پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۲:۲۱ - ۲۴ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۶۲۳۶
موسیقی

گفت‌وگو با فردین خلعتبری، آهنگ‌ساز؛

هر روز من با فردايم متفاوت است

فردین خلعتبری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

جدیدترین آلبوم «همایون شجریان» با آهنگ‌سازی فردین خلعتبری، واکنش‌هایی بسیار دوقطبی را رقم زده است. عده‌ای به‌شدت از آن لذت برده‌اند و آن را یکی از قوی‌ترین آلبوم‌های اجراشده در سال‌های اخیر به وسیله همایون می‌دانند و عده‌ای آن را ضعیف‌ترین اثر. آنچه پرواضح است، تفاوت آشکار «امشب کنار غزل‌های من بخواب» با دیگر آثار منتشر‌شده از این خواننده به‌ویژه در سال‌های اخیر است.

 

از آن طرف در مقایسه با دیگر فعالیت‌های خلعتبری با خوانندگانی مانند علیرضا قربانی که شهره به همکاری با این آهنگ‌ساز و مرحوم افشین یداللهی در مقام شاعر و ترانه‌سرا بود، این اثر آلبومی است متفاوت. سبک آهنگ‌سازی و تنظیم آثار با آثار قبلی خلعتبری تفاوتی فاحش دارد و به استایل آهنگ‌سازی‌های سینمایی او نزدیک‌تر است و فضایی مینی‌مال را در آن تجربه کرده. همچنین است درباره اشعار که به نظر می‌آید پخته‌ترین آثار زنده‌یاد یداللهی هستند.

 

از سویی دیگر حس‌برانگیزی قطعات و زمان طولانی و چند‌ساله‌ای که برای ساخت و ضبط آنها در چهار پاییز و زمستان صرف شده، از دیگر ویژگی‌هایی است که شاید دانستن‌شان به درک بیشتر آنها در زمان شنیدن کمک کند. با فردین خلعتبری، آهنگ‌سازی که پیوسته از پیوند میان فلسفه و موسیقی صحبت می‌کند، درباره شکل‌گیری این اثر که پرفروش‌ترین آلبوم این روزهای بازار موسیقی ایران است، به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

 

شنیده‌ام «امشب کنار غزل‌های من بخواب»، از ابتدا با هدف اجرای همایون آغاز شد، درست است؟

در ابتدا افشین به من پیشنهاد همکاری با همایون را داد. ماجرا مربوط به هفت، هشت سال قبل یعنی سال ٨٨ است. به افشین گفتم دوست دارم کاری کنم که اجتماعی و عاشقانه باشد. در این سال‌ها شنونده ما عادت کرده مفاهیمی مثل عشق را به آسمان پیوندخورده ببیند. من و افشین با هم در کارهایی مثل «مدار صفر درجه» یا «شب دهم» این را تجربه کرده بودیم. ایشان پذیرفت و مجموعه‌ای را شروع کرد که به دلیل صحبت‌های ابتدایی‌مان به هم پیوسته بود، انگار یک منظومه‌ای را پی می‌گیریم.

 

اشعار هم همان زمان سروده شده بودند؟

نه، بعضی‌ها را همان زمان می‌گفت. افشین یداللهی مایه‌ای در درونش داشت و همیشه به او می‌گفتم، نه اینکه بخواهم سطحی را برای ترانه‌سرا یا شاعربودن قائل شوم و اینها را من‌باب افضل‌بودن چیزی بر دیگری تفکیک کنم، این را من‌باب سابقه‌ای که در شعر داریم و در مقایسه با ترانه و تصنیف خیلی طولانی‌تر است می‌گویم. شعرای معاصر بسیاری هستند که تصنیف ساخته‌اند و شاید مهم‌ترینش احمد شاملو است که دو تصنیف را در شبانه‌ها کار کرده بود. اتفاقا معتقدم از آمدن شعرا به خانه ترانه باید استقبال کرد.

 

درعین‌حال ترانه‌سراهایی هستند که فی‌نفسه شاعر هستند اما بنا بر دلایلی به سمت ترانه و ترانه‌سرایی سوق پیدا می‌کنند. مثل اینکه ترانه و تصنیف بهتر دیده می‌شوند و مردمی‌تر می‌شوند و از بد کتاب نخواندن مردم، موقعیتی را ایجاد می‌کنند. هرچند معتقدم وقتی شعر به دست اجتماع می‌رسد و با گویش مردم تکرار می‌شود و به امثال ضرب‌المثل‌ها می‌رسد، مقدمه ورود به ادبیات آهنگین است.

 

اتفاقا برای خود من هم کیفیت بالای اشعار یداللهی در این آلبوم جالب بود.

در تمام ابیاتی که گفته اگر بخواهم مثالی از نبوغ شاعرانه افشین بگویم همین کفایت می‌کند. چون فاصله‌ای که من به او گفتم مثل حرف‌زدن و او گفت «نه غیرممکن است کسی را خدای تو بر داغ قلب من بگذارد به جای تو» بعد می‌گفت «با تو غزل به‌سادگی حرف می‌شود». احساس کردم تمام اتفاقات خوب درباره این مجموعه افتاده.

 

برای اظهارنظر درباره اشعار راحت بودید؟ وقتی شما چنین چیزی را به او می‌گفتید ناراحت نمی‌شد؟

نه من از اینکه افشین چیزی را به من بگوید ناراحت می‌شدم و نه او. چون آنچه به هم می‌گفتیم به‌خاطر بهترشدن کار بود. حتی فیلم هم که کار می‌کنم از جایی به بعد به کارگردان می‌گویم از این به بعد کار من است. دوستان صدابردار و نوازنده و خواننده که با من کار می‌کنند، همه این فکر را داریم که کار برای یک مجموعه است. با افشین ٩ تصنیف کار کردیم.

 

اشعار از ابتدا بیش از این بود؟

خیر، اول هفت تصنیف بود. برای شروع «بانوی فصل درختان سارپوش» را کار کردم ببینم عکس‌العمل‌ها چیست. اگر این مجموعه ترانه را در نظر بگیریم خیلی تنها و مردد بودیم برای اینکه این کار به این صورت شروع شود و من نیاز به بازتاب و درک دوباره از جانب دیگری داشتم و همین باعث شد که احساس کردم وارد جایی شده‌ایم که دوست داریم و مخاطبی داریم که شاید ما را دوست نداشته باشد اما مخاطب دیگری هم خواهیم داشت که ممکن است عاشقانه این مجموعه را دوست داشته باشد.

 

چه سالی بود؟

سال ٨٩. قراردادی که بستیم هم با همایون صحبت کردیم که خیلی خوب برخورد کرد که این پروژه انجام شود. قرار بود دو آلبوم شود.

 

هنوز آهنگ‌ها ساخته نشده بود؟

خیر.

 

گویا یک چیزی روی غم سنگین این قطعات تأثیر گذاشته است. چون غم معمولی نیست.

قطعا،  آنچه بعد از جریان ٣٢ از سوی آقای خالقی در ارکستر گل‌ها اتفاق می‌افتد، دقیقا به این دلیل است که خالقی از آن اتفاقات غم‌انگیز تأثیر پذیرفته بوده. به افشین گفتم آنچه به‌جا می‌ماند عشق است که مولود ثابتی است برای همه ارتباطات اجتماعی.

 

عشقی پرسوز و آه هم هست.

بحثمان عشقی است که از دست رفته.

 

به این دلیل این سؤال را پرسیدم که اتفاقی که برای من در شنیدن این کارها افتاد با اینکه همه مردم ایران همکاری شما و آقای یداللهی را کم نشنیده بودند، اما هرگز هنر شاعری ایشان را آن‌قدر که در این آلبوم پذیرفتم و باور کردم، هرگز تا پیش از این نپذیرفته بودم. غیر از عامه مردم که بیشتر با قطعات «شب دهم» یا «مدار صفر درجه» آشنا هستند و خاطره‌سازی کرده‌اند. اما این آلبوم غزل‌های بسیار قوی دارد.

درباره افشین می‌شود کلمه نبوغ را به کار برد. دلم نمی‌خواهد او را تافته جدابافته کنم اما بیشتر از آنچه مطالعه کرده  یا آموزش دیده بود، در ترانه‌هایش بود و در این مجموعه غزل که کار کرد، بارها به او می‌گفتم تو شاعری نه ترانه‌سرا.

 

اما آنچه در نظر داشتم این بود که اگر بخواهیم مخاطب‌شناسی کنیم هر آدمی در هر طبقه اجتماعی در زندگی‌اش لحظات عاشقانه دارد و موضوع عشق موضوع مشترکی است که نمود متفاوت در افراد دارد و آدم‌های مختلف تعابیر مختلفی از این قضیه دارند.

 

هرچه عمیق‌تر باشند تعابیرشان عمیق‌تر است اما این متاعی است که هرکسی با خودش دارد. داستان‌های مختلف را می‌خوانم از روابطی که در جریان مبارزات سیاسی ایرانی و خارجی به وجود می‌آمده و برایم خیلی جذاب است چون کسی که در جریان مبارزه است زلال‌تر است چون خیلی از متعلقاتش را کنار گذاشته. این مجموعه خیلی سخت شروع شد به این دلیل که من سابقه خودم را از این مجموعه حذف می‌کردم یعنی دلم نمی‌خواست کار ارکسترالی که تا آن زمان در ارکستر ملی انجام داده بودم، باشد و به افشین گفتم می‌خواهم کوارتت زهی بنویسم و تعابیر مینی‌مال باشد.

 

اما همان رنگ‌وبو را دارد. همایون در کارهایی که خوانده اکثرا سراغ اشعار کلاسیک رفته  یا اشعار نویی هم که خوانده شاعر زنده‌ای نبوده.

فقط خانم بهبهانی بودند. اتفاقا این هم از مواردی بود که دقت کردم.

 

به نظرم جالب آمد که اشعار کسی را اجرا کرده که شهره به همکاری با خواننده معروف دیگری است.

در مجموعه کارهای همایون که جست‌وجو کردم دیدم یک‌سری شعرای قدیمی کلاسیک است اما شعرهایی هم هست که شاعر هنوز زنده است مثل خانم سیمین بهبهانی و آنها در مجموعه کار خیلی معروف شده. یک لحظه فکر کردم بدون اینکه بررسی ادبی کنیم احساس کردم اگر همایون شعرهایی را بخواند که به‌لحاظ واژگان نو  و به امروز نزدیک‌تر باشد، بهتر است. چون به هر صورت می‌دانستم این کار به دلیل همایون مخاطب کمی نخواهد داشت.

 

یک‌سری هستند که حداقل یک بار این کارها را می‌شنوند و به این نکته توجه می‌کردم با کسی کار می‌کنیم که باید مواظب مخاطبش باشیم درعین‌حال که می‌خواهیم شخصیت خودمان را حفظ کنیم. مورد دیگر اینکه به همان دلیلی که مجموعه «من عاشق چشمت شدم» که کارهای ارکسترال است و با علیرضا قربانی کار کردیم، دلم نمی‌خواست در این مجموعه خواننده جایگزین شود. رابطه من با علیرضا و کارهایی که کرده‌ایم تا به حال ادامه دارد.

 

با همایون هم یک مجموعه دیگر و تک‌ ترک کار کردیم و به نظرم هر کدام از اینها خاصیت‌هایی داشته‌‌اند که وظیفه من بوده و هست که از آن خاصیت‌ها بهره‌گیری کنم. ممکن است  عده‌ای بگویند فلان خواننده با کارهای دیگرش فرق می‌کند. هر روز من با فردایش متفاوت است و به‌خاطر اتفاقات موسیقی من تغییر می‌کند. هرگز فکر نکردم که تمام شده و همین‌طور شکل گرفته‌ام و باید ادامه دهم. «بانوی فصل درختان سارپوش» را که کار کردیم متوجه چیزهایی در مخاطب این کار شدم و سعی کردم تا حدی موارد مثبت را بگیرم و مواردی که احساس می‌کردم ممکن است برای مخاطب سخت باشد را کم کردم. تا جایی که می‌توانستم سختی را مخفی و در بافت کار کردم و بعد از چند ماه که اولین کار انجام شد تصنیف‌های دیگر را یکی‌یکی کار کردم و همایون هم می‌خواند. نقاطی بود که با هم صحبت می‌کردیم و تقریبا در تاریکی حرکت می‌کردیم.

 

آزمون و خطا می‌کردید؟

خیر حتی یک نت هم تغییر نمی‌کرد ولی واقعا نمی‌دانستیم چیست. تا زمانی که این کار منتشر نشد نمی‌دانستم چه بازتاب و بازخوردی می‌توانست داشته باشد.

 

از کار خودتان مطمئن نبودید؟

از کارم مطمئن بودم. از اجتماعی که قرار بود بشنود مطمئن نبودم.

 

از کار همایون هم مطمئن بودید؟

از کار افشین و همایون کاملا مطمئن بودم. آنچه برایم مسجل بود این بود که این اشعار خیلی توجهات را جلب خواهد کرد.

 

همایون هم سریع پیشنهاد را قبول کرد؟

اول وارد قرارداد شدیم و بعد کارها آماده شد. سابقه آشنایی من با همایون به خیلی قبل برمی‌گردد از زمانی که همایون خیلی سن کمتری داشت و همیشه هم وقتی همدیگر را می‌دیدیم می‌گفتیم با هم یک کار مشترک انجام دهیم. اما من خیلی سخت سراغ موسیقی باکلام می‌روم به‌همین‌دلیل در موسیقی فیلم سعی می‌کنم فعال‌تر باشم.

 

کار چه زمانی تمام شد؟

حدود یک سال و نیم طول کشید. قراردادمان اوایل ٨٩  بود و اواخر ٩٠ تصنیف‌ها تمام شد.

 

چرا این‌قدر زمان‌بر شد؟

به خاطر وسواس زیادی که نسبت به شعرها و ملودی‌ها داشتم در ضمن دلم می‌خواست با فاصله کار کنم. خیلی دلم می‌خواست هوا پاییز باشد. بیشتر این موسیقی در پاییز اتفاق افتاده و با توجه به اینکه من و افشین متولد دی هستیم باعث می‌شد که تابستان‌ها این کار را کنار می‌گذاشتم و در پاییز و زمستان اینها را می‌نوشتم. دلم می‌خواست کار با محیط بیرون هم رابطه‌ای داشته باشد. اینها شخصی است.

 

کسی که کار را گوش کند متوجه این میزان حس می‌شود.

به‌هرحال کار طول می‌کشید. در بهار و تابستان کار را قطع می‌کردم و با اولین باد پاییزی دوباره نوشتن شروع می‌شد. گاهی با بعضی از بچه‌ها این کارها را تکه‌تکه ضبط می‌کردیم. اول به صورت کوارتت نبود. یکی از دوستان به نام میثم مروستی و آتنا اشتیاقی جدا‌جدا قطعات را نواختند، یعنی حس کوارتت کمتر بود. اجراها را خیلی دوست داشتم اما حس کوارتت نمی‌داد. اینها را ضبط کردیم و به جایی رسیدیم که یک هارپ و یک سنتور داشتیم. می‌خواستم سنتور پل ارتباطی با موسیقی ایرانی داشته باشد و هرچه دنبال کسی می‌گشتم که بتواند هارپ بنوازد و چیره‌دست باشد و همراهی‌مان کند،  پیدا نکردم. اتودهای دیگری هم کردم.

 

هارپ لازم داشتیم که نداشتیم و من با سمپل میکس موقت می‌کردم، همایون روی سمپل می‌خواند. نوازنده‌های زیادی برای نواختن سنتور آمدند که همه خوب بودند اما گاهی اوقات می‌بینید چیزی همانی است که هست و ربطی به تکنیک آدم‌ها ندارد اصلا متری برای بررسی چنین چیزی ندارد. کار را با همان شکل میکس موقت کردیم که به تهیه‌کننده بدهیم. واقعا هم برادران اسفندیاری در آوای باربد نسبت به تولید این ماجرا صبور بودند چون هزینه کرده بودند و از تاریخی که کار باید تحویل داده می‌شد گذشته بود اما با سعه صدر تحمل می‌کردند و متوجه شده بودند که اتفاق دیگری در مجموعه می‌افتد. آقای علیرضا رضایی که از دوستان باربد است به من گفت این مجموعه (٩ تصنیف) به‌عنوان آلبوم کار خیلی خوبی شده. ایشان گفت این ٩ تصنیف پر از ملودی و متریال ملودیک است و کلام نسبت به این تصنیف‌ها خیلی زیاد است.

 

مثالش این بود مثل خورشتی که گوشتش زیاد است. گفتم من هم دلم می‌خواهد مجموعه باشد چون نسبتی بین این تصنیف‌ها به‌لحاظ منتالی بود و گفتم می‌شود اینها را به هم متصل کرد و من مابین این قطعات به جز یک قطعه، یک‌سری قطعه با کوارتت زهی نوشتم و به افشین گفتم یک‌سری دوبیتی آماده کند که آواز را طراحی کنم. اول نمی‌خواستم آواز باشد اما کار که تمام شد این نیاز را احساس کردم. افشین دوبیتی‌ها را یکی پس از دیگری به درخشانی غزل‌ها تحویل داد که مثلا یکی‌شان چهار بیت است با مطلع «دیگر چه فرقی می‌کند».

 

همه‌چیز خوب پیش می‌رفت در مابین کار هم آلبوم‌های دیگر همایون و سفرهایی که باید می‌رفت و کارهای دیگر من و موسیقی‌هایی که باید کار می‌کردم بود و منتظر پاییز و زمستان بودیم. باز هم آوازها را با کوارتت زهی و ساز هارپ کار می‌کردیم. مدام در این فکر بودیم که کسی از خارج از کشور بیاید و هارپ را بنوازد. کسانی بودند که می‌توانستند در استودیو هارپ را بنوازند اما من می‌خواستم کسی باشد که بتواند روی استیج هم بنوازد. سازی را تهیه کردم به نام فرش. یک هارپ ایرانی که دوست آقای شکری در قزوین ساخته بود که خریداری کرده و تست کردیم، یک‌سری ویبریشن داشت که فضای مینی‌مال را به هم می‌زد و برای هم‌نشینی با کوارتت زهی خوب نمی‌شد.

 

یک روز زمانی که یکی از بچه‌ها گیتار می‌نواخت تصور کردم گیتار هم خوب است اما اینکه گیتار برای همایون و این مجموعه کار شود کمی مسئله داشت که دوست نداشتم. خلاصه اینکه گیتار را گرفتیم و دفرمه کرده و جای مضراب را عوض کردیم. دوستی دارم که کارگاه گیتارسازی دارد. به ایشان گفتم با این مشخصات یک ساز می‌خواهم. قالب و مشخصات صفحه را گفتم. بالاخره سازی درست شد که از روبه‌رو نگاه کنید شبیه عود است، دسته‌اش شبیه گیتار. کاوه صالحی، نوازنده درجه یک گیتار، با این ساز که نامش را لوتار گذاشتیم اجرا کرد. اوایل کاوه می‌گفت این صدا شبیه گیتار بدصداست گفتم این همان صدایی است که می‌خواهم. او هم خیلی کمک کرد تا این صدا به آنچه در ذهنم بود نزدیک شود... .

 

در فرایندهای هنری، به‌ویژه انتشار، افراد زود خسته می‌شوند و می‌خواهند زودتر کارشان را عرضه کنند.

اواسط کار متوجه شدم این از کارهایی است که شاید دیگر نتوانم یا نخواهم تکرارش کنم. بحث قالب و فرم موسیقی قالب بود که انتخاب کرده بودیم و این‌طور نبود که بخواهیم موسیقی پاپیولار را پیش ببریم و حوصله‌مان را سر ببرد. زمان زیادی هم نبود. این کار در چهار زمستان و پاییز و به اندازه یک سال کار برده بود. کار به مرحله میکس رسید. دوستانی دارم که همکار من در این مجموعه بودند. اتفاقی که افتاد این بود که موسیقی‌ها یکدست نبود؛ چون ارکستر زهی‌اش در دوره‌های مختلف و با نوازنده‌های مختلف نواخته شده بود. برای اولین‌بار در سابقه موسیقایی خودم اجازه گرفتم با کسانی که قبلا نواخته بودند، تماس بگيرم و گروه دیگری آمدند و گفتند همه قطعات کوارتت زهی را می‌نوازیم تا کار یکدست شود. این اتفاق بعد از حدود پنج سال افتاد.

 

این کار تفاوتی بنیادین با دیگر آثار همایون دارد، شاید بشود گفت نشان از طمأنینه ٤٠سالگی دارد.

قطعا. البته این کارها را در ٣٦، ٣٧ سالگی خوانده. اعتقاد شخصی من این است که هنوز باید امکانات زیادی در صدای همایون شجریان پیدا کنیم.

 

به فکر همکاری دوباره با ایشان هستید؟

قطعا. با همه کسانی که تابه‌حال کار کرده‌ام، فکر همکاری دوباره دارم اما اگر قرار باشد کاری را دوباره تکرار کنم نه. این انگیزه را ندارم کاری انجام دهم که نشود آن را با کار قبلی تفکیک کرد.

 

فضای کلی این اثر بر خلاف آثار اخیر همایون فضای پاپ نیست. به موسیقی ارکسترال نزدیک‌تر است.

 

من از چیزی فرار نکرده‌ام جز خودم. از گذشته خودم در این اثر فرار کرده‌ام اما به چیزی رو آورده‌ام که بیشتر از اینکه حرکتم به عقب باشد حرکت اکتیو بود. به‌لحاظ فنی نگاه آکوردی که در موسیقی‌های متداول است وجود ندارد، چندصدایی‌اش متفاوت است، حضور سازها  در کنار هم... .

 

شاید دقیق‌تر است که بگوییم به رخ‌کشیدن‌های پاپ را ندارد.

امیدوارم هیچ به‌رخ‌کشیدنی نداشته باشد.

سمیه قاضی‌زاده

 

 

sharghdaily.ir
  • 13
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش