سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۱۳:۴۲ - ۰۱ خرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۳۰۰۱۷۴
تئاتر شهر

گفتگو با ایلناز شعبانی، کارگردان «تئاتربازی»

نمایش تئاتربازی,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

ایلناز شعبانی که پیش‌تر او را در مقام بازیگر در تئاترهایی همچون «متاستاز» دیده‌ایم، این‌بار در نخستین تجربه کارگردانی خودش متن «تئاتربازی» نوشته محمدرضا مرزوقی را با بازی یاسمن ادیبی، مهتاب پرنیان، ملیکا روح‌انگیزی و فاطمه صادقی در سالن سایه مجموعه تئاترشهر روی صحنه می‌برد؛ متنی که حاصل‌ التقاط تئاتر با زندگی‌ است. با او درباره این تجربه گفت‌وگو کردیم.

 

 

   چطور به ایده التقاط زندگی و تئاتر که در تئاتر هم سابقه‌دار و تکرارشونده است، رسیدید؟

ایده التقاط زندگی و تئاتر همان‌طور که گفتید، سابقه‌دار است و ما هم داعیه تازگی‌اش را نداریم. همین تکراری‌بودن هم کار را سخت می‌کند. هرچند معتقدم با همین ایده اثر درخشانی مثل زندگی در تئاتر (دیوید ممت) شکل گرفته که اتفاقا اجرای خیلی خوبی هم از آن در تهران شاهد بودیم، اما نکته در پرداخت و زاویه دید نسبت به این التقاط است. در تئاتربازی همه تلاش من بروز دغدغه‌ای بود که به‌واسطه ایده التقاط زندگی و تئاتر و متون انتخابی توسط آدم‌هایی ساخته می‌شود که تلاش شده ضمن ساخت کاراکترهایی با ویژگی‌های معلوم، از ابعاد شخصیتی خودشان نیز دور نشویم.

 

   نحوه انتخاب بازیگران و سایر گروه چطور بود؟

درمورد این پروژه می‌توان گفت من به سراغ پروسه انتخاب بازیگر نرفتم. اکثر ما در سال ٨٨ دانشجوی رشته بازیگری دانشکده سینما-تئاتر بودیم و از صمیمی‌ترین دوستان آن دوران و بعد از آن هستیم. الان که نزدیک به پنج سال است از فارغ‌التحصیلی ما می‌گذرد، همچنان در کنار هم کار کرده‌ایم و ورک‌شاپ‌ها و تمرینات و اجراهایی را با هم پشت‌سر گذاشته‌ایم. کارگردانی من و همکاری آنها در تئاتربازی حاصل ایده‌ای بود که سال‌ها پیش شنیدیم و بالاخره توانستیم پیاده‌اش کنیم.

 

ایده این بود که به‌عنوان یک تیم جوان منتظر کارگردان نباشیم و سعی کنیم قابلیت‌های درون تیم خود را کشف کنیم و به جای انفعال و انتظار، خودمان تصمیم‌گیرنده باشیم و عمل‌کننده. دیگر عوامل پروژه را هم سعی کردم از بین نسل خودم انتخاب کنم چون عقیده دارم ما باید در کنار هم رشد کنیم و تجربه‌ها و آموخته‌هایمان را به عمل تازه‌ای تبدیل کنیم.

 

   در بروشور نمایش از علی‌اصغر دشتی به‌عنوان سرپرست پروژه یاد شده است. او دقیقا در «تئاتربازی» چه کرده است؟

قبل از اینکه بخواهم بگویم دشتی به‌عنوان سرپرست پروژه دقیقا چه‌کار کرده، لازم است تاریخچه همراهی و همکاری جمع خودمان را با دشتی بگویم. اولین ملاقات همه ما با او برمی‌گردد به کلاس‌های مبانی کارگردانی در سال‌های ٨٩ و ٩٠ و بعد در کلاس دیدن و تحلیل او روش جالبی را برای مطالعه و تحلیل نمایش‌نامه «در انتظار گودو» به ما پیشنهاد داد. بعد از پایان کلاس‌ها، جمعی تقریبا ١٠نفره‌ای از ما از دشتی خواستیم که کلاس را از طریق ورک‌شاپی خارج از دانشگاه با ما ادامه دهد؛ ورک‌شاپی که روزهای سه‌شنبه از صبح تا عصر برگزار می‌شد و بعدها با افزایش زمان به تک‌اجرای «در انتظار گودو» در جشنواره تئاتر دانشجویی (بخش اساتید) رسید.

 

پایان در انتظار گودو آغاز دور تازه‌ای از کارگاه‌های مشترک ما بود که با دغدغه تازه‌ای همراه بود. «عواطف معاصر» رویکردی بود که از سوی دشتی در دور جدید ورک‌شاپ‌ها پیشنهاد شد و کار یک‌ساله روی آن به اجرای خاطره‌انگیز «متاستاز» تبدیل شد. همه ما، یعنی من و چهار بازیگر تئاتربازی، بازیگران اجرای متاستاز بودیم. کسی که ایده خودکفایی و کشف قابلیت‌های تازه از داخل تیم‌مان را به ما داد، دشتی بود.

 

سال‌ها کارکردن در کنار او چیزهایی را در زمینه کارگردانی به من آموخته بود که تصور کردیم وقتش است به‌جای منتظرماندن خودمان دست بجنبانیم. وقتی به اصغر دشتی گفتم من و بچه‌ها تصمیم داریم خودمان کار کنیم، او به ما قول هرگونه همراهی را داد و گفت درصورتی‌که خروجی کارمان قابل دفاع باشد، مثل گذشته از ما حمایت خواهد کرد. اصغر دشتی بدون اینکه کوچک‌ترین تلاشی برای دخالت در سلیقه و زیبایی‌شناسی من داشته باشد، تمام تلاشش را کرد تا در هر زمینه‌ای که لازم است به ما مشاوره دهد. او به‌عنوان سرپرست پروژه امور اجرائی را برایمان مدیریت و سعی کرد کاری کند که تمرکز ما معطوف به تولید هنری کار باشد و البته هرگاه لازم بود از تجربه‌ها و مشاوره‌هایش استفاده کردیم. ما در تئاتربازی رویکرد «عواطف معاصر» را از خود کردیم و تلاش داشتیم که خودمان را از داخل این رویکرد کشف و ارائه کنیم.

 

   در صحنه آغازین نمایش شما و اصغر دشتی حضور دارید و پایان نمایش را اجرا می‌کنید و پایان و آغاز نمایش را به‌هم پیوند می‌زنید. چطور به این ایده اجرائی رسیدید؟

این ایده خیلی دیرهنگام به اجرا اضافه شد و معتقدم بسیار هم مؤثر و نجات‌بخش بوده است. اهمیت این ایده همان‌طور که گفتید، ظاهرا در پیونددادن آغاز و پایان اجراست. اما در کنار این شروع نمایش را به یک تمرین کاملا رئالیستی تئاتر تبدیل می‌کند و در پایان انگار همان تمرین در حال اجراست، اما همچنان کامل نیست.

 

چند مدل اجرائی برای شروع وجود داشت، ولی تأثیر این ایده و پیوندی که با فضای اجرا داشت و از همه مهم‌تر فرم اجرا را می‌ساخت، برای ما اهمیت بیشتری داشت. اما اهمیتش در این نبود که اصغر دشتی روی صندلی کارگردانی نشسته است، حتی در تبلیغات هم تلاش نکردیم او را به‌عنوان بازیگر معرفی کنیم چون اهمیت ایده در این صحنه بیشتر از این است که چه کسی آن را بازی می‌کند.

 

ضرورت اجرای تئاتربازی در این شرایط و زمانه از نظر شما به عنوان کارگردان اثر چه بود؟

ضرورت اجرای یک اثر در یک مقطع زمانی از هر چیزی مهم‌تر است. من و تیم همراهم از نمایشگری و اینکه به صرف میل به اجراداشتن هر چیزی را به روی صحنه ببریم، خوشحال نبودیم. باور و دغدغه خودمان از هر چیز دیگری مهم‌تر بود. تئاترْبازی انتظار نسلی است که رو به فراموشی رفته. نسل من در همه این سال‌ها در هر موقعیت و کنشی که ایستاده، انتظار روزهای بهتری را داشته است؛ انتظار موفقیت و طراوت و زندگی را ولی یا خودش فراموش کرده منتظر چه بوده است یا دیگران فراموش کرده‌اند او را منتظر چه چیزی قرار داده‌اند. تئاتربازی نمونه جامعه‌ای است که در انتظاری بی‌وقفه ناکامی و خلأ را تجربه کرده است.

 

تئاتر به‌عنوان نوعی از فعالیت اجتماعی-هنری که قرار است توأمان ما را به رؤیاهایمان نزدیک کند و احساسی از اعتبار اجتماعی به ما بدهد، در انتظاری پیوسته رو به فراموشی می‌رود. پروسه تمرینات یک تئاتر برای رسیدن به نتیجه همچون تلاش اجتماعی ماست برای نتیجه‌گرفتن از تغییراتی که آن را دنبال می‌کنیم؛ همه‌چیز بی‌فایده و بی‌نتیجه. همچون ولادیمیر و استراگون در برهوتی انتظار می‌کشیم و همچون قهرمان دعوت ساعدی فراموش می‌کنیم بابت رفتن به کجا این‌قدر تلاش کرده‌ایم. این دغدغه که با روح و جسم‌مان تجربه‌اش کرده‌ایم و همچنان نسل‌های بعد از ما هم تجربه‌اش خواهند کرد، به من می‌گوید ضرورت اجرای تئاتربازی چیست. من دوست داشتم به‌عنوان یک جوان دغدغه‌ام را با هم‌نسلانم قسمت کنم.

 

عسل عباسیان

 

sharghdaily.ir
  • 16
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش