مجید درخشانی، نوازنده تار و آهنگساز که نخستین گامهای ورودش به موسیقی را با گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی برداشته در طول سالها فعالیت حرفهای خود آثار ارزشمندی را در همراهی با استاد آواز ایران محمدرضا شجریان خلق کرده است. او که سالها سرپرست و آهنگساز گروه موسیقی آوا و شهناز بوده همانند برخی بزرگان موسیقیمان توجه خاصی به نسل جوان داشته به طوری که از سال ٨٤ گروه موسیقی خورشید را با حضور نوازندگان و خوانندگان جوان تشکیل داد و کنسرتهای متعددی را نیز برگزار کرد.
درخشانی که همیشه دغدغهاش توجه به موسیقی اصیل ایرانی و سوقدادن جوانان در مسیر درست موسیقی بوده، مدتی است به منظور کشف استعدادهای جوان در عرصه خوانندگی و حمایت از آنها فراخوانی را جهت دعوت از آوازخوانان سراسر کشور منتشر کرده و این روزها در حال بررسی صداهای متفاوتی است که شرکت کردهاند. او همچنین بعد از سه سال دوری اجباری از فضای موسیقی در تدارک برگزاری کنسرت با گروه موسیقی خورشید است که در آیندهای نزدیک شاهد اجرای دوباره آنها خواهیم بود.
چه شد که تصمیم به راهاندازی آزمون آواز گرفتید و فراخوانی را جهت حضور علاقهمندان به این رشته اعلام کردید؟
دغدغه همیشگی من آواز ایرانی بوده و متاسفانه طی سالهای اخیر شاهد بیعلاقگی مردم به آن شدم و این مسأله برای من و دیگر همنسلانم که با آواز ایرانی سالها زندگی و کار کردیم و آن را به گونهای دیگر میشناسیم، یک فاجعه بود. بدتر اینکه آواز بخواهد از موسیقی ایرانی حذف شود
و یا مردم دیگر آن را دوست نداشته باشند البته دلیلش هم خود ما بودیم برای اینکه تا دورهای آواز را به شکل خوبی عرضه کردیم؛ به طوری که تنها یک نفر مثل استاد شجریان بالای آن قله ایستاده بود و بقیه با فاصله خیلی زیادی آواز میخواندند و البته استقبال خوبی هم از سوی مردم دیده میشد اما از یک دورهای به بعد کیفیت آوازها روز به روز پایین آمد و از نظر حالت، کوک و تلفیق شعر و موسیقی دستخوش تغییرات شد و از آن تنها یک موسیقی سوگواری داشت برجا میماند که البته همچنان هم این خطر وجود دارد.
یکی دیگر از معضلات آواز تقلید از صدای آقای شجریان بود به طوری که طیف عظیمی تقلید را به جای اینکه به عنوان درس یاد بگیرند و از آن گذر کنند و به یک مکتب و شیوه برسند، نگه داشتند و تا آخر هم ادامه دادند. برخی از این آوازخوانان که تقلید صدای ایشان را میکردند در ابتدا به واسطه شباهت صداییشان به استاد برای مردم دلنشین بود اما کمکم جذابیتش را از دست داد؛ چون اصل صدا وجود داشت و مردم دیگر بدل را گوش ندادند و به دنبال آن کنسرتهایی که در آن آواز بود، خیلی با استقبال روبهرو نمیشد مگر اینکه در کنسرت اتفاقی از نظر سازبندی، ارکستر، آهنگسازی و... رخ میداد.
با در نظر گرفتن همه این اتفاقات که به آواز لطماتی را وارد کرده بود، تصمیم به پیدا کردن راهی برای کشف صداهای جدید گرفتم و وقتی «پن استودیو» به مدیریت فرزام شکاری این پیشنهاد را به من داد، بسیار خوشحال شدم که بالاخره راهی برای این کار پیدا شده که خوشبختانه با لطف و کمکی که این دوستان کردند، آرزوی من هم برآورده شده تا بتوانم با طیفی از خوانندگانی که هیچ وقت فضا برای مطرحشدن نداشتند، آشنا شوم و استعدادهای آنها را در زمینه آواز کشف کنم.
انتخابشدگان در این فراخوان چه سرنوشتی را در آواز خواهند داشت؟
سرنوشت هر کدام به توانایی و همت خودشان بستگی دارد؛ ما خیلی نمیتوانیم کاری برایشان انجام دهیم در وهله اول آنها را پیدا میکنیم که این مرحله خودش بسیار مهم است و سپس با ضبط صداهایشان کلیپی تولید و ورکشاپهایی نیز برگزار میکنیم و با انتخاب دو گروه ٥ نفره اجراهایی را با گروه خورشید و یا هر گروهی که مایل به همکاری باشند، برایشان تدارک میبینیم. پیشنهاد من این است که این ٥ خواننده در یک شب اجرا داشته باشند که ضمن معرفی به مخاطبان، قیاسی نیز در نوع آوازخوانی آنها داشته باشیم.
این ١٠ نفر از بین چند صدا انتخاب میشوند؟
با اعلام فراخوان نزدیک به ١٤٠٠صدا به دست ما رسیده که در این میان بعضی کارها ناقص بوده و برخی هم صداهای بسیار فوقالعادهای داشتند ولی به طور کلی از میان آنها ٣٠ نفر انتخاب خواهند شد که از میان آنها نیز دو گروه ٥ نفره به مرحله آخر راه پیدا میکنند. در واقع هدف ما این است که شرایطی را برای استعدادهایی که درگوشه و کنار این شهر هستند و فرصتی برای دیدنشدن ندارند، فراهم کنیم و از طرفی هم بتوانیم آواز ایرانی را از این یکنواختی نجات دهیم.
در این فراخوان محدودیت جنسی و سنی وجود نداشته با توجه به اینکه در کشورمان اجرای بانوان برای عموم وجود ندارد، خروجی برندگان خانم در این فراخوان چه خواهد شد؟
برای آنها هم اجرا گذاشته میشود اما فقط مخصوص بانوان. باید به تناسب آثاری که قرار است بخوانند گروه بانوان برایشان جمع کنیم و اجرای صحنهای تدارک ببینیم؛ در واقع بایستی با امکانات و محدودیتهایمان حرکت کنیم.
از بین ١٤٠٠ نفر قطعا کسانی هستند که صدای خوبی دارند ولی در بین ٣٠ شرکتکننده نهایی نخواهند بود؛ آیا برای آنها هم برنامهای دارید؟
بله؛ قصد داریم در صورت امکان با حضور آنها گروه کر ایرانی تشکیل دهیم و بتوانیم آثار قدیمی را برای کر تنظیم و با این تعداد خواننده جدید اجرا کنیم.
انتقادی که همیشه به فراخوانها وارد است تفاوت قایلشدن اساتید در انتخاب شرکت کنندگان است؛ با توجه به اینکه تمام امکانات در پایتخت متمرکز شده چقدر از نظر تکنیک و شیوه آوازخوانی تفاوت میان شرکتکننده تهران و شهرستان وجود دارد؟
من خیلی تفاوت احساس نکردم؛ چون اصلا به محل سکونتشان توجه نکردم؛ ولی کسانی که در روستا زندگی میکنند مرا کنجکاو میکنند. من خودم چون شهرستانی هستم اگر بخواهم از این جهت انتخابی داشته باشم در صورت همسطحبودن، شهرستانیها را انتخاب میکنم چون میدانم در شهرستانها چقدر محدودیت وجود دارد و بچههای تهران قدرشناس امکاناتشان نیستند اما به طور کلی ما کاری به محل زندگی نداریم بلکه تکنیک و سطح در نظر گرفته میشود.
در بین شهرستانیها بودند کسانی که موسیقی محلیشان را هم با آواز ایرانی تلفیق کرده باشند؟
بله؛ بودند اما نمیشد اینها را در این قضاوت گذاشت برای اینکه مکتب خواندن محلی و سنتی با هم متفاوت است؛ شاید اگر دوستان ما در «پن استودیو» موافق باشند در یک دوره دیگر فراخوانی از آوازهای فولکلور را برگزار کنیم.
تشویق خوبی هم هست چون اکثر بزرگان موسیقی بومی بر این باورند که به دلیل عدم حمایت دولتی و برگزاری کنسرتها نسل جدیدشان به موسیقی اجدادی توجهی ندارند و به مرور از آن فاصله گرفتهاند؟
بله؛ دقیقا.چون موسیقی بومی ما تنوع بسیار دارد نتیجه و ماحصل کار جذاب میشود و با اجرای موسیقی هر منطقه علاوه بر معرفی این نسل، مردم نیز موسیقی مناطق دیگر را میشنوند و با این نوع موسیقیها آشنا میشوند.
در بخش تلفیق موسیقی بومی با آواز ایرانی شما جزو هنرمندانی بودید که به موسیقی منطقه خود سنگسر پرداختید و آلبومهایی را هم منتشر کردید، فکر میکنید میشود با حضور جوانهایی که آثارشان را فرستادند، میتوان چنین کارهایی انجام داد؛ چون در شرایط کنونی نسل جدید آهنگسازان خیلی به موسیقی بومی توجهی ندارند؟
موسیقی نواحی در عین تفاوت اساسی که با موسیقی سنتی دارد، وابستگیهایی نیز دارد؛ در واقع میتوان گفت که کل موسیقی نواحی با سیستم موسیقی دستگاهی و سنتی کاملا در ارتباط است و نمیتوان این دو را از هم جدا کرد البته به جز چند منطقه مثل سیستانوبلوچستان، کردستان و جنوب که به واسطه مرزیبودن تحت تأثیر موسیقیهای دیگر کشورها قرار گرفتهاند.
ما در موسیقی نواحی ایران تنوع زیاد داریم و با تاثیری که از موسیقی ردیف دستگاهی گرفتهاند به شکل موسیقی آن منطقه تغییر شکل دادهاند و امروزه شاهد این هستیم که مردم موسیقی فولکلور را با وجود عدم شناخت به لهجه و شعر با عشق و علاقه گوش میدهند. من خودم فکر میکنم برای آهنگسازان ایرانی و نوازندگان، استفاده از موسیقی فولکلور میتواند چیزهای تازهای به سیستم دستگاهی ما اضافه کند؛ همانطور که در قدیم اتفاق افتاده
مثلا استاد صبا وقتی در گیلان از طرف استاد وزیری مدرسه موسیقی برپا کرد، ضمن بررسی و جستوجوی موسیقی آن منطقه گوشههای دیلمان و گیلکی را وارد ردیف موسیقی ایرانی کرد؛ چرا که این ظرفیت را داشت یا در خود ردیف گوشههای بختیاری و شوشتری داریم بر همین اساس این قابلیت وجود دارد ولی اینکه آهنگسازان چگونه از آن استفاده کنند به ذوق و سلیقه آهنگساز و نوازنده بستگی دارد.
هنرمندان بسیاری از فضای موسیقی بومی در موسیقی ردیف دستگاهی استفاده کردهاند؟
بله؛ من خود بهشخصه برای نخستینبار در تهران شاهد چنین اتفاقی بودم به طوری که در سال ٥٥ کنسرتی در کارگاه نمایش توسط آقایان لطفی، کیانی و فرهنگفر برگزار شد که استاد برومند جزو بینندگان آن بود و من هم که بهتازگی به تهران آمده بودم برای نخستینبار به تماشای کنسرت میرفتم در همان اجرا آقای لطفی ردیفنوازی را در گوشه ماهور داشتند که به یکدفعه وارد فضای دیگری شدند
و مقام نوایی از خراسان را در همان ردیف نوازی گنجاندند و بعدها عثمان محمدپرست، نوازنده و خواننده دوتار خراسان در تهران آن را نواخت و همگان با این آهنگ آشنا شدند. من فکر میکنم اگر بتوانیم از این ارتباطات که در گوشههای ردیف موسیقی ایرانی وجود دارد به خوبی استفاده کنیم، همان تحرکی که شنونده از موسیقی سنتی انتظار دارد را ایجاد کردهایم؛ چرا که موسیقی فولک متحرکتر از موسیقی ردیف دستگاهی است.
موسیقی سنگسر چه ویژگیهایی دارد که شما در آثارتان از آن بهره بردید؟
سنگسر موسیقی خاصی ندارد ولی به دلیل قرار گرفتن بین سمنان و مازندران به سنتهای مازندران نزدیک است، بر همین اساس موسیقیاش هم تحتتأثیر این منطقه است که البته با گویش خودش آمیخته شده است. ما موسیقیهای حماسی داریم که براساس شخصیتهای این منطقه شکل گرفته مثل « گل آقا» یا موسیقیهای دیگری که از دل زندگی مردم سنگسر بیرون آمده. امروزه هم آنچه خوانده و اجرا میشود همان موسیقیهای گذشته است.
شما جزو نخستین نوازندگانی بودید که با گروه شیدا و آقای لطفی همکاری داشتید؛ درواقع شروع فعالیتتان با شیدا بود. چه شد که به این گروه راه پیدا کردید و چرا همکاریتان با ایشان حتی بعد از برگشت آقای لطفی به ایران ادامه پیدا نکرد؟
من در موسیقی هر چه دارم و هر چه یاد گرفتم از آقای لطفی است. من فقط شاگرد ایشان نبودم بلکه وارد زندگی هم شده بودیم و ارتباط مداوم داشتیم، بهطوری که در دانشکده هفتهای دوبار کلاس ردیف با او داشتم و بهطور جداگانه نیز در خانه به صورت خصوصی درس میگرفتم. بعضی روزها صبحهای زود با هم ساز میزدیم و در سفرها با هم بودیم .
من از همان زمان به کار گروهی علاقه بسیار داشتم و آقای لطفی از این اشتیاق و علاقه من خبر داشت. یک روز ایشان بعد از کلاس دانشکده هنرهای زیبا به تمرین گروه شیدا که در رادیو، میدان ارگ برگزار میشد میرفتند که مرا نیز دعوت کردند که از نزدیک شاهد این تمرینات باشم. همانجا بود که برای نخستینبار با گروهنوازی موسیقی ایرانی از نزدیک آشنا شدم و بهواسطه علاقه بسیاری که داشتم بعد از چند بار حضور، دعوت به همکاری بهصورت آزمایشی کردند چون در آن زمان من نوازنده مبتدی بودم.
این خود موقعیتی بسیار ویژه برای من بود، چرا که بعد از چند ماه کار آزمایشی به لطف آقای لطفی توانستم وارد گروه شیدا که تازهتأسیس اما بسیار مطرح بود، شوم. به هرحال باید بگویم که دوران خوشم گروه شیدا بود و بعدها گروه عارف تشکیل شد و کارهای مشترک این دو گروه در ساخت سرودهای قبل و بعد از انقلاب ادامه یافت و من نیز توانستم با طیفی از موسیقیدانان از این طریق آشنا شوم.
در واقع با معرفی و کمک آقای لطفی جریان موسیقی من به یک مسیر خوبی افتاد، چرا که علاوه بر نوازندگی در شیدا در کانون چاووش نیز عضو شورای اجرایی، هیأت موسس و مسئول آرشیو بودم که همه این موقعیتها را به لطف آقای لطفی به دست آوردم. تا وقتی که چاووش بود و من نیز ایران بودم، فعالیتم مستمر بود و اوایل دهه ٦٠ با رفتن حسین علیزاده و من و بعدها آقای لطفی شیدا از هم پاشید.
سالهای سال همه پخش بودیم، اما سال ٨٤ من برگشتم و بعد از من آقای لطفی که مکتبخانه میرزا عبدالله را تأسیس و همان زمان هم از من برای تدریس دعوت کرد و چند ماهی در آنجا مشغول به آموزش بودم که با دعوت آقای شجریان به گروه آوا پیوستم و با شروع کنسرتهای داخلی و خارجی به آقای لطفی اعلام کردم دیگر نمیتوانم در مکتبخانه تدریس کنم و این جدایی کاری من از ایشان بود بهطوری که دیگر نتوانستم همکاریام را ادامه دهم اما همیشه مدیون ایشان هستم.
گروه آوا و شهناز گروههایی بود که توسط شما و آقای شجریان شکل گرفت و اجراهای داخلی و خارجی داشت، اما بعد از مدتی این گروهها منحل شد.
آوا که یک گروه کوچک بود که با تشکیل گروه شهناز منحل شد، برای اینکه آقای شجریان زمانی که با آوا شروع به کار کردیم تمایل به بزرگتر شدن گروه داشتند، به همین دلیل با حضور نسل جوان گروه شهناز شکل گرفت؛ درواقع گروه شهناز با حضور و فکر آقای شجریان تشکیل شد و من نوازندگان را معرفی میکردم و توانستیم کنسرتهای داخلی و خارجی بسیاری با آن برگزار کنیم. درحالحاضر هم این گروه هست و منحل نشده ولی استاد بیمار شدند و دیگر نتوانستیم اجراهایی را با آن داشته باشیم. من معتقدم که بدون حضور ایشان گروه شهناز بیمعناست، مگر اینکه یکی مثل ایشان بتواند بخواند.
اوایل دهه ٦٠، قبل از رفتنتان از ایران آلبومی منتشر کردید به اسم قاصدک با صدای اخوان ثالث....
این کار بسیار قدیمی است که اتفاقی شکل گرفت، چرا که آن زمان شرکتی بود به نام ابتکار که آقایان اخوان، شاملو، میم آزاد و همه بزرگان ادب ایران اتاقی در آن داشتند و کار میکردند. در همان زمان نیز حسین علیزاده مسئول موسیقی این شرکت بود. وقتی ایشان از ایران رفتند، مدیر شرکت ابتکار به من تلفن زد و گفت که آقای علیزاده شما را معرفی کردند که جایگزین ایشان بشوید. من هم پذیرفتم و با رفتنم ایشان درخواست دادند
کاری برای بچهها تولید کنیم که با شعرهای میم آزاد آن اثر «بچهها بهار» را منتشر کردیم که البته یک قطعه آن از ساختههای حسین علیزاده بود. بعد از این کار شرکت ابتکار گفت که اشعاری از آقای اخوان ضبط کردهاند که نیاز به موسیقی متن دارد و از من برای این کار دعوت کردند. من هم موسیقیها را ساختم و از آنجایی که دیگر از ایران رفته بودم، سر چیدمان خودم حضور نداشتم و درنهایت این اثر با عنوان «قاصدک» منتشر شد که مورد استقبال بسیاری هم قرار گرفت.
متاسفانه قاصدک دیگر با کیفیت خوب منتشر نشد تا اینکه ٥سال پیش با تصمیم زرتشت، پسر اخوان مبنی بر انتشار بخشی از شعرهای پدرش کار «چاووشی»را منتشر کردیم که بخشی از شعرهای قاصدک و شعرهای جدید در آن قرار گرفت و با کیفیت خوبی منتشر شد.
آلبوم «در خیال» یکی از آثار ماندگار شما و آقای شجریان است که جزو پرفروشترین آلبومهای موسیقی است، اما ظاهرا آقای هوشنگ ابتهاج انتقادی به آن داشتند.
من خبر ندارم، شاید انتقاد آقای ابتهاج همان انتقاد آقای لطفی باشد. وقتی ما آلبوم «در خیال» را ضبط کردیم، من با گروه شیدا در زوریخ کنسرت داشتم و یادم هست شب عید هم بود و همان شب آقای لطفی درخواست شنیدن کار را دادند. شروع به گوش دادن کردیم اما به جاهایی از اثر که رسید، ایشان گفت خاموش کن و گفت تا اینجا کارتان عالی بود ولی این یک قسمت را دوست ندارم. درواقع نظرشان بر این بود که برخی جاها صدای ساز همجنس خودش را میطلبد و هر نوازندهای نمیتواند در مقابل آقای شجریان جواب آواز دهد. شاید آقای ابتهاج هم همین ایراد را گرفتند.
سال ٨٤ گروه خورشید با حضور نوازندگان و خوانندگان جوان شکل گرفت. بعد از گذشت ١٢ سال گروه همچنان فعال است و این روزها شاهد خبرهایی جهت برگزاری کنسرت بعد از سهسال ممنوعالفعالیتی هستیم.
من سالها قبل از آمدنم به ایران در فکر راهاندازی گروه خورشید بودم، چرا که تمایل داشتم ارکستر بزرگی از سازهای ملی داشته باشیم. همان زمان این ایده را با آقای مرادخانی در آلمان چندین بار مطرح کردم که ایشان هم قولهایی دادند که عملی نشد تا اینکه به ایران آمدم و بهواسطه ارتباطی که در دانشگاه هنر داشتم، با نوازندگان جوان خوبی برخورد کردم که این تعداد نوازنده برایم باورکردنی نبود، چون در زمان ما کمبود نوازنده در سازهای مختلف دیده میشد. بههرحال با کمک برخی دوستان نوازندگانی را دعوت به همکاری کردیم و گروه شکل گرفت.
خوشبختانه یکی از دلایلی که گروه توانست به فعالیت ادامه دهد حضور آقای مسعود شاهی در بنیاد رودکی بود، چرا که ایشان وقتی کار ما را شنید ٣ شب کنسرتمان را خرید و همان باعث شد گروه بعد از ٧ ماه تمرین مداوم که آینده روشنی برایش نبود، ٣ شب به صحنه برود. درواقع این پشتیبانی بسیار موثر بود و میتوان گفت که مدیران دلسوز خیلی میتوانستند موثر عمل کنند که الان دیگر نمیکنند. با رفتن ایشان کمکم کار متوقف شد اما با گروه به صورت ارکستر کوچک ضبط و اجراهایی داشتیم ولی با گروه بزرگ نتوانستیم، چون امکاناتش فراهم نبود. هماکنون هم تصمیم دارم در چند ماه آینده به یاد آن گروه خورشید بزرگ اجرایی را در تهران داشته باشیم.
ممنوعالفعالیتی شما به همکاری با خوانندگان زن برمیگردد؟
چند تا مورد بود که به هم ربط داده شد ولی اصل موضوع انتشار کلیپهایمان در فضای مجازی بود. طبق ضوابط ارشاد، خوانندگان زن نه میتوانند در سیدی و نه در اجرای زنده بخوانند و این محدودیتی است که وجود دارد که البته ما هم از این محدودیت پا را فراتر نگذاشتیم، برای اینکه نه سیدی منتشر کردیم و نه اجرای زنده داشتیم. ما کاری را کردیم که شاید بتوانم بگویم مقصرش خود وزارت ارشاد است، چرا که ما با گروه ماهبانو مدتها تمرین میکردیم و وقتی برای اجرا به ارشاد مراجعه کردیم،
گفتند شما نمیتوانید سرپرست گروه باشید، چون تکخوان زن دارید و همان موقع یکی از دوستان این وزارتخانه پیشنهاد داد که جلوی اسم چند نوازنده همخوان درج کنیم تا این مجوز صادر شود. ما هم نوشتم اما وقتی برای اجرا فیلم خواستند به ما جواب منفی دادند و گفتند نمیتوانیم تالار وحدت را به شما بدهیم. همین کار را خراب کرد، چرا که ماهها تمرین داشتیم و این انگیزه را در بین نوازندگان از بین بردند.
من هم تصمیم گرفتم برای قدرشناسی از این نوازندگان آثار تمرینشده را ضبط کنیم و از آنجایی که هیچ قانونی مبنی بر پخش قطعات در فضای مجازی وجود نداشت و اکثرا هم این کار را میکردند، ما هم تصمیم به این کار گرفتیم اما همین موضوع دلیلی بر سهسال ممنوعالفعالیتی و دوسال ممنوعالخروجی بنده شد، البته هنوز هم اعتقاد دارم در آن دوره کارغیرقانونی نکردیم.
- 13
- 4