پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۶:۱۰ - ۰۷ فروردین ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۱۰۰۵۳۸
فیلم و سینمای جهان

آل پاچینو از کار کردن با دنیرو و اسکورسیزی سخن گفت

آل پاچینو,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان
بازیگر سرشناس سینمای آمریکا از کار کردن دوباره با رابرت دنیرو و مارتین اسکورسیزی در فیلم «ایرلندی» حرف زد.

به گزارش مهر به نقل از لس‌آنجلس تایمز، تقریبا سخت است باور کنیم که آل پاچینو چند سال دیگر ۸۰ ساله می‌شود.

 

بازیگر ۷۷ ساله یکی از مشهورترین چهره‌های هنری دنیا با هم‌تای خود رابرت دنیرو ۷۴ ساله و مارتین اسکورسیزی ۷۵ ساله به تازگی بازی در درام با بودجه بالای نتفلیکس را با عنوان «ایرلندی» به پایان برد. این فیلم زندگینامه‌ای جنایی جیمی هوفا با بازی آل پاچینو را در برابر شخصیت دنیرو یعنی فرانک شیران تصویر کرده است.

 

پاچینو بازی در فیلم «پاترنو» شبکه اچ‌بی‌او را نیز به پایان برده که در آن نقشی کوچک و در عین حال تاثیرگذار را در قالب جو پاترنو مربی فوتبال کالج ایفا کرد که به سوء‌رفتار جنسی متهم می‌شود. این فیلم تلویزیونی را بری لوینسون کارگردانی کرده است.

 

او کت چرمی محبوبش را پوشیده و آماده برای مصاحبه درباره پروژه‌های مورد علاقه‌اش است؛ از خاطراتش از تماشای تلویزیون در زمانی که فقط ۵ سال داشت حرف می‌زند و از این می‌گوید که گاهی پیش می‌آید که دیالوگ‌هایش را فراموش کند.

 

در حال حاضر بیشتر به تلویزیون توجه می‌کنید که شامل ایفای نقش در «پاترنو» هم می‌شود. در این باره کمی می‌گویید؟

باید با جریان بروی. وقایع راه خودشان را می‌روند و دوباره برمی‌گردند؛ باید با آن‌ها همراه شوی.

 

نتفلیکس تولید کننده «ایرلندی» بود. فیلمی که مارتین اسکورسیزی آن را ساخت و با رابرت دنیرو، جو پشی و بابی کاناواله در آن هم‌بازی بودیم. این فیلم را با آزادی زیاد در نیویورک ساختیم.

 

به این فکر می‌کردم که چطور فیلم می‌سازیم. من ۸ یا ۹ ماه در این فیلم بودم. مثل فیلم‌های دیگر بود تنها فرقش این بود که تولید کننده یک شبکه استریم بود.

 

کار کردن دوباره با دنیرو یا اسکورسیزی چه حالی داشت؟

بازی کردن دوباره با دنیرو عالی بود. عاشق رابرت هستم. او را خیلی وقت است که می‌شناسم. کار کردن با آنهایی که بهشان اعتماد داری و می شناسیشان عالی است. و البته، مارتین اسکورسیزی هم یک استاد است و مایه افتخار بود که با او کار کنم.

 

بازی در نقش چهره بحث‌برانگیزی مثل جو پاترنو چطور بود؟

خب این یک فرصت بود که بخواهی نقش یک شخصیت تراژیک را بازی کنی؛ کسی که همه چیز را کنار گذاشته و باید در دنیایی که خودش در آن است با همه آنچه رخ داده یک جوری کنار بیاید.

 

اچ بی او به سراغ من آمد. من با آنها ارتباط داشتم و برایشان فیلم بازی کرده بودم. آنها فکر کردند این نقش چیزی است که من ازش خوشم بیاید و بخواهم آن را بازی کنم.

 

پنج سال پیش بود. با همین پروژه‌ها تا نهایت جلو می‌روی ، چندین فیلمنامه هست و بعد سعی می‌کنی تا آن را که درست است انتخاب کنی و برای ساخت آن جلو بروی. زمان می‌برد. فکر نمی‌کردم بخواهیم آن را بسازیم.

 

من با بری لوینسون که خیلی هم نزدیک هستم، برای این فیلم صحبت کردم . او فیلمنامه را نوشت و ایده‌ها شروع به جریان یافتن کردند. ما به اچ‌بی‌او رفتیم و آنها گفتند بیایید شروع کنیم.

 

موضوع‌های مربوط به سوء‌استفاده جنسی خیلی خاص هستند. اما ترسناک هم هستند.

بله مضطرب کننده هم هستند. حتی باید بگویم به نوعی بیش از اضطراب و افسردگی هم هستند.

 

بچه‌های شما چطور با شهرت شما کنار آمدند و در برابر چشم مردم رشد کردند؟

روی یک شیب لغزنده راه می‌روی. به یاد می‌آورم یک وقتی به دخترم گفتم «داری به یک کلاس بازیگری می‌روی. یک کاری با نام خانوادگی‌ات بکن یک جور دیگر تلفظش کن یا یک کاری باهاش بکن (می‌خندد) ... اگر ممکن بود، می‌توانی اسمت را عوض کنی تا ببینی دنیا چطور است؟»

 

این یک تمرکز روی اسم است. بچه ها من بارها و بارها با این مسایل روبه رو شدند. می‌دانند با به چیزهایی دسترسی دارند که به صورت عادی نمی‌توانستد به آن برسند. آنها شروع کردند به آزمایش‌ها و گفتارهایی که همه بچه‌ها درگیرش می‌شوند. آنها خیلی به نظر من نرمال هستند.

 

آیا اولین باری که در یک سینما بودید را به خاطر می‌آورید؟

من حتی به یاد می‌آورم که مادرم مرا به سینما می‌برد. من فقط ۵ سال داشتم. یادم می‌آید که مادرم مرا برای تماشای «آخر هفته از دست رفته» با بازی ری میلاند برده بود. او کار می‌کرد و می‌خواست با بچه‌اش وقت بگذراند و دلش می‌خواست فیلم هم ببیند.

 

من آن فیلم را دیدم و خیلی تحت تاثیر آن قرار گرفتم. درباره همه فیلم‌های که با مادرم رفتم همین طور بود. ما تلویزیون نداشتیم بنابراین بیشتر به تماشای سینما می‌رفتیم. دوست داشتم وقتی به خانه برمی‌گردم همه چیزهایی را که دیده بودم دوباره تکرار کنم. همه آن نقش‌ها را دوباره اجرا می‌کردم. از همان زمان می‌توانستم این کار را انجام بدهم.

 

اما در آن زمان، به یاد می‌آورم که نقش ری میلاند را بازی می‌کردم. عاشق آن سکانس بودم که او شروع می‌کرد خانه را برای پیدا کردن مشروب به هم بریزد. بارها آن صحنه را برای اطرافیان و بستگان اجرا کردم.  آنها هم می‌گفتند «سانی، سکانس "آخر هفته گم شده" را بازی کن.»

 

من این صحنه را با همان شدتی که مرد نمی‌توانست مشروب را پیدا کند اجرا می‌کردم. او در ورای کلمات می‌تواند به آن برسد. وقتی من این کار را می‌کردم بستگان می‌خندیدند و من فکر می‌کردم آخر این که بامزه نیست، چرا آنها دارند می‌خندند؟

 

هیچ وقت شده که دیالوگ‌های خودتان را روی صحنه فراموش کنید؟

شاید ۳۰ بار (می‌خندد). یک مثال برایتان می‌زنم. در دوره شکسپیر، ۸ یا ۱۰ خط دیالوگ به بازیگران می‌دادند که حفظ کنند که اگر دیالوگ خودشان یادشان رفت از آنها استفاده کنند.

 

من داشتم نمایشی از شکسپیر را بازی می‌کردم. باید چند تا کار می‌کردم. به سراغ یک نفر رفتم و گفتم «سرور من فلان و فلان...» من داشتم ژولیوس سزار را بازی می‌کردم. وقتی داشتم این را می‌گفتم می دانستم که دارم دیالوگ‌های «هملت» را بیان می‌کنم. فکر کردم، خب، حالا باید چه کار کنم؟ فهمیدم که مهم نبود زیرا مخاطبان متوجه نشدند که من چه گفتم. بنا برای همه چیز خوب پیش رفت.

 

من به روش خودم کارم را انجام می‌دهم و با یک گفتگوی دوجانبه یا هر کار دیگری آن را پیش می‌برم. بازیگری وقتی روی صحنه هستی خیلی عجیب است. بسیار متفاوت و زنده است.

 

من «بوفالوی آمریکایی» را یک سال و نیم بازی کردم. روی صحنه می‌رفتم. بعد از این که یک سال این کارها را انجام می‌دادم یک شب روی صحنه رفتم و نمی‌توانستم خط اول را بیان کنم. و این یک خط عالی‌ست، اما  من نمی‌توانستم به خاطرش بیاورم.

 

و حالا می توانی تصور کنی که هم‌بازی‌های من آنجا ایستاده بودند و داشتند مرا تماشا می‌کردند؟ و من هم داشتم به آنها نگاه می‌کردم. خب باید چه کار کنی؟ شروع به بداهه‌سازی می‌کنی. نمی‌دانی چه کار کنی، فقط شروع می‌کنی به وراجی کردن.

 

درباره نقاط اوج و فرود کاری‌تان چه نظری دارید؟

هر روز، و همیشه نقاط اوج و فرود وجود دارد. اصلا نمی‌خواهم به هیچ‌کدامشان فکر کنم. هر دو تای آن‌ها نارحت کننده هستند، باور کنید (می‌خندد).

 

 

  • 18
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش