«به یاد اصفهون و مرزوبومش،مناریجنبون و زایندهرودش... ز دست روزگار و مردمونش»
(رضا ارحامصدر در فیلم شبنشینی در جهنم، موشفق سروری، ۱۳۳۵)
زمانی مسافران اصفهان غیر از دیدن و قدم زدن در میدان نقشجهان، گذر از پل خواجو، تکاندادن منار جنبان، خرید گز سلامتیان و خوردن «بستنی چمنزار»، برنامه دیگری هم داشتند: دیدن رضا ارحامصدر در تئاتر سپاهان واقع در محله جلفای اصفهان. رضا ارحامصدر و دوستدارانش ترجیح میدهند که ارحامصدر را مبدع و نمونه شیوه نمایش «کمدی _ انتقادی» بدانند و خودش به تاکید میگفت:« این شیوه نمایش کمدی _ انتقادی برای تئاتر و شهر باقیماند و بنیانگذار و صاحب مکتب این شیوه نمایش هم به نام من ثبت شد و مورد استقبال هم قرار گرفت.
از آن به بعد مشکلات و مسائل جامعه را همراه با طنز، روی صحنه تئاتر اجرا کردیم.» چنین تفسیری از تئاتر و ژانر کمدی مبالغهآمیز و یکسویه است حتی اگر گوینده آن کمدین محبوب، مشهور، متقدم و موثری همچون ارحامصدر باشد. ارحامصدر مرد هنرمندی بود که حرفه نمایش شهر اصفهان را در کنارمهدی ممیزان، ناصر فرهمند، نصرتالله وحدت و علیمحمد رجایی با مناسباتی حرفهای در زمانهای بنا کردند که جدال قدیم و جدید در ایران معاصر در شهر سنتی اصفهان در اوج بود.
بااینحال انتقادیبودن نمایشی که ارحامصدر اجرا میکرد بیش از آنکه مربوط به فردیت و خلاقیت شخصی اجراکننده باشد، کارکردی است مربوط به ژانر کمدی. جدا از اختلافنظرهای مرسوم بر سر تفاوتهای سرگذشت تئاتر در ایران و آنچه بهعنوان تاریخ تئاتر در غرب موجود است، اگر از یک وجهمشترک بنیادین برخوردار باشند، همان «انتقادی» بودن است. این خصیصه از نمایشنامههای آریستوفان در یونان باستان تا «میر نوروزی» حتی نمایشهای «روحوضی» مشترک است.
رضا ارحامصدر اما در زمانهای بهدنیا آمد و زیست که بادهای تغییر دوران در ایران در حال وزیدن نبودند، بلکه مدرنیسم آمرانه پهلوی اول در حال جاکنکردن تمام پایههای سنت بود. دست بر قضا پدرچرمدوز و زینوبرگساز ارحامصدر نمونهای از ورشکستگان پیشهوری سنتی است که در قراردادی برای زینسازی ارتش رضاخانی سرمایه و حرفهاش بر باد میرود. پدرش میشود یک حقوقبگیر دولتی مدرن که حقوق ماهیانهاش به سختی زندگی خانوادهای۶نفره را کفایت میکند.
و رضای نوجوان باید و همدوش پدر برای امرارمعاش خانواده یار و همدوش پدر میشد و از شرکت نفت، دفتر باربری پرواز و سرآخر شرکت بیمه ملی کار میکرد، تا او در جامعهای سنتی که در حال مدرنشدن به کارمندی برسد، امنترین موقعیت شغلی در جامعهای که دولت صاحب بزرگترین بازار کارش بود.مدرنیزاسیون آمرانه پهلوی اول تمام سطح جامعهاش را در مینوردید، اما سنتهای ریشهدار در مقابل مظاهر زندگی مدرن مقاومت میکرد.
در دل چنین مناسبات پیچیدهای اگر آدم باذوق و قریحهای میخواست کار هنری آن هم در حرفه نمایش کند، باید مسیر پیچیدهتری را طی میکرد. او باید هم سنتها را حفظ میکرد، هم پسند زمانه و آدمهایش را لحاظ میکرد و هم در دایره اخلاق جامعهای سنتی سرگرمشان میکرد. بیآنکه به بنیانهای فکری و عقیدتی که سطحش پوسته عوض کرده اما ریشههایش در سنت است، ضربهای بخورد.
رضا ارحامصدر برای چنین وضعیت پیچیدهای خودِ جنس بود، مردی که از دل طبقه متوسط جامعه تازه مدرنشده سر بر میآورد، با حرکت جامعهاش پیش میرود و بهرغم تمام کمبودهای یک کشور غنی اما فقیر عقب نمینشیند و با تلاش شخصی از امکانات یک جامعه در آستانه مدرنشدن بهره میبرد. ارحامصدر از بدنه اصلی جامعهاش میآمد.
هرچند در برخورد اول تئاتر ارحامصدر در فاصله با نمایشهای سنتی نشان میدهد، اما ساختار نمایشی که ارحامصدر اجرا میکرد از سنتی دیرپا در نمایش ایرانی مایه میگرفت که تماشاگر ایرانی و تمام آبا و اجدادش با آن زیسته بودند. پژوهشگری همچون دکتر پرویز ممنون اعتقاد دارد که تئاترهایی همچون کمدیهای اصفهانی در دهه ۴۰ و ۵۰ در ادامه تئاتر سیاهبازی و روحوضی قرار میگیرند و این آثار شکل متحول شده تئاتر سنتی بودهاند.
ارحامصدر میدانست نمایش روحوضی و سیاهبازی وقت مناسبی است برای وارونهشدن مناسبات قدرت و بار کردن انواع و اقسام حرفهای درشت که نتیجهاش برای صاحبان قدرت سرخی چهره از شرم بود و سیاهی که بر صورت سیاه میماند.آنهم در فرهنگی که فرزانگان دیوانه یا دانایان خُل؛ همچون بهلول، دلقک هارونالرشید عباسی و ملانصرالدین همعصر مولانا در قونیه تبدیل به تیپهایی جاودان در فرهنگ عامه ایرانی بودهاند.
مهمتر اینکه رضا ارحامصدر برای تماشاگر اصفهانی کارمند سختکوشی بود که صبح تا بعدازظهرش را در شرکت بیمهملی ایران کار میکرد و عصر که میشد براساس شناخت شخصی و قریحهای خدادادی در اجرای کمدی هر صغیر و کبیری را از دمتیغ کنایههای طنازش میگذراند. البته ارحامصدر آنقدر تیزهوش بود و آنقدر کمدی را میشناخت که بداند پادشاه صحنه کمدی نه پادشاه است، نه ارباب،بلکه دلقک و سیاه است که همه مناسبات روایت و درام را تعیین میکنند و بر صحنه میتازند.
ارحام صدر با اجرایی منحصربهفرد از کمدی برای طبقه متوسط جامعهای که هم ارزشهای سنتش را گرامی میداشت و هم نمیتوانست بر امکانات زندگی مدرن چشم ببندد، سازنده خندهای لذتبخش بود که به شیرینی گز اصفهان و بستنی چمنزار تنه میزد، اما ذائقه آدمی تنوعطلب است و شاید همیشه دلش بریانی برای غذا و گز کنار چای نخواهد.
هوشنگ گلشیری، در همان سالهایی که نمایشهای ارحامصدر جزو جذابیتهای توریستی شهر اصفهان بود، در رمان «بره گمشده راعی» مینوشت:« میبینی، جریان تاریخ ما، حتی فرهنگیاش هیچوقت تداوم نداشته، ۱۰۰سال، ۲۰۰ سالی رشد و تحولی و حتی تکاملی دیده میشود، آنوقت ناگهان ضربه فرود میآید، انگار تبری تنه را از ریشه جدا کند...».
اما آنچه ارحامصدر را برای تاریخ تئاتر ایران به یک مثال ماندگار تبدیل میکند،جایگاه اجتماعی او بودهاست. او روزگاری به یکی از نشانههای هویتی شهرش تبدیل میشود، آنچنان که هنوز هستند اصفهانیهایی که خاطرات خود از تماشای صدر روی صحنه را تعریف میکنند. او ازجمله صحنهپردازانی بود که به حافظه مردم شهرش گره خورد.
محمد بیات
- 11
- 1