یکشنبه ۰۴ آذر ۱۴۰۳
۱۳:۳۱ - ۲۳ تير ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۴۲۵۰۶
موسیقی

۸ نکته جالب درباره ادل؛ او عشق به موسیقی را از مادرش آموخت

ادل,8 نکته جالب درباره ادل
پنی، مادر ادل در ۱۸ سالگی تصمیم داشت به دانشگاه برود که باردار شد. ادل می گوید: «من و مادرم با هم رفیق و صمیمی هستیم، ما همیشه دوستان خوبی برای هم بوده ایم».

ادل خواننده و ترانه سرایی است که ترانه هایش دربارهٔ دلشکستگی و دگرگونی های عاطفی برایش جایزه ها و تحسین و تقدیر های فراوان به ارمغان آورده است.

او با چهار آلبوم خود در جهان مشهور است و آثارش حکایت از جریان وقایع زندگی او از ۱۹ سالگی دارد. او از جمله ۱۵ جایزهٔ گرمی، ۹ جایزهٔ بریت و یک جایزهٔ اسکار و گلدن گلوب به دست آورده است.

در این مطلب، هشت نکته از زندگی و ترانه های ادل را که شاید از آن ها بی اطلاع باشید بخوانید.

۱. با گذر عمر فرزانگی از راه می رسد

ادل می گوید: «من وقتی احساساتی می شدم در واکنش ها و تصمیم هایم خيلي بی فکر و تأمل رفتار می کردم. حالا که سنم بیشتر می شود احساس می کنم از این روال خسته شده ام، دیگر وقت برای ماجراجویی ندارم، فرصت برای جرّ و بحث با دیگران هم ندارم و هیچ زمانی برای بی ثباتی ها و ماجرا های چاره ناپذیر هم برایم نمانده است».

وقتی بعضی از ترانه های ادل و موضوعاتی مانند دل شکستگی، ازدواج، مادر شدن و طلاق که در این ترانه ها جریان دارد را می شنوید باورتان نمی شود که او فقط ۳۴ سال دارد.

۲. ادل عشق به موسیقی را از مادرش آموخت

پنی، مادر ادل در ۱۸ سالگی تصمیم داشت به دانشگاه برود که باردار شد. ادل می گوید:« من و مادرم با هم رفیق و صمیمی هستیم، ما همیشه دوستان خوبی برای هم بوده ایم».

ادل با خنده می گوید: «او دوست داشت به کنسرت های مختلف برود اما مادر جوانی بود که کسی را نداشت از کودکش مراقبت کند. خوب چاره ای نبود جز این که مرا هم با خودش ببرد، او مرا زیر کتش قایم میکرد و به سالن های کنسرت می برد».

نخستین خاطرهٔ من از کنسرت گروه موسیقی Beautiful South آکادمی بریکستون لندن بود. «آن جا یک مرد قوی هیکل بود که عاشق این موسیقی بود و با مادرم و دوستش دوست شده بود و مرا سر شانه هایش می نشاند تا بتوانم تمام اجرای موسیقی را ببینم وگرنه من آنقدر کوچولو بودم که زیر دست و پا هیچی نمی دیدم».

همیشه در خانهٔ ما پیانو یا گیتار بود و مادرم، پنی همیشه دستی به ساز داشت. هرروز وقتی از مدرسه به خانه می آمدم روی صندلی پیانو می نشستم و چیزهایی تمرین می کردم، البته اسمش را آکورد و نواختن نمی توانستم بگذارم چون چیزی نبودند جزء نت ها و نوا های پراکنده ای که آهنگ خوشایندی داشت. تا اینکه شروع به نوشتن ترانه کردم و فکر کنم ۱۳ ساله بودم که ترانه هایم را در دفترچه ای جمع می کردم".

۳. ادل تک آهنگ موفق خود را از یک تظاهرات ضدَّ جنگ الهام گرفت

ادل می گوید: «آخرهای شب با گیتارم در آشپزخانه می نشستم. نمی توانستم خوب گیتار بزنم. بلد نبودم آکورد ها را بنوازم، انگشت هایم درد می گرفت برای همین همیشه فقط تک انگشتی و با نت باس می نواختم».

«آن زمان با دوستم اولیویا و مادرم زندگی می کردم، در آپارتمانی در وست نوروود و قرار بود برای تظاهرات علیه جنگ عراق جلوی پارلمان برویم.»

«پلاکارد های خودمان را درست کرده بودیم و از این کار احساس قدرت می کردم، من و اولیویا آن زمان ۱۵ یا ۱۶ ساله بودیم و در آن سن و سال مجذوب این کارها می شدم و با تمام وجودم درگیر ماجرا شده بودم. آن شب وقتی از تظاهرات برگشتیم، تا به خانه رسیدم آن آهنگ را نوشتم. همین... این ترانه بسیار عمیق بود و من از این که همراه با میلیون ها نفر دیگر در آن راهپیمایی شرکت کردم احساس سربلندی می کردم. این نخستین آهنگ کاملی بود که نوشتم و به سامان رساندم و می دانستم که خوب از کار درآمده است.»

آهنگی که ادل به آن اشاره می کند Hometown Glory (درخشش زادگاه) اولین آهنگی است که ادل در سال ۲۰۰۷ منتشر کرده است.

۴. پیوند دوباره با پدرش لحظهٔ خاصی برای ادل بود

والدین ادل، مادرش پنی و پدرش مارک زمانی که او فقط ۳ سال داشت از هم جدا شدند و مادرش او را بزرگ کرد. در زمان کودکی رابطهٔ خوبی با پدرش نداشت:« من بی تردید آرزومند دیدار او بودم چون او هیچ ارتباطی با من نداشت. راستش من از توجه و مهر او محروم بودم. می گفت پیش من می آید و نمی آمد و اگر هم می آمد در نهایت نیم ساعت می رفتیم دور می زدیم و دوباره مرا به خانه می آورد».

ادل می گوید: «او بیمار بود، معتاد به الکل بود. این اعتیاد در او چنان شدید بود که انبوهی از شرارت ها را در او بر می انگیخت. ولی هنگامی که بچه بودم از این حرف ها سر در نمی آوردم».

ادل زمانی که ۱۲ ساله بود تصمیم گرفت دیگر پدرش را نبیند.

« من به مناسبت روز پدر به پنارت (شهر محل زندگی پدرم) رفتم تا او را غافلگیر کنم، مادربزرگم گفت که بیا و او را ببین اما پدرم نیامد و من تصمیم گرفتم دیگر او را نبینم.»

«وقتی ۱۵ ساله بودم در مراسم فوت مادر بزرگم خیلی کوتاه پدرم را دوباره دیدم. او از من عذر خواهی کرد اما من نوجوان ۱۵ ساله بودم و هیچ علاقه ای به شنیدن آن نداشتم.»

«چند سال قبل وقتی فهمیدم بیمار است نزد او رفتم. تا خبردار شدم سوار ماشین شدم و یکراست به آنجا رفتم. لحظهٔ دشواری بود اما تردید ندارم که یکی از ارزشمند ترین لحظه های زندگی من بوده است که با خوش قلبی به دیدار او رفتم.»

«وقتی فهمیدم چقدر بیمار است با او آشتی کردم و رابطه مان ادامه پیدا کرد، رابطه ای جالب ولی غم انگیز... او آدم بامزه و شوخ طبعی بود و زمانی که بچه بودم چنین تصوری از او نداشتم اما تجربهٔ خوشایندی بود. ما با هم گپ می زدیم و شوخی می کردیم و می خندیدیم، با هم گریه می کردیم و این دوران خوبی برای هردوی ما بود.» مارک در سال ۲۰۲۱ فوت کرد.

۵. ادل عاشق دوران تحصیل خود در مدرسهٔ بریت است

برای شرکت در آزمون هنر مدرسه هنرهای نمایشی و فناوری بریت او آهنگ فری از استیوی واندر و تامبل داون بلوز را با کلارینت اجرا کرد. او در حالیکه از ته دل می خندد می گوید: «در آزمون ورودی عالی بودم... کارم حرف نداشت!».

ادل می گوید: «دوران تحصیل از بهترین ایام عمرم بود. نظام آموزشی آن جا کلاس به کلاس نبود. وسط راهرو بچه ها مانند بالرین ها روی نوک پنجه می چرخیدند و بلند بلند زیر آواز می زدند! و البته این تنها مدرسهٔ هنر رایگان و بدون شهریه در تمام بریتانیا بود یا حداقل آن زمان اینطور بود».

او با خنده ادامه می دهد: «آش در هم جوشی از انواع و اقسام نوجوانان بود. تصورش را بکنید گروهی دنبال موسیقی نئو سول (ترکیب سول و آراندبی معاصر) بودند و گروه دیگری دنبال راک و گروهی هم بودند که ترانه های ناب پاپ می سرودند. من هم در این میان گیتارم را می زدم و آهنگ های پر احساسم را می خواندم. این دوران برای من مانند بهشت بود».

ادل,8 نکته جالب درباره ادل

۶. ادل وقتی برای اولین بار شرکت ضبط موسیقی سراغش آمد، هیچ باورش نمی شد

یکی از دوستان ادل اجرای آخر سال او را در اینترنت گذاشت که باعث شد مورد توجه شرکت ها و آژانس های ضبط و پخش موسیقی قرار بگیرد.

او برای دیدار با نمایندهٔ شرکت موسیقی آنقدر اضطراب داشت که از دوست گیتاریست خود، بن که هنوز هم گیتاریست اوست خواست تا او را همراهی کند: «به او گفتم تو با من می آیی. من می ترسم. از کجا معلوم آدم عوضی نباشد؟ و با هم سوار مترو شدیم و رفتیم».

آنها با هم به شرکت ضبط موسیقی اکس ال رسیدند. ادل اینطور تعریف می کند: «من وارد شدم ... خارق العاده بود... پرادیجی، ام. آی. ای، دیزی راسکال، وایت استرایپس. من از تعجب دهانم باز مانده بود ... نیک را ملاقات کردم و او گفت" مشکلی نیست رفیق!" و ما با هم ادامه دادیم».

«او از من پرسید مدیر برنامه هایت چه کسی است؟ و من گفتم "پت ات د گپ" چون آن زمان در گپ در خیابان کن کار می کردم و این نام را از خودم در آوردم و او طوری نگاهم کرد که انگار هرگز چنین نامی نشنیده است و چند تا سؤال کرد و از من اطلاعات بیشتری خواست اما وقتی او گفتما می خواهیم با تو قرارداد ببندیم هیچ باورم نمی شد!»

۷. ادل عاشق نقش مادری خود است و دوست دارد بچه های بیشتری داشته باشد

آنجلو پسر ادل اکنون ۱۰ سال دارد و ادل می گوید عاشق مادر بودن است و با ترانه های خود با فرزندش سخن می گوید. همسر سابقش سیمون در نزدیکی او زندگی می کند و هر دو با هم پسرشان را بزرگ می کنند.

صحبت از جدایی که می شود ادل می گوید: «ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم، با هم دوستان خوبی بودیم و هیچ دلم راضی نمی شد که فرزندم ماجرای طلاق نابسامانی را تجربه کند. هیچ اختلافی بین ما وجود ندارد و نداشته است. شاید آسان تر این بود که نمی گذاشتیم چنین اتفاقی بیفتد. آنها موهبت زندگی من هستند و باور کنید سیمون (همسر سابقم) بهترین آدم است. رابطهٔ ما بر مبنای لطف و مهر بود و نتیجهٔ آن هم از این فیض بهره مند است».

«من دلم می خواهد چند فرزند دیگر داشته باشم. اگر بشود عالی است، اگر هم نشود آنجلو را دارم.»

ادل,8 نکته جالب درباره ادل

۸. ادل قهرمان خوابیدن است

کالای لوکسی که ادل همه جا با خودش می برد تشک مخصوصی است که خودش باد می شود چون او عاشق خوابیدن است. «چندي پیش دوست پسرم به من گفت که به خوابیدن خيلي اهمیت می دهم و البته منظورش این بود که من مانند مایک تایسون قهرمان بلامنازع عرصهٔ خوابیدن هستم.»

ادل می گوید: «عاشق زمانی هستم که در خوابم. مدت ها دچار بي خوابي بودم و حالا احساس می کنم هر چه بخوابم کم خوابی های گذشته را جبران می کنم. من می توانم دوازده ساعت یکسره بخوابم».

  • 12
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش