در همه این سالها؛ چه زمانی که در تئاتر حضور بیشتری داشتی و چه با ایفای نقش در چندین سریال تلویزیونی و فیلم سینمایی، سراغ نقشهایی رفتی که حرفی برای گفتن داشتهاند، امروز هم وقتی از نمایش «دودمان» صحبت میکنیم، شخصیت «زهره» قوه محرکه داستانی است که مخاطب را با خود همراه میکند. در ابتدا کمی از این مسیر چندینوچندساله صحبت کنیم؛ اینکه تا چه حد برایت خوشایند بود یا نبود؟
صادقانه بگویم نبود. قبل از همه این حرفها باید اعتراف کنم مدتهاست نقشها، چیزی نیستند که من را به خودشان قلاب کنند. بهنوعی همهچیز خنثی است؛ چه در فیلمنامه و چه در شخصیت و در نهایت چیزی نیستند که به من اشتیاق بدهند و نیروی محرکه شخص شیرین اسماعیلی شوند. این هیچ ربطی به ناامیدی من ندارد. واقعیت این است که من به قدرت هنر واقفم و میدانم میتواند چه انفجاری در آدمها ایجاد کند؛ منظورم هنر و عشقی است که با آن میآید، اما این روزها به این فکر میکنم چقدر از این فضا دور شدهایم. من دیوانه و مجنون این شغل نیستم، ولی با منطق این عشق را انتخاب کردم، انتخابش کردم و پایش میایستم. نمیخواهم غر بزنم، درواقع میخواهم بگویم چیزی که قبل از این مثلا حس ۱۰۰ را به من میداد، طبعا الان به ۵۰ راضی نمیشوم. برای همین انتخابهایم محدودتر شده است و به هر چیزی راضی نمیشوم. با هیچ مدیومی برای کار مشکل ندارم، به شرط اینکه شرافت بازیگری و شرافت آدمهایی که در خلق اثر مشارکت دارند حفظ شود.
طبعا وقتی به آسیبشناسی کار در سینما، تئاتر یا تلویزیون میرسیم، بیشتر به افت کیفی متنهایی میرسیم که انتخاب اول بازیگری است که در این حوزهها کار میکند و شاید بیشتر برای بازیگری که متکی به متن است... .
بله به این دلیل که قدم اول، فیلمنامه یا نمایشنامه است. وقتی میبینی همهچیز خنثی است به این میاندیشی که هنری که به آدم اندیشیدن نبخشد پس چه کاری انجام میدهد؟ نهتنها در بخش بازیگری، بلکه در همه حوزهها.
کمی اختصاصیتر از نمایش «دودمان» صحبت کنیم. تا پیش از این عمده فعالیتهایت در حوزه تصویر بود و حس میکردم قرار است این روند ادامهدار شود و فاصله بیشتری از تئاتر بگیری، اما اینبار با نمایشی روی صحنه رفتی که جدا از انتخابهای گذشتهات نبود و مخاطب بسیاری را با خود همراه کرد. چطور اتفاق افتاد؟
یک هفته پیش از عید، محسن قرایی که ما چندینبار با هم کارهای مشترک انجام دادهایم، به من لطف داشت و نمایشنامه «دودمان» را به من داد تا بخوانم. محسن قرایی از نظر من آرتیست و پیشبینیهایش در مورد بسیاری از اتفاقات درست است؛ مثل اینکه پیش از اجرای نمایش حدس میزد نمایش خوبی خواهد شد. بعد که نمایشنامه را خواندم، یقین پیدا کردم که نمایش موفقی خواهد شد. همه شخصیتهای داستان خوب بودند و قصه را دوست داشتم، بنابراین تصمیم گرفتم کار کنم.
ظاهرا نمایش نسبت به چیزی که در گذشته در شهرستان روی صحنه رفته بود، تغییراتی داشته است. وقتی یادداشتهایی را که برای اجرای شهرستان بود میخواندم، متوجه شدم شخصیت «زهره» نسبت به قبل تغییرات محسوسی داشته است. به چه تحلیلی در ارائه این شخصیت رسیدی؟
واقعیت این است که «زهره» در نمایشنامه کمی دگم به شکل عرف آن است، اما حرف اصلی این شخصیت کاملا انسانی و اخلاقی است، اما چیزی که به آن در اجرای شهرستان اشاره میکنی این است که شکل دگمبودن این شخصیت در شمایلش هم نمایان بود. من این خصوصیات را دوست نداشتم و زمانی که با فرزاد باقری، کارگردان نمایش، صحبت کردم، پیشنهادم را برای بازی گفتم. فکر کردم «زهره» باید با خودش چه فکر کند تا تراژدی به این شکل در قصه ببینیم و فقط به اخلاقیات رسیدم و عشق به خانواده و با خودم فکر کردم چقدر حیف است که این شخصیت را خاکستری کنیم. این شخصیت آدمی است که حرف حسابی میزند، اما حرفش را نمیتواند خوب بیان کند و مدام میگوید چرا کسی حرف من را نمیفهمد؟ درصورتیکه مسیرش درست است. میخواستم نقطه تضادش با باقی افراد خانواده همین باشد و در وجودش سراسر عشق به خانواده دیده شود.
سعی کردم کمی فضا را گرمتر کنم، خصوصا زمانی که با افراد خانواده دیده میشود و در مسیر شوخی و خندههای افراد خانواده کمی شریک میشود.
البته به نظرم لهجه کرمانی شیرینی دارد که گرما و صمیمیت بین اعضای خانواده را هم بیشتر نشان میداد. چقدر برای تمرین لهجه زمان گذاشتید؟
یک ماه برای لهجه زمان گذاشتیم. با اینکه قبلا چنین تجربهای داشتم، اما برای این نمایش کار سختی بود. لهجه کرمانی به نظرم کمی پیچیده است، انگار هم شیرازی است و هم نیست یا هم آبادانی است و هم نیست؛ ترکیب همه اینها هست، ولی ویژگی خودش را دارد. یک ماه این لهجه تمرین شد، نه صرفا دیالوگها، بلکه قرار شد لحظات تمرین را هم کرمانی زندگی کنیم. وقتی قبل از اجرا وارد سالن تئاتر میشوم، ناخودآگاه با لهجه کرمانی صحبت میکنم، چون دوست داشتم نمایش را کرمانی زندگی کنم و خوشبختانه این اتفاق افتاد.
تصور میکنم بسیاری با من همعقیده باشند که ریتم مناسب نمایش باعث میشود حس کنی چقدر زود زمان نمایش به پایان میرسد و چقدر با شخصیتها و قصه همراه شدهای... .
بله این نظر را از برخی دیگر از کسانی که به دیدن نمایش آمدهاند شنیدهام. گویش کرمانی خیلی تندوتیز است و من اوایل در تمرین حس میکردم فرزاد باقری زیادی روی ریتم تند کار تمرکز کرده است، اما الان در اجرا میبینیم همهچیز درست بوده و او این را پیشبینی میکرده و الان که لحظات متفاوتی در اجرا کشف شده با ریتم بسیار هماهنگ است. گرمای روابط خانوادهای کرمانی بهخوبی در نمایش دیده میشود. این نکتهای است که از بسیاری از مخاطبان شنیدهام. جالب است با اینکه تابهحال کرمان نرفتهام، اما بهشدت این لهجه و شیرینی آن را دوست دارم و برایم جذاب است.
از ابتدای شروع نمایش چهرههای بسیاری به دیدن آن آمدند و نظرات متفاوتی داشتند. درمجموع انتظاری که از نمایش داشتی برآورده شد؟
چیزی که برایم خوشایند بود این بود که آدمهایی از همه طیفها نمایش را دیدند و نظر دادند؛ آقای ناظرزادهکرمانی، نغمه ثمینی، حبیب رضایی، امیر جدیدی، طناز طباطبایی، جواد عزتی، رضاییراد و... همگی خوشنود از سالن بیرون رفتند، طبعا من هم از بازخوردهای نمایش خوشحالم.
بهناز شیربانی
- 16
- 5