به گزارش ایلنا، رضا مهدوی (نوازنده سنتور، پژوهشگر، مؤلف، منتقد، استاد دانشگاه و برنامهساز رادیو و تلویزیون) با سابقه ۲۸ سال حضور در برنامههای مختلف موسیقایی رادیو و تلویزیون و اعتمادی که مدیران شبکههای مختلف برای سپردن اجرای برنامه زنده به او دارند، یکی از بهترین گزینههایی است که میتواند در مورد لزوم وجود برنامهای چون نود در حوزه موسیقی گفتوگو کند.
پیش از پرداختن به آنچه موضوع گفتوگویمان است با سابقه حضورتان در عرصه ساخت برنامههای موسیقایی برای رادیو و تلویزیون شروع کنیم و پیشتر از آن از نخستین روزهایی که به آموزش موسیقی پرداختید.
شش ساله بودم که پدرم مرا روانه آموزش سنتور کرد. در مدرسه فردوسی سقز کردستان هم کلاس موسیقی و سرود داشتیم که به صورت فوق برنامه برگزار میشد و رشید فیضینژاد (ویولونیست) اکثر سازها را برایمان میزد و میخواند. من که نواختن سنتور را تازه شروع کرده بودم، با جثه ریزم این ساز را به سختی با خود میبردم و میآوردم. بعد از آن پدرم برایم ملودیکا هم گرفت و این روند ادامه داشت تا انقلاب شد و ما به تهران آمدیم. در تهران، به کانون چاوش نزد زندهیاد پرویز مشکاتیان رفتم که شش ماه بعدش تعطیل شد و دو، سه سال را هم نزد زندهیاد حسین ملک، در دوازه دولت که مکتب ملک مینامیدندش گذراندم.
در کنار اینها، سال ۶۳ یا ۶۴ فراخوانی دادند که علاقهمندان به تئاتر را برای یک دوره آموزشی فشرده یک ساله جذب کنند فکرش را که میکنم میبینم حتی بیش از چهار سالی که اکنون صرف گرفتن لیسانس از دانشکدهها میشود، برایم مفید بود و عبدالحی شماسی (نمایشنامهنویسی)، علیرضا خمسه (فن بدن) و سیروس ابراهیمزاده (فن بیان) در سینماتئاتر کوچک تهران که پیش از انقلاب متعلق به پرویز صیاد بود و در پشت بازار صفویه قرار دارد و آن زمان در اختیار بنیاد مستضعفان بود به ما درس هنرهای نمایشی میدادند. در کنار اینها به خبرنگاری هم علاقهمند بودم؛ در آزمون آموزش خبرنگاری روزنامه اطلاعات شرکت کردم و دوره دیدم و اولین مطالبم را در روزنامه کیهان نوشتم.
برادرم، حسین هم از روزنامهنگاران باسابقه بود. از سال ۶۵ با حوزه هنری همکاری کردم و سال ۱۳۷۰ بود که مرحوم فریورز کیان که در رادیو ایران برنامه «سلام، صبح به خیر» را اجرا میکرد، رئیس روابط عمومی حوزه هنری شد و به من گفت دوست داری برای برنامه ما گزارشی تهیه کنی؟! پرسیدم باید چه کنم؟! گفت یک دستگاه ریل ناگرا میدهیم، میگذاری روی شانهات و راجع به هنر گزارش تهیه میکنی. این کار را کردم و در این برنامه صبحگاهی پخش شد.
بعدتر در برنامه «خانواده» گزارشی در مورد نوازندگی سنتور من پخش شد و بعد از آن دوستان رادیویی از من خواستند به رادیو بروم. اولین برنامه رسمی موسیقیمان را در روزگاری که برنامهای در زمینه موسیقی نبود با عنوان «نوای آشنا» در رادیو ایران تهیه و تولید کردیم. به جرات میگویم که برنامههای گفتوگو محوری را با هنرمندان مختلف به صورت چالشی در رادیو درباره موسیقی راه انداختم و چهرههای مختلفی را به رادیو دعوت کردم، حتی کسانی که نمیخواستند به صداوسیما بیایند. مثل برنامه «ترنم» رادیو تهران با حضور زندهیاد محمد نوری که با محمد سریر آمد و روی آنتن زنده گفت من تاکنون به رادیو نیامدهام و از این به بعد هم نخواهم آمد و این بار را هم به خاطر شما آمدم. مدیر شبکه آن زمان اسفندیار رحیممشایی بود و هدیهای هم به مهمانان داد و یا حضور زندهیاد رجبعلی امیری فلاح، خواننده ۹۴ ساله گیلکی و همین طور زندهیاد امیر بیداریان.
در دهه ۶۰ فقط معرفی موسیقی کلاسیک و گفتوگو در مورد موسیقی فیلم داشتیم که فکر میکنم برنامه کامبیز روشنروان بود. محیط برای مطالب موسیقایی هم فراهم نبود. ضمن اینکه بهطور جدی اولین نویسنده موسیقی بعد از انقلاب جناب علیرضا میرعلینقی است. این بود که جزو اولینهایی بودیم که در رسانه ملی و مطبوعات بهطور جدی به موسیقی پرداختیم؛ نفسِ گفتوگو کردن برایم بسیار مهم بود نه اینکه آیتمی بسازیم و در آن تنها به پخش موسیقی و معرفیاش بپردازیم. چون این روش نمیتوانست به توسعه و فراگیر شدن موسیقی و بالا بردن تعداد شنوندگان و بینندگان کمکی کند. مردم هم از این برنامهها استقبال چشمگیری میکردند و مسئولین شبکهها وقتی میدیدند اینگونه است، علیرغم اینکه موسیقی در آن سالها خط قرمز محسوب میشد، اعتماد میکردند و فضا میدادند و این باعث میشد به شخصه پربار و پویا باشم و رو به جلو حرکت کنم.
ظاهرا اجرای زنده را به برنامه تولیدی ترجیح میدهید؟
بله چون اعتقاد دارم کیفیت برنامه زنده قابل مقایسه با کیفیت برنامه تولیدی نیست. در برنامه تولیدی این امکان را دارید که تپقهایتان حذف و اشتباهاتتان پاک شود و شنونده چیزی اتوکشیده و شسته و رفته بشنود که حالِ برنامه زنده را در او ایجاد نمیکند. خودِ من وقتی متوجه میشوم که برنامه زنده نیست، چه در ماشین چه در محل کار، ادامهاش را گوش نمیدهم! تاکنون حدود ۳۰ برنامه مستقل زنده اجرا کردهام و برنامههای بسیاری هم بوده است که با عنوان کارشناس در آنها حضور داشتهام.
برنامه تولیدی اگرچه شفاف و شیشهای و تمیز است ولی توی ذوق میزند. عموما خودسانسوری دارد و خرده فرمایش از طرف تهیهکننده و سردبیر و یا حذف بر نظارت در رابطه با آن زیاد است. در برنامه تولیدی همه چیز به نفع هدفی که آن شبکه یا آن تهیهکننده دارد مصادره میشود؛ البته معدود تهیهکنندههای شجاعی هم بودهاند که اجازه میدهند تا حدودی به خط قرمزها هم ورود کنید. این را هم بگویم مجریانی هستند که نمیتوانند پا به پای شما بهعنوان کارشناس ادامه دهند و چون آنتن زنده است شما باید هوای آنها را هم داشته باشید.
نکتهای از این ۲۸ سال فعالیت دارید؟
هنگامی که شهرام گیلآبادی مدیر رادیو جوان بود شب یلدا در برنامه «هفت ترانه» میزبان محسن نامجو بودیم و گیلآبادی هم به استودیو آمد و یک ساعت هم وقت اضافه داد و صحبتها شد و هر کجا گیر و گوری وجود داشت خودش ورود میکرد. یا برنامههایی که موسیقی دستگاهی را با ساز سنتورم اجرا و معرفی میکردم و بازخورد خوبی از شنوندگان داشت و یا روزی که در حضور محمد گلریز صدای برادرش اکبر گلپا را از رادیو پخش کردم و او مات و مبهوت مانده بود... رادیو زندگی دوم من است و سراسر خاطره. ما برنامههایی داشتهایم که الان به سختی میتوان داشت و هر چقدر محدویتها بیشتر شود، هنر بیشتر درجا میزند و امنیت شغلی موسیقیدان سختتر میشود...
در این میان ظاهرا تلویزیون در برنامهسازی برای موسیقی از رادیو عقبتر بوده است؟
نسبت رادیو به تلویزیون، مثل نسبت تئاتر به سینماست. همانطور که اکثر سینماییها آرزویشان این است که خاک صحنه بخورند، تلویزیونیها نیز چنین حسی را نسبت به رادیو دارند. رادیو چه قبل و چه بعد از انقلاب، موفقتر از تلویزیون بوده است. حُسنی که رادیو دارد این است که در هر حالتی که باشید مخاطب شما را نمیبیند و برای همین گفته میشود که بهتر است رادیوییها در تلویزیون دیده نشوند چون مردم با صدایشان انس پیدا کردهاند و تصویری ذهنی برای خود ساختهاند که ممکن است با تصویر واقعی او متفاوت باشد و برای همین در دورهای که حسن خجسته مدیر رادیو بود حضور گویندگان رادیو را در تلویزیون ممنوع کرد و گویندگان و مجریان باید تکلیف خود را مشخص میکردند اما الان این محدودیت برداشته شده است.
قبل از انقلاب، اساسا تولید و شورای موسیقی در رادیو بود و تلویزیونیها از آن استفاده میکردند. بزرگان موسیقی و شعر و ادب هم در استخدام رادیو بودند و عضو شوراها. با وقوع انقلاب این اتفاق به تلویزیون محول شد و به دلایل مختلف نتوانست بزرگان را جذب کند. اعضای شوراها شاید افراد باتجربه و با دانشی باشند اما چون فضای کار، کارمندی است بیش از رفتار کارمندی و سازمانی چیزی از خود بروز نمیدهند و نه خلاقیتی هست و نه اوجی و با وجود عوض شدن مدیران، در تولیدات تلویزیون که رادیو هم دیگر ناچار است از آن استفاده کند اتفاق خاصی رخ نمیدهد و نهایتا یک موسیقی مناسبتی خنثی تولید میشود.
این را هم بگویم که رادیو چیزی نیست جز ادبیات و موسیقی؛ یعنی نمیتوانید موسیقی را بردارید و فقط در موردش حرف بزنید و از آن سو نمیتوانید فقط موسیقی بگذارید و ادبیات نباشد؛ حتی در «رادیو آوا»ی خودمان که عنوان «رادیو موسیقی» برایش درستتر است. مثل وقتی سازی ملودیک مینوازند و سازی ضربی هم باید در کنارش باشد تا نمکین و دلپذیرتر شود.
رادیو توانسته است این نمک را همچنان حفظ کند اما تلویزیون به واسطه سیاستهای مختلف و محدودیتهایی که برای خودش درست کرده برنامههای تولیدی موسیقیاش، با وجود مجریان خوب، آن چنان نگرفته است! مثلا ما از همان برنامه «چشم شب روشن» که در خدمت استاد صالحعلا بودیم بازخوردهای خیلی خوبی میگرفتیم و حتی مخالفینمان هم در نهایت سکوت میکردند. چون برنامه زنده بود و همه چیز به شکلی شفاف روی آنتن میرفت؛ حتی خط قرمزهایی که گاهی به آنها نزدیک و گاهی از آنها رد میشدیم. این برنامه به مرور نه تنها در میان متخصصان که در میان مردم عادی هم جای خود را باز کرد
تاکید دارم رادیو همچنان قوت خود را دارد ضمن اینکه موازیکاری هم نمیکنند و هر آدمی لحن و بیان خود را دارد. گمان میکردم وقتی این همه رسانه و شبکههای مجازی وجود دارد چه کسی رادیو گوش میدهد؟ در حالی که ما محدودیتهای بسیاری هم داریم ولی وقتی برای سخنرانی به شهرستانی دعوت میشوم میگویند ما برنامه شما را میشنویم! یا در فلان خوابگاه دانشجویی، به این برنامهها دستهجمعی گوش میدهیم و با توجه به نظرسنجیهایی هم که انجام شده در نهایت به این نکته رسیدم که رادیو به معنای حقیقی در همه جا شنونده دارد.
با این وجود به نظر میرسد جای برنامهای مثل نود در حوزه موسیقی در تلویزیون خالی است؛ برنامهای که در کنار ترکیبی از موسیقی و ادبیات بتواند برای نگه داشتن مخاطب از چالشها و موانع هم بگوید. تلویزیون اگر نمیتواند ساز را نشان دهد ولی میتواند به مباحث مدیریتی بپردازد؛ اما فقدان چنین برنامهای کاملا احساس میشود.
برخلاف نظری که به اذهان عمومی تعمیم داده شده است، نشان دادن یا ندادن ساز حاصل یک نگاه حاکمیتی نیست و صرفا شهامت مدیریتی میخواهد! در همان برنامه «چشم شب روشن» در شبکه چهار سیما در دو برنامه ساز نشان داده شد که یکی از آنها نوازندگی دوتار عثمان محمدپرست بود. باز هم در شبکه چهار، نوازندگی استاد مجید کیانی و تارنوازی سیدوحید بصام را در برنامه «راز» و شبکه افق شاهد بودیم. ضمن اینکه سالهاست در شبکه جامجم تصویر ساز نشان داده میشود یا برنامه تخصصی «از درآمد تا فرود» که از شبکه مستند پخش میشد و برنامهای نیم ساعته بود هر هفته یک نوازنده هفت، هشت دقیقه در آن ساز میزد و هیچ کس هم ایرادی نمیگرفت.
اینها به تدابیر و اهمیت مدیریت و عقبه او بستگی دارد که از کارش چه دفاعی میتواند بکند. اگر ما چند مدیر مقتدر در عرصه هنر و فرهنگ داشتیم تا الان موضوع نشان دادن تصویر ساز حل شده بود. از نظر فقهی هم ایرادی که به موسیقی وارد میشود به واسطه نمایش ساز نیست، بلکه مسئله این است که نوازنده چه صدایی از ساز بیرون میآورد. هرچند که در این مورد هم میان علما اتفاق نظر نیست و برای همین است که میگویند باید مصداقی برخورد کرد و نمیتوان مطلقا رد یا تاییدش کرد.
اساسا موسیقی زمانی دچار مشکل میشود که کلام در کنارش قرار میگیرد و آن کلام است که موسیقی را هدفدار و جهتدار میکند، وگرنه موسیقی تجریدی و انتزاعی است و به عدد انسانهای کره زمین میتوان با شنیدن یک موسیقی تخیلهایی را پرورش داد ولی وقتی کلام روی موسیقی قرار بگیرد، پای برداشتها و مخالفتها هم به ماجرا باز میشود. به همین دلیل سالهاست خطاب به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فریاد میزنیم و میگوییم موسیقیهای بیکلام را ممیزی نکنید.
شما نمیتوانید مثل دهه شصت بگویید شش و هشت نزنید یا همه سنگین بزنید، این موضوعات دیگر رفع شده است. بماند که در کمال تاسف برخی از موسیقیدانان در اوایل انقلاب چنین مشاورههایی میدادند! اینها همگی به تدابیر مدیریتی برمیگردد و باید مدیران بالادستی را به این نکته توجه دهیم که مدیران با دانش، باتجربه، نترس و دغدغهمند را در عرصه فرهنگ و هنر بگذارند، نه مدیران محافظهکاری که فقط به میز فکر میکنند. به همین دلیل است که رادیو و تلویزیون ما اندک تولیدات خوب دارد.
چقدر خوب بود اگر مثل گذشتههای دور، موسیقیدانان درجه یک کارهایشان را به صداوسیما میدادند. پیش از انقلاب این گونه بود و موسیقیدانان اول با رادیو و تلویزیون کار میکردند یا با وزارت فرهنگ و هنر و بعد تهیهکنندگان بخش خصوصی جلوی راهشان قرار میگرفتند. الان برعکس شده است و صداوسیما حتی پول هم که میدهد کمتر بزرگانی در عرصه موسیقی حاضر به همکاری با آن هستند. در جشنواره موسیقی فجر هم متاسفانه اینگونه است.
سوال اساسی این است که چرا برنامهای مانند «نود» در موسیقی نداریم؟ یک نود پاکیزه که در آن هنرمندان و مدیران محترمانه یکدیگر را نقد کنند. برنامهای که در آن دو طیف را روبهروی یکدیگر بنشانیم و از آنها بخواهیم تعارف را کنار بگذارند و آتش بیار معرکه شویم و از لابهلای حرفهایشان به چیزهایی برسیم که به رشد موسیقیمان کمک کند.
در آن صورت میدیدید افراد سرشناس موسیقی که امروز میگویند ما با صداوسیما همکاری نمیکنیم اعتمادشان به این رسانه جلب و این باعث میشد فضای موسیقی کشور از این رکود و یکدستی خارج شود و نقدی هم بر عملکرد متولیان فرهنگ و هنر صورت بگیرد. برنامهای که به آسیبشناسی آنچه در موسیقی میگذرد بپردازد و بیپرده، مقتدرانه و شفاف در مورد موضوعات مختلف بحث کند و مجری بیطرفانه اجرایش کند و جلوی چشم مخاطب بگذارد. وقتی استادان رشتهها رو در رو با هم به آسیبشناسی مسئلهای بپردازند، شاگردانشان در فضای مجازی به یکدیگر سنگپرانی نخواهند کرد.
گاهی هم برخی میگویند ترویج موسیقی مغایر با اهداف نظام است.
به این موضوع به عنوان یک اصل کلی نگاه میکنند و حاکمیت ضمن این که این را رد نمیکند، تایید هم نمیکند و میگوید کار خودتان را بکنید تا جایی که احساس خطر شود. احساس خطر کجاست؟! این که شما در رابطه با آموزش موسیقی صحبت کنید و شناخت بدهید. در آن صورت میگویند آموزش موسیقی در رسانه ملی ممنوع است که باز پارادوکسی عجیب و غریب است.
شما در رابطه با موسیقی حرف میزنید و نمونههایی آن چنانی از موسیقی بیهویت پاپ امروزی پخش میکنید همان گونه که در استادیوم صد هزار نفری در مقابل میلیونها چشم داخلی و خارجی انجامش دادید در حالی که شاخصی از فرهنگ خانواده ایرانی نداشت اما زمانی که میخواهید ابعاد آموزشی آن را بررسی کنید جلویتان را میگیرند، در حالی که این بخش اطلاعرسانی و شناخت اتفاقا به علت فنی بودن توسط عده کمتری دیده خواهد شد.
پیشنهاد نود موسیقی هیچ وقت پاسخ روشنی گرفت؟
به ندرت میتوانید از مدیران کشورمان پاسخی صریح و روشن و حتی کتبی بگیرید. لبخند هست و از پیشنهادتان استقبال میکنند و میگویند چقدر عالی، اما به مرور پشت در اتاق نگهتان میدارند و برای همین است که گفته میشود محافظهکاری آفت مدیریت در ایران است. وگرنه مسئله هنر و فرهنگ در ایران آن قدرها هم خطیر نیست و این هنرمندان به ویژه موسیقیدانان بودند که همواره همراه دولتها و مردمشان بودهاند با تمام بیمهریهایی که ناروا بر ایشان روا شد.
- 9
- 3