدی یک ذهن پاک» به آن پرداخته شده است.
چارلی کافمن و میشل گوندری در همکاری مشترک فیلمی ساختهاند که بر مبنای یک نگاه خاص به حافظه بنا شده است: هر خاطره یعنی یک نقطه نورانی در مغز. با این حساب، خاموشی نقطه نورانی یعنی فراموشی.
داستان فیلم از این قرار است: ابتدا کلمنتاین و سپس جول آگاهانه تصمیم به پاک کردن خاطرات مشترکشان میگیرند، اما حتی بعد از فراموشی یکدیگر، مجددا به سمت هم کشیده شدند زیرا لکه نوری که در قلب آنها روشن شده بود، درخششی ابدی داشت.
این فیلم از سوی بسیاری از جشنوارهها، مراسم فرهنگی، انجمنها و موسسات مورد تحسین قرار گرفته و جوایز زیادی نیز کسب کرده است.
پسرانگی
شاهکار قرن ۲۱ بخش بزرگی از قرن ۲۱ را گرفت تا ساخته شود. بیش از یک دهه، ریچارد لینکلیتر به شخصیتپردازی میسون (الار کولترین) پرداخت. ساخت این فیلم در تابستان ۲۰۰۲ شروع و در اکتبر ۲۰۱۳ به پایان رسید. «پسرانگی» مانند این است که از درون دریچهای به جزییات خصوصی زندگی دیگران سرک بکشیم.
کارگردان بهطور مداوم در یک دوره دوازدهساله با فیلمبرداری از الار کولترین که از کودکی به بزرگسالی میرسد، فیلم خود را ساخته است. وجه تمایز این فیلم در این است که زمانی که در واقعیت سپری میشود با زمان سپری شده روی پرده سینما برابر است.
شهر اشباح
بهسختی میتوان اولویت یا برتری بین انیمههای جذاب استودیو جیبلی قایل شد. اماهایائو میازاکی از عهده این کار بهخوبی برآمده است. این کارگردان ژاپنی توانسته با ساخت انیمهای در سبک خیالپردازی و درام، پردرآمدترین فیلم در تاریخ سینمای ژاپن را از آن خود کند. او یکی از برترین مولفان دنیای انیمه و در کل دنیای تصویرسازیهای سینمایی است.
«شهر اشباح» روایتی بشدت شیرین، پرکشش، عمیق و جدی دارد و میتوان آن را دریایی از نمادپردازیهای شگفتانگیز و دنیایی پر شده از مفاهیم فلسفی دانست.
داستان فیلم در مورد دخترکی ١٠ساله به نام چیهیرو اوگینو است. او با والدینش آکیو و یوکو تازه به شهری جدیدی نقل مکان کردهاند و چیهیرو از این جابهجایی ناراضی است. آنها که با ماشین درحال حرکت هستند، راه خانه جدید را گم کرده و سر از تونلی در جنگل درمیآورند. پس از پیاده شدن و گذر از این تونل به دلیل کنجکاوی، آنها وارد مکانی سرسبز و آرام میشوند که در اصل گرمابه و استراحتگاه خدایان و ارواح دین ژاپنی شینتو است.
خون به پا خواهد شد
پانزده دقیقه ابتدایی خون بهپا خواهد شد پل توماس اندرسون، بدون هیچ دیالوگی صحنههایی از تلاش دانیل را در سال ۱۸۹۸ نشان میدهد که برای یافتن طلا و نقره با زحمت زمین را میکَند اما در کمال ناباوری به نفت میرسد.
دانیل پلین ویو (دی لوئیس) فردی جامعهگریز، منزوی و متعصب است که مصمم شده تا به هر شکل ممکن از گذشته و حتی خانواده و نزدیکانش فاصله بگیرد و فقط گوشه عزلتی برای خود اختیار کند. هر تجربه بد، او را خشنتر میکند تا جاییکه دیگر از رنجاندن فجیع ناسپاسان و کشتن ریاکارانی که به سراغش میآیند، ابایی ندارد و فیلم پایان خونینی پیدا میکند.
خون به پا خواهد شد، صحنههایی از ترس و تلخی و بیم، صحنههایی از بیقراری و حیلهگری، لحظههایی نجواکننده و پایانی عجیب که فیلم خواستار آن است را در پی دارد.
در حال و هوای عشق
وونگ کار وای بدون شک یکی از ایدهآلیستگراترین سینماگران جهان است، اما او با ساخت ژرفترین اثر خود یعنی درحال و هوای عشق توانست راوی نوعی نگاه شرقی به مقوله عشق باشد. پس از دیدن فیلم، با حسی رمانتیک و عاشقانه سرگردان خواهید شد که شاید پیش از آن هرگز در دنیای سینما آن را تجربه نکرده باشید.
این شاهکار هنگکنگی، روایتگر زن و مردی است که همسران خیانتکار دارند اما در قلب خود، عاشق هم شدهاند و در جدال عمیق هستند تا شبیه همسران خود نباشند. این دو عاشق که دیوانهوار همدیگر را دوست دارند، بدون هرگونه تماس جسمانی فقط اوقات خالی خود را با هم سر میکنند.
فیلمبرداری منحصربهفرد، لباس و صحنهها که با دقت انتخاب شدهاند، همگی دست در دست هم یک ملودرام عاشقانه بینظیر را رقم زدهاند.
جاده مالهالند
دیوید لینچ با فیلم نئو نوآر و معمامی بینظیر خود، عناصر فراواقعی را با ظرافت فوقالعادهای در کنار هم چیده تا یک اثر ماندگار رقم بخورد.
جاده مالهالند به پردازش سرکوب عذاب وجدان در بشر میپردازد، کما اینکه در طرف دیگر داستان، فساد موجود در هالیوود را نیز نشانه میرود و وضع بازیگر و کارگردان و کلا هنرمندان در ستیز با سرمایهداران و صاحبان کمپانیهای بزرگ و بیعدالتی موجود را نمایان میکند.
در اين فيلم نبايد به دنبال داستان خطی و رابطه منطقی بين شخصیتها باشیم چون موضوع كاملا برعكس تصوير شده است. از سوی ديگر، آثار لينچ آميزهای از رويا و حقيقت هستند و كاربرد مجاز براي پيشبرد داستان و شايد گرهگشاييهای از پيش امتحان شده بيشتر نمود دارد.
فيلم در يك جمعبندی؛ نقد انسان و اميال شيطانی اوست. انسانی كه هميشه از موقعيتش راضی نيست و به عوامل بيرونی و دروني چنگ میاندازد تا در مسيری كه جاده مالهالند نام دارد و چيزي جز يك بنبست فطری نيست به آرزوهای خويش دست پيدا كند.
فروغ بیداری
- 17
- 4