این روزها پس از مدتها فیلم خارجی «تمام پولهای جهان» (۲۰۱۷) به نویسندگی «دیوید اسکارپا» و کارگردانی «ریدلی اسکات» و بازی «میشل ویلیامز»، «کریستوفر پلامر» و «مارک والبرگ» در برخی پردیسهای سینمایی تهران با قیمت ۱۰ تا ۲۰ هزار تومان روی پرده رفته است. اتفاق خوشی که سینمادوستانی مثل ما تعجب کردهاند که چرا بی سر و صدا بوده است؟!
همین چند سال پیش بود که فیلمهای سینمایی مانند «اسب تورین» (۲۰۱۱) به کارگردانی «بلا تار»، «مکس دیوانه: جاده خشم» (۲۰۱۵) به کارگردانی «جرج میلر»، «راننده تاکسی» (۱۹۷۶) به کارگردانی «مارتین اسکورسیزی» و «جاذبه» (۲۰۱۳) به کارگردانی «آلفونسو کوارون» و فیلمهای دیگری در پردیس سینمایی کورش روی پرده رفت و با استقبال بی نظیر فیلمبازها روبهرو شد. بسیاری از سینماروها حتی از شهرها و استانهای اطراف مانند کرج و قزوین نیز خودشان را به مهمترین پردیس سینمایی کشور در غرب تهران رساندند و پای این فیلمهای دیدنی نشستند. حالا دوباره این اتفاق خوش به جریان افتاده است.
خیلی از سینمادوستان علاقه دارند که فیلمهای روز دنیا به صورت همزمان در ایران هم روی پرده برود و از شر «دیویدی» و «بلوری» خلاص شوند. برای اینکه سینما روی پرده است که معنا مییابد. مگر میشود فیلمهای «جان فورد» کارگردان افسانهای ژانر وسترن را روی لپتاپ و تلویزیون دید و آنها را درک کرد؟ مگر میشود قدرت فیلمهای «استنلی کوبریک» مشهور به فیلسوف سینما را بدون پرده سینما درک کرد؟ آیا امکان دارد سکانس طلایی و ویژه ابتدای فیلم «کاتین» (۲۰۰۷) به کارگردانی «آندره وایدا» را جایی خارج از سالن سینما درک کرد؟! با آن موسیقی حماسی و تصاویر خوفناکش از جنگ جهانی دوم؟ به هر صورت، این خون سینمایی دوباره در رگهای ما جاری شده است. ریدلی اسکات هم کارگردان بسیار بزرگی در تاریخ سینماست. او فیلمهای جاودانی مانند «بلید رانر» (۱۹۸۲) و «تلما و لوییز» (۱۹۹۱) را ساخته است. فیلم «تمام پولهای جهان » داستان واقعی جان پل گتی سوم (با بازی چارلی پلامر)، نوه میلیاردر نفتی را روایت میکند که در ۱۶ سالگی ربوده شد و آدم ربایان برای آزادی او ۱۷ میلیون دلار باج درخواست کردند. به همین مناسبت بخشی از گفتوگوی «کایل بوچانان» از «ولچر» با اسکات را که درباره فیلم «تمام پولهای جهان » است، ترجمه کردهایم. فیلمی که حتی نام ایران و موقعیت نفتیاش در زمان دکتر مصدق نیز در آن برده میشود.
شما مشهور به یک فیلمساز سریع هستید. ولی میتوانم تصور کنم که برای برداشتهای دوباره فیلم-[تصاویر کوین اسپیسی از فیلم بیرون آورده شد و جای او کریستوفر پلامر به گروه اضافه شد]- مجبور شدید که حتی سریعتر هم فیلمبرداری کنید.
اوه، آره، این کار آسانی است. من فیلم «مریخی» (۲۰۱۵) را هم در ۷۲ روز تمام کردم که فیلمبرداری چنین فیلمهایی به طور عادی ۱۰۰ روز طول میکشد.
چطور این کار را میکنید؟
برنامهریزی شما مهم است، پس دقیقا میدانید که هر چیزی باید چه شکلی به تصویر کشیده شود. فکر میکنم که به شکل عظیمی همچنان کارهای پایهای مانند طراحی «استوری برد» را خودم انجام میدهم. این کار من را مجبور میکند که روی کاغذ تصمیمگیری کنم. استوری بردهایم در قبال مبلغ شش میلیون دلار بیمه هم شدهاند! در این استوری بردها به معنای واقعی کلمه نماهای عریض، مدیوم شات و لانگ شات را طراحی میکنم؛ آن هم با جزئیات کامل. اینجوری است که قابهای درخشانی را بدست میآورم. بعد با انگشتانم بشکن میزنم وسراغ طراحی قاب بعدی میروم. شما با این کار دارید فیلمتان را روی کاغذ میسازید؛ حتی قبل از اینکه کار اصلی را شروع کنید. حالا نوبت چیدمان چیزهای دیگر میشود. دقیقا میدانم که چه کاری میخواهم بکنم. این کارها به من اعتماد به نفس فراوانی در کار با بازیگرها میدهد و آنها هم حسش میکنند.
شنیدهام که شما تمرینات را ضبط میکنید و گاهی هم در نسخه نهایی فیلم از آنها استفاده میکنید.
برای اینکه آن لعنتی خیلی واقعی از آب در میآید!
واقعا فیلم «تمام پولهای جهان» را تمام کرده بودید و آن را با حضور «کوین اسپیسی» تدوین هم کرده بودید. این تصاویر را به کریستوفر پلامر نشان دادید؟
شما باید از بازیگر جدید فیلمتان حمایت کنید. من هیچ وقت به کریستوفر نشان ندادم که کوین چه کارهایی انجام داده است. من میخواهم که بازیگر جدید همان آدم نقش بشود. کریستوفر هم همان آدم نقش شد که مقدار بسیاری از این موضوع از طبیعت ذاتی کریستوفر هم میآید. او کسی که به طور ذاتی خیلی جذاب است. همان بارقه و نور چشم و همان لبخند نقش را دارد. وقتی با آن واژگان در حال ایفای نقش است یک هیولای ناجور میشود. یک مقدار هم ژرفای بیشتری به نقش میدهد. کوین-که بدون شک کار بزرگی انجام داده بود-نقشش را سردتر بازی کرده بود. طنزش هم باحالتر بود. به جز آنجا که خیلی دلپذیر بود، همان جایی که کنار پسری در پارک اطراف ویلای هادریان قدم میزد. آن صحنه با کوین خیلی دلچسب بود. آنجا ملایمترین حالتی بود که کوین را تا حالا دیده بودم.
شما اساسا فیلمبرداریهای دوبارهتان را به سرعت در استودیو ظاهر میکنید. از این برداشتهای دوباره استفاده میکنید تا هر چیزی را قاچاقی وارد فیلم کنید؟
[با نجوا جواب میدهد] همیشه.
همیشه؟ میگویید که چطور این کار را میکنید؟
کمی از این چیز و کمی از آن چیز را تنظیم میکنم، آنها [مسئولان استودیو] هم هرگز نمیفهمند که چنین اتفاقی افتاده است. خودم هم هیچ وقت چیزی به آنها نمیگویم.
یک مثال میزنید.
همیشه احساس میکردم که یک رابطه ضمنی بین شخصیت «گیل» (با بازی میشل ویلیامز) و «چیس» (با بازی مارک والبرگ) [در فیلم «تمام پولهای جهان»] وجود دارد. وقتی که شما زمان زیادی را با هم میگذرانید و تقریبا در یک سن و سال هم هستید، و اینکه چیس مردی موقر و خوشپوش و گیل هم زنی خواستنی است. آن دو نفر آدمهایی هستند که قصد دارند با هم نبرد کنند. اینها میتواند دلالت بر چیزهایی داشته باشد. به میشل گفتم: «وقتی میآیی و چیس هم در جایی نشسته است، کفشهایت را در بیاور و یک نوشیدنی هم در دستت بگیر. دور او بچرخ. به سرعت این کارها شخصیت تو را جذاب میکند. گوشوارههایت را دستت بگیر و از پسرت حرف بزن.» تمام این چیزها معنی و مفهومی دارد. تمام این چیزهای کوچک رخ میدهد. درست است؟ جایی نزدیک پایان فیلم شما دارید از نمای نزدیک به گیل نگاه میکنید، او ایستاده و در همان حال دارد ذوب میشود وقتی که به گیل میگوید: «همیشه فکر میکردیم که بخشی از خانواده هستی» تا کجا میتوانید بروید تا بگویید که آن چیزی که آرزویش را میکنید، میتوانست اتفاق بیفتد؟ [منظور شکلگیری عشقی بین چیس و گیل است]
این بخشی را که گفتید در زمان فیلمبرداری دوباره ضبط کردید؟
بله. خب، این کارهایی است که در زمان کارگردانی انجام میدهم. گاهی موضوعاتی را فشار و گاهی هم کششان میدهم.
برداشتهای مجدد فیلم «تمام پولهای جهان» چند روز طول کشید؟
۹ روز. در حالی که باید ۲۳ یا ۲۴ روز طول میکشید. گروه کاری من فوقالعاده هستند.
وقتی شما میتوانید کارها را انقدر سریع انجام بدهید پس چرا فیلمها انقدر طول میکشند؟
نباید هم زود تمام بشود. این موضوع نشان میدهد که چرا در طول دو سال فقط فیلم «بیگانه: میثاق» (۲۰۱۷) را ساختم. برای اینکه فیلم بسیار پیچیدهای بود. در ۷۳ روز هم فیلمبرداری شد. به طور عادی باید در ۱۳۰ روز فیلمبرداری میشد.
چطور درگیر پروژه «تمام پولهای جهان» شدید و آغازش کردید؟
ایدهاش از قفسه کتابهایم به من رسید. دقیقا مثل فیلم «گنگستر آمریکایی» (۲۰۰۷) که چهار سال در قفسه کتاب بود. آدمهای استودیو چیزی مانند این را اداره نکردند تا اتفاق بیفتد. «استیو زایلیان» با من تماس گرفت. او یک دوست است و گفت: «به من بگو که یک دیوانه ناجور نشدهام. میتوانی یک فیلمنامهای را بخوانی؟ به نظرم خوب است.» من هم خواندم و رفتم پیشش. گفتم: «لعنتی!...خب، میسازمش.» اینجوری بود که فیلم را ساختم. و اینکه ساختنش حتما اتفاق میافتاد برای اینکه نوشته شده و در یادداشتها هم وارد شده بود و اگر نگاهش نکنی تو را به زمین میساید. آنها شما را کرخت میکنند و وارد یک سکون میشوید.
تمایل دارید که به کارهای گذشتهتان برگردید و یک نیشگونی هم از آنها بگیرید. مثلا مثل کاری که با فیلم «بلید رانر» کردید و با کاتهای متفاوتی نمایشش دادید. گویا آنچه شما در سینما پیگیری و توصیف میکنید مانند نظرگاهتان به کلیت سینماست.
فیلمسازی و نقاشی تحلیل خود هستند.
سیدحسین رسولی
- 12
- 1