جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۷:۱۸ - ۰۷ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۱۸۲۲
تئاتر شهر

اصغر همت:

وظیفه تئاتر روشنگری‌ است / افراطی‌گری سم جامعه امروز است

اصغر همت,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر
 اصغر همت گفت: به مثبت و یا منفی بودن نقشم فکر نمی‌کنم و فقط برایم مهم است که نقش جای کار و مانور دادن دارد یا نه.

به گزارش هنرآنلاین، اصغر همت (متولد ۲۷ آذر ۱۳۳۱ - شیراز) بازیگر سینما و تئاتر هست. او از دوران کودکی به تئاترهای تخت حوضی و تعزیه علاقه داشت و از دوران دبیرستان به فعالیت در تئاتر در این زمینه‌ها روی آورد. وی در سال ۱۳۵۹ در رشته تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. همت سینما را با دو فیلم "سرخپوست‌ها" (۱۳۵۷) و "ماجراهای علاءالدین و چراغ جادو" (۱۳۵۷) آغاز کرد و "هزاردستان" آغاز بازیگری‌اش در تلویزیون است اما در "امام علی (ع)" بسیار مطرح شد و در فیلم‌های ‌و سریال‌های مختلفی به ایفای نقش پرداخته است. اصغر همت که مدیرعامل خانه تئاتر است؛ این روزها در نمایش "سهروردی" به نویسندگی و کارگردانی شکرخدا گودرزی در نقش قاضی رکن‌الدین بازی می‌کند و این خود انگیزه‌ای شد تا درباره این بازی و دیگر کارهایش گفتگو کنیم که در ادامه می‌خوانید:

 

به عنوان بازیگری که قرار است دست به خلق و آفرینش بزنید، چه چیزی باعث شد پیشنهاد آقای گودرزی برای حضور در نمایش "سهروردی" را بپذیرید؟

اصغر همت: موضوع اجرای نمایشنامه "سهروردی" را چند سال پیش آقای گودرزی برای من مطرح کرده بود و من حتی نسخه دست‌نویس آن را هم خوانده بودم. متن این نمایشنامه شرایطی داشت که در راستای کار قبلی‌ام با آقای گودرزی به نام "خواجه نظام‌الملک" بود. از زمانی که متن "سهروردی" به دستم رسید، قرار بود در این نمایش حضور داشته باشم و از همان ابتدا بنا بود خانم افسر اسدی هم در این نمایش حضور داشته باشند. البته زمانی که آقای گودرزی تصمیم گرفت نمایش "سهرودری" را روی صحنه ببرد، ما برنامه داشتیم ولی چون قول داده بودیم، در این نمایش حضور پیدا کردیم و الان هم از حضور در این نمایشنامه ناراضی نیستیم.

 

شما و همسرتان خانم افسر اسدی کمتر پیش می‌آید که به طور مشترک در یک کار تصویری یا نمایشی حضور داشته باشید. چه اتفاقی افتاد که بعد از سال‌ها تصمیم گرفتید این اتفاق بیفتد؟

اصغر همت: این جزو برنامه‌های زندگی ما بود که با هم کار نکنیم. ما در سال ۶۳ سر فیلمبرداری "روزهای انتظار" به کارگردانی آقای اصغر هاشمی متوجه شدیم که باید با هم کار نکنیم چون حس کردیم اگر به طور همزمان سر یک کار نباشیم، اوضاع خانه‌مان بهتر می‌چرخد. ما بچه‌‌های کوچک داشتیم و تصمیم گرفته بودیم که تا بچه‌های‌مان بزرگ نشده‌اند، با هم کار مشترک انجام ندهیم. البته در برخی از کارها مثل "هزار دستان" هم خانم اسدی حضور داشتند و هم من، ولی کارمان هیچ تلاقی با هم نداشت. یک تئاتر هم من در سال ۶۵ به عنوان پایان‌نامه برای ایشان کارگردانی کردم. بنابراین آخرین تئاتری که من و خانم اسدی به طور مشترک در آن حضور داشتیم، به سال ۵۸ بر می‌گردد که هر دو در نمایش "براند" به کارگردانی آقای قاسم‌ سیف بازی کردیم و از همان جا هم با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. کار کردن در تئاتر "براند" که هنریک ایبسن در موردش نوشته‌: این نمایشنامه برای خواندن است نه برای اجرا"، کار سختی بود ولی کارگردانی همچون آقای قاسم‌ سیف از پسش برآمد. تئاتر "سهروردی" هم همچین شرایطی دارد و کار سختی است که آقای گودرزی هنوز هم دارد آن را رتوش می‌کند. امیدوارم افت تماشاگری که به خاطر دهه اول محرم به وجود آمد، به مرور از بین برود و تماشاگرهای بیشتری به دیدن این تئاتر بیایند.

 

 

شما از ابتدا قرار بود در نمایش سهروردی نقش "قاضی رکن‌الدین" را بازی کنید؟

اصغر همت:  بله. آقای گودرزی نقش "قاضی رکن‌الدین" را به من پیشنهاد کرد ولی حتی اگر انتخاب نقش به عهده خودم بود هم حتماً همین نقش را انتخاب می‌کردم چون این نقش جای کار بیشتری دارد. به مثبت و یا منفی بودن نقشم فکر نمی‌کنم و فقط برایم مهم است که نقش جای کار و مانور دادن دارد یا نه. با وجود یک سونگر بودن و تعصب کوری که دارد اما واکاوی درونی این شخصیت احتیاج به کار داشت.

 

در نمایش قبلی آقای گودرزی نقش "خواجه نظام‌الملک" را بازی می‌کردید که یک سیاست‌مدار با نبوغ است و در این نمایش نقش یک قاضی شرور را بر عهده دارید که می‌خواهد یکی از نوابغ را سلاخی کرده و از بین ببرد. در رسیدن به نقش و تفکیک این دو شخصیت متفاوت برای‌تان چگونه اتفاق افتاد؟

اصغر همت: یکی از دلایلی که باعث شد بازی این نقش‌ها را به عهده بگیرم همین تفاوت عمده‌ای‌ بود که میان دو شخصیت "خواجه نظام‌الملک" و "قاضی‌ رکن‌الدین" وجود داشت. قاضی رکن‌الدین مظهر یک دیدگاه افراطی است که به زعم من چنین دیدگاهی سم جامعه جهانی امروز محسوب می‌شود. البته این دیدگاه انگار یک مسئله ابدی و ازلی شده چون قبل‌تر از این هم وجود داشته و در آینده هم وجود خواهد داشت. در زمان یونان قدیم، شوکران را به سقراط دادند، لاووازیه را گردن زدند و دانشمندانی را به خاطر عقایدشان آتش زدند. حلاج را بردار کردند، پوست عین القضاه را زنده زنده کندند. دهان فرخی یزدی را دوختند و سهروردی را-در روایتی- دست و پا بسته در انبانی از چرم خیس انداختند. هنوز هم شاهد چنین نگاه‌های افراطی هستیم و معلوم نیست چنین نگاه‌هایی چه زمانی می‌خواهد دست از سر بشر بردارد. اما ماجرای شخصیت خواجه‌ نظام‌الملک درست متفاوت از ماجرای قاضی‌ رکن‌الدین است و همه وی را به عنوان چهره‌ای تأثیرگذار در سیاست و فرهنگ ایران می‌شناسند.

 

برداشت و حس اولیه‌تان نسبت به نمایشنامه "سهروردی" چه بود؟

اصغر همت: من این نمایشنامه را هم در راستای نمایشنامه "خواجه نظام‌الملک" دیدم. سهروردی ملقب به شیخ اشراق، یکی از فلاسفه ایرانی است که متأسفانه برای اکثریت مردم ایران به کل ناشناخته است. اگر شما به خیابان سهروردی بروید و بپرسید چرا نام این خیابان را سهروردی گذاشته‌اند؟ شک نکنید ۹۰ درصد مردم جوابی برای سؤال‌تان ندارند. غفلت از چنین شخصیت‌هایی برای مملکت فرهنگی ما ناراحت‌کننده است. البته بخشی از مردم سهروردی را به عنوان یک مدافع مذهب شیعه می‌شناسند ولی خواجه نظام‌الملک به خاطر دیدگاه‌های سیاسی و مذهبی که دارد، به مراتب از سهروردی هم مهجورتر است. مهجور ماندن چنین شخصیت‌هایی اتفاق خوبی نیست و وقتی کارگردانی مثل آقای گودرزی دغدغه‌اش پرداختن به چنین شخصیت‌هایی است، باید کارش را ارج گذاشت. از اجرای هر دو نمایش خوشحالم حتی اگر قرار بوده باشد یک نفر را با خواجه نظام الملک و یا سهروردی آشنا کنیم.

 

از چه زمانی با آقای شکرخدا گودرزی آشنا شدید و چه شد دوستی‌تان به همکاری منجر شد؟

اصغر همت: من از سال‌ها پیش و از زمانی که آقای گودرزی دانشجو بود ایشان را می‌شناسم. یک شور و هیجان خاصی در آقای گودرزی وجود دارد که توجه آدم را جلب می‌کند. دوستی من با ایشان به مرور نزدیک‌تر شد تا این‌که من در دانشگاه سوره یک مسئولیتی را پذیرفتم و از آقای گودرزی خواستم به آن‌جا بیاید و به من کمک کند. این اتفاق افتاد و بعدها که مسئولیت خانه تئاتر را به من دادند هم اولین کاری که کردم این بود که از سازمان فرهنگی هنری شهرداری درخواست کردم آقای گودرزی بیاید و در کنار من باشد. البته به خاطر مشغله‌ها و درگیری‌های ذهنی که آقای گودرزی با نمایش "سهروردی" برایش پیش آمد، فعلاً نتوانسته‌ام در خانه تئاتر مثل دانشگاه سوره از تمام ظرفیت‌هایش بهره ببرم ولی امیدوارم بعد از اتمام نمایش "سهروردی" این اتفاق بیفتد.

 

 

ضرورت اجرای نمایش درباره شخصیت‌هایی نظیر "خواجه نظام‌الملک" و "سهروردی" چیست؟

اصغر همت: ناشناخته و مهجور بودن این افراد، ضرورت اجرای نمایشی درباره آن‌ها را بیشتر می‌کند. یکی از وظایف هنر تئاتر، کشف ناشناخته‌ها و تنویر افکار عمومی است. فکر می‌کنم شاخص‌ترین هنر در عالم هستی، هنر تئاتر بوده و هست و شاید به همین خاطر در طول تاریخ با این هنر مشکل داشته‌اند چون نمی‌خواستند مردم آگاه‌تر باشند. تئاتر می‌تواند آدم‌های پیشرویی همچون خواجه نظام‌الملک‌ها و سهروردی‌ها را بیشتر معرفی کند چون وظیفه تئاتر همین روشنگری‌ها است.

 

با توجه به مهم بودن این شخصیت‌ها و گسستی که به لحاظ فکری میان این‌ها با جامعه امروز وجود دارد، فکر می‌کنید چگونه می‌شود میان شخصیت‌هایی نظیر "خواجه نظام‌الملک" و سهروردی" با دانشجویان و دانش‌آموزها پلی ایجاد کرد که دانشجویان و دانش‌آموزان به شناخت بهتری از این شخصیت‌های پیشرو دست پیدا کنند؟

اصغر همت: نمی‌خواهم خدایی ناکرده با اسم بردن مستقیم از گروه یا تئاتر خاصی، فعالیت‌هایی را که در این عرصه می‌شود، زیر سؤال ببرم ولی ما باید بدانیم که پول‌مان را با چه انگیزه‌ای خرج چه تئاتری می‌کنیم؟ مسئولین ما هم باید بدانند که استقبال تماشاگران از بعضی نمایش‌ها، یک استقبال کاذب است چون الان برای اکثریت تماشاگرهای ما مهم است که وارد سالن‌های تئاتر شوند تا سلبریتی‌هایی که تا به امروز در جعبه جادویی یا روی پرده سینما می‌دیده‌اند را از نزدیک تماشا کنند. مسلم است که به چنین تماشاگرانی نمی‌شود امید بست چون تماشاگرهای دغدغه‌مندی نیستند. تا حد زیادی هم خود اهالی تئاتر مقصر هستند چون برای بزرگان تاریخ و فرهنگ‌ این سرزمین خرج نمی‌کنند، پس طبیعی است که تماشاگر تئاتر چندان دغدغه‌مند نباشد. وقتی ما به فیلسوف بزرگی همچون سهروردی افتخار می‌کنیم، باید این افتخار به یک افتخار همگانی تبدیل شود. خیلی از بزرگان تاریخ ایران مهجور واقع شده‌اند. یادم می‌آید پیش از انقلاب یک خبرنگار در پایین مجسمه فردوسی از مردم می‌پرسید چه شناختی از این آدم دارید؟ آدم‌ها پایین آن مجسمه ایستاده بودند ولی نمی‌توانستند یک جمله راجع به فردوسی بگویند یا یک بیت شعر او را بخوانند. خیام هم خیلی مهجور است و عده‌ای سعی می‌کنند بگویند او شاعر و اندیشمندی بوده که به خوش‌گذرانی اعتقاد داشته، در حالی‌که ذات و اصل خیام این نیست. حتی سعدی هم نسبت به حافظ مهجور است. حیف است به این آدم‌ها پرداخته نشود.

 

تماشاگری که به خصوص قرار است بیاید نمایشس همچون "سهروردی" را ببیند چقدر اهمیت دارد؟

اصغر همت: در تئاتر اصل کار تماشاگر است. شاید ما مشکل این را داشته باشیم که به اندازه توقع و انتظارمان تماشاگر به دیدن تئاتر "سهروردی" نمی‌آید ولی کمتر تماشاگری به دیدن این تئاتر آمده که ناراضی از سالن بیرون رفته باشد. ما که اهل تئاتر هستیم همیشه دوست داریم تئاتر را آن‌ طوری ببینیم که دل‌مان می‌خواهد ولی تماشاگر یک خالصی عجیبی دارد و تئاتر را بدون پیش داوری می‌بیند. بازخوردی که ما از تماشاگران می‌گیریم، بسیار جالب  است. من در مورد تماشاگر کاذب صحبت کردم و گفتم به تماشاگر کاذب نمی‌شود امید بست اما اعتقاد ندارم که تماشاگر کاذب نباید به دیدن تئاتر بیاید. تماشاگر کاذب اگر بیاید و تئاتر ببیند، ممکن است به جهان‌بینی بهتری برسد و در انتخاب‌‌های بعدی‌اش دقیق‌تر عمل کند. به نظرم تئاتر فقط این نیست که شما اصول آن را رعایت کنید. زمانی که مرحوم مؤذن‌زاده اردبیلی در بیمارستان مدرس بستری بود، روزنامه کیهان نوشت که اذان آقای مؤذن‌زاده اردبیلی ۱۶ غلط دارد. من شک ندارم که آن نوشته روزنامه کیهان درست بود ولی باید توجه کرد که اذان آقای مؤذن‌زاده با تمام غلط‌هایش شنیدنی است و کسی که به دنبال غلط‌های این اذان باشد، دیگر نمی‌تواند از شنیدنش لذت ببرد. این همه آدم اذان را درست خواندند ولی اذان هیچکدام‌شان به زیبایی اذان آقای مؤذن‌زاده نشد. خود من بعد از آن اتفاق، سخت‌گیری‌هایم راجع به بعضی از تئاترها را کم کردم. آقای مسعود فراستی درجلسه‌ای داشت از فیلم "یه حبه قند" اشکال‌های عدیده می‌گرفت، همین مورد آقای موذن‌زاده را یادآوری کردم. به ایشان گفتم این را هم در نظر بگیر که قرار نیست همه جان فورد و هیچکاک باشند، مهم این است که یک فیلم یا اثر مبتذل نباشد، صاحب اثر با اعتبار باشد و مردم راضی باشند. مته به خشخاش گذاشتن بی مورد است.

 

نمایش «ماراتن» به کارگردانی آرش‌عسکری، این روزها در تماشاخانه «دا» روی صحنه است. این نمایش موضوع جالبی دارد که تا اندازه ای می توان آن را موضوعی تازه در تئاتر ایران به شمار آورد.

 

این نمایش درام جالبی درباره انسان و موجودیت او، پیش از حیات است؛ اینکه انسان پیش از متولد شدن چه شرایطی را تجربه می کند. قهرمان های این نمایش دو اسپرم با کروموزم های ایکس و وای هستند و برای رد شدن از دروازه که همان تخمدان است، با يكديگر به چالش برمی خورند. آن‌ها دلایل مختلفی برای یکدیگر می‌آورند که کدام یک از آن‌ها لایق رد شدن از دروازه‌ای است که دو نگهبان از آن حفاظت می کنند.

 

این درگیری تا جایی ادامه پیدا می‌کند که یک اسپرم دیگر نیز وارد صحنه می شود. او برای موجودیت و حیات خویش برنامه‌ای ندارد و تنها می‌خواهد از دروازه رد شود؛ درحالی که قهرمان‌های اصلی هرکدام برای زندگی در دنیای تازه، دلایل و هدف های مختلف دارند.

 

نمایش «ماراتن» اثری است سورئال با رگه هایی از پست مدرن و درگیری انسان با موجودیت خود به نویسندگی و کارگردانی آرش عسکری و تهیه کنندگی مجید دری كه از جمعه ۲۸ مهر تا پنج‌شنبه ۱۸ آبان، ساعت ۱۹:۱۵ هر شب در تماشاخانه دا، روی صحنه می‌رود.

 

با آرش عسکری، کارگردان نمایش ماراتن درباره این اثر به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌خوانید:

 

نمایش «ماراتن» دارای ایده جالب و تازه‌ای است و به نظر می رسد ایده هنگام نگارش متن، به پختگی رسیده است. آیا شما پیش از نگارش این نمایشنامه، به موضوع حیاتِ پیش از تولد فکر کرده بودید؟

ایده یک خطی داستان به ۱۰ سال پیش برمی‌گردد. همیشه به این فکر می‌کردم که ما یک حافظه عینی و یک حافظه غیر عینی داریم و در واقع از وقتی به شکل فیزیولوژیکی کامل شدیم، تنها یک بخش از حافظه ما ثبت شده است؛ این حافظه بخشی از موجود بودنِ ماست و قبل از این شکل گیری، ما یک پروسه موجود بودن داشتیم که آن بخش دیگر در ذهن ما نیست و هیچ قطعیتی نيز در موردش وجود ندارد که در آن دوره چه اتفاقی افتاده است.

وقتی می توانیم برای یک رباط هوش مصنوعی ایجاد کنیم، ممکن است وقتی خودِ ما یک توده سلولی بودیم، بخشی از هوش مصنوعی برای ما شکل گرفته باشد.

 

فکر می‌کنم اگر عقب‌تر برویم چطور؟ وقتی که ما یک میکرواندام بودیم، اوضاع به چه شکلی بوده است؟ همیشه یک بحث خیلی جدی در می‌گیرد که اتوپیای انسانی چیست؟ هر محیطی و هر شرایطی چه نمونه انسانی را برمی‌تابد؟ اینکه یک الگوی انسانی، که متعلق به سه قرن پیش است، آیا می‌تواند برای امروز نيز یک الگوی مناسب باشد؟ آیا اتوپیای واحدی برای انسان وجود دارد؟ دسته ای از این سوالات با يكديگر تلفیق شد و ایده ای یک خطی شکل گرفت که اگر یک اسپرم با کرومزوم ایکس و اسپرم دیگری با کرومزوم وای وجود داشته باشد و در آستانه ورود به تخمک قرار گرفته باشند و فرصت انتخاب داشته باشند، چه می کنند؟

 

اگر قرار باشد به هر شکلی با يكديگر درگیر شوند، آن درگیری چیست؟! گاهی درگیری بر سر فنا رفتن است اما این درگیری بر سر موجود بودن است.

 

این ایده چه زمانی شکل اجرایی به خود گرفت؟

بعد از حدود ۹ سال، شهریور سال گذشته تصمیم گرفتم این ایده را مکتوب کنم و یک طرح اولیه ۱۰صفحه ای نوشته شد.

 

کارهای قبلی من و کارهایی که این روزها در حال نگارش آن‌ها هستم، همه سورئال است. با تهیه‌کننده کار صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که ایده را وارد کارگاه نمایش کنیم چون این کار اشتراکی است و از یک ذهن برنمی آید. با آدم‌هایی که به نظرم می رسید به شخصیت‌ها نزدیک هستند، صحبت کردم و بازیگران انتخاب شدند.

 

چطور شد که تصمیم گرفتید با نابازیگر کار کنید؟

وقتی شما برای کاری با یک بازیگر حرفه‌ای صحبت می کنید، نقش را می‌گیرد و خودش را به شخصیت نزدیک می‌کند اما من می‌خواستم ذهن‌های خالی‌تری را انتخاب کنم تا بتوانم شخصیت‌ها را با بازیگر تطبیق دهم نه آن بازیگر را با شخصیت. از کسانی که توانایی و استعداد داشتند و به شخصیت ها نزدیک بودند، دعوت کردم و متن نيز در کارگاه رفته رفته پیش رفت و نوشته شد.

 

اگر در این نمایش با بازیگران حرفه‌ای کار می کردید، تفاوتش چه بود؟

من بخشی از هر کاراکتر را در بازیگر آن کاراکتر می‌بینیم؛ این موضوع یک سری معایب و ایرادات دارد؛ من و آقای دری تصمیم گرفتیم گروهی داشته باشیم که از این پس با هم کار کنیم و به همین جهت این ریسک را کردیم که بخشی از آن کاراکتر را در اختیار خودِ بازیگر قرار دهیم؛ حتی نوع عادات میمیک یا تیک‌هایی که بازیگران دارند، متعلق به خودشان است اما این‌گونه نیست که گفته باشم شما آزادید که از میمیک خودتان به هر شکلی که می خواهید، استفاده کنیدبلکه من آن‌ها را متعلق به نقش کردم.

 

کاری که بازیگر به صورت طبیعی انجام می‌دهد، آن چیزی است که من برای کاراکتر نوشته بودم. بازیگر حرفه ای به‌طورمعمول این کار را نمی کند. در ضمن برای یک بازیگر حرفه ای این امکان فراهم نیست که ۹ ماه تمرین کند. بازیگرانِ کار من با کاراکترها زندگی کردند و پیش از آن ۳۰ سال نيز با خودی که داشتند، زندگی کرده اند. در واقع این «من» را روی «خود»ی که داشتند، سوار کردم.

 

این کار سورئال است، در حالی که دارای مایه های رئال است و در بخش‌هایی نیز به پست مدرن تنه می‌زند. به‌عنوان مثال در بخشی که یکی از نگهبانان دروازه یک مونولوگ می‌گوید، ما احساس می‌کنیم در جهان امروز هستیم و اهم مشکلات جهان، از زبان او بیان می شود. چگونه یک سوژه سورئال می تواند به این شکل به رئال و حتی پست مدرن نزدیک شده و چنین در يكديگر تنیده شوند؟

درست است. ما می‌خواستیم که همین اتفاق بیفتد. مرز خیلی باریکی بین سورئال و پست مدرن وجود دارد و این دو تا با هم پاسکاری دارند و به يكديگر تنه می زنند.

 

اگر بخواهیم طراحی صحنه پست مدرن را مثال بزنیم، مثل این است که چاپار هخامنشی برای رساندن یک نامه بیاید و نامه را روی تبلت به گیرنده تحویل دهد! در معنا نيز همین اتفاق می افتد؛ یعنی اینکه ما به‌فرض یک اسپرم در فضای سورئال داريم با دغدغه های پست مدرن که با فرمانده اش مغز، درگیر است. به نوعی این کار تلفیقی از مفاهیم سورئال و پست مدرن با یکدیگر است.

 

این تلفیق، کشش دراماتیک و سرگرم‌کننده کار را تحت تاثیر قرار نداده است و همچنین می توان گفت با اینکه یک مفهوم عمیق را دنبال می کند اما مخاطب با یک اثر خشک و جدی که طاقتش را تنگ می‌کند، مواجه نمی‌شود.

مشکل جدی آثار نمایشی، این است که یا یک کشش دراماتیک سرگرم کننده دارند كه مخاطب با آن کشش همراه می شودو رویداد دراماتیک را دنبال می کند اما در نهایت دریافتی از کار ندارد؛ یا اینکه پر هستند از مفاهیم عمیق که درامی ندارند و مخاطب قصه را دنبال نمی کند و با خود فکر می کند کاش این یک مقاله بود که می‌خواندم. این دو قطبی شدن به بسیاری از کارها آسیب زده است.

 

ما در نمایش «ماراتن» تلاش کردیم این را تغییر دهیم؛ یک درام با کشش‌های داستانی که مخاطب را ترغیب و وي را همراه با لایه های غنی از مفاهیم بنیادین با خود درگیر كرده و مفاهیم معاصری كه دارد،مخاطب را با محیط درگیر می‌کند.

اینکه شما می‌بینید ما یک سری دغدغه‌های به‌روز مخاطب را در کار آوردیم، به این دليل است که بتوانیم هر دست انداز و مانعی را که به کسالت مخاطب منجر می‌شود، کنار بزنیم و همذات‌پنداری‌اش را با قصه بالا ببریم؛ چراکه به هرحال کار سختی است که شما با یک اسپرم همذات‌پنداری کنید! همذات‌پنداری با یک قهرمان دلاور امروزی که سینه اش را در مقابل هر نوع آسیبی سپر می‌کند، کار ساده‌تری است تا همذات‌پنداری با اسپرمی که درگیر موجود‌بودن است! تلاش کردیم لایه‌های مفهومی دوم و سوم کار را برای مخاطب معاصر کنیم که به همذات‌پنداری‌اش با کار کمک کند.

 

هیچ‌وقت به این فکر نکردید که شاید این ایده بتواند سوژه یک فیلم یا انیمیشن باشد؟ در صحنه تئاتر، دست ما خیلی باز نیست. اجرایی شدن این نمایشنامه تا چه اندازه سخت بود؟

هیچ‌وقت به اینکه فیلمنامه باشد، فکر نکردم. من همیشه عِرق جدی به تئاتر دارم و ایده‌هایی را که دوست دارم ،می‌خواهم روی صحنه ببینم. باورپذیری این اثر در سینما سخت است؛ چراکه مخاطب تئاتر به قرارداد گذاشتن عادت کرده است. مخاطب تئاتر این را پذیرفته که یک پارچه ببیند و بگوید خون است، یک در ببیند و بگوید این دروازه یک قلعه است.

 

همان‌گونه که اشاره کردید، کار را به شکل کارگاهی پیش بردید. می‌خواهم بپرسم حضور ذهن‌ها و ذهنیت‌های مختلف تا چه اندازه شما را در مسیر نوشتن و کارگردانی یاری کرد؟ به‌طورمعمول نابازیگران توقع خاصی از مجموعه ندارند. شما اگر با بازیگر حرفه ای کار کرده بودید، دوباره می‌توانستید چنین تاثیری بگیرید؟

سوال خوبی است و دوست دارم در این مورد توضیح دهم. در دوره نوجوانی که با استادان تئاتر کار می‌کردم، همیشه می گفتند بازیگری تئاتر، اتفاق سختی است و به راحتی به دست نمی‌آید؛ منظور این نبود که بیان و بدن آماده داشته باشید. به هرحال با چند سال کار کردن، بدن و بیان آماده می‌شود و خلاقیت نيز با دیدن کارهای مختلف شکل می‌گیرد؛ معنی دیگری پشت این حرف است و آن اینکه بازیگر تئاتر باید سیاست و اقتصاد بداند، با جامعه‌اش در ارتباط باشد، هنر را بشناسد و... . در واقع بازیگر تئاتر باید مجموعه‌ای از آگاهی‌ها را داشته باشد که مخاطب حرفه‌ای تئاتر را به باورپذیری برساند. «ماراتن» به‌دليل شکلِ بخصوص اجرایی و متنی که دارد و به خاطر هدف‌گذاری های جدی محتوایی که برای متن شده بود، تاثیرگذاری جدی ای برای مخاطب امروز نسبت به دغدغه‌های معاصر خودش می‌خواستیم و نیاز به کسانی داشتیم که این دغدغه ها را خوب بشناسند و البته ذهن های آماده ای داشته باشند که بتوان با آن بازی کرد.

 

بهترین راهکار را این دیدیم که سراغ دوستان رسانه ای خودمان برویم. بازیگران این کار، بچه‌های سرویس اجتماعی و سیاسی رسانه‌های مختلفند که نسبت به دغدغه‌های انسان معاصر و مفاهیم معاصری که می‌خواهیم در این کار منتقل شود، آگاه هستند. مهارت های بازیگری در آن‌ها شکل نگرفته بود اما گاهی، تجربه داشته و حداقل مخاطبان حرفه‌ای تئاتر بودند و درباره این فضا شناخت داشتند. با سعه صدری که تهیه کننده کار داشت، ۶ماه فرصت در اختیار ما قرار گرفت تا با بچه ها تمرین کنیم آن نيز بدون اینکه بگوییم ایده اجرایی کار چیست. ما در تمام این مدت فقط بچه‌ها را برای بازیگری آماده کردیم.

 

۶ماه هفته‌ای پنج جلسه و هر جلسه، سه ساعت کارگاه داشتیم و از آدم‌هایی دعوت می کردیم که در بیان و بدن متخصص بودند و کارگاه فشرده برگزار کردیم و بچه‌ها را به یک سطح مقبول رسانده و بعد از ۶ ماه، متن را در اختیار آنان قرار دادیم و در نهایت نيز برای حفظ توازن، دو بازیگر حرفه ای به کار اضافه کردیم اما شاکله و استخوان‌بندی کار به این شکل است.

 

بازیگران سینما به تئاتر راه پیدا کردند. به‌طورمعمول کارها ضعیف هستند اما به واسطه اسم کار، فروش می رود. به نظر شما آیا می‌توان مرزی برای بازیگری تئاتر و سینما قائل شد؟ برای اینکه کار فروش رود، بازیگر سینما را وارد تئاتر کنیم و یک کار ضعیف به مخاطب تحویل دهیم، در حالی که گاهی می‌بینیم آثاری با استفاده از نابازیگر روی صحنه می‌روند که شاهکار هستند. به نظر می‌رسد گاهی به دلیل اقتصاد، فرصت‌ها را از جوان‌ترها می‌گیریم و در اختیار بازیگران سینمایی می گذاریم که برخی از آنان در صحنه تئاتر ضعیف عمل می‌کنند.

 

درهای تئاتر همیشه باز است اما بيشتر بازیگران سینما در ابتدا بازیگر تئاتر بوده‌اند و امروز به عنوان بازیگر سینما شناخته می‌شوند. این دغدغه‌ای که شما می‌گویید درست است ویک دلیلش، لجام‌گسیختگی در تئاتر خصوصی است.

 

وقتی شما در یک سالنی می‌خواهید اجرا بروید که شبی پنج میلیون تومان باید پول پرداخت کنید، مجبورید از راه‌های مختلف، مخاطب را به سالن بکشانید. برای یک اجرای ۳۰‌شبه، باید ۱۵۰میلیون پول به سالن بدهید و این سالن ۳۰۰ نفره را پر کنید. راحت ترین چیزی که به ذهن بخش اقتصادی پشت صحنه می‌رسد، این است که از دو چهره برای کار استفاده کنند.

 

حتی امروز فوتبالیست‌ها نيز به تئاتر می آیند! تئاتر یک هنر فاخر است که همه جای دنیا به‌دليل رشد و توسعه اجتماعی جامعه، مورد حمایت قرار می گیرد؛ اگر این حمایت نه در حد اینکه به گروه‌ها بودجه داده شود بلکه در این حد که حداقل مکان‌های دولتی برای اجرا با شکل مناسب ساخته شود تا گروه های بیشتری بتوانند کار کنند، این مساله کاهش پیدا می کند. در نهایت مخاطب باید انتخاب کند که می‌خواهد یک چهره را از نزدیک ببیند یا اینکه بخواهد به داشته‌های خودش چیزی اضافه کند و از یک کار هنری حرفه ای لذت ببرد اما انگار مخاطب، انتخابش نوع اول است.

 

در واقع می‌توان گفت رشد و بالا بردن سطح سلیقه مخاطب نیز نیاز به حمایت دارد.

ما باید مخاطب را نيز رشد دهیم. این، یکی از همان حمایت‌هایی است که لازم است صورت گیرد. دستگاه‌های فرهنگی که متولی تئاتر هستند، باید مخاطب حرفه ای تئاتر را نيز پرورش دهند. تئاترهای سفارشی ما بی‌کیفیت‌ترین تئاترهاهستند که در باکیفیت‌ترین سالن‌ها اجرا می‌روند و سلیقه مخاطب را کور می‌کنند. حمایت از تئاترهای قوی و حرفه ای که مخاطب را پرورش می‌دهند، بخشی از وظایف متولیان تئاتر است.

 

در حال حاضر بخش خصوصی نيز وارد شده است. فکر می کنید با رشد بخش‌خصوصی در زوایای مختلف تئاتر، چقدر می توانیم شاهد رشد تئاتر مستقل باشیم؟

من منکر نقش بخش خصوصی نیستم. اگر تئاتر خصوصی نبود، به‌طورحتم «ماراتن» اجرا نمی‌رفت و این یک چیز طبیعی است. ما در یک سالن خصوصی اجرا می رویم و این درخواست رااز تئاتر شهر داشتيم که گفتند از سال ۹۹ به بعد بیایید! البته که این مجموعه وقت‌های خالی نيز دارد اما متعلق به کسانی است که در تئاتر شهر، حق و آب و گل دارند.

 

بخش خصوصی باید باشد اما نه به این شکلی که نظارت روی آن کم است. خوشبختانه ما توانستیم با تماشاخانه دا، تعامل خوبی داشته باشیم و این مجموعه درک هنری بالایی داشتند و با ما تعامل خوبی کردند اما بخش خصوصی، آسیب جدی به تئاتر مستقل می زند.

 

جوانان خوش ذوق و با استعداد در یک منگنه، له می شوند؛ کسانی که می دانم رزومه خوب و توانایی‌های بالا دارنداما توفیق نداشتند که یک سرمایه گذار جدی داشته باشند و سرمایه‌گذاران روی کسی که آنچنان نام و نشانی ندارد سرمایه‌گذاری نمی‌کنند و به این‌دليل گروه‌های تئاتری به هیچ وجه از پس هزینه‌های سرسام‌آور تئاتر خصوصی برنمی آیند و در مواجه با تئاتر دولتی نيز همیشه پشت درهای بسته می‌مانند.

 

خیلی خوب است که ما یک تئاتر حمایت شده دولتی قوی داشته باشیم به این معنا که خودِ جامعه، بخشی از سهمش را به فرهنگ خودش اختصاص دهد. اما تئاتر دولتی ما تئاتر رانتی است و افراد در این چرخ دنده‌ها له می‌شوند و کسانی که بر توانایی‌های خود اتکا می‌کنند، در این حیطه توفیقی ندارند.

 

در بخش خصوصی نيز نگاه بازاری است، نه هنری. به اعتقاد شما به چه شکل می توان این نگاه را تغییر داد و سطح سلیقه مخاطب را با تغییر این نگاه، بالا برد؟

خیلی کارها می‌شود کرد؛ یکی از کارها این است که بخش خصوصی وقتی وارد می شود، کسی که سرمایه می‌گذارد و سالن نمایشی آماده می‌کند، فکر نکند این چاه نفت است که پس از استخراج می تواند بسته شود بلکه باید با مخاطب سازی آن را برای خودش دايمی کند؛ از کارهای خوب حمایت كرده و تماشاگر را به سالن بکشد و شرایطی را فراهم کند و تنها روی سخت افزار کار نکند بلکه نرم افزار را نيز رشد دهد. اگر کار مناسبی وجود دارد، روی گروه سرمایه‌گذاری کند.

 

به جای اینکه خیلی خشک بگوید باید شبی پنج میلیون تومان پول سالن بدهید، می تواند ۵۰ درصد از فروش را با گروه شریک شود و گروه‌ها به‌طورحتم این مساله را قبول می‌کنند. دوستان در تماشاخانه دا، کار خوبی می‌کنند؛ آن‌ها به بعد کیفی کار توجه می‌کنند، به ما گفتند اگر طراح صحنه را تغییر دهید تا کار با کیفیت‌تری روی صحنه برود، ما نيز به شما تخفیف می دهیم. هرچه این نگاه بیشتر شود، تئاتر جانِ بیشتری می گیرد.

 

بازبینیِ کار به چه شکل بود؟ «ماراتن» با توجه به موضوع خاصِ آن، تا چه اندازه سانسور شد؟

بر خلاف باور، «ماراتن» کارِ مودبی است. ما سعی کردیم خیلی از کلیشه‌هایی را که این روزها زیاد شده است،نداشته باشیم. من انتظار نداشتم که به این شکل باشد و فکر می‌کردم سختگیرانه‌تر است اما بازبینی بیشتر کیفی بود. خوشحال شدم که بازبین‌ها را از قشری انتخاب می‌کنند که تئاتر را می‌شناسند. این توفیقی برای ما بود. مساله ای وجود دارد و آن این است که مخاطب تئاتر، مخاطب سینما و تلويزیون نیست. مخاطب تئاتر، مخاطبی است که یک سری قراردادها و معادلات را یاد گرفته است. او برای چیز دیگری در سالن تئاتر نشسته، به همين دليل ممکن است محدودیت‌ها کمتر باشد. به هرحال تئاتر، هنر فرم و حرکات فرم داشتن است. اگر این‌ها را از تئاتر بگیریم، دیگر چیزی نمی‌ماند اما بین یک کار فرمی و رقص، مرزی وجود دارد.

 

امروز که کار روی صحنه رفته، نظر خودتان نسبت به آن تا چه اندازه مثبت است؟

کار خوبی است و بین سایر کارهایی که اجرا می‌روند، می دانم که «ماراتن» خوب دیده می‌شود اما متاسفانه به‌دليل مسائل و چالش‌ها و محدودیت‌ها که ما یک گروه مستقلیم و خودمان کار می کنیم، دست بسته ای برای معرفی کار به مخاطب داریم و این مساله تنها نگرانی من است اما مخاطبی که کار را ببیند، به دیگری پیشنهاد می دهد. اگر ببینیم استقبال خوب است، به‌طورحتم تمدید خواهد شد.

 

رابطه‌تان به لحاظ کاری چطور است و تعامل بین شما و آقای گودرزی چطور شکل گرفت تا نقش‌آفرینی‌تان سمت و سوی بهتری پیدا کند؟

اصغر همت: من به خاطر آن‌که از همان ابتدا در جریان نمایش "سهروردی" بودم، مشکلی برای رسیدن به نقش نداشتم که قرار باشد بین من و آقای گودرزی اختلاف رأی و سلیقه به وجود بیاید. در این نمایش بین ما دو نفر هیچ ابهامی در مورد نقش قاضی‌ رکن‌الدین وجود نداشت ولی در نهایت خود آقای گودرزی به عنوان کارگردان نمایش باید بگوید که تا چه اندازه در اجرای خواسته‌هایش موفق بوده‌ام.

 

گروه بازیگران و گروه پشت صحنه نمایش "سهروردی" چطور گروهی است؟

اصغر همت: به نظرم گروه این نمایش خیلی خوب جمع شده است. فکر اولیه آقای گودرزی برای گروه این نمایش طور دیگری بود که من به او گفتم بعضی وقت‌ها انگار خواست خدا است که چیزی تغییر کند چون این گروه از گروهی که مد نظر ایشان بود بهتر شد. بین بازیگرهای اصلی نمایش اختلاف کمتری وجود دارد و شاید جز یکی دو مورد، بقیه به انسجام و هماهنگی حرفه‌ای رسیده‌اند ولی از عوامل جوان نمی‌شود توقع داشت که دقیقاً مثل حرفه‌ای‌ها عمل کنند. شاید اگر امکانش وجود داشت، آقای گودرزی تماماً از حرفه‌ای‌ها استفاده می‌کرد ولی با وجود چنین پروداکشنی امکان استفاده تمام و کمال از حرفه‌ای‌های تئاتر وجود ندارد. با این حال معتقدم آقای گودرزی شانس خیلی خوبی آورده است. ایشان برای طراحی پوستر و بروشور از آدم کاربلدی همچون آقای ابراهیم حقیقی کمک گرفته است. طراح موسیقی این مجموعه آقای بهزاد عبدی است که خودش را قبلاً ثابت کرده و آقای بهنام کلاه‌بخش به عنوان رهبر ارکستر نیز همیشه در کنار گروه بوده است و کارش را به نحو احسن انجام می‌دهد. آقای رضا حیدری طرح نور نمایش است که قبلاً امتحانش را پس داده و آقای رضا مهدی‌زاده نیز طراح صحنه جوان، مطرح و بسیار خوبی است. خانم عابدین‌نژاد هم به عنوان طراح لباس در راستای کاری هماهنگ عمل کرده است. به نظرم آقای گودرزی همه این عوامل را آگاهانه انتخاب کرده و همه در کنار هم خیلی خوب کار می‌کنند. در مجموع یک گروه پشت صحنه خیلی خوب داریم و در این گروه، اشکالات از هر جهت استثناء است.

 

در میان نمایش‌هایی که به عنوان بازیگر کار کرده‌اید، کدام یک برای‌تان خاطره‌انگیز و به یاد ماندنی‌تر بوده است؟

اصغر همت:  نقش "براند" قطعاً خاطره‌انگیزترین نقشی بوده که بازی کرده‌ام. زمانی که آقای قاسم ‌سیف برای اجرای این نقش از من دعوت کرد، خیلی متعجب شدم چون من ۲۶ ساله بودم و فکر می‌کردم از میان این همه بازیگر خوب در مملکت چرا مرا انتخاب کرده است؟ دشوارترین نقشم را در جوانی بازی کردم. بعضی دیگر از نقش‌هایم مثل بیتوس بیچاره، خواجه نظام الملک، عبدالحسین نوشین، مکبث و اتللو  را هم خیلی دوست دارم و برایم جذاب بوده‌اند، چون هیچ‌کدام شبیه به هم نیستند. بعد از بازی کردن نقش "مروان بن حکم" هم با وجود این‌که پیغامی برای بازی نقش "مأمون عباسی"  رسیده بود، دلم نمی‌خواست این نقش را بازی کنم چون احساس می‌کردم با این کار، خاطره خوش نقش "مروان بن حکم" هم خراب می‌شود. وقتی من یک نقش تکراری بازی کنم، تماشاگر احساس نمی‌کند که یک وجه تشابهی میان این نقش‌ها وجود دارد، بلکه احساس می‌کند من به عنوان بازیگر دارم تکراری بازی می‌کنم. وقتی در فیلم "زشت و زیبا" بازی کردم، یک عده گفتند نقشت یادآور نقش مروان بن حکم است، در حالی‌که من عقیده دارم این کاراکتر هیچ سنخیتی با مروان ندارد. مروان اصلاً نمی‌خندید و چشمش مهر و عشق را نمی‌دید، در حالی‌که کاراکترم در فیلم "زشت و زیبا" تماماً شور و عشق بود. فکر می‌کنم بازیگر هر چقدر بتواند متفاوت‌تر انتخاب کند، به نفع خودش است.

 

 

 

 

  • 16
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش