ادل خواننده و ترانه سرایی است که ترانه هایش دربارهٔ دلشکستگی و دگرگونی های عاطفی برایش جایزه ها و تحسین و تقدیر های فراوان به ارمغان آورده است.
او با چهار آلبوم خود در جهان مشهور است و آثارش حکایت از جریان وقایع زندگی او از ۱۹ سالگی دارد. او از جمله ۱۵ جایزهٔ گرمی، ۹ جایزهٔ بریت و یک جایزهٔ اسکار و گلدن گلوب به دست آورده است.
در این مطلب، هشت نکته از زندگی و ترانه های ادل را که شاید از آن ها بی اطلاع باشید بخوانید.
۱. با گذر عمر فرزانگی از راه می رسد
ادل می گوید: «من وقتی احساساتی می شدم در واکنش ها و تصمیم هایم خيلي بی فکر و تأمل رفتار می کردم. حالا که سنم بیشتر می شود احساس می کنم از این روال خسته شده ام، دیگر وقت برای ماجراجویی ندارم، فرصت برای جرّ و بحث با دیگران هم ندارم و هیچ زمانی برای بی ثباتی ها و ماجرا های چاره ناپذیر هم برایم نمانده است».
وقتی بعضی از ترانه های ادل و موضوعاتی مانند دل شکستگی، ازدواج، مادر شدن و طلاق که در این ترانه ها جریان دارد را می شنوید باورتان نمی شود که او فقط ۳۴ سال دارد.
۲. ادل عشق به موسیقی را از مادرش آموخت
پنی، مادر ادل در ۱۸ سالگی تصمیم داشت به دانشگاه برود که باردار شد. ادل می گوید:« من و مادرم با هم رفیق و صمیمی هستیم، ما همیشه دوستان خوبی برای هم بوده ایم».
ادل با خنده می گوید: «او دوست داشت به کنسرت های مختلف برود اما مادر جوانی بود که کسی را نداشت از کودکش مراقبت کند. خوب چاره ای نبود جز این که مرا هم با خودش ببرد، او مرا زیر کتش قایم میکرد و به سالن های کنسرت می برد».
نخستین خاطرهٔ من از کنسرت گروه موسیقی Beautiful South آکادمی بریکستون لندن بود. «آن جا یک مرد قوی هیکل بود که عاشق این موسیقی بود و با مادرم و دوستش دوست شده بود و مرا سر شانه هایش می نشاند تا بتوانم تمام اجرای موسیقی را ببینم وگرنه من آنقدر کوچولو بودم که زیر دست و پا هیچی نمی دیدم».
همیشه در خانهٔ ما پیانو یا گیتار بود و مادرم، پنی همیشه دستی به ساز داشت. هرروز وقتی از مدرسه به خانه می آمدم روی صندلی پیانو می نشستم و چیزهایی تمرین می کردم، البته اسمش را آکورد و نواختن نمی توانستم بگذارم چون چیزی نبودند جزء نت ها و نوا های پراکنده ای که آهنگ خوشایندی داشت. تا اینکه شروع به نوشتن ترانه کردم و فکر کنم ۱۳ ساله بودم که ترانه هایم را در دفترچه ای جمع می کردم".
۳. ادل تک آهنگ موفق خود را از یک تظاهرات ضدَّ جنگ الهام گرفت
ادل می گوید: «آخرهای شب با گیتارم در آشپزخانه می نشستم. نمی توانستم خوب گیتار بزنم. بلد نبودم آکورد ها را بنوازم، انگشت هایم درد می گرفت برای همین همیشه فقط تک انگشتی و با نت باس می نواختم».
«آن زمان با دوستم اولیویا و مادرم زندگی می کردم، در آپارتمانی در وست نوروود و قرار بود برای تظاهرات علیه جنگ عراق جلوی پارلمان برویم.»
«پلاکارد های خودمان را درست کرده بودیم و از این کار احساس قدرت می کردم، من و اولیویا آن زمان ۱۵ یا ۱۶ ساله بودیم و در آن سن و سال مجذوب این کارها می شدم و با تمام وجودم درگیر ماجرا شده بودم. آن شب وقتی از تظاهرات برگشتیم، تا به خانه رسیدم آن آهنگ را نوشتم. همین... این ترانه بسیار عمیق بود و من از این که همراه با میلیون ها نفر دیگر در آن راهپیمایی شرکت کردم احساس سربلندی می کردم. این نخستین آهنگ کاملی بود که نوشتم و به سامان رساندم و می دانستم که خوب از کار درآمده است.»
آهنگی که ادل به آن اشاره می کند Hometown Glory (درخشش زادگاه) اولین آهنگی است که ادل در سال ۲۰۰۷ منتشر کرده است.
۴. پیوند دوباره با پدرش لحظهٔ خاصی برای ادل بود
والدین ادل، مادرش پنی و پدرش مارک زمانی که او فقط ۳ سال داشت از هم جدا شدند و مادرش او را بزرگ کرد. در زمان کودکی رابطهٔ خوبی با پدرش نداشت:« من بی تردید آرزومند دیدار او بودم چون او هیچ ارتباطی با من نداشت. راستش من از توجه و مهر او محروم بودم. می گفت پیش من می آید و نمی آمد و اگر هم می آمد در نهایت نیم ساعت می رفتیم دور می زدیم و دوباره مرا به خانه می آورد».
ادل می گوید: «او بیمار بود، معتاد به الکل بود. این اعتیاد در او چنان شدید بود که انبوهی از شرارت ها را در او بر می انگیخت. ولی هنگامی که بچه بودم از این حرف ها سر در نمی آوردم».
ادل زمانی که ۱۲ ساله بود تصمیم گرفت دیگر پدرش را نبیند.
« من به مناسبت روز پدر به پنارت (شهر محل زندگی پدرم) رفتم تا او را غافلگیر کنم، مادربزرگم گفت که بیا و او را ببین اما پدرم نیامد و من تصمیم گرفتم دیگر او را نبینم.»
«وقتی ۱۵ ساله بودم در مراسم فوت مادر بزرگم خیلی کوتاه پدرم را دوباره دیدم. او از من عذر خواهی کرد اما من نوجوان ۱۵ ساله بودم و هیچ علاقه ای به شنیدن آن نداشتم.»
«چند سال قبل وقتی فهمیدم بیمار است نزد او رفتم. تا خبردار شدم سوار ماشین شدم و یکراست به آنجا رفتم. لحظهٔ دشواری بود اما تردید ندارم که یکی از ارزشمند ترین لحظه های زندگی من بوده است که با خوش قلبی به دیدار او رفتم.»
«وقتی فهمیدم چقدر بیمار است با او آشتی کردم و رابطه مان ادامه پیدا کرد، رابطه ای جالب ولی غم انگیز... او آدم بامزه و شوخ طبعی بود و زمانی که بچه بودم چنین تصوری از او نداشتم اما تجربهٔ خوشایندی بود. ما با هم گپ می زدیم و شوخی می کردیم و می خندیدیم، با هم گریه می کردیم و این دوران خوبی برای هردوی ما بود.» مارک در سال ۲۰۲۱ فوت کرد.
۵. ادل عاشق دوران تحصیل خود در مدرسهٔ بریت است
برای شرکت در آزمون هنر مدرسه هنرهای نمایشی و فناوری بریت او آهنگ فری از استیوی واندر و تامبل داون بلوز را با کلارینت اجرا کرد. او در حالیکه از ته دل می خندد می گوید: «در آزمون ورودی عالی بودم... کارم حرف نداشت!».
ادل می گوید: «دوران تحصیل از بهترین ایام عمرم بود. نظام آموزشی آن جا کلاس به کلاس نبود. وسط راهرو بچه ها مانند بالرین ها روی نوک پنجه می چرخیدند و بلند بلند زیر آواز می زدند! و البته این تنها مدرسهٔ هنر رایگان و بدون شهریه در تمام بریتانیا بود یا حداقل آن زمان اینطور بود».
او با خنده ادامه می دهد: «آش در هم جوشی از انواع و اقسام نوجوانان بود. تصورش را بکنید گروهی دنبال موسیقی نئو سول (ترکیب سول و آراندبی معاصر) بودند و گروه دیگری دنبال راک و گروهی هم بودند که ترانه های ناب پاپ می سرودند. من هم در این میان گیتارم را می زدم و آهنگ های پر احساسم را می خواندم. این دوران برای من مانند بهشت بود».
۶. ادل وقتی برای اولین بار شرکت ضبط موسیقی سراغش آمد، هیچ باورش نمی شد
یکی از دوستان ادل اجرای آخر سال او را در اینترنت گذاشت که باعث شد مورد توجه شرکت ها و آژانس های ضبط و پخش موسیقی قرار بگیرد.
او برای دیدار با نمایندهٔ شرکت موسیقی آنقدر اضطراب داشت که از دوست گیتاریست خود، بن که هنوز هم گیتاریست اوست خواست تا او را همراهی کند: «به او گفتم تو با من می آیی. من می ترسم. از کجا معلوم آدم عوضی نباشد؟ و با هم سوار مترو شدیم و رفتیم».
آنها با هم به شرکت ضبط موسیقی اکس ال رسیدند. ادل اینطور تعریف می کند: «من وارد شدم ... خارق العاده بود... پرادیجی، ام. آی. ای، دیزی راسکال، وایت استرایپس. من از تعجب دهانم باز مانده بود ... نیک را ملاقات کردم و او گفت" مشکلی نیست رفیق!" و ما با هم ادامه دادیم».
«او از من پرسید مدیر برنامه هایت چه کسی است؟ و من گفتم "پت ات د گپ" چون آن زمان در گپ در خیابان کن کار می کردم و این نام را از خودم در آوردم و او طوری نگاهم کرد که انگار هرگز چنین نامی نشنیده است و چند تا سؤال کرد و از من اطلاعات بیشتری خواست اما وقتی او گفتما می خواهیم با تو قرارداد ببندیم هیچ باورم نمی شد!»
۷. ادل عاشق نقش مادری خود است و دوست دارد بچه های بیشتری داشته باشد
آنجلو پسر ادل اکنون ۱۰ سال دارد و ادل می گوید عاشق مادر بودن است و با ترانه های خود با فرزندش سخن می گوید. همسر سابقش سیمون در نزدیکی او زندگی می کند و هر دو با هم پسرشان را بزرگ می کنند.
صحبت از جدایی که می شود ادل می گوید: «ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم، با هم دوستان خوبی بودیم و هیچ دلم راضی نمی شد که فرزندم ماجرای طلاق نابسامانی را تجربه کند. هیچ اختلافی بین ما وجود ندارد و نداشته است. شاید آسان تر این بود که نمی گذاشتیم چنین اتفاقی بیفتد. آنها موهبت زندگی من هستند و باور کنید سیمون (همسر سابقم) بهترین آدم است. رابطهٔ ما بر مبنای لطف و مهر بود و نتیجهٔ آن هم از این فیض بهره مند است».
«من دلم می خواهد چند فرزند دیگر داشته باشم. اگر بشود عالی است، اگر هم نشود آنجلو را دارم.»
۸. ادل قهرمان خوابیدن است
کالای لوکسی که ادل همه جا با خودش می برد تشک مخصوصی است که خودش باد می شود چون او عاشق خوابیدن است. «چندي پیش دوست پسرم به من گفت که به خوابیدن خيلي اهمیت می دهم و البته منظورش این بود که من مانند مایک تایسون قهرمان بلامنازع عرصهٔ خوابیدن هستم.»
ادل می گوید: «عاشق زمانی هستم که در خوابم. مدت ها دچار بي خوابي بودم و حالا احساس می کنم هر چه بخوابم کم خوابی های گذشته را جبران می کنم. من می توانم دوازده ساعت یکسره بخوابم».
- 12
- 1