«اولیور توییست» پرتماشاگرترین نمایش این روزهای تئاتر ایرانی است. این اجرا که حالا قیمت بلیتهایش به نزدیک۱۵۰ هزارتومان هم رسیده آنقدرمورد استقبال واقع شده که بهمحض آغاز پیشفروش، بلیتهای آن به اتمام میرسد. شاید بتوان گفت این اولین نمایش موزیکال است که با این تعداد بازیگر و هنرور با این حجم دکور روی صحنه میرود. نمایشی پرهزینه که به گفته کارگردانش به سختی میتواند هزینههایش را بازگرداند و تاکنون زیانده بوده است.
حسین پارسایی کارگردان «اولیور توییست» این نمایش را با اقتباس از نسخه سینمایی موزیکال روی صحنه برده است. شباهتهای زیادی میان این نمایش و آن نسخه وجود دارد و طبیعی است که در اقتباس از یک اثر سینمایی این اتفاق رخ دهد. پارسایی در این گفتوگو تاکید میکند که این اجرا محصول کار یک نفر نیست و یک رهبر و گروه ارکستر درجه یک، چند طراح درجه یک و تعدادی هنرمند حرفهای در این نمایش حضور دارند و اگر موفقیتی بهدست آمده، در پس آن یک گروه موفق است که با همدلی و همکاری با یکدیگر به این نتیجه رسیدند.
در مواجهه با اجرای «الیور توییست» اولین چیزی که جلب توجه میکند، همسان نبودن نمایشنامه با اجراست. ما تلفیق خوبی از موسیقی و حرکات میبینیم و بیشترین انرژی در همین دو بخش گذاشته شده، اما متن نمایشی مختصر و محدود است و حداقل زمان نمایش به دیالوگ و گفتوگو میان کاراکترها اختصاص داده شده است. درست برعکس این اتفاق در فیلم موزیکال که مایه اقتباس شماست، رخ میدهد. چرا نمایشنامه در اولویت دوم و سوم شما بود؟
این طبیعت نمایش موزیکال است و قرار نبود نسخه موزیکال فیلم عینا به اجرا برسد. چون اگر میخواستیم وفادار به نسخه موزیکال و رمان باشیم زمان نمایش حداقل چهار زمان میبرد؛ بنابراین باید در تنظیم صحنهای اثر مهمترین رویدادها کنار هم قرار میگرفت. چون قصه برای تماشاگر آشناست؛ بنابراین از همان ابتدا سعی کردم از فیلم دور شوم. جز پارتیتور موسیقی که در تمام دنیا همین نسخه اجرا میشود، چیز دیگری را نگه نداشتم.
بهخاطر همین از محمدرضا کوهستانی خواستم که در شخصیتپردازیها تغییراتی ایجاد کند بهعنوان مثال خواستم بیل ساکس را بهعنوان قربانی جامعه برجسته کند و الیور به ضرورت طرح شود. چون سرگذشت الیور برای ما روشن است. نمایش با الیور شروع و با داجر تمام میشود. این همان تکرار تاریخ است.
اما من بین فیلم و نمایش شما شباهت زیادی دیدم؟
بخشی از آن اجتنابپذیر است. موضوع، معماری، موسیقی و وقایع نمایشی در همه نسخهها تکرار میشود.
شما حتی میزانسهایی مشابه فیلم دارید. حتی طراحی دکور، لباس و رنگ لباسها در بسیاری از صحنهها بهطور مثال در پرده مربوط به نوانخانه راهپله موجود در آن، حرکت بچهها در این دکور و تعقیب و گریزهای آنها دقیقا شبیه نسخه سینمایی است.
این یک اقتباس است. وقتی یک نسخه موسیقی وجود دارد آهنگ و ریتم حرکات از پیش مشخص است؛ یعنی شما پذیرفتهاید که براساس موسیقی طراحی حرکت کنید. اولین چیزی که تشابه اثر رانشان میدهد موسیقی است و بعد معماری صحنه و لوکشینی که در آن میزانسن دارید. در صحنه نوانخانه یا خانه فاگین در موسیقی صدای رژه میشنویم. اگر میخواستم از آن میزانس تبعیت نکنم آن وقت نمایش و حرکت بازیگران چیز دیگری میشد، بنابراین این شباهتها اجتنابناپذیر است.
هیچ اشکالی در اینکه نمایش اقتباس است و برخی صحنهها به نسخه سینمایی شباهت دارند وجود ندارد، اما در فیلم ما واقعگرایی داریم. مثلا خانه فاگین به شکل مخروبهای طراحی شده که بچههای ژولیده و کثیف در آن زندگی میکنند، اما طراحی دکورهای نمایش شما پر از رنگولعاب است و حتی صورت یکی از بچهها هم دودی و خاکی نیست. همه تمیز و شیک و با لباسهای مرتب و رنگارنگ در نمایش حضور دارند.
شما احتمالا گریم بچهها و کهنگی لباسها را ندیدید، البته علاوهبر طراحیها خود فیلم هم طناز و سراپا شور و نشاط است و تلخ نیست.
چرا هست.
خیر نیست. صحنهپردازی خانه فاگین با جزئیات موردنظر شما غیرممکن است. امکانات تالار وحدت چنین اجازهای نمیدهد.
شما این را قبول دارید که فیلم واقعگراتر از نمایش شماست؟
اگر میخواستم همه جزئیاتی را که در فیلم هست نشان دهم تنظیم صحنهای آن و همه قواعد اجرا به هم میریخت.
منظور من این است که میپذیرید نمایش شما فضای شادتری از فیلم دارد؟
خیر اصلا قبول ندارم.
حتی در طراحی لباس و رنگها هم قبول ندارید.
خیر، اگر در بچهها رنج و محنت را نمیبینید، دلیل آن این است که دنیای این کودکان بزهکار، با همان سوسیس کپکزده و شوخیهای احمقانه فاگین شکل گرفته است. در رمان و نسخههای سینمایی موزیکال هم همینطور است. اینها نمیدانند دست به چه خطری میزنند!
منظور من طراحی صحنه است.
طراحی صحنه تحتتاثیر معماری و تم اجراست. گروهی بچه هستند که دلخوش به یک سرپناه، یک سوسیس کپکزده و هم آوایی با همسنهای خود هستند و یک پیرمرد خبیث به اسم فاگین که او را دوست دارند و میپرستند چون از مادر، پدر و جامعه مهری ندیدند.
اینکه شما نمایش را شاد و رنگی میبینید، به طبیعت اثر مربوط میشود. شما در صحنه کافه غیر از این را میبینید، چند بشکه و میز که به سرعت به یک شهر خالی تبدیل میشود که ترسناک و زمینهساز قتل نانسی است.میخواهم بگویم در دراماتوژی این اثر کاری غیر از این نمیتوانید انجام دهید. درواقع اتمسفر اجرا برایم بسیار مهم بود. دریافت و استنباط من از دراماتوژی «اولیور توییست» این طراحی و ایده اجرا در تالار وحدت بوده است.
اگر مشابهتی با فیلم میبینید طبیعت اقتباس است. بنابراین سعی نکردم به اسم نوآوری با یک انتخاب دیگر اثر را به مخاطره بیندازم. من موظف بودم پکیج جذابی را مقابل تماشاگر بگذارم؛ بنابراین در وهله اول فکر میکردم چه چیزی در این اثر هارمونی ایجاد میکند. چیزی که هر کارگردانی را ترغیب میکند تا بتواند یک پکیج کامل را سرشار از نور، رنگ، انرژی و بازیهای درست کنار هم بگذارد. یک مثال بزنم، شما میبینید که سطح بازی بچهها با بازیگران حرفهای تفاوت چندانی ندارد اگر بین بازی این دو گروه تفاوت زیادی وجود داشت، شما میپذیرفتید؟ این یعنی هماهنگی و هارمونی محض.
وقتی عوامل اصلی را انتخاب کردید، تماشای فیلم سینمایی موزیکال را به آنها توصیه کردید؟
بله، اما بعضیها ندیدند.
چه کسانی ندیدند؟
بعضی از بازیگرها و طراحها و عدهای که گفتند قبلا دیدیم.
طراح صحنه که دیده است؟
بله. تماشای فیلم باعث میشد که گفتوگوی من و عوامل کوتاه شود و ما زودتر به نتیجهای که میخواهیم برسیم.احتمالا این فیلم یکی از آثار سینمایی موردعلاقه شماست و تصور میکنم آرزو میکردید تا فرصتی بهدست آورید نسخه تئاتری آن را روی صحنه ببرید. بله دوست داشتم و به این کار فکر کردم. اجرای تئاتر موزیکال یکی از علایق و مطابق سلیقه من است.
جالب است، پس چطور نمایشهای مذهبی را کارگردانی میکردید؟
آن نمایشها هم سرشار از موسیقی هستند. تریلوژی عاشورا را که کار کردم تقریبا ۷۰درصد نمایش، موسیقی و حرکت بود. همچنین طراحی حرکت موردعلاقه من است. در زمان جنگ، تئاتر جنگی کار میکردم. بعد نمایش عاشورایی و مذهبی کار کردم. زمان گذشت و حس کردم دوست دارم کمدی کار کنم، نمایش «آرسنیک» را روی صحنه بردم. بعد نمایش موزیکال را تجربه کردم. به هر جهت من کارگردانی خواندم و دوست دارم تمام شیوهها را تجربه کنم.
برای آنهایی که میگویند اجرای تئاتر موزیکال بعد از نمایشهای مذهبی سوال برانگیز است، چه جوابی دارید؟
به نظر من آنها باید در پرسش خود بازنگری کنند. این حق طبیعی من است، انتخاب، حق هر هنرمندی است.محکوم نیستم تا آخر عمر بر موضوعات خاص تمرکز کنم.
به نظر شما این نمایش موزیکال از نمایشهایی که کار میکردید، به لحاظ اعتقادی و مضامین فاصله زیادی دارد؟
از نظر من خیر. من همان حسین پارسایی دهه ۷۰ هستم و با همان باورها، تغییری هم ایجاد نشده است. هر موضوعی تکنیک خودش را دارد. این حقی است که برای هر هنرمندی باید قائل شویم. نباید کسی را مورد سرزنش قرار داد. من نمایش مذهبی کار کردم، مگر نمایش موزیکال مغایر با ارزشهای اجتماعی است؟
آنها فکر میکنند مغایر است.
از نظر من مغایر نیست. به همه دوستان عزیز منتقد میگویم که نمیتوانم بپذیرم تا آخر عمر فقط نمایشهای عاشورایی کارگردانی کنم. نمایش موزیکال هم دارای مفهوم است و در این بزنگاه بهعنوان هنرمند احساس میکنم که جامعه نیازمند آثار متنوع است.
به کسی کاری را تحمیل نمیکنم و از کسی هم سفارش نمیگیرم. کارهای مذهبی را کسی به من سفارش نمیداد، اما مورد حمایت قرار میگرفت، به این دلیل که کمتر کارگردانی در آن زمان به مفهوم دینی و عاشورایی میپرداخت. در این کار هم کسی حمایت نکرد و از فقط طرف مردم مورد حمایت قرار گرفتم؛ بنابراین قطعا میگویم که حسین پارسایی «کانال کمیل» و «خواهرانه به وقت خیزران»، با حسین پارسایی «الیور توییست» هیچ فرقی ندارد.
چرا در نمایش به شخصیتها منفی بیشتر از مثبت میپردازید و حضور آنها بارزتر است؟
اگر به رمان برگردید آنجا هم شخصیتهای خاکستری را بیشتر میبینید تا شخصیهای سفید و مثبت. در خود رمان و نسخههای سینمایی و در همین موزیکال هم تنها آقای براونلو است که مهربان، مثبت و تاثیرگذار جلوه میکند.
اما این شخصیت وزنه سنگینی است و حضور او در عین کوتاهبودن در یاد تماشاگر میماند.
بخشی از این پیش داوری بهخاطر این است که ما بارها و بارها الیور را دیدهایم. اگر اولیور توییست را برای نخستینبار برای شما نمایش میدادند به همین اندازه و ظرفیت که شخصیتپردازی شده، قانع بودید. این مقایسه ناخودآگاه است. جذابیت نمایش از جایی است که با یک قربانی بزرگ به اسم بیل ساکس مواجه میشویم که دارنده تمام زشتیهاست و البته فاگین که میخواهد از یک بچه ساده یک دزد بزرگ مانند بیل ساکس بسازد. درواقع ما در یک دایره بسته تکرار میشویم. زندگی همین است. همهچیز گرد است.
ممکن است سلیقه بعضی این روند داستانی را نپذیرد، این انتخاب من است. همانطور که به ضرورت الیور را نشان میدهیم، به ضرورت هم شخصیتپردازیها تغییر و نمود پیدا میکند. ما دو لندن در نمایش داریم، یک لندن که در آن جیب میزنند و آدمها گرفتار یک لقمه نان هستند و یک لندن که سطل سطل شیر، شاخه شاخه گل میآید، خانمها برای آقایان کلاه میگذارند، عصا میآورند. دو کافه داریم که همه به ظاهر سرمست زندگی هستند و مسیر زندگی نانسی را عوض میکند. نانسی به واسطه پذیرفتن یک حقیقت تلخ رستگار و بیل بهخاطر از دست رفتن رویاهایش قربانی میشود. اینها همه دغدغههای من بود تا کنار هم به گونهای چیده شوند که شما بگویید این «الیور توییست» سال ۱۳۹۶ بود.
مونولوگی که برای بیل ساکس گذاشتید به این دلیل نیست که نوید محمدزاده این شخصیت را بازی میکند ؟ این را از این جهت میگویم که هیچ یک از بازیگران چنین مونولوگی ندارند.
خیر آن مونولوگ مانیفست اجراست. درواقع قربانیان جامعه نشان داده میشوند. آدمهایی که رویاهای خود را به گور میبرند. آدمهایی که از جامعه انتقام گرفتند و خودشان را از بین بردند. این نقطه مشترک همه این آدمهاست.درواقع «اولیور توییست» نقطه مشترک میان همه فرهنگها و ملتهاست.
شما با مطرح کردن مواردی مانند اختلاس، گریزی هم به جامعه امروز ایران میزنید و انتقاداتی را به دستگاههای ذیربط مطرح میکنید.
این موارد در همه جوامع هست. اینها اشاراتی است که تماشاگر را به اکنون خود برمیگرداند. چون اجرا با اندیشه اکنون آنها سر و کار دارد. من با کمک محمد رضا کوهستانی اشاراتی را گذاشتم که تماشاگر احساس مسئولیت بیشتری کند. تلنگری هرچند کوچک، این تلنگر مرگ نانسی و بیل ساکس است. آدمهایی که قربانی جامعهای هستند که ما هم در آن مسئول هستیم.
در صحنهای که پارکر و براونلو درباره مهره سرباز در شطرنج بحث میکنند، میبینید که سرباز را مهره جدی تلقی میکنند و میگویند یک سرباز میتواند شاه را زمینگیر کند؛ یعنی ما هستیم که باید در جامعه زمینه هدایت و اصلاح را فراهم کنیم. در صحنه محاکمه الیور، راجع به سرنوشت یک انسان تصمیم گرفته میشود بدون در نظر گرفتن حقوق انسانی او، کمترین تمرکز، دقت و مسئولیتپذیری...، این نابسامانی در همه دنیا وجود دارد.
با اینکه من در شبهای پایانی نمایش را دیدم، اما در صحنه حرکات دستجمعی گاهی اوقات میزانسها بههم میخورد و فاصله میان هنروران یکسان نیست. اینها باعث میشد که میان گروه ناهماهنگی بهوجود بیاید.
استانداردهایی که در تئاتر موزیکال وجود دارد این اجازه را به بازیگران در خواندن، بازی و حرکت میدهد تا در محدوده بیشتری به خلاقیت بپردازد؛ بنابراین ممکن است اینطور بهنظر برسد که یک جایی میزانسنها خیلی بالانس نیست.بخشی از آن هم مربوط به زاویهدید تماشاگر میشود.
شما هدایت و رهبری این گروه بزرگ را برعهده دارید. یک گروه حرکت، یک گروه موسیقی و یک گروه هنروران به همراه تعدادی بازیگر که کار خود را بهخوبی انجام میدهند. درواقع میخواهم بگویم کار طراحان بیشتر از کارگردانی شما به چشم میآید و کارگردانی در پس کار این طراحان قرار میگیرد. شما با نظر من موافقید؟
خیر این یک کار گروهی است که کارگردان آن را با هدایت و مدیریت خود به هماهنگی محض میرساند. در تمرینات یکی از دستیاران من مدام با کرنومتر زمان میگرفت برای اینکه بتوانم ثانیهها را محاسبه کنم. من بخشهای زیادی از موسیقی را حذف کردم. به دلیل اینکه کاربرد دراماتیک نداشت یا آن صحنهای که فاگین با گروه ارکستر شروع به شوخی میکند درواقع آنتراکت نمایش است تا گروه برای صحنه بعدی آماده شود. یکی از وجوه مثبت اجرا در این کار هارمونی و مدیریت یک گروه بزرگ است، یعنی اساس کارگردانی. اینکه شما این قدرت و اراده را دارید که ۲۰۰ نفر را در کنار هم طوری بچینید که همه با هم خلاق و سازگار باشند.
از لحاظ مالی و اقتصادی اجرای چنین نمایشی واقعا بهصرفه است؟
خیر در حال حاضر این یک پروژه زیانده فرهنگی است چون هزینه بسیار دارد و همهچیز با جزئیات ساخته شده است. میخواستم یکبار به ذائقه مخاطب عام احترام بگذارم. آرزو داشتم که به تماشاگر آنقدر احترام بگذارم و آنقدر محو جزئیات شود که به وجد بیاید. من هیچ ادعایی در «الیور توییست» ندارم. «الیورتوییست» محصول یک آدم و یک روز و دو روز نیست، خیلیها پشت اینکار ایستادهاند تا به اجرا رسید. در پس هر کار موفقی یک گروه موفق است.
اگر الیور توییست نمایشی موفق است به این دلیل است که آدمهایی که با من کار کردند خیلی از من بهتر بودند. یک رهبر و گروه ارکستر درجه یک، چند طراح درجه یک و تعدادی هنرمند حرفهای که تمام وقت، زندگی و ذوق و عشق و علاقه خود را به این کار آوردند. میخواهم بگویم این هوشمندی نیست که بهترینها جمع میشوند؟ اگر اجرای آن در سالهای بعد ادامه پیدا کند قطعا بازده اقتصادی مناسب خواهد داشت.
اینطور که به نظر میآید شما این کار را حالا حالاها روی صحنه خواهید برد.
بله و همزمان با تکرار اینکار به اجرای یک موزیکال دیگر فکر میکنم.
پس احتمالا از این به بعد شما کارگردان نمایشهای موزیکال در تئاتر ایران هستید.
بله وقتی مسیری را انتخاب کنم تا به نتیجه نرسم دست از آن برنمیدارم.
سرمایه اولیه چقدر بود؟
۳۰۰ میلیون تومان. هر وقت لازم میشد قرض میگرفتیم و تا ۷۰۰ میلیون تومان هم در پیش تولید رسید. در مرحله پیش فروش، کار به نقطهای رسید که مقداری پرداخت علیالحساب داشته باشیم. ۲۰ روز از اجرای «الیور توییست» سپری شد و بهدلیل استقبال و فروش زود هنگام هزینهها از محل فروش بلیت تامین شد.
آیا در آینده میتوان به سوددهی هم رسید؟
با این پول فقط توانستیم هزینهها را پرداخت کنیم. درآمد ۶۰ اجرا درست برابر با هزینههای تولید شده است. کاری که یکسال طول میکشد، یکسال هم هزینه دارد. بههمین دلیل کار سخت، طاقتفرسا و درعینحال لذتبخش بود. روز اول که اینکار را شروع کردم فقط به موفقیت آن فکر میکردم و اکنون خداوند را شاکرم.
گلاویژ نادری
- 9
- 4