ماهنامه دیده بان، زندگی حرفه ای کاری و زندگی خانوادگی سالار عقیلی تقریبا در یک زمان شروع شد، وقتی فقط نوزده ساله بود، در جشنواره موسیقی فجر ۱۳۷۵ درخشید و یکی از تماشاگران آن برنامه هم حریر شریعت زاده بود.بانوی جوان هنرمند به اتفاق خانواده اش شاهد هنرنمایی هنرمند جوان بودند. صحبت های آنها بعد از برنامه به آشنایی خانوادگی و ازدواج شان منجر شد. به این ترتیب عشق به موسیقی باعث پیوند آنها شد و این عشق همیشه پابرجا ماند.
آنها در کنار هم به اجرای برنامه های مختلف در اقصی نقاط دنیا پرداختند و در کنار آن یک زندگی مثالی را هم ساختند. حاصل این همراهی و همدلی دنیایی از موسیقی و «ماهور» است که او نیز چون موسیقی در زندگی شان جاری است، زیباترین آهنگ زندگی شان که او هم در دریای موسیقی خانه شان می بالد و عاشق موسیقی شده است.
سالار عقیلی یکی از بهترین های موسیقی ایران است، با ده ها اثر تاثیرگذار و شنیدنی به ویژه در حوزه آثار ملی و میهنی. او همواره یکی از خوش استایل ترین ستاره های موسیقی ما بوده و هست، هم از نظر سبک و سیاق کاری و هم از لحاظ استایل شخصی و برخورد و وجهه اجتماعی.
گفتگو با این ستاره موسیقی ایران همیشه جذاب است، مخصوصا وقتی درباره زندگی و سلایق اش هم باشد.
چهل سالگی
از قدیم گفته اند که چهل سالگی کمال مرد است و شما در این پاییز چهل ساله می شوید، خودتان در این مورد چطور فکر می کنید؟
حتما همین طور است به شرطی که اوضاع فرهنگ و هنر مملکت و اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مردم خوب باشد تا تکامل آدم ها اتفاق می افتد. عدد چهل اصولا عدد مقدسی است. پیامبر اکرم در چهل سالگی مبعوث شدند. همچنین وقتی کسی فوت می کند، برایش چهلم می گیرند.
چله نشینی، شب چله یا همان شب یلدای خودمان معروف است و ما در ماجرای عاشورا اربعین را داریم که مربوط به وقتی است که چهل روز از واقعه کربلا می گذرد. بنابراین چهل برای ما مقدس است. همان طوری که گفتید می گویند در چهل سالگی انسان ها تکامل پیدا می کنند و امیدواریم که این ماجرا در مورد ما هم صادق باشد و به چیزهایی که تابه حال تجربه نکرده بودیم برسیم، به خصوص امیدوارم که در راه هنر بتوانیم به مردم عزیز خدمت کنیم.
نکته این است که در سال های ابتدایی هر دهه، آدم از یک دهه خارج و وارد یک دهه دیگر می شود و این قاعدتا حس ویژه ای را در آدم ایجاد می کند. شما چه حسی دارید؟
حس ویژه ای است. آدم احساس می کند مسن شده و بچه های فامیل را می بیند که بزرگ شده اند و به خودش فکر می کند که باز از آنها بزرگ تر است و همان طوری که آنها بزرگتر می شوند و به سمت جوانی می آیند او هم به سمت میانسالی و تکامل می رود. حس خاص و عجیبی است و خیلی قابل توصیف نیست.
آشنایی با همسر هنرمند
البته شما خیلی زود شناخته شدید و زود کارتان را شروع کردید و آلبوم دادید. بنابراین آدم فکر می کند سال هاست حضور دارید و قاعدتا سن تان باید بیشتر از چهل باشد. (خنده)
بله. من در سال ۱۳۷۲ وارد هنرستان موسیقی شدم و کار حرفه ای را از سال های ۱۳۷۴ و ۱۳۷۵ شروع کردم.
همان سال که در جشنواره موسیقی فجر آواز خواندید...
بله. در واقع از سال ۱۳۷۵ کار صحنه ای را شروع کردم و حالا ۱۳۹۶ است. یعنی می شود ۲۱ سال که عاشقانه در کار موسیقی هستم و واقعا به آن عشق می ورزم و افتخار می کنم و خدا را شکر می کنم که می توانم به مردم عزیز ایران خدمت کنم.
من آن جشنواره را ندیده ام ولی بنا بر آنچه بعدا منتشر شد، گویا خیلی خوب درخشیدید و همه گفتند که یک ستاره تازه در فضای موسیقی اصیل ما متولد شده است...
این البته نظر لطف شما و دوستانی است که این لطف را داشتند.
اما به جز ماجرای درخشش شما در آن جشنواره، اتفاق خیلی مهم دیگر آشنایی شما با خانم شریعت زاده بود. گویا ایشان بعد از آن کنسرت با شما صحبت کردند و ...
شما که ماشاءالله همه چیز را می دانید. بله، بعد از آن برنامه ایشان به اتفاق خانواده آمدند و خیلی به کار بنده ابراز لطف کردند. با دایی شان هم بودند. از من پرسیدند شما شاگرد استاد صدیق تعریف هستید، درست است؟ گفتم بله. گفتند ما از لحن و نحوه خواندن شما فهمیدیم که شما باید شاگرد ایشان باشید. در آن دوره من پیش استاد تعریف ردیف ها را یاد می گرفتم و خیلی از شیوه ایشان متاثر بودم چون خیلی روی من تاثیر گذاشته بودند و من به سبک و سیاق ایشان آواز می خواندم. هر جا که می خواندم اهل فن می فهمیدند که تحت تاثیر و شاگرد ایشان هستم.
آن موقع از آلبوم های ایشان بیشتر تحت تاثیر کدام آلبوم بودید؟ به یاد طاهرزاده؟
نه. آلبوم شوردشت. من این آلبوم ایشان را صبح تا شب گوش می دادم و یکی از آلبوم های زیبایی هم هست که من همیشه در تاریخ موسیقی گوش دادم. به خصوص آن آواز شور که ایشان با تار آقای داریوش پیرنیاکان اجرا کردند.
آواز نوزده سالگی
بعد از ۲۰ سال آیا هنوز جزئیات آن اجرا یادتان هست؟
آقای پیرنیاکان هم آنجا به سبک علی اکبرخان شهنازی نواختند و استاد هم آواز شور بسیار زیبایی خواندند و من همیشه سعی می کردم که آن آواز را تقلید کنم. فکر می کنم یکی از عللی که من عاشق دستگاه شور و دشتی و ابوعطا و متعلقاتش هستم به خاطر همان آلبوم شوردشت استاد تعریف است.
البته آن موقع ها حال و هوای دیگری بود. فضای عجیبی در موسیقی ایران حاکم بود. آن زمان به دور از اینترنت و اینستاگرام و تلگرام و ماهواره و ... همه به هم نزدیک بودند. الان دیگر وقتی شما با کسی کار دارید، به او زنگ نمی زنید؛ یا اس ام اس می دهید یا با تلگرام کارتان را می گویید. حالا دیگر کسی به کسی زنگ نمی زند. خود این مسئله یک فاصله ایجاد می کند. این اصلا خوب نیست.
درست است که تکنولوژی خوب است اما این امکانات جدید، آدم ها را از هم دور کرده و آن حال و هوا و احساسات را کم کم از انسان ها می گیرد. در این شرایط ما ماشینی و مکانیزه شدن زندگی را داریم احساس می کنیم و این برای آینده همه ما و به خصوص برای آینده هنر ما خوب نیست.
فضای مجازی بین آدم ها فاصله انداخته
برای همین است که شما چندان اهل فضای مجازی نیستید؟
بله. من تلگرام ندارم. اینستاگرام را هم روی گوشی ام ندارم اما برای اینستاگرامم ادمین دارم که ایشان این صفحه را هدایت و کنترل می کنند.
این وسایل ارتباط جمعی ممکن است برای اقتصاد مملکت و برای تجارت خوب باشد ولی به هنر جامعه ما دارد صدمه می زند.
ما الان متوجه این آسیب ها نیستیم اما ذره ذره این لطمه ها به هنر این مرز و بوم وارد می شود و ما یک دفعه این تاثیر بد را هم شاهد خواهیم بود. البته این تکنولوژی های جدید فواید بسیاری در زمینه تبلیغات و اطلاع رسانی دارند و در لحظه همه می توانند کار شما را ببینند اما آسیب هایی هم دارد و از جمله همان طوری که گفتم انسان ها را از هم دور کرده است.
بله. واقعا قدیم ها که موبایل آمده بود می گفتیم دیگر کسی به کسی نامه نمی نویسد و حالا دیگر باید بگوییم کسی به کسی زنگ هم نمی زند...
اخیرا تمبر من رونمایی شد یعنی الان دیگر کسی به کسی نامه نمی دهد؟ (خنده). البته این را برای مزاح گفتم. بله. درست می فرمایید. زندگی های جدید بین آدم ها فاصله انداخته و من آن حس و حال و هوای قدیم را بیشتر دوست دارم.
کار کردن با بزرگان
اولین کسی که از بزرگان موسیقی آن موقع به شما واکنش نشان داد چه کسی بود؟
جشنواره را یادم نیست اما تقریبا یک یا دو سال بعد (درست یادم نیست) ما کنسرتی را به یاد استاد بنان گذاشتیم و آنجا زنده یاد استاد دکتر حسین عمومی به پشت صحنه آمدند و خیلی به من ابراز لطف کردند. خدا رحمت شان کند. ایشان استاد ردیف دان و استاد بسیاری از استادان پیام موسیقی ایران بودند. همچنین استاد همایون خرم و سرکار خانم بنان و همچنین آقای کیوان ساکت هم خیلی محبت داشتند.
در آن کنسرت آهنگ خوشه چین (من که فرزند این سرزمینم) را هم خوانده بودید؟
نه. در آن کنسرت بخت بیدار و چه شورها و امید دل استاد را با همراهی همسرم اجرا کردیم.
آن کنسرت سال ۷۵ شما در جشنواره فجر چگونه هماهنگ شده بود و نوازندگان گروه چه کسانی بودند؟
آن ارکستر را هنرستان موسیقی آماده کرده بود و مقدمات و برنامه ریزی های حضور ما در جشنواره هم توسط هنرستان انجام شده بود. نوازندگان گروه هم بچه های همکلاس ما در هنرستان بودند. حمیدرضا پور افضل تار می زد. آقای حسین حراج زاده سنتور می زد. آقای سیاوش صفری تنبک می زد و آقای پیمان قدیری هم کمانچه می زد اگر اشتباه نکرده باشم. این مال بیست و یکی دو سال پیش است.
زود ازدواج کردن؛ خوب یا بد؟
شما جزو کسانی هستید که زود ازدواج کردید. به نظر شما زود ازدواج کردن خوب است یا نه؟
بستگی به شرایط دارد. اگر همه شرایط فراهم باشد بله. آدم هر چه زودتر ازدواج کند، بهتر است چون زودتر سر و سامان می گیرد و به نتیجه می رسد.
البته به شرطی که شخص مناسب برای ازدواج را پیدا کند...
بله. به هر حال آدم وقتی زندگی مشترک را شروع کند، طول می کشد که جا بیفتد. آدم وقتی که دیر ازدواج می کند تا می خواهد به این درجه برسد، می رسد به پنجاه سالگی ولی وقتی زودتر ازدواج کند زودتر سر و سامان می گیرد. من اعتقاد دارم اگر کسی می خواهد ازدواج کند باید زود ازدواج کند. البته همانطوری که گفتید شرطش این است که کیس مناسب خودش را هم پیدا کند.
راز و نیاز با دوستان
شما گروه «راز و نیاز» را کی تشکیل دادید؟
فکر می کنم سال ۱۳۷۶ با سه چهار نفر این گروه را تشکیل دادیم. من بودم، خانم حریر شریعت زاده پیانو می زد و آرش فرهنگفر هم تنبک. بعد یک ویولن به آن اضافه کردم که آقای بهرنگ آزاده بودند. کم کم تار و کمانچه و نی و بربط به این ترکیب اضافه شد که آقای مجید ناظم پور بودند که با ما همکاری می کردند. بعد بزرگترش کردیم و الان ارکستر کامل راز و نیاز ۱۳ نفر هستند.
دوستانی که از قدیم بودند هستند؟
از قدیمی ها آقای فردین لاهورپور هست. آقای آرش کامور تا همین یکی دو سال پیش در خدمت شان بودیم. آقای علی خشتی نژاد هم ۱۰ سالی است که در خدمت شان هستیم و آقای اسکندری و آقای بابک میرزایی و آقای حسین محمودی هم همین طور. اغلب بچه هایی که الان با ما هستند بالای ۱۰ سال است که در خدمت شان هستیم.
موسیقی عامل پیوند ما بود
برگردیم به ماجرای آشنایی شما و خانم شریعت زاده. آن موقع که خانم شریعت زاده بعد از کنسرت جشنواره تان آمدند با شما صحبت کردند، شما هم از ایشان پرسیدید چه سازی می زنند؟ آیا همانجا این آشنایی ایجاد شد؟
بله. مادر ایشان، ایشان را معرفی کردند و گفتند که دختر من هم پیانو می زند و سبک مرتضی خان محجوبی کار می کنند و شاگرد استاد جواد معروفی هستند. این برای من هم خیلی جالب بود و همین باعث آشنایی و رفت و آمد و آشنایی خانواده ها با هم شد.
این علاقه مندی که منجر به ازدواج شد، چند وقت بعد بین شما به وجود آمد؟
دو، سه ماه بعد از این جریان رفت و آمد خانواده ها به وجود آمد و ازدواج کردیم.
نکته جالب و شیرین آن است که موسیقی باعث پیوندتان شد؟
بله، دقیقا.
همسرم همراه و مشاورم
این که زن و شوهر همکار باشند خوب است یا نه؟
این هم از آن سوال هایی است که نمی شود به آن جواب قطعی داد چون یک وقت هایی خوب است و یک وقت هایی هم بد. شاعر می گوید: «آنجا که عشق خیمه زند جای عقل نیست/ غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی». گاهی وقت ها دو همکار، دو پزشک، دو موزیسین، دو خطاط، دو نقاش با هم ازدواج می کنند و ممکن است به بن بست برسند و با هم مشکل پیدا کنند و گاهی وقت ها هم نه، همه چیز خوب است و آنها به هم کمک می کنند و مکمل یکدیگر می شوند. در ازدواج هایی که زن و شوهر همکار هستند این موضوع خیلی مهم است که آنها مکمل هم باشند. بنابراین همکار بودن هم خوب دارد و هم بد و در زندگی مشخص می شود که چه اتفاقی می افتد.
گویا شما هم الان در کار مکمل هم هستید و در کارهای مربوط به گروه راز و نیاز و کنسرت های دیگرتان، خانم شریعت زاده بخشی از مسئولیت ها را به عهده دارند، درست است؟
بله. من همیشه در کارهایی که می خواهم انجام بدهم با ایشان مشورت می کنم و از ایشان به عنوان یک مخاطب نظر می خواهم و می گویم آیا شما به عنوان یک مخاطب سالار عقیلی چنین کاری را بشنوید چه عکس العملی نشان می دهید آیا می پندید یا نه.
اگر ایشان تایید بکند و بگوید خوب است من آن کار را می خوانم و اگر بگوید نه و این کار ممکن است خرابت بکند من آن را نمی خوانم. بارها این اتفاق افتاده. دو سه تا آلبوم بوده که آهنگساز به من پیشنهاد کرده و من نمی خواستم بخوانم اما ایشان گفته به صدایت می آید، بخوان، خوب است. گفتم این به صدای من نمی آید. گفت بخوان با ضمانت من و خواندم و خیلی هم در بین مردم گل کرد.
می شود یکی از نمونه هایش را بگویید؟
اجازه بدهید نگویم. یک وقت برای دوستان آهنگسازم سوءتفاهم پیش می آید و دلگیر می شوند.
همسرتان کدام آهنگ ها را بیشتر دوست دارند؟
(خنده) این را باید از خودشان بپرسید.
احتمالا ایشان آهنگ هایی را که در آن پیانو نقش اساسی دارد را بیشتر دوست دارند مخصوصا خوشه چین...
بله، لابد کارهایی را که خودشان در آن با من همکاری دارند را بیشتر دوست دارند. البته ایشان کارهایی که با بابک زرین داریم را هم خیلی دوست دارند.
چهارصد آهنگ در چهل سالگی
در چهل سالگی بیش از چهارصد آهنگ واقعا ماشاءالله دارد. کلا چند آلبوم دارید؟
از من تاکنون بیست و هفت آلبوم منتشر شده و هشت آلبوم دیگر دارم که آماده است و هنوز منتشر نشده است. با آقایان مسعود شعاری، پیمان خازنی، خانم نسیم شاملو، آقای انوریان، آقای علی پژوهشگر، آقای کریمی، آقای کیانیان، آقای متبسم، آقای طریقت، آقای جمشید صفرزاده آلبوم هایی دارم که به زودی منتشر می شوند. کار با آقای صفرزاده فکر کنم همین ماه منتشر می شود.
یکی از کارهایی که اخیرا از شما منتشر شده عاشقانه هم هست و خیلی مورد توجه قرار گرفته، همکاری با آقای ابوالفضل صادقی نژاد هست...
به جز از «تنهایی گریه مکن» که منتشر شده و مورد لطف مردم بوده، کار تازه ای هم داریم که ایشان ساخته اند و می خواهیم شروع کنیم. یک اسم خاص و ویژه هم دارد که نمی گویم چون می خواهم برای مردم عزیز سورپرایز باشد. من خیلی کارهای ایشان را دوست دارم و واقعا در ژانر عاشقانه خوب کار می کنند.
یک مجموعه عاشقانه با خانم نسیم شاملو و پیمان خازنی هم داریم که یک نمونه اش همان «سپید و سیاه» بود که با شعر آقای مظاهری به عنوان یک آهنگ پخش کردیم. یک کار هم با آقای فرید سعادتمند داریم به نام «لیلای من کجایی» که بخش هایی از آن را پخش کردیم که مورد استقبال قرار گرفت.
ماهور با موسیقی بزرگ شد
پسر ۱۰ ساله تان، ماهور هم که به صورت جدی دارد موسیقی کار می کند...
بله، ماهور ویولن و تنبک می زند و مقداری هم می خواند.
شما هر دو موزیسین بودید و اتفاقا از کودکی هم کار موسیقی کردید، بنابراین می دانید که چگونه باید استعداد موسیقی فرزندتان را بشناسید. می خواهیم اگر ممکن است برای خوانندگان ما هم توضیح دهید.
همانطوری که خودتان هم اشاره کردید، مسئله ماهور با اغلب بچه ها متفاوت است به این خاطر که او در خانواده ای رشد کرده که همه موزیسین بوده اند و از بدو تولد در این فضا زندگی کرده و بزرگ شده...
و شاید حتی از قبل از تولد (خنده)...
بله، دقیقا در زمانی که ماهور در شکم مادرش به سر می برد ما کنسرتی در آلمان داشتیم. در آن کنسرت همسرم دف می زد و وقتی کنسرت تمام شد گفت خیلی اذیت شده است. گفتم چه اتفاقی افتاده؟ گفت در تمام مدت اجرا وقتی من دف می زدم ماهور دست و پا می زد. یعنی از همان موقع داشته نوازندگی مادر را احساس می کرده و به هیجان آمده بود.
شاید هم می خواست بخواند و دست و پا می زد که بگوید جلوی سروصدا را بگیرید...
(خنده) شاید. به هر حال ماهور در چنین شرایطی بزرگ شده. او از بچگی دیده و با این فضا رشد کرده و شاید پدر و مادری که کار هنری ندارند، علاقه و استعداد فرزندشان را نتوانند تشخیص بدهند. ماهور از بچگی خودش سازهای مختلف را به دست می گرفت و با آنها بازی می کرد یا آنها را می نواخت. ما دیدیم علاقه اش اول به تنبک بود و گذاشتیمش کلاس و چون علاقه اش را دیدم گذاشتیمش کلاس کمانچه و این کمانچه تبدیل به ویولن شد. یک زمان هم به ویولن سل علاقه مند شد...
در حالی که خودش از این ساز کوچکتر بود...
(خنده) دقیقا. خودش ویولن هم دوست داشت. مدت زیادی پیش بردیا کیارس می رفت و بعد مدتی پیش آقای پدرام فریوسفی رفت و الان هم پیش آقای علی جعفری پویان می رود. همه از دوستان من هستند و لطف کردند ماهور را به شاگردی پذیرفتند. ماهور تنبک را هم پیش استاد محمود فرهمند کار می کند که ایشان هم از اساتید درجه یک تنبک هستند.
ماهور کدام آهنگ تان را بیشتر دوست دارد؟
قدیما خوشه چین را زیاد می خواند ولی الان بیشتر آهنگ ها را دوست دارد و بعضی وقت ها نظر هم می دهد. مثلا می گوید اگر اینجا را اینجوری می خواندی، بهتر بود یا حتی می گوید این آهنگ را نخوان. این سنتی نیست و تم پاپ دارد. درست است که بیشتر از ۱۰ سال ندارد اما گوشش آشناست و می فهمد.
برای ماهور خواهر یا برادر نخواستید بیاورید؟
(خنده) والله با این وضعیت کاری که ما داریم، همین که ماهور را به همین جا رسانده ایم هم برای ما خیلی سخت بود. ما اکثرا در سفر هستیم و زیاد رنگ خانه را نمی بینیم. بنابراین برای ما خیلی سخت بود که بتوانیم خودمان را با مسائلی که فرزندمان دارد، هماهنگ کنیم. هنوز هم سختی های خودش را دارد چون بچه محصل است و از طرفی نمی توانیم با خودمان ببریمش و از طرفی هم نمی توانیم تنهایش بگذاریم. اگر با ما بیاید از درسش می افتد و اگر نیاید هم ما را از دست می دهد. بچه باید با خانواده و پدر و مادرش بزرگ شود و زیر سایه پدر و مادر باشد.
بچه باید با خانواده و پدر و مادرش بزرگ شود
خدا را شکر زندگی خانوادگی موفقی هم داشته اید. عوامل این موفقیت را چه می دانید؟
این سوال خیلی کلی است و به سختی می شود به آن جواب داد. فکر می کنم یکی از عوامل مهم آرامشی بود که سعی کردیم در زندگی مان داشته باشیم. این آرامش خیلی در تربیت فرزند اهمیت دارد و من خیلی روی این مسئله حساس هستم. دوست ندارم بچه خیلی چیزها را ببیند برای این که ممکن است در روحیه اش تاثیر بد بگذارد.
ما سعی کردیم آرامش را در زندگی برقرار کنیم. به هر حال در طول زندگی زن و شوهر ممکن است با هم اختلاف نظرها و صحبت هایی داشته باشند اما خیلی مهم است که نگذارند این بحث ها فی مابین به فرزندشان هم کشیده شود چون روی تربیت و رشد او تاثیر منفی می گذارد.
اهل ورزش هم هستید؟
قبلا زیاد ورزش می کردم اما متاسفانه هفت، هشت سالی هست که کنارش گذاشته ام و دوباره می خواهم شروع کنم.
پدرتان وکیل دادگستری بودند و بنا بر آنچه قبلا گفته اید ظاهرا خیلی علاقه مند به حضور شما در زمینه موسیقی نبودند و انگار مادر و برادرتان بیشتر تشویق تان می کردند...
(خنده) من هر وقت در مورد این موضوع مصاحبه کردم و حرف زدم، بابا از من گله کرده. منظورم این نبود که پدر علاقه مند به موسیقی نبود اما به هر حال شغل ایشان شغل خشنی بود. ایشان قبلا قاضی بودند و بعد وکیل شدند. بنابراین شرایط شغلی شان اینگونه ایجاب می کرد. زیاد هم نباید به ایشان خرده بگیریم. به هر حال وکالت و قضاوت و جایگاهی که یک قاضی و وکیل دارد، کمی جدی و خشن است.
اما شما جدای از آن احساسات و شوریدگی های هنری، یک جدیت، دیسیپلین و مدیریت شخصی و کاری دارید و خیلی به پرستیژ اجتماعی و جنتلمن بودن اهمیت می دهید که احتمالا از ایشان الگو گرفته اید...
این محبت شماست. طبیعتا رفتار پدر و مادر روی فرزندان تاثیر می گذارد. شما لطف دارید و امیدوارم در مورد من هم همینطور بوده باشد.
پدرتان کدام آهنگ های تان را دوست دارند؟
فکر می کنم بیشتر آثار ملی میهنی و آثاری که درباره وطن هست را بیشتر دوست دارند.
آشنایی با بزرگان موسیقی
شاعر مورد علاقه تان کیست؟
از شاعران کلاسیک سعدی و حافظ، مولانا، جامی، عطار و از شاعران پیشکسوت آثار آقای دکتر شفیعی کدکنی، سایه و شاعران بزرگ دیگر. همچنین شعرهای دکتر افشین یداللهی را خیلی دوست داشتم و دارم. متاسفانه ایشان خیلی زود از میان ما رفتند و ما منتظر کارهای بزرگ تر و بیشتر از ایشان بودیم ولی متاسفانه دست روزگار ایشان را از ما و جامعه هنری جدا کرد. من دو، سه تا کار با ایشان دارم که هنوز مردم نشنیده اند و به زودی قرار است که این آثار را پخش کنیم که بسیار هم زیباست.
اولین آهنگساز پیشکسوت و درجه یکی که با شما کار کرد آقای ارشد تهماسبی بود. ایشان شما را از کجا شناخته بودند؟
ایشان از یک کانالی شنیده بودند که جوانی آمده و آواز می خواند و در واقع من از طریق آقای حمید متبسم به ایشان معرفی شدم.
بعد که شما دو، سه آلبوم با استاد تهماسبی کار کردید آقای متبسم گفتند این چه کاری بود که کردم و خودشان هم دو، سه آلبوم با شما کار کردند (خنده). شکل آشنایی شما با آقای متبسم چگونه بود؟
من و همسرم دو نفری برای یک کنسرت سفری به اروپا داشتیم و به آلمان رفتیم و آنجا در یک قصر که یکی از قصرهای قدیمی آلمان بود و تبدیل به دانشگاه شده بود، کنسرتی را به یاد استاد بنان برگزار کردیم. آنجا شنیدیم که استاد حمید متبسم در آلمان هستند و ما از کانالی پیدای شان کردیم و در آنجا در منزل شان برای شان خواندم و ایشان هم خوش شان آمد و مرا به آقای ارشد تهماسبی معرفی کردند.
این ماجرا مربوط به سال ۷۸ یا ۷۹ بود و من هنوز آلبومی را ارائه نداده بودم. آشنایی من با استاد تهماسبی منجر به آلبوم «عشق ماند» شد که در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. این اولین کار رسمی من بود و خوشحالم که اولین کارم با یکی از اساتید بزرگ موسیقی ایران است. این آلبوم در آن زمان خیلی گل کرد و بین مردم هم جایگاه خوبی پیدا کرد.
قطعه «شاه شمشادقدان» از آن آلبوم هم خیلی هیت شد...
بله. این قطعه بیش از همه گل کرد. جالب است که آن زمان خودم فکر می کردم قطعه «ای ساربان آهسته ران، که آرام جانم می رود» که در دستگاه راست پنجگاه و ماهور است، مورد استقبال بیشتری قرار می گیرد و به شاه شمشادقدان فکر نمی کردم ولی برعکس شد و مردم از این قطعه بیشتر خوش شان آمد. خیلی وقت ها این حالت پیش می آید، آن چیزی که فکر می کنی می گیرد، نمی شود و کاری که اصلا به آن فکر نمی کنی، مردم به آن بیشتر توجه نشان می دهند. برای من خیلی اتفاق افتاد.
ترانه هایی برای میهن
در یک مقطعی تصمیم گرفتید که کارهای ارکسترال و کلاسیک و آثاری که در ژانر موسیقی سنتی ایرانی نبود را بخوانید، مثل اغلب این کارهایی که در همکاری با آقای بابک زرین منتشر شد. فکر می کنم این تصمیم شجاعانه ای بود که گرفتید...
این آثار که شما از آنها به عنوان کلاسیک نام بردید، همه شان برای سریال ها و فیلم ها یا یکسری موقعیت های خاص اجرا و خوانده شده است. یعنی اینها کاری نبوده که به صورت سی دی یا آلبوم منتشر شده باشد. مثلا «وطنم ای شکوه پابرجا» کاری بود که برای سریال «تبریز در مه» ساخته شد یا کار «ایران» برای سریال «معمای شاه» ساخته شد. همچنین کار «هانیه» که برای آقای فرید سعادتمند بود و برای سریال «هانیه» ساخته شده بود. همه شان تیتراژ سریال ها بودند.
ما چهار، پنج سال پیش کنسرتی برگزار کردیم و نوشتیم کنسرت سالار عقیلی با اجرای تیتراژهای سریال ها. در آن کنسرت یک بخش کار ما موسیقی سنتی بود و یک بخش هم این آهنگ های ملی میهنی که مردم خیلی دوست داشتند که آنها را در اجرای زنده هم بشنوند. الان تقریبا طوری شده که ما در همه کنسرت های مان سعی می کنیم پنج، شش قطعه از این آثار را حتما اجرا کنیم چون مردم می خواهند، به خصوص قطعات «ایران» و «وطن» را و ما هم دوست داریم و با افتخار برای مردم اجرا می کنیم.
البته در بین قطعات میهنی شما، قطعه «ایران جوان» که به صورت آلبوم منتشر شده است...
بله، این قطعه را تازه با آقای پیمان سلطانی آلبوم کرده ایم و قرار است به زودی منتشر شود. آهنگ آن از آقای سلطانی و شعر این کار هم یکی از شاهکارهای استاد زنده یاد بیژن ترقی است و بنده هم افتخار این را داشتم که اجرایش کنم. البته هر آنچه که از این قطعه را می شنوید مربوط به سر صحنه و کنسرت است و نسخه استودیویی این کار به زودی از طریق انتشارات آوای باربد منتشر می شود.
اولین کار ملی و میهنی که خواندید همین کار بود؟
بله. این اولین کار ملی و میهنی بود که خواندم.
ولی الان فکر کنم بیشترین آثار در این حوزه را دارید. چند کار دارید؟
دوازده کار. کار «ایران سربلند» هست که ساخته آقای پیمان خازنی هست، «خاک مهرآیین» هست که ساخته آقای علی اکبر قربانی هست، «میهنم سلام» و «وطنم وطنم» هست که کار آقای پیمان سلطانی است، «ایران، وطنم ای شکوه پابرجا» هست که کار آقای بابک زرین هست، «اندیشه وطن» هست که ساخته ابوالفضل صادقی نژاد هست، یک کار ساخته آقای مهران مهرنیا هست، یک کار هم هست که ساخته استاد فخرالدینی هست و شعرش هم مال دکتر غضنفری است.
الان مردم ما شما را بیشتر با کارهای ملی و میهنی می شناسند. احساس خودتان در این باره چیست؟
احساس خوبی دارم و خدا را شکر و افتخار می کنم که این آثار مورد توجه مردم عزیزمان قرار گرفته است. البته این را هم بگویم که دوست ندارم این آثار و توجه زیاد به آنها باعث شود که آثار دیگر من شنیده نشوند. من با آثاری که هنوز منتشر نشده، جمعا چهارصد و بیست، سی آهنگ خوانده ام و سرجمع ۱۲ تا از این آهنگ ها ملی و میهنی است. من آثار عاشقانه، عارفانه و اجتماعی زیادی دارم از آهنگسازان برجسته و خلاق و دوست دارم همه آنها هم شنیده شوند و البته خدا را شکر مردم به آن آثار هم لطف دارند.
عاشق موسیقی، دانشجوی تئاتر
شما بعد از این جریانات و بعد از این که در هنرستان موسیقی درس خواندید و حتی کنسرت هم داشتید رفتید تئاتر خواندید؛ چرا؟ چه سالی وارد دانشکده تئاتر شدید؟
من در سال ۱۳۷۷ وارد دانشکده تئاتر شدم. البته قبل از آن حتی در دوران دبستان هم نمایش (البته در سطح همان دبستان و راهنمایی و در سطح دانش آموزی منظور من است) بازی می کردم. موسیقی را هم از بچگی کار می کردم. بعد هم که به هنرستان موسیقی رفتم و در اواخر سال ۷۶ امتحان دادم و در رشته تئاتر قبول شدم.
چرا تئاتر؟
این سوالی است که بارها از من شده و همیشه هم این جواب را دادم. آن موقع من تحقیق کردم و دیدم در دانشگاه بخشی به عنوان خوانندگی در رشته موسیقی وجود نداشت و متاسفانه هنوز هم وجود ندارد. من باید یا در آهنگسازی شرکت می کردم یا نوازندگی و اینها هدف من نبود. من البته نمی خواستم آهنگساز شوم و در مورد نوازندگی هم از سال ها قبل، چه قبل از هنرستان و چه بعدش نوازندگی می کردم، بنابراین اینها هدف من نبود و ترجیح دادم رشته دیگری غیر از موسیقی را انتخاب کنم. البته بازیگری یکی دیگر از علاقه های من بود.
و چه کار خوبی هم کردید. من فکر می کنم بازیگری در موفقیت شما در خوانندگی بیشتر به شما کمک کرد و ...
بله، خیلی. ما در دانشگاه حرکت بدن و بیان خواندیم و به خصوص بیان به من خیلی کمک کرد. یعنی حتما من در خوانندگی روی صحنه از آنچه در دانشگاه آموخته ام بهره گرفته ام. من آنجا یاد گرفتم که چگونه باید با مخاطبم ارتباط بگیرم.
همکلاسی های من: از هانیه توسلی و سپند امیرسلیمان تا...
همکلاسی های شما در دانشگاه چه کسانی بودند؟ فکر می کنم برزو ارجمند هم همکلاس شما بود، درست است؟
نه، ایشان سال بالاتر از ما بود. از هم دوره ای های من که دارند کار می کنند، خانم هانیه توسلی، آقای سپند امیرسلیمانی، آقای مهدی امینی خواه، آقای کوهستانی، آقای سینا رازانی و خانم رویا بختیاری بودند. خیلی از بچه های ما در کار تئاتر هستند. آقای ابراهیم شفیعی بود که الان در کار کودک خیلی موفق است. سال بالایی های ما هم آقای مجید صالحی، آقای مهران غفوریان و آقای برزو ارجمند بودند اینهایی که یادم می آید.
الان بچه های هم دوره ای شما دعوت تان می کنند برای دیدن کارهای شان؟
بله، زیاد و من اگر وقت داشته باشم اغلب تئاترها را می بینم. الان هم که خودم درگیر موسیقی تئاتر کلنل هستم.
دوستی های خانوادگی با هنرمندان
بازیگر مورد علاقه شما چه کسی است؟
طبیعتا نمی توانم یک نفر را اسم ببرم. دوستان و استادان گرانقدری هستند که من به بازی شان علاقه دارم. از قدیمی ها آقای علی نصیریان، آقای عزت الله انتظامی، آقای جمشید مشایخی، از نسل بعد آقای پرویز پرستویی و خانم معتمد آریا و آقای کیانیان و آقای عبدی که واقعا بازی های شان را دوست دارم. خانم رویا تیموریان که استاد خودم بودند در دانشکده و خیلی بازی شان را دوست دارم. اگر بخواهم اسم ببرم خیلی ها هستند.
ما در دانشکده اساتید بسیار خوبی هم داشتیم؛ آقای دکتر قطب الدین صادقی و استاد حمید سمندریان استاد ما بودند. خانم منیژه محامدی و امیر دژاکام استاد ما بودند. آقای مهدی سلطانی استاد بدن، بیان و حرکت ما بودند. آقای مهرداد رایانی مخصوص بودند که یکی از افتخارات تئاتر ما هستند به خصوص در زمینه نمایشنامه عروسکی. این اسامی الان یادم بود که گفتم و من افتخار می کنم که شاگردی این اساتید را کرده ام و از آنها آموخته ام.
با کدام یک از این هنرمندان عرصه بازیگری روابط دوستانه و خانوادگی دارید؟
آقای هادی مرزبان، آقای امیر جعفری، آقای ابراهیم شفیعی (که در دوران دانشجویی من و او و سپند امیرسلیمانی هم خانه بودیم)، خانم نیوشا ضیغمی، خانم مرجانه گلچین و تعداد دیگری از دوستان. البته من خودم اصولا زیاد اهل رفت و آمد نیستم و بیشتر به کار می پردازم. نه که دوست نداشته باشم اما کلا زیاد فرصت رفت و آـمد و مهمانی و مسائلی از این دست را ندارم. هر وقت که فرصت دست می دهد این عزیزان را می بینم.
آثار دوستان هنرمند دیگر
از کارهای موزیسین های دیگر کار چه کسانی را می شنوید؟
من بیشتر کارهای استاد بنان و استاد شجریان را می شنوم و بخشی از کارهای استادان محمودی خوانساری و ادیب خوانساری را خیلی گوش می کنم. همچنین سر فرصت، بعضی کارهای همکاران عزیز را هم گوش می کنم.
آهنگ خاصی هم بوده که با خودتان گفته باشید کاش من این را خوانده بودم؟
بله بوده. مثلا مجموعه ای که آقای قربانی از کارهای استاد همایون خرم با عنوان «رسوای زمانه» خوانده بودند را دوست داشتم من بخوانم چون احساس می کردم به ژانر کاری و صدای من خیلی می خورد. البته ایشان هم خیلی خوب اجرا کردند اما من هم دوست داشتم اجرایش کنم و چندتا از آن آهنگ ها را همیشه گوش می دادم.
البته شما هم چندتا از کارهای استاد خرم از جمله «ساغرم شکست ای ساقی» را خوانده اید...
بله، من چهار اثر از آثار جاودان ایشان را اجرا کرده ام.
آرش نصیری
- 11
- 5