شباهت صدا و تحریرهایش به بانو قمرالملوک وزیری، بانوی آواز و اخلاق ایرانی، باعث شده بود بزرگان موسیقی آن زمان این فرصت را به او بدهند تا خودی نشان دهد. بانو هنگامه اخوان، خواننده موسیقی اصیل ایرانی، متولد ١٣٣٤ است که از سال ١٣٥٤ فعالیت هنری خود را به صورت رسمی با گروه شیدا و به سرپرستی زندهیاد محمدرضا لطفی آغاز کرده. او از فرصتی که معلمانش در اختیارش قرار دادند بهخوبی استفاده کرد و پس از گذشت سالیان، هنگامه اخوان خودش به کسوت یکی از استادان موسیقی سنتی ایرانی درآمد. برگزاری کلاس و کارگاه آواز، عضویت در شورای موسیقی وزارت ارشاد، اجرای کنسرت، سرپرستی گروه بهار و... کمتر فرصتی را برایش باقی میگذارد تا بتوان با او به گفتوگو نشست، اما او زمانی را برای این گفتوگو که بعد از مدتها انجام شده، باز میکند.
شما در خانوادهاي علاقهمند به موسيقي به دنيا آمدهايد و درواقع ميتوان گفت اولين استاد شما هم پدرتان بودهاند. دوست داريد درباره آن روزها صحبت کنيد؟
صدا در بين افراد خانواده ما موروثي است، همه صداهاي بسيار خوبي دارند و اين صداي پرطنين را بيشتر از مادر به ارث بردهام، او نيز صداي بسيار قوي، گرم و جذاب داشت، اما در بين آنها فقط من به خوانندگي روي آوردم. زمزمههاي پدر در نوجواني مرا به اين کار ترغيب کرد. در مدرسه من و يکي از برادرانم خواننده ترانهها در جشنهاي آن زمان در مدرسه بوديم و اين علاقه ادامه داشت تا زمانيکه دوره ابتدايي به پايان رسيد و روزي براي ديدن خواهر بزرگترم که در تهران زندگي ميکردند آمدم. بههرحال من در شمال و در تولم شهر زندگي ميکردم و در آنجا امکانات شهري بزرگ مانند تهران را نداشت و از آنجايي که عشق به موسيقي تمام وجودم را پر کرده بود و در تهران ميتوانستم آموزش آواز را شروع کنم، ديگر به آنجا بازنگشتم و در تهران همزمان با تحصيل به يادگيري پرداختم و بعد از مدتي، پس از تحقيق و بررسي متوجه شدم بايد براي آزمون صدا به شوراي راديو مراجعه کنم. آن زمان هفتهاي دوبار اداره راديو که در ميدان ارک بود، برای علاقهمندان آزمون برگزار ميکرد. خاطرم هست که من آوازي از بانو روحانگيز را که سالها قبل شنيده بودم با شعري از هلاليجغتايي (دل خون شد از اميد و نشد يار، يار من...) و تصنيف «رفتم»، از ساختههاي استاد تجويدي را در يک نوار ضبط کردم و به شوراي راديو که آن زمان پنج عضو داشت، (آقايان علي تجويدي، مرتضي حنانه، حبيبالله بديعي، جواد معروفي و خالقي، فرستادم. برخي نوار را تأييد کرده بودند و برخي اظهار كردند که آنچه را روي نوار خواندهام، بايد حضوري اجرا کنم. بعد از اين اقدام اعضاي شورا نظر دادند که من بايد دستگاهها و رديفهاي موسيقي ايراني را بشناسم. به همين دليل و به خاطر عدم شناخت رديفها در اين آزمون موفق نشدم. سپس تصميم گرفتم به صورت فشرده در کلاسهاي متفرقه به يادگيري آواز بپردازم، چون من عاشق موسيقي بودم و نميتوانستم به همين راحتي از آن نااميد شوم. پس از گذراندن اين دوره مجددا برای آزمون به شورا رفتم و اينبار با نظر موافق استادان در شورا مواجه شدم. هرگز تشويق و حمايتهاي بيدريغ زندهياد استاد تجويدي را در اين مرحله فراموش نخواهم کرد. پس از آن شوراي راديو تصميم گرفتند از استاد اديب خوانساري برای آموزش به هنرجويان؛ مانند من دعوت به عمل آورند که اين مهم انجام پذيرفت و ما هفتهاي دو روز در اداره راديو کلاس داشتيم که پس از مدتي آقاي ابراهيم سرخوش هم به کلاس پيوستند و استاد را با ساز همراهي ميکردند. من حدود ١٠ سال به شاگردي این استاد بزرگوار مشغول بودم. البته اين مدت بخشي از آن در راديو بود و پس از تعطيلشدن درس ايشان در راديو در منزل استاد کسب فيض ميکردم.
رديفهاي آوازي را نزد كداميك از استادان آن روزگار آموختيد؟
ميتوانم بگويم من تنها يادگار استاد اديب خوانساري هستم و شاگرد ايشان، اما طرز تدريس استاد به حالت رديف کامل نبود، بلکه از هر دستگاه يا آواز چند گوشه آموزش ميدادند؛ بهطورمثال با پيانو همايون را شروع میكردند و ميگفتند اين گوشه بيداد است و شروع به خواندن ميکردند و سپس من آن را ميخواندم و در جلسه بعد گوشه ديگري را در دستگاه ديگر آموزش ميدادند. به همين سبب من بعد از فوت ايشان، یک دوره کامل رديفها و آوازهاي موسيقي سنتي را با نوارهاي استادان قديمي از جمله عبدالله خان دوامي، امير قاسمي، طاهرزاده، اقبالالسلطان، ظلي و بانو قمرالملوک وزيري کار کردم و تاکنون نيز بارها اين آوازها را گوش ميکنم و برايم تازگي دارند. در اصل با آنها زندگي ميکنم.
دليل اينكه تصنيفها و آوازهاي بسياري از قمرالملوك وزيري بازخواني كردهايد، چيست؟
من عاشق صداي قمر و آوازهاي او هستم، مخصوصا روح بلند اين بانوي فرهيخته. داستان زندگي قمر را شايد خيليها گفته و نوشته باشند و نيازي به تکرار نباشد، ولي از قمر هرچه بگويند و بنويسند باز هم کم است؛ از بزرگواري و بزرگمنشي او، از اخلاق و فروتني و روح بلندش و يگانه بانويي که توانست براي اولينبار روي صحنه برود و نقاب از چهره بگشايد و اين آزادگي امروز ما از شجاعت و سخاوت ماهبانوي موسيقي ملي ماست.
صداي قمر را براي اولينبار از راديو شنيدم و شيفته او شدم و هرروز بيقرارتر براي شنيدن صدايش و آشنايي با زندگي او بودم، به همين دليل وامدار قمر هستم و آنچه که او با صداي دلنشينش خوانده ميخوانم، منعي هم در اين کار نميبينم.
فكر نميكنيد بازخواني اين آثار و اينكه شما را قمرالملوك زمان بنامند، روي كار شما تأثير ميگذارد؛ به عبارت ديگر خودتان را زير سايه قمرالملوك حس نميكنيد؟
خير هرگز چنين نيست، اولا بنده چنين ادعايي ندارم، بانو قمر دردانه آواز ايران بوده و هست، بنابراین هر خوانندهاي مخاطبان خاص خود را دارد. اگر در کارهايم بازخواني تصنيفهاي قمر را انجام ميدهم به معناي کپيبرداري نيست، من با صداي خودم اجرا ميکنم و درحالحاضر هم آوازهاي تمام کارهايم بازخواني نيست، بلکه کار و صداي خودم را به گوش مخاطبان ميرسانم، اينکه شما ميگوييد، کپيخواني است و بنده چنين کاري را انجام نميدهم. شما شنيدهايد که درحالحاضر آقايان هم تصنيفهاي بانو قمر را بازخواني کردهاند، مخاطبان بنده به من لطف دارند و هميشه سپاسگزار محبتهاي آنها هستم.
١٨ سال بيشتر نداشتيد كه تصنيف مرغ سحر شما در برنامه گلهاي تازه پخش شد. استادان آن روزگار چه چيزي در شما ديده بودند كه اين فرصت را به شما دادند؟
اشتباه نکنيد؛ اولين کار من تصنيف دشتي موسم گل بوده نه مرغ سحر، من فعاليت هنري خود را بهطور رسمي از سال ١٣٥٤ با گروه شيدا به سرپرستي زندهياد محمدرضا لطفي شروع کردم، تصنيف مرغ سحر را بعد از کارهاي ديگر اجرا کردم. شايد شباهت صدا و تحريرهاي من که نزديک به بانو قمر بوده باعث شده که بزرگواران آن زمان اين فرصت را به من بدهند. البته ناگفته نماند که در آن دوران در بين خوانندگان، خانم آوازخوان نداشتيم و همه ترانه يا تصنيف ميخواندند، به طور مثال در برنامه گلهاي آن زمان آوازها را آقايان ميخواندند و تصنيفها به وسيله بانوان اجرا ميشد. فکر ميکنم به همين دليل استادان مرا ياري کردند تا آواز ايراني در موسيقي سنتي و فاخر با صداي بانوان نيز دوباره زنده شود.
از شما نقل شده است كه گفتهايد خانمها بايد نزد استادان خانم هنر آواز را بياموزند. ولي خود شما استاد آقا داشتهايد و مراتب را هم طي كردهايد. لطفا درباره اين موضوع توضيح بفرماييد.
زماني که من شروع به يادگيري کردم، استاد آواز نبود همانطور که گفتم من پس از امتحان در شوراي راديو با همت مسئولان وقت و دعوت از زندهياد استاد اديب خوانساري که خود نيز از استادان فن زمان خود، مانند حبيب شاطرحاجي و سيدرحيم و نايب اسداله به فراگيري آواز پرداخته بودند و بازمانده بحق مکتب اصيل موسيقي اصفهان به شمار ميرفتند و در آن زمان فرد ديگري با شرايط و استادي ايشان نبود، در راديو شروع به فراگيري آواز كردم. ولي شرايط حاضر با آن موقع فرق ميکند، هنرآموزان بسياري هستند، و بنابراين بايد خانمها هنر آواز را نزد هنرآموز خانم فرا بگيرند، چون جنس صداي آقايان با خانمها متفاوت است و اين موضوع روي صداي خانمها تأثير ميگذارد و ديدهام خانمهايي را که پس از مدتي نزد هنرآموز آقا رفتهاند و سپس نزد من ميآيند؛ اين موضوع بسيار مشهود است و بنده بايد مدتي با آنها کار کنم که صدايشان را به صداي اصلي خودشان برگردانم.
چرا بانوان آوازخوان و موسيقيدان عملا به صورت جزيرهاي عمل ميكنند و همكاري و همدلي مطلوبي با يكديگر براي اعتلاي موسيقي بانوان ندارند؟
من فکر نميکنم اين جمله جزيرهايعملکردن بانوان سخن مناسبي باشد. نوازندههاي من يعني گروه بهار همه خانم هستند و بسيار هم همدل و در کنار يکديگر تمرين ميکنند و مشکلي هم با يکديگر ندارند، شايد اختلاف سليقهاي داشته باشند اما سعي ميکنند با هم برطرف کنند و براي اجرا به نتيجه مطلوب برسند. درباره گروههاي ديگر هم همين طور است. وقتي جهت اجراي صحنهاي، سيدي به شوراي موسيقي ارشاد ميآورند، حتما به يک نتيجه همگاني رسيدهاند که ميخواهند روي صحنه بروند. اگر همدل نبودند که اقدام به اجراي گروهي نميکردند. اين حرف و حديثها مربوط به رسانههاست. بانوان با تمام توان براي اعتلاي موسيقي مربوط به خودشان در جامعه تلاش ميکنند. با همه بايدها و نبايدها و موانع بسيار زياد سر راه باز هم با تمام وجود و عشق بدون حمايتهاي مالي از طرف نهادها يا شرکتها يا دولتمردان، روي صحنه ميروند و اجراهاي خوبي هم دارند.
شما سالهاست در عرصه موسيقي فعاليت ميكنيد و سالهاست در وزارت ارشاد به عنوان كارشناس موسيقي مشغول به كار هستيد. شما به نوبه خود چه گامهايي براي رشد موسيقي بانوان برداشتهايد؟
در ارشاد و شوراي موسيقي من تنها نيستم و به عنوان يکي از اعضا در جلسهها حضور دارم، نظرات کلي است اما در پارهاي مواقع هم هست که نسبت به کارهاي ارائهشده براي کارشناسي نظر خاصي داشته باشم، مخصوصا درخصوص اجراي بانوان از اعضاي ديگر ميخواهم که کار را براي اصلاح مجدد بفرستند يا با توجه به ايرادهاي موسيقايي يا خارجبودن صداي خواننده باز هم مورد تأييد قرار ميدهيم و کار را کلا حذف نميکنيم. تاکنون سعي کردهام به وسيله نامه از مسئولان ذيربط درخواستهاي مکرر براي ساخت سالن مخصوص بانوان توسط شوراي شهر، يا اجازه داشتن کنسرت در شهرستانها يا پايينآوردن هزينه اجاره سالن که بسيار مهم و ضروري است و ديگر مواردي که باعث رشد و پويايي بانوان در عرصه موسيقي ميشود، داشته باشم. اما چه کنيم که دستمان بسته است.
چرا موسيقيدانان طراز اول در بين آقايان، كمتر با خوانندههاي زن همكاري ميكنند؟ آيا صرفا پاي هزينهها و مسائل مالي در ميان است؟
البته تا آنجا که بنده اطلاع دارم، برخي از آقايان همکاري خوبي با بيشتر خانمهايي که درحالحاضر فعاليت موسيقايي انجام ميدهند، دارند. البته اين نوع کارها هزينههاي سنگيني بر دوش خانمها ميگذارد، اما هستند کساني که با وجود هزينههاي بسيار سعي ميکنند صدايشان را از طريق کنسرتها يا در شبکههاي مجازي به گوش مخاطبان خود برسانند. صدالبته بازخواني ترانههاي گذشتگان حال و هواي ديگري براي شنوندگان دارد و بسيار هم خاطرهانگيز است و خانمها ترجيح ميدهند بيشتر از بازخواني استفاده کنند، چون دوستداران بيشتري دارند و هزينه کمتري را تقبل ميکنند.
خوشبختانه كنسرتهاي شما تا امروز لغو نشدهاند.
بله. تاکنون کنسرتهاي بنده چه در تهران و چه در شهرستانها لغو نشده البته متأسفانه درحالحاضر بانوان اجازه کنسرت در شهرستانها را ندارند که از مسئولان ذيربط ميخواهم اين مشکل را برطرف کنند.
ميدانم که در كشورهاي ديگر هم كنسرت برگزار كردهايد.
بله، در سالهاي ١٣٨١، ١٣٨٢ و ١٣٨٣، کنسرتهايي در استراليا (ملبورن و سيدني) و سوئد (فستيوال موسيقي در استهکلم و ليتوبري) ايتاليا و فرانسه داشتهام. بسيار هم مورد توجه قرار گرفته است.
با گروه شيدا به سرپرستي محمدرضا لطفي و گروه عارف به سرپرستي مرحوم پرويز مشكاتيان هم كار كردهايد. كار با كداميك از اين استادان براي شما مطلوبتر و دلچسبتر بوده است؟
البته، من با گروه سماعي هم کار کردهام که هر سه گروه بسيار هنرمندان فرهيخته و باتجربهاي بودند و اجراهاي ماندگاري با آنها داشتهام و جزءِ شناسنامه کاري من به حساب ميآيد، اما گروه شيدا به سرپرستي زندهياد محمدرضا لطفي برايم مطلوبتر و دلنشينتر بود. نظم و مديريت ايشان در کار و حساسيت او برای ماندگاري آثار موسيقي اصيل ايراني برايم ارزشمند و محترم است و هنرش که همه به آن واقف هستند. بسيار گوشنواز تار مينواخت، با حس و از درون که آدم را بياختيار به سوي نواي تار خود ميکشاند و من سعي ميکردم با آن نوا آواز سر دهم، اين همدلي باعث شد آثار ماندگار به جاي بماند. لطفي از آن نوازندگاني است که هرگز تکرار نخواهد شد.
شما اجازه اقامت دائم كشور آلمان را داريد و گويا مدتي هم آنجا اقامت داشتيد. چرا در آلمان ماندگار نشديد؟
من کشورم را دوست دارم، با همه ناملايمتها و بيمهريها، که در کار اجرا دارم، باز هم تحمل آن برايم لذتبخش است. موسيقي ما هنر بيان احساسات دروني است و ارزش هنري والايي دارد. من در کشور آلمان که با موسيقي من بيگانه هستند، چه کار ميتوانستم انجام بدهم؟ در ثاني، من به خانواده وابسته هستم و دوري از آنها برايم ناراحتکننده بود. دوري از آنها برايم تحملناپذیر بود و همه اينها من را بر آن داشت که به کشورم بازگردم و در کنار هموطنانم زندگي کنم و از روح و احساس عميق آنها استفاده کنم.
خانم اخوان، شما به موسيقي غربي هم گوش ميدهيد؟
خير، برايم جذاب نيست، شايد خيليها دوست داشته باشند، اما شنيدن آنها هيچ حسي را برايم به وجود نميآورد. در کل، هيچگونه آشنايي هم با اين نوع موسيقي ندارم. بعضي از موسيقيها در يک سبک و شيوه خاصي اجرا ميشود و مربوط به يک فرهنگ خاص است. بايد اين موسيقي را شناخت، سليقه من موسيقي سنتي ايراني است، موسيقي ايراني با شعر سروکار دارد و کلام را ميتوانيم پيگيري و مفاهيم آن را درک کنيم.
شما در سالهاي اخير، نظراتی جنجالي هم داشتهايد، مثلا جايي درباره برخي موسيقيهاي پاپ گفته بوديد موسيقي بيكيفيت يكبارمصرف. در اينباره توضيح ميدهيد؟
بله باز هم تکرار ميکنم موسيقيای که درحالحاضر بهعنوان پاپ ارائه ميشود، هيچگونه ارزش هنري و ماندگاري ندارد، شعر بيمحتوا، آهنگ ناموزون و آهنگي که با نرمافزار به گوش برسد، هيچ ارزش هنري ندارد، شعرهايي که معناي آن بيمحتوا باشد چه ارزش و احساس هنري به انسان میدهد. خوانندهها رنگ و قدرت صداي خوبي ندارند، وقتي اجراي زنده دارند، صدايشان بيشتر جيغ است تا خواندن و بايد بگويم همه شبيه هم ميخوانند؛ به جز دو، سه نفر که صداهاي مناسبي دارند، بقيه از نظر بنده نخوانند بهتر است.
هرچند فعلا آنها روي بورس هستند. بدتر از آن اينکه صداوسيما به اين مسئله دامن ميزند و موسيقي بيمحتوا پخش ميکند و گوش جوانان ما را به اين نوع موسيقي بد عادت ميدهد. البته، من با موسيقي پاپ که قبل از انقلاب پخش ميشد، موافق بودم. شما يک نفر را در آن زمان پيدا نميکنيد که صدايش شبيه دیگری باشد، متفاوت و زيبا ميخواندند. البته، ترانهسراهاي خوبي هم داشتیم و صدالبته آهنگسازهاي خوبي هم که به اين مسئله کمک ميکردند. درحالحاضر، ديدم يک نفر هم ميخواند، هم شعر ميگويد و هم آهنگ ميسازد و هم مينوازد و در هيچکدام تبحر ندارد. وقتي اين وضع باشد، معلوم است که موسيقي پاپ در سردرگمي به سر ميبرد و در خاطرهها نميماند. به عقيده من، حتي اگر کسي موسيقي از نوع پاپ و جاز و... را هم ميخواهد انتخاب کند، حداقل بايد رديف را که يک نوع تکنيک است، فرا بگيرد. همانگونه که گذشتگان رديف را به شکل تجربي بلد بودند و خيلي هم خوب ميخواندند.
سرپرستي گروه «بهار» با شماست. اين گروه چه ويژگيهايي دارد و آيا با اين گروه كنسرت هم برگزار كردهايد؟
بله، من گروه بهار را در سال ١٣٧٠ تأسيس کرده و به اجراي کنسرت ويژه بانوان پرداختم. نوازندههاي گروه در اوايل تأسيس ثابت نبودند و به دلايلي برخي از آنها را تغيير ميدادم، اما چند سال است که از نوازندههاي ثابت استفاده ميکنم و بسيار هم بانوان هنرمند و بااخلاق و جديای در کار هستند. تاکنون، با گروه بهار در سالهاي ١٣٧٠، ٧٢، ٧٤، ٧٧، ٧٨، ٨٨، ٨٩، ٩٢، ٩٣ و ٩٤ در تهران و شهرستانها کنسرت اجرا کردهام.
يکي از اصليترين فعاليتهاي شما در حوزه موسیقی، تدريس است. درباره رديف يا شيوهاي كه تدريس ميفرماييد براي ما ميگوييد؟
مکتب يا سبک اصفهان مدنظر من است، اما براي تنوع در شيوه آواز در بعضي از دستگاهها و آوازها، از تحريرهاي بانو قمر، ظلي، طاهرزاده و قدما استفاده کردهام. براي من تنوع در تحريرها و يکنواختنبودن آواز بسيار مهم است. چون غير از اين باشد، آواز بسيار خستهکننده خواهد بود. در گذشته، با هنرجويان به صورت حضوري و سينهبهسينه کار ميکردم، يعني گوشههاي آوازي را جمله به جمله ميخواندم و هنرجو آن را تکرار ميکرد و جلسه بعد آن را تکميلشده ارائه ميداد. اما چون موسيقي مخصوصا آواز گوش قوي، حوصله و وقت زياد براي يادگيري ميخواهد، به درخواست هنرجويان درسها را روي نوار ضبط کردم و هر جلسه يک گوشه به آنها آموزش ميدهم. البته به آنها گفتهام که يک تصنيف هم به دلخواه خود آماده کنند و بخوانند تا گوششان بيشتر با موسيقي آشنا شود. موسيقي از ساز و آواز تشکيل ميشود، بايد به آن به طور عميق فکر کرد، رياضت کشيد و مدام در حال تمرين و تحقيق بود تا بتوان به نتيجه مطلوب رسيد.
از ميان شاگردان شما افرادي هم بودهاند که در عرصه موسيقي خوش درخشيده باشند يا خير؟
از زماني که شروع به تدريس کردم شاگردان زيادي براي يادگيري آواز آمدند، برخي تا انتها ماندند و بعضيها نيمه راه، بهدليل مشکلبودن آن رفتند. داشتن صداي خوش از موهبتهاي الهي است. برخي از آنها صداهاي بسيار خوش داشتند و با دقت گوشهها را فرا ميگرفتند. تعدادي از آنها درحالحاضر اجراهاي صحنهاي داشتهاند و برخي ديگر نيز به تدريس مشغول هستند. از نظر من هنرمند براي اينکه بتواند اثري ماندگار از خود بر جاي بگذارد، بايد نخست دستگاههاي موسيقي و گوشههاي رديف آواز را که چارچوب اصلي کار است، بشناسد و با آن آشنايي کامل پيدا کند، وگرنه مايه کافي براي کار در موسيقي و خلاقيت در کار نخواهد داشت.
- 16
- 4