دوشنبه ۰۱ مرداد ۱۴۰۳
۱۲:۲۶ - ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۲۰۵۳۴۴
فیلم و سینمای جهان

نقد و بررسی فیلم «مادر!»؛

یک فضای جهنمی

فیلم مادر,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

این فیلم «هر لحظه» می‌تواند جنون‌آمیزتر شود و همواره به همین شکل پیش می‌رود.

 

به ندرت علامت تعجبِ عنوان فیلمي(مادر!) تا این حد تاکیدی و نیاز به آن محرز بوده است؛ در واقع، این عنوان به چند علامت تعجب دیگر هم نیاز دارد

 

افرادی که سریع آزرده‌خاطرمی‌شوند، کسانی‌که مستعد تپش قلب هستند و البته زنان باردار یا زنانی که نوزاد شیرخوار دارند بهتر است از تماشای این فیلم اجتناب کنند

 

این فیلم که نوعی بی‌بندوباری مبتنی بر «بی‌پروایی»، «زدن به سیم آخر» و «نشان دادن هرچه در چنته هست، بر روی پرده‌ سینما» در هم آمیخته است

 

نویسنده : جسیکا کیانگ

دم با بینی، بازدم از دهان...اگر با تکنیک نفس کشیدن لاماز برای زنان هنگام زایمان آشنایی ندارید، پیش از پوشیدن لباس محافظ و نشستن به تماشای فیلم «مادر!» درن آرونوفسکی، این تکنیک را یاد بگیرید؛ فیلمی كه به‌طورطاقت‌فرسایی پرتنش، پردردسر و خفقان‌آور در یک ساعت اول و در ادامه‌ آن، برخی از ادامه‌ دارترین و تشدید‌شونده‌ترین جنون‌های تاریخ سینما (همراه با فیلم‌سازی درخشان در قالبی دلهره‌آور) که فضای جهنمی آن، کل پرده‌ سینما را به آتش می‌کشد.

 

این فیلم تمثیلی به لحاظ مذهبی فتنه‌انگیز، فیلم ترسناکی با خانه‌ای جن‌زده، تجربه‌ احساسی و روان‌شناختی طاقت‌فرسا تا حد نیاز به هشدار در مورد سلامتی و همچنین دفاعیه‌ای در برابر جنایت‌هایی در گذشته محسوب می‌شود که خودِ خلاق هنوز مرتکب آن‌ها نشده است. این فیلم که با نوعی بی‌بندوباری مبتنی بر «بی‌پروایی»، «زدن به سیم آخر» و «نشان دادن هرچه در چنته هست بر روی پرده‌ سینما» در هم آمیخته است، نه تنها افراطی‌ترین، اغراق‌ آمیزترین وعالی‌ترین فیلم آرونوفسکی بوده، بلکه یکی از «همه‌چیز‌ترین » فیلم‌های تاریخ سینما محسوب می‌شود. به ندرت علامت تعجبِ عنوان فیلم (مادر!) تا این حد تاکیدی و نیاز به آن محرز بوده است. در واقع، این عنوان به چند علامت تعجب دیگر هم نیاز دارد، در نتیجه: «مادر!!!».

 

اولین تصویر فیلم، حتی قبل از ظاهر شدن عنوان آن با فونت نوشتاری خط‌خطی، نمای نزدیکی از صورت زنی است که زنده‌زنده در حال سوختن، پوستش در حال باد‌کردن و ورآمدن است، چشمانش باز و بی‌حرکت هستند و به طرز غیرعادی آرام است (در کل فیلم، تقریبا بازگشت به این صحنه و تکرار الگو دیده می‌شود، اما این تصویر اول نیز می‌تواند مانند آینه‌ای عمل کند که حالتی را که در حدود دو ساعت پیش رو در صورت‌تان احساس خواهید کرد، نشان می‌دهد-

 

ذرت بوداده (پاپ‌کرن) را فراموش کنید، عصاره‌ آلوئه‌وراهمراه‌تان بیاورید ). فیلم از این تصویر به طور مستقیم به سکانس سورئال خیالپردازانه‌ای می‌رود که در آن، خاویر باردم کریستال بزرگی را روی پایه‌ای بر میز توالت کج‌وکوله و سوخته‌ای قرار می‌دهد و دوربین فیلمبردار،متیولیباتیک با حرکات مارپیچ، فرآیند آتش‌سوزی خانه‌ متروکه‌ عظیمی را از داخل آن به حالت برعکس (از آخر به اول) نشان می‌دهد، به‌طوری ‌که جای سوختگی سقف‌ها از بین می‌رود و تاب دیوارها صاف می‌شود. دوربین با صحنه‌ بیدار شدن جنیفر لارنس از خواب و دیدن اینکه جای همسرش روی تخت خالی است، از حرکت بازمی‌ایستد.

 

خانه‌ای که در خواب می‌بیند خانه‌ای است که او و همسرش (باردم) در آن زندگی می‌کنند(نام شخصیت‌ها تا آخر فیلم فاش نمی‌شود، فقط در یادداشت‌های روزنامه‌نگاران به «مادر» و «او (Him) اشاره می‌شود) اما این درواقع خانه‌ باردم است که همسر جوانش، بعد از ویرانی خانه به خاطر آتش‌سوزی، خودش را با زحمت و دقت بسیار وقف بازسازی آن کرده است. باردم، شاعر موفقی است که در دام وحشتی جدید گرفتار شده است، تا اینکه بعداز ظهری مردی (اد هریس ) وارد خانه‌‌اش می‌شود که طرفدار او از آب در می‌آید و علی رغم اعتراض‌های نه چندان جدی همسرش، به درخواست شاعر در خانه‌ آن‌ها می‌ماند.

 

همسر آن مرد نیز بلافاصله به شوهرش ملحق می‌شود (زنی در قالبی سرگرم‌کننده بدخواه و درنده‌خو با نقش‌آفرینی میشل هپفر ) و بعدا سروکله ‌پسرهای‌شان نیز پیدا می‌شود(با نقش‌آفرینی دامنیال و برایان گلیسن که درواقع برادر هستند). این شدیدترین شکل از کابوسی است که همه‌ ما از اجبار سرگرم‌ کردن مهمانان ناگهانی، ناخوانده و ناخوشایند تجربه کرده‌ایم، اما جنیفر لارنس جوان در قالب خانم خانه اصلا با صمیمیت و رفتار مهربانانه و نسنجیده‌ شوهرش که نویسنده‌ مشهوری است، کنار نمی‌آید. اوه، چیز عجیبی در دیوارها وجود دارد که شبیه عضوی از بدن بوده که بافتش به آهستگی در حال پوسیدن است.

 

تمام مساله درواقع این نیست، اما این موضوع باید ایده‌هایی را از بی‌پروایی رویکرد بیشینه‌گرای آرونوفسکی به‌دست دهد که فیلم او به‌طور مستقیم به آن‌ها اشاره می‌کند؛ شبیه شیوه‌ فیلم‌های کلاسیک و موفق به لحاظ گیشه و نه لزوماپرمایه و بيشتر با همان نشانه‌های ضعیف: آثاری از فیلم‌های«بی‌گناهان »، «انزجار »، «بچه رزماری»، «ربکا » و داستان کوتاه ادگار آلن پو با عنوان «قلب رازگو » در کل فیلم آرونوفسکی به چشم می‌خورند، البته نشانه‌های موثری نیز از دو فیلم «ارتفاعات اقیانوس آرام » و «کلید اسکلتی » در آن دیده می‌شوند. دست‌کم، در یک ساعت اول فیلم و پیش از باردار شدن شخصیت لارنس و حرکت فیلم به سوی قسمت دوم که به صورتی جسورانه غیرقابل ‌طبقه‌بندی شدن است، آن‌ قدر ذهن‌تان مشغول این می‌شود که شاید از ترس سکته‌ قلبی کنید که نمی‌توانید به ارتباط بین صحنه‌ها و عناصر فیلم فکر کنید.

 

تنها راه هشدار دادن بدون اینکه قصد خراب کردن لذت تماشای فیلم را داشته باشم، اشاره به این مساله بوده که تنها بیننده‌ احمق است که با دیدن چیزی که همان موقع دیده است، فکر می‌کند این فیلم امکان ندارد جنون‌آمیزتر از این شود. این فیلم «هر لحظه» می‌تواند جنون‌آمیزتر شود و همواره به همین شکل پیش می‌رود؛ حتی بعد از سکانسی۲۰دقیقه‌ای که در آن صرف بی‌دغدغه‌ و بی‌سروصدای شام به دادوقال کردن، بعد به عربده‌کشی، بعد به منطقه‌ جنگی بدل می‌شود و بعد به نمی‌دانم، تصویر هیرنیوموس بوش از آخرالزمان در قالب پناهگاه پناهندگان که نمایش‌های غیرمتعارف در آن در حال اجرا هستند؟ با نقش‌آفرینیکریستنویگ در آن؟

 

تاکید فیلم می‌تواند بر شکنجه‌ روانی و جسمانی فیلم‌های ترسناک با صحنه‌های وحشتناک و خشونت‌آمیز باشد که لارنس در آن گرفتار شده و در واقع نیز همین‌طور است، اما تمرکز بی‌وقفه بر او، طرفداری از نگرش او، این احساس را به دست می‌دهد که فیلم از دیدگاه او به طرز عجیبی حمایت می‌کند. دوربین برخی اوقات، لیباتیک مانند پشه‌ای مزاحم به دور لارنس حرکت می‌کند و گاهی نیز مانند گرگی که مترصد فرصتی برای حمله است به دور او می‌چرخد، البته تا آخرین صحنه نیز در مدار او حرکت می‌کند، انگار مرکز وجود لارنس دارای جاذبه‌ شدید و سیاه‌چاله‌ای است که دوربین از آن نمی‌تواند فرار کند. طراحی دقیق صدا برای تقویت تصاویر بدون فریب دادن ما در قالب نشان دادن واکنشی بیش از حد و همچنین نبود موسیقی متن کیفیت فضای موجود در فیلم را تشدید می‌کنند.

 

اگر نقش لارنس را هر بازیگر دیگری بر عهده داشت، نقش او شاید به طرز آزاردهنده‌ای منفعلانه و محتاطانه می‌شد تا حدی که بیینده نمی‌توانست با آن ارتباط برقرار کند، اما تعهد بی‌کم‌وکاست لارنس به نقشش به حدی است که درواقع به چیز بسیار غیرعادی‌تر تغییر شکل می‌دهد: چهره‌ای از همسری زیبا و جوان به مثابه‌ی نمادی از موفقیت مردی بزرگ در رابطه با آن نماد و اول شخصی با روایتی دلسوزانه درباره ترس‌ بسیار جوان‌تر و بی‌اعتمادبه‌نفس‌تر بودن از معشوق.

 

جوانی معمولابه مثابه ‌خصوصیتی مطلوب تصویر می‌شود، اما در این فیلم، جوانی گرفتاری لارنس محسوب می‌شود و این گرفتاری است که به خاطر آن همراه با لارنس، دست‌کم تا حدی رنج می‌کشیم. لارنس بعد آهسته به باردم می‌‌گوید «تو کیستی؟» او جواب می‌دهد«من من هستم » و استفاده‌ عجیب از دو ضمیر فاعلی درواقع لحظه‌ای را ترسیم می‌کند که در آن، آخرین تغییر فیلم صورت می‌گیرد و از درباره‌ لارنس بودن به درباره‌ باردم بودن تغییر جهت می‌دهد: باردم به سوژه‌ خود بدل می‌شود و لارنس، کاملا به معنای واقعی کلمه، به ابژه‌ او.

 

ممکن است تقریبا خیلی پیش از رسیدن به صحنه‌ای آن را حدس بزنید و خیلی زود به ماهیت کریستال بزرگی که شبیه الماسی نتراشیده است، پی ببرید؛ همان کریستالی که در آن صحنه‌ ابتدایی فیلم می‌بینیم بر اثر برافروختن آتش توسط باردم با تکه‌ای زغال مشتعل گُرمی‌گیرد اما دقت عصای پیشگویی‌تان در اینجا اهمیتی ندارد و بي‌شك برای شیوه‌ای که آرونوفسکی به ‌واسطه‌ آن شما را وارد صحنه‌های فیلم می‌کند، آمادگی نخواهید داشت.

 

از زمانی ‌که فیلم به تفسیر و بازخوانی غیرمتعارف، پرسروصدا و باورنکردنی وحشیانه‌ترین آیین مسیحیت و اقرار سریع به ماهیت کاملا شیطانی خودِ خلاق مردانه تغییر شکل می‌دهد، یکی از با استعدادترین فیلمسازان ما را خواهید دید که به مثابه‌ کسی عمل می‌کند که هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد؛ انگار هر چیزی را که قبلا انجام داده برداشته است و آن‌ها را درون خورشید سوزان می‌اندازد. در این دیگ جوشان، متافیزیک فیلم «چشمه» با عالم هپروت فیلم «مرثیه‌ای برای رویا » وخیالپردازی مربوط به کتاب مقدس در فیلم «نوح» در هم می‌آمیزند و خود را به جنون- وحشت فیلم «قوی سیاه » و ویرانی ذهنی محض در فیلم «پی » پیوند می‌زنند و هیولایی که ظاهر می‌شود همچنان چیز کاملا جدیدی در آثار با ارزش آرونوفسکی و آثار با ارزش دیگران به‌شمارمی‌رود.

 

افرادی که سریع آزرده‌خاطرمی‌شوند، کسانی‌که مستعد تپش قلب هستند و البته زنان باردار یا زنانی که نوزاد شیرخوار دارند، بهتر است از تماشای این فیلم اجتناب کنند، اماهمان‌طور که هو شدن‌های اجتناب‌ناپذیر، طولانی و شدیدِ فیلم در نمایش مطبوعاتی آن در ونیز تایید می‌کنند، «مادر!» فیلمی در واقع فوق‌العاده است؛ نوعی تجربه‌ نادرِ فیلم مزخرف- هنریِ مبتنی بر احساسات عمیق که پرمعنایی و بی‌معنایی آن به تصمیم شما بستگی دارد و شما را با شدت مانند گوساله‌ تازه‌متولد‌شده‌‌ای مات‌ومبهوت، مضطرب، هیجان‌زده و با پاهای لرزان و پیچ‌خورده در روشنایی روز پرتاب می‌کند.

 

ترجمه: حسام نصیری

 

 

 

ghanoondaily.ir
  • 13
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش