در سال ۲۰۰۸ بود که یک فیلم ترسناک بهنام «غریبهها» هم درگیشههای امریکای شمالی و اروپا خوب عمل کرد و هم منتقدان فیلم و سینما را راضی ساخت اما ۱۰سال بعد از آن تاریخ ادامهای بر آن فیلم که عبارت تکمیلی «شبها دعا کنید» را هم یدک میکشد، بیش از آنکه توفیقهای فیلم نخست را تکرار کند، این سؤال ضروری را مطرح میسازد که چه نیازی بر ساخت قسمت دوم مترتب بوده است. آنچه بر فیلم اول اضافه شده، افزودن دو قربانی تازه و بیشتر کردن میزان خشم و خونریزی در فیلم دوم و ایمن نبودن هیچکس و هیچ چیز در این ماجرای دلهره ساز است.
این فیلم بهجمع کارهای موسوم به Slasher تعلق دارد و این واژگان در غرب به آثاری اطلاق میشود که از خونریزی به شکلی تند و فجیع و روحیات جنایتکارانه نشأت میگیرد و سبعیت از اصول عمده قصه است. با این حال سال پیش فیلم «فرارکن» ساخته هوشمندانه جوردن پیل ثابت کرد که برای ارائه یک فیلم ترسناک تازه و موفق نیازی نیست که قتلهای تند و حرکات بیرحمانه روی انسانهای گرفتار شده در دام قاتلان اهریمنی به تصویر کشیده شود و میتوان بدون اینگونه صراحت لهجهها هم دلهره خلق کرد و مردم را تا پایان فیلم بهدنبال خود کشاند.
یک دهه پیش در فیلم اوریژینال «غریبهها» خانه و خانوادهای را میدیدیم که تحت تهاجم سه فرد نقابدار مجنون قرار میگیرند و تفاوتی که فیلم دوم با چنان فیلمی دارد ایناست که اعضای یک خانواده چهارنفره را بهجای قرار دادن در یک خانه سنتی و ساکن درون یک خانه متصل شده به یک تریلر و در یک پارک تقریباً متروکه مقابل ما قرار میدهد.آنها میخواهند شب را در چنین مکانی به صبح برسانند و سپس به مسیر خود ادامه بدهند ولی اتفاقات سوء و رویدادهایی هولناک آنها را زمینگیر و عفریت مرگ را مقابلشان سبز میکند.
خانواده چهارنفره فیلم طبعاً از یک پدر بهنام مایک (با بازی مارتین هندرسون)، یک مادر به اسم سیندی (کریستینا هندریکس) و پسر و دختر نوجوان آنها شکل میگیرد که نام پسرک لوک (لوئیس پولمن، پسر بیل پولمن فقید، هنرپیشه مطرح دهه ۱۹۹۰ و اوایل و اواسط دهه ۲۰۰۰) و اسم دخترک کینزی (بایلی مدیسون) است، پسرک تقریباً نرمال و قابل تکیه است اما کینزی سری پرشور دارد و دائماً نق میزند و به ندرت سرش را از روی صفحه موبایلش بر میدارد. همه اینها نکاتی کوچک و کمارزش در قیاس با اتفاقات اصلی است که در سکانسهای بعدی فیلم مشاهده میشود.
کشف جسد بی جان
موقعی که دختر و پسر نوجوان خانواده دیر وقت شب گشتی در آن منطقه و در دشتی متروکه میزنند، گذرشان به یک خانه تریلری میافتد که در گوشهای قرار دارد و متروکه بهنظر میرسد. آنها وارد خانه میشوند و برخلاف انتظارشان یک جسد بی جان را مییابند. لوک و کینزی سراسیمه و هراسان به نزد پدر و مادرشان میروند و کشف تلخ خود را به اطلاع آنها میرسانند. پساز گفتوگو و مشورت بین آنان قرار میشود که پدر و پسر برای تحقیق درباره قتلی که روی داده، به آنخانه برگردند و مادر و دختر بهخانه تریلری دیگری که در آن ساکن بودهاند، رجعت کنند و منتظر بازگشت پدر و پسر بمانند.
با اینحال سیندی و کینزی به محض بازگشت به خانه متوجه میشوند که تمامی خطوط تلفنیشان قطع و بواقع معدوم شده است. از اینجا به بعد است که آشوب برهمه چیز حاکم میشود زیرا همان مهاجمان و متجاوزانی که در فیلم نخست دیده بودیم، یک بار دیگر وارد عمل میشوند. آنها با ماسکهایی برچهره در فیلم اول کاراکترهای اسکات اسپیدمن و لیوتایلر را دچار وحشت کرده بودند و همچنان با نامهای صورت عروسکی، دختر نمایشی و مرد نقابدار شناخته میشوند. البته هیچکدام از آنها چندان حرف نمیزنند و فقط چاقوهایی حمل میکنند که بیشاز حد بزرگ و هولناک است و با همین وسایل و کارها فقدان شخصیتسازی روی آنها و مبهم ماندن قسمتی از وجوه کاراکتر آنها تا حدی پوشش داده میشود.
دست و سرهای قطع شده
یوهانس رابرتس کارگردان این فیلم که سال پیش یک فیلم پردلهره موفق بهنام «۴۷ متر زیر خاک» را رو کرد، آشوبی را که از طریق رویارویی اعضای این خانواده و گروه مهاجمان شکل میگیرد، نه لزوماً به شکلی با کلاس و شیک بلکه با اثرگذاری قابل توجهی ترسیم میکند و در چنین هنگامی دست و سرهای زیادی قطع میشود یا تا مرز فروپاشی پیش میرود. شاید برای اکثر هنرپیشههای فیلم که شهرت چندانی ندارند، این فیلم وسیلهای در راه رسیدن به آن باشد.
اما کریستینا هندریکس که شناخته شدهترین آنها است، در صورت چشمداشتن به نقطهای رفیعتر در این حرفه، بهتر بود و هست که به فیلمهای باکلاستری روی میآورد و این فیلم با این سطح و روال لااقل برای او کوچک است. هر شرایط و توقعی را در انتظار با سایر بازیگران این فیلم قائل باشیم، فیلم رابرتس تماشاگران خود را وارد یک بلوا و ناامنی بزرگ میکند و این البته بیشاز آنکه نشانگر کیفیت بالای فیلم باشد از رویکرد فیلمسازان به هر اتفاق و ماجرایی میگوید که هیجان را بالا ببرد و ترس و دلهره را بیشتر بر سالنهای سینما حاکم سازد.
ادای احترام به فیلم نخست
دیالوگها در این فیلم نه چندان پرشمار و بیشتر با تک عبارات و جملات کوتاه همراه است و این محصول سناریویی است که برایان برتینو و بن کتایی به اتفاق یکدیگر برای این فیلم نوشتهاند و دومی (کتایی) همانی است که ۱۰ سال پیش هم سناریوی فیلم اول را نوشت و همخودش آن را کارگردانی کرد. همین مسأله و ارتباط فیلم دوم با قسمت نخست سبب شده در جاهای مختلف و به دفعات در جریان فیلم جدید، به قسمت نخست ادای احترام شود یا جملاتی ذکر شود که در قسمت اول نیز آمده بود یا کاملکننده آن عبارات قبلی هستند. بهعنوان مثال در فیلم اول چندبار از سوی متجاوزان گفته میشود که اگر بهخانهتان ریختهایم، بهاین سبب است که اینجا حضور دارید و در فیلم دوم همان متجاوزان یا ادامهدهندگان راه آنها از صاحبخانههای متوحش شده میپرسند: چرا بهخانهتان نریزیم؟!
شبیه به دهه ۱۹۸۰
نشانهها و شواهد و ریتم و اتفاقاتی که گفتیم، سبب شده فیلم فعلی بسیار شبیه به سبک و روال فیلمهای ژانر ترسناک و کارهای Slasher دهه ۱۹۸۰ شود که از درونشان فرانچیزهایی سطح پایین اما بسیار سودساز و افسانهای همچون «جنایت در خیابان الم» و «جمعه سیزدهم» بیرون آمد و برخی کاراکترهای آن فیلمها و همچنین تریلوری دهه نودی «جیغ» مانند «فردیکروگر» اینک به تاریخ سینما تعلق دارند و تمام آثار سبک «هارور» (وحشت) ۲۰ سال اخیر و حتی فیلمهای ترسناک روشنفکرانهتر این ایام نیز به آن فیلمها وامدار هستند و از آنها تأسی جستهاند.
مشخصات فيلم
عنوان: «غریبهها: شبها دعا کنید»
محصول: کمپانیهای فیرفلیسیتی و وایتکامت فیلمز
تهیه کنندگان: جیمز هریس، وینمارک گادفری، مارک لین، رابرت جونز و ترهور میسی
سناریستها: برایان برتینو و بن کتایی
کارگردان: یوهانس رابرتس / مدیر فیلمبرداری: رایان سامول
تدوینگر: مارتین برینکلر / موسیقی متن: ادریان جانستون
طول مدت: ۸۵ دقیقه
بازیگران: کریستینا هندریکس، مارتین هندرسون، بایلیمدیسون، لوئیس پولمن و دیمیینمافهیی.
وصال روحانـي
- 18
- 4