جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۸:۰۷ - ۲۷ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۷۴۲۲
تئاتر شهر

مسعود رایگان:نباید کاری کنیم که مخاطب از تئاتر فراری شود

مسعود رایگان,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

نمایش «لاسارو» به نویسندگی ملچیور شدلر و با ترجمه، طراحی و کارگردانی مسعود رایگان در تالار سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است. این متن برگرفته از رمان قدیمی مربوط به قرن پانزدهم اسپانیاست که درواقع در ژانر پیکارسک قرار می‌گیرد و درباره کودکان کار است که گدایان، جادوگران و نجبا و گورکن و غیره یکی از این کودکان رها شده در خیابان با ناچیزترین قیمت را مورد استثمار قرار می‌دهند اما پسرک ده ساله به زیرکی دنبال دور زدن این صاحبان بی‌مقدار است. مسعود رایگان که دی ماه ۹۵ «فرشته مرگ» را با بازی نسیم ادبی و توماج دانش‌بهزادی در تالار حافظ روی صحنه برده بود، دی‌ماه امسال نمایش «لاسارو» را با بازی کامبیز امینی، بانیپال شومون، فروغ قجابگلی، نوشین اعتماد، اویس خلیل زاده، محسن عیدی، یوسف محوی، نیما مظاهری، مهسا اصغری و آرزو تاج‌نیا در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه برد.

 

متن «لاسارو» سبک و سیاقی قدیمی دارد و رمان آن با عنوان «لازاریلویِ تُرمسی» متعلق به دوران پیش از رمان است. این اثر اولین رمان مکتب پیکارسک در جهان محسوب می‌شود که مکتب بسیار عجیب و غریبی است. شما چقدر در اجرایتان به این مکتب و دنیای خاص خود رمان وفادار بوده‌اید؟

رمان «لازاریلویِ تُرمسی» سرچشمه مکتب پیکارسک است و بعد نوشتن آن است که پیکارسک به وجود می‌آید. میگل د سروانتس به شدت تحت تاثیر این رمان قرار می‌گیرد و جالب است که هیچ‌وقت مشخص نمی‌شود نویسنده این رمان کیست. نویسنده این رمان به هر دلیلی که می‌تواند دلیلش سیاسی هم باشد، عنوان خودش را ذکر نکرده و بعدها هم نام او فاش نمی‌شود تا این رمان بدون نام صاحب اثر به دست آدمیان قرن‌ها بعد برسد. «لازاریلویِ تُرمسی» همراه با رمان «دن کیشوت» اثر سروانتس و یکی دو اثر دیگر، از افتخارات ادبی در اسپانیا هستند. این متن را آقای ملچیور شدلر در آلمان تبدیل به یک نمایشنامه دو ساعته کرده است و بعد این نمایشنامه سفر کرده و به اسکاندیناوی رفته است. در آنجا پنج نویسنده و دراماتورژ سوئدی این متن را دراماتورژی کرده و در نهایت به یک نمایشنامه ۷۰ دقیقه‌ای تبدیل کرده‌اند. این نمایشنامه پیش از این در سال‌های قبل از انقلاب با عنوان «عصاکش تُرمسی» ترجمه شد و فکر می‌کنم چند سال پیش هم چاپ جدید آن به انتشار رسید. من دوست داشتم اجرای‌ ما از این نمایشنامه به متنی که نویسندگان سوئدی نوشته‌اند نزدیک باشد و در ۷۰-۷۵ دقیقه به اتمام برسد ولی به خاطر این‌که همیشه متن ترجمه نیازمند اضافه‌کردن مفاهیمی برای ارائه به مخاطب است، نمایشمان یک مقدار کش آمد و به حدود ۹۰ دقیقه رسید.

 

«لاسارو» به‌عنوان یک متن کلاسیک همچنان در میان تمامی جوامع مطرح است و به ویژه اسپانیایی‌زبان‌ها توجه ویژه‌ای به آن دارند. چه چیزی باعث شده این متن همچنان ماندگار باقی بماند؟

دلیلش این است که این متن حرف‌هایی می‌زند که فقط برای دیروز نیست و امروز و فردا هم موضوعیت دارد. اسپانیایی زبان‌ها کاملاً با این متن آشنایی دارند. مردم زیادی در سراسر دنیا به زبان اسپانیولی صحبت می‌کنند، از جمله مردم آمریکای جنوبی. این هم‌زبانی به خاطر مهاجرت اروپایی‌های اسپانیایی زبان به قاره آمریکا بعد از کشف آن توسط کریستف کلمب اتفاق افتاد. کلمب آن موقع برای تجارت و ماجراجویی‌های خودش عازم هند بود که به یک‌باره دریای طوفانی باعث انحراف مسیرش شد و او را به جزایر السالوادر برد. کلمب و همراهانش وقتی به قاره آمریکا می‌رسند، به میزبان‌های خودشان خیانت می‌کنند و تمام معادن مس، طلا و نقره آن‌ها را انبار می‌کنند و با خود به اسپانیا می‌برند. بردن این فلزات با ارزش به اسپانیا، این کشور را با یک بحران اقتصادی مواجه می‌کند، به ویژه این‌که اسپانیا در جنگ با بیگانه بود و جنگ داخلی هم در آن وجود داشت، بنابراین فلزات گرانبهایی که از آمریکا به اسپانیا برده شد، خاندان سلطنتی، کلیساها و اشراف اسپانیایی را متمول‌تر کرد و مردم را فقیر و فقیرتر. از آن‌جا بود که گرسنگی مردم و بازار کلک و حقه‌بازی آغاز شد و مردم از فشار گرسنگی حتی جگر گوشه‌های خودشان را هم فروختند. طبق آمارها، عکس‌ها و گزارش‌های رسمی، امروز نوازد شش ماهه را با قیمت ۲۰۰ هزار تومان در پارک شهر تهران می‌فروشند و این موضوع همچنان در سراسر جوامع رواج دارد. یکی از دلایلی که مرا نسبت به اجرای این نمایش مصر کرد هم همچین دغدغه‌هایی به ویژه دغدغه بچه‌های خیابانی بود که در معرض انواع و اقسام تجاوز قرار می‌گیرند و گرسنگی می‌کشند. شاید اجرای نمایش "لاسارو" و وجود این کاراکتر باعث تلنگری به مخاطبان شود که حواس‌ همه به بچه‌های خیابانی باشد چون این‌ها بچه‌های خودمان هستند و نیاز به مراقبت دارند.

 

بنابراین ضرورت‌های اجتماعی ایجاب می‌کند که «لاسارو» بعد از حدود ۵۰۰-۶۰۰ سال، همچنان در سراسر جهان قابلیت اجرا داشته باشد؟

بله. «لاسارو» یک اثر کلاسیک ماندگار است که به همه زمان‌ها تعلق دارد و در این روزها هم می‌شود مصداق آن را در همه جای دنیا پیدا کرد. موضوعاتی مثل موضوع فقر، جهان‌شمول هستند و باید به آن‌ها پرداخته شود. این فقر است که باعث می‌شود پدر یک خانواده جگرگوشه خودش را بفروشد نه چیز دیگری. باید تلنگری به این معضلات زده شود که به نظرم وظیفه هنرمند همین است. من آدم سیاسی نیستم و سیاسی‌کاری هم بلد نیستم ولی اگر معضلی در جامعه‌ام ببینم به آن اشاره می‌کنم، چون نمی‌توانم به‌عنوان یک هنرمند یا حتی یک شهروند نسبت به آن بی‌تفاوت باشم.

 

در سال‌های اخیر، تئاتر اجتماعی‌نگر و مسئله‌محور در کشورمان بسیار کمرنگ شده است. دلیلش را چه می‌دانید؟

من براساس نمایش‌هایی که در این سال‌ها دیده‌ام به شما می‌گویم که تئاتر ما دارد به طرف انتزاع می‌رود، در حالی‌که تئاتر یک جریان انتزاعی نیست، بلکه جریانی است که خرد جمعی بر آن حاکم است و نمی‌تواند در انتزاع اتفاق بیفتد. من خیلی وقت‌ها می‌بینم که مولف در خانه خود نشسته و به چیزی فکر کرده است و بعد همین موضوع که مسئله شخصی خودش است را روی صحنه آورده است. آن‌وقت فکر کنید که مخاطب در هوای آلوده و ترافیک سنگین تهران پول بلیت داده که بیاید درگیری‌های ذهنی یک نفر که هم نویسنده و هم کارگردان است را ببیند. از طرفی، در این سال‌ها یک سری اتفاقات عجیب و غریب هم در تئاتر ما دارد می‌افتد، مثل همین مسئله دو اجرایی بودن سالن‌ها. من به شدت نسبت به این موضوع اعتراض دارم. ما کیفیت را رها کرده‌ایم و چسبیده‌ایم به کمیت. در تئاتر ما، تئاتر ملی و تئاتر انستیتویی وجود ندارد و جسته‌گریخته یک سری تئاتر آوانگارد هم اجرا می‌شود که آن‌ هم خاستگاهش دهه ۶۰ میلادی بوده و ۵۰ سال از آن می‌گذرد. ضمن اینکه در تئاترهای ما قصه هم کمرنگ و یا حتی حذف شده است، مگر چنین چیزی می‌شود؟ عنصر سرگرمی را اگر از تئاتر حذف کنیم یعنی هیچ. از نظر من، نمایش ضد قصه اصلاً معنایی ندارد. تماشاچی با شرافت کامل به تماشای یک تئاتر می‌آید ولی ما با این تعاریف آن‌ها را فراری می‌دهیم.

 

عده‌ای معتقدند که تئاتر متعلق به طبقه الیت جامعه است و لزومی ندارد حتماً مخاطب عام داشته باشد. شما در این مورد چه نظری دارید؟

من قبول دارم که زمینه تئاتر، فلسفه و روشنفکری است ولی همه تئاتر این نیست. دوستانی که کار تئاتر انجام می‌دهند باید حواسشان را به این موضوع جمع کنند. ما نباید کاری کنیم که مخاطب از تئاتر فراری شود. من معتقدم که تئاتر کشورمان مسیر خوبی را در پیش نگرفته و مشکلاتش هم یکی دو تا نیست. من یک سوال دارم؛ آیا ما توانسته‌ایم در ایران نمایش کلاسیک اجرا کنیم؟ به نظرم جواب منفی است. ما نمی‌توانیم «هملت» را همان‌طوری که نوشته شده است اجرا کنیم. همه دنیا دارند این کار را انجام می‌دهند ولی ما در انجامش ناتوانیم. ما باید اجرایی که آقای بهروز غریب‌پور از داستان رستم و سهراب داشته را روی سرمان بگذاریم ولی آن اجرا یک اجرای عروسکی است. ما روی صحنه یا در عرصه فیلم‌سازی نتوانسته‌ایم داستان اساطیرمان را اجرا کنیم. ما در سال‌های ۵۷ تا ۵۹ یک دوره خیلی خوب در تئاترمان داشتیم، ولی الان اوضاع تئاترمان خوب نیست و فقط به اجراهای یکی دو کارگردان خوب کشورمان بسنده کرده‌ایم. در تئاتر ما کمیت تبدیل به اولویت شده است نه کیفیت.

 

انتخاب بازیگرهای نمایش «لاسارو» چطور انجام شد و چگونه مناسب دیدید که خانم برجی نقش یک پسر بچه ۱۰ ساله را بازی کند؟

حقیقتاً ایده‌آل من این بود که نقش «لاروسا» را یک بچه در همان سن و سال و با همان جنسیت بازی کند ولی با بررسی‌هایی که انجام دادم دیدم امکانش نیست. من در سال ۱۹۹۸ یا ۱۹۹۹ میلادی در سوئد یک پروژه مشترک با روس‌ها داشتم و همراه با تئاتر ملی سوئد برای اجرا به روسیه رفتم که در راهروی یکی از سالن‌های عظیم روسیه عکسی از نمایشی دیدم که حدس زدم متعلق به نمایش «انگل» نوشته ماکسیم گورکی باشد. از کارگردان‌ و بقیه عواملی که در آنجا بودند پرسیدم که این عکس متعلق به نمایش «انگل» نیست؟ گفتند بله همین‌طور است. گفتم من نقش پدر این نمایشنامه را در سال ۱۳۵۹ شمسی بازی کرده‌ام. کارگردانی که آنجا بود با تعجب پرسید مگر تو چند سالت است؟ گفتم ۴۶ سال دارم و این کار یک کار پایان‌نامه دانشجویی بود ولی به طور حرفه‌ای اجرا شد. من آن موقع در سن جوانی نقش پدر نمایش «انگل» را بازی کردم ولی اصولاً معتقدم که برای نقش یک جوان باید یک بازیگر جوان را به کار گرفت و برای نقش یک بچه هم یک بازیگر بچه. به خاطر همین نگرشی که دارم، خیلی به دنبال بازیگر ۱۰-۱۲ سال‌های گشتم که به درد بازی در نقش لاسارو بخورد ولی متاسفانه کسی را پیدا نکردم. بچه‌ای را برای این نقش می‌خواستم که هم تئاتر دیده باشد و هم بتواند سر تمرین و کار بیاید و به مدرسه‌اش هم لطمه نخورد ولی دیدم چنین کسی را نمی‌شناسم. البته یکی دو نفر را به من معرفی کردند که آنها هم سر کارهای شاخص روی صحنه بودند و من نمی‌توانستم از حضورشان استفاده کنم. بنابراین تصمیم گرفتم که از بازیگر بزرگسال استفاده کنم که بعد از پرس‌وجوهایی که انجام دادم، به خانم سمیه برجی رسیدم و فکر کردم که ایشان هم به لحاظ قد و اندازه مناسب نقش لاسارو است و هم بازیگری است که می‌تواند ۹۰ دقیقه روی صحنه باشد و روی بازی خودش تمرکز کند.

 

استفاده از یک بازیگر بزرگسال در نقش یک پسر ۱۰ ساله، ناخودآگاه کمی تکنیک را وارد کار آن کاراکتر می‌کند و از ذات ۱۰ ساله بودن آن نقش فاصله می‌گیرد. آیا می‌شود به بازی خانم برجی یک بازی تکنیکال گفت یا لاسارو همچنان یک کاراکتر است؟

ممکن است کمی تکنیک وارد کار خانم برجی شده باشد، ولی همچنان لاسارو تنها کاراکتر این نمایش است و برخلاف بقیه شخصیت‌های نمایش، تبدیل به تیپ و کاریکاتور نمی‌شود. لاسارو تنها کاراکتر این نمایش است که بدی‌های زیادی را از دیگران یاد می‌گیرد و در نهایت خودش تبدیل می‌شود به مجموعه‌ای از بدی‌ها. بقیه شخصیت‌های نمایش، تیپ و کاراکتر هستند و به نوعی به بازی گروتسک نزدیک می‌شوند.

 

چرا شیوه تیپیکال بعضی شخصیت‌ها تعدیل شده‌ است ولی بعضی به شدت دچار اغراق هستند؟

این خاصیت خود نمایش است و من تعمداً خواستم این‌طور باشد. من اگر می‌خواستم این نمایش را به صورت تراژیک کار کنم، تمام این‌ها شخصیت‌ها تبدیل به کاراکتر می‌شدند ولی این‌ کار ممکن بود فشار عاطفی زیادی را به بازیگر و بیننده وارد کند. ما در ۴۰ دقیقه اول نمایش با خشونت سر و کار داریم که من سعی کردم کم‌کم خشونت کار را بگیرم و راه نفس کشیدن برای مخاطب بگذارم. چند سال پیش یک نمایشی به نام "احساس آبی مرگ" دیدم که آقای امین میری آن را کار کرده بود. به خود ایشان هم گفتم که من بعضی از صحنه‌های نمایش را نتوانستم تماشا کنم چون بیش از حد احساسات مخاطب را نشانه گرفته بود. من نمی‌خواستم این اتفاق برای نمایش «لاسارو» بیفتد چون نتیجه آن خیلی دردناک می‌شد. بنابراین خیلی تعمدی از خشونت آن کاستم و اجرا را آرام‌آرام به سمت گروتسک بردم. من حتی اگر دستم باز بود، آن را تبدیل به سیرک می‌کردم و به بچه‌ها می‌گفتم کارهای آکروباتیک هم انجام بدهند، کما این‌که یکی از بچه‌ها این کار را هم انجاممی‌دهد.

 

در دکور نمایشتان یک خانه و یک تابوت وجود دارد که بنیان کار سوار بر مواجهه این دو شیء است. آیا این خانه و تابوت همان مفهوم مرگ و زندگی است که نظام هستی برای ما تعریف می‌کند؟

خیام شعری دارد که می‌گوید:"ما لعبتگانیم و فلک لعبت‌باز، از روی حقیقتی نه از روی مجاز / یک‌چند درین بساط بازی کردیم، رفتیم به صندوقِ عدم یک‌یک باز" این صندوقی که خیام می‌گوید همان تابوتی است که در نمایش من می‌بینید. در واقع من یک تعبیر خیامی داشته‌ام که حالا نمی‌دانم درست درآمده است یا نه.

 

چطور شد که در نمایشتان از موسیقی زنده استفاده کردید و چرا نوازندگان هم روی صحنه حاضر می‌شوند؟

چون موسیقی هم یک کاراکتری است که در درون کار وجود دارد. من قبلاً در نمایش‌هایم از موسیقی پلی‌بک استفاده کرده‌ام ولی در این نمایش پلی‌بک جواب نمی‌داد چون من به‌عنوان کارگردان و دانای کل نمایش تشخیص دادم که بهتر است موسیقی هم یک شخصیت روی صحنه باشد و با بازیگرها ارتباط برقرار کند.

 

و صحبت‌های پایانی؟

مسعود رایگان: درد دل برای گفتن زیاد است ولی من در پایان می‌خواهم به یک ایراد اساسی دیگر در تئاترمان اشاره کنم. من معتقدم که سالن‌های ایرانشهر، تئاتر شهر، رودکی و... همه باید خودشان سایت داشته باشند و بلیت‌فروشی اجراها را خودشان انجام بدهند. در تمام دنیا هم این‌طور است که خود سالن‌ها کار فروش آنلاین بلیت اجراها را انجام می‌دهند. الان هر کدام از این سالن‌ها توسط سایت‌های خصوصی حمایت می‌شوند که نباید این اتفاق بیفتد چون در جامعه ما کافی است یک سوراخی در یک جایی رخنه کند و بعد همه شروع به سوء‌استفاده از آن کنند. امیدوارم سالن‌های تئاتر، فروش آنلاین بلیت‌ها را از سر خودشان باز نکنند و به سایت‌های خصوصی نسپارند.

 

 

 

aftabeyazd.ir
  • 17
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش