پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۴:۳۹ - ۱۲ تير ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۴۰۳۲۷۲
تئاتر شهر

اظهارات پرستو گلستانی درباره نمایش «عکس خانوادگی»

پرستو گلستانی,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

نمایش «عکس خانوادگی»، به‌ کارگردانی رضا بهرامی، این روزها در تماشاخانه خاطره‌انگیز سنگلج روی صحنه است؛ تماشاخانه‌ای که به‌نوعی مخزن حافظه‌ای از رویدادهای تئاتر نیم‌قرن اخیر تهران محسوب می‌شود. نمایش‌نامه «عکس خانوادگی» نوشته زنده‌یاد محمود استادمحمد است. استادمحمد خود میراث‌دار سنت ادبیات مدرن ایران و یکی از برجسته‌ترین مجریان این سنت در ادبیات نمایشی معاصر محسوب می‌شود. «عکس خانوادگی» روایت زندگی زنی تنهاست که با مشکلات زیادی مواجه بوده و همین مشکلات سبب بروز مسائل بغرنجی در زمان حال شده است. به بهانه این اجرا با رضا بهرامی؛ طراح و کارگردان، پرستو گلستانی و مهران امام‌بخش؛ بازیگران این نمایش به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

 نمایش‌نامه «عکس خانوادگی» یکی از متن‌های محمود استادمحمد است. این متن یک دوره در سال ۱۳۸۱ به کارگردانی روزبه حسینی روی صحنه رفته بود، اما سال‌هاست کسی برای اجرای نمایش اقدام نکرده است. به نظر شما چرا این نمایش‌نامه مغفول واقع شده بود؟

رضا بهرامی: «عکس خانوادگی» نسبت به سایر متن‌های محمود استادمحمد، یک چیزی کم دارد و شاید سانسوری در ‌به‌وجودآمدن این کمبود، دخیل باشد. شاید نتوانسته بیشتر از این به مسئله موردنظر نمایش‌نامه بپردازد. روزبه حسینی این نمایش را در تئاتر پارس روی صحنه برده بود و سپس محمود استادمحمد هم قصد داشت این نمایش‌نامه را اجرا کند که این اجرا به فرجام نرسید. احسان حاجی‌پور هم تصمیم گرفت «عکس خانوادگی» را روی صحنه ببرد، اما موفق نشد.

 

البته پرستو گلستانی به‌عنوان کارگردان و نقش‌خوان، «عکس خانوادگی» را نمایش‌نامه‌خوانی کرده بود. فرهنگ و هنر به جامعه خط می‌دهد. رسالت یک هنرمند مانند محمود استادمحمد نشان‌دادن این دغدغه‌هاست. وقتی در آن دوران اجازه ندادند نمایش اجرا کند، این رسالت مخدوش شد. اگر در سال ۱۳۸۵ این نمایش‌نامه اجرا می‌شد و حتی ۱۰ نفر این نمایش را می‌دیدند، شاید خط فکری جدیدی ایجاد می‌شد و این مسئله برای جامعه امروز عادی نباشد. هنر باید کنشگر و تفکرگرا باشد. امیدوارم اجازه دهند متن‌هایی مانند «عکس خانوادگی» اجرا شوند تا تفکر ایجاد شود.

 

پرستو گلستانی: ۱۴ سال از نگارش نمایش‌نامه گذشته است. از دید من در این دوران قبح این عمل از بین رفته است. سالی که محمود استادمحمد می‌خواست «عکس خانوادگی» را اجرا کند که مجوز نگرفت و حتی در دورانی که احسان حاجی‌پور تصمیم گرفت نمایش را اجرا کند و باز هم مجوز صادر نشد، هنوز وسایل ارتباط‌جمعی و حتی اینترنت در دسترس مردم نبود. در نتیجه میزان اطلاع‌رسانی‌ها اندک بود. شاید از این ‌دست اتفاق‌ها رخ می‌داد، اما کمتر کسی می‌شنید و وقتی چنین خبری پخش می‌شد، مصداق کامل فاجعه بود، اما امروزه هم این نوع اتفاق‌ها در جامعه ما بسیار زیاد شده است و تقریبا هر روز که به صفحه حوادث روزنامه‌ها مراجعه کنید، از این ‌دست اتفاق‌ها را می‌بینید؛ شرایط حتی بدتر شده و کار به کودک‌آزاری و... هم رسیده است.

 

به‌قدری این اتفاق‌ها زیاد شده‌اند که انگار مردم کاملا عادت کرده‌اند و به امری طبیعی تبدیل شده است. شاید یکی از دلایلی که در دهه ۸۰ این نمایش مجوز اجرا دریافت نکرد، اما امروز مجوز اجرا صادر شده است هم همین مسئله باشد. واقعا برای جوان‌ها هم این مسئله عادی شده است، آن‌قدر که این اتفاق در ذهن محمود استادمحمد فاجعه‌آمیز بود که سبب شد این نمایش‌نامه را بنویسد، امروز نیست. وقتی تدریس می‌کنم، شاگردانم به من می‌گویند حاضرند برای بازیگرشدن هر کاری انجام دهند.

 

مهران امام‌بخش: واقعیت این است که در جامعه ما همه در دقیقه ۹۰ نسبت به رفع مشکلات اقدام می‌کنند. در زمینه مسائل فرهنگی هم شرایط به همین منوال است. تا زمانی‌ که یک مسئله فرهنگی یا اجتماعی به معضل تبدیل نشود، کاری صورت نمی‌گیرد! در این زمان مبارزه با معضل شروع می‌شود. زمانی‌ که دورخوانی‌های متن را آغاز کردیم، مثالی از «خفاش شب» زدم.

 

وقتی در دهه ۷۰ این اتفاق افتاد، تمام کشور تحت ‌تأثیر قرار گرفته بود و مردم در آن دوران به‌شدت اخبار را رصد می‌کردند تا بدانند آیا این شخص دستگیر شد یا نه؛ اما وقتی امروز صفحه حوادث را باز می‌کنید، شاهد اتفاق‌های بدتری هستید. انگار شکل قضایا تغییر کرده است! ما همواره با مسئله کودک‌آزاری مواجه بوده‌ایم و حتی اگر روزنامه‌های قبل از انقلاب را هم ببینید، مسائل این‌چنینی وجود داشته؛ اما تا این حد شایع نبوده است و این‌قدر شکل‌های متنوع نداشته است. اگر «عکس خانوادگی» در آن دوران که نیاز تولید یک محصول هنری برای بررسی یک معضل اجتماعی احساس شده بود، اجرا می‌شد، شرایط بهتری را شاهد بودیم.

 

 نمایش با نور بسیار کمی شروع‌ می‌شود و در نمایش با دو تاریکی کلیدی دیگر هم روبه‌رو می‌شویم که به‌نوعی انگار ناگفته‌های متن در این دو تاریکی خلاصه شده است و این موضوع با ری‌اکشنی که بعد از آمدن نور از بازیگران می‌بینیم، صداهایی که در تاریکی می‌شنویم یا حتی با صداهایی که نمی‌شنویم، به تماشاگر القا می‌شود. دراین‌باره توضیح دهید.

 

رضا بهرامی: اکثر اتفاق‌های بد در تاریکی می‌افتد. ۹۹ درصد زلزله‌ها در تاریکی اتفاق می‌افتد. جنگ، بمباران، کشتن‌ها، تجاوزها، دزدی و... در تاریکی اتفاق می‌افتد. استفاده از این نور کم در صحنه ابتدایی که اتفاقا خیلی هم به آن نقد وارد دانسته‌اند و برخی معترض بودند که هیچ‌چیز را نمی‌بینند، برای من کاملا کارکرد داشت و اتفاقا می‌خواستم تماشاگر نبیند و بشنود تا فکر او کار کند. ما نباید این انتظار را داشته باشیم که برای دیدن نمایش باید همیشه به صندلی لم بدهیم. همیشه وقتی در جایی صحنه‌ای شما را جذب کند، شما روی آن صحنه توجه بیشتری می‌کنید. اگر این نمایش مقداری جذابیت داشته باشد، قطعا تمرکز شما روی نمایش بیشتر می‌شود. درواقع با تاریکی اول می‌خواستم که آدم‌ها را به صورتی وارد اتفاق کنم که فقط گوش درگیر باشد و مخاطب از طریق شنیدن، از اتفاق روی صحنه باخبر شود.

 

می‌خواستم کاری کنم که آدم‌ها بشنوند، تصور کنند، خودشان میزانسن نمایش را بچینند و زمانی‌ که به‌آرامی نور به صحنه اضافه می‌شود، مخاطب بیشتر با آدم‌های نمایش و لایه‌های شخصیتی آنها آشنا شود. در تاریکی دوم ما صحنه تجاوزی را تصویر می‌کنیم که به این زن شده است. اگر من در فرانسه هم زندگی می‌کردم، قطعا این صحنه را به همین شکل تصویر می‌کردم؛ چون به نشان‌دادن همه‌چیز روی صحنه معتقد نیستم. برخی اوقات با آشکارا نشان‌ندادن برخی اتفاق‌ها می‌توان تأثیر بیشتری روی مخاطبان گذاشت. با جیغ فروخورده زن در تاریکی و نشان‌دادن حال نزار او در نور، مخاطب از اتفاقی که در تاریکی رخ داده است، آگاه می‌شود.

 

پرستو گلستانی: درنظرگرفتن آن دو تاریکی یکی از پررنگ‌ترین نقاط کارگردانی این کار است. به‌نوعی رضا بهرامی این تاریکی‌ها را کاملا درست انتخاب کرده و دلیلی هم که گفت، کاملا درست است؛ یعنی این تاریکی، هم به مخاطب پرش و کات زمانی می‌دهد. مخاطب گذشت زمان را می‌بیند و می‌تواند تجسم کند که چه چیزهایی در متن نبوده است و در این تاریکی چه اتفاق‌هایی افتاده است و هم به بازیگر و مخاطب پرش حسی و احساسی می‌دهد.

 

 یکی دیگر از وجوه تاریکی را می‌توان در شیوه استفاده شما از پرده‌ها یافت. شما به‌ صورت مداوم شخصیت‌های نمایش را پشت پرده‌هایی که روی عینک تعبیه شده‌اند، پنهان می‌کنید. چه میزان این طراحی در راستای نشان‌دادن وجوه مختلف شخصیت این سه کاراکتر در نظر گرفته شده است؟

رضا بهرامی: صحنه این نمایش مرتب تاریک و روشن می‌شود و این موضوع به‌این‌دلیل در نمایش ایجاد شده که نمی‌خواستیم کاراکتر مرد را خیلی عیان نشان دهیم و به این صورت مخوف‌بودنش را تا آخرین لحظه حفظ کنیم تا به‌این‌صورت مخاطب به دنبال کشف و شهود این شخصیت باشد و از خود بپرسد که این آدم کیست. تماشاگران امروزی به ‌جایی رسیده‌اند که دنبال تفکر و تحلیل نیستند. همه‌چیز را به ‌صورت یک لقمه آماده می‌خواهند که کارگردان وظیفه دارد به آنها تحویل دهد!

 

پرستو گلستانی: متأسفانه اغلب نمایش‌ها همین لقمه‌های آماده هستند و همین آثار سلیقه تماشاگران را تغییر داده است.

 

 دکور نمایش کاملا رئال است، اما با استفاده از پنجره‌ای که به عینک تبدیل می‌شود و مقابل صحنه قرار داده شده، این رئالیسم را هم مخدوش کرده‌اید. آیا قصد داشتید با این عینک مخاطب را به‌نوعی در جایگاه قضاوت قرار دهید؟

رضا بهرامی: در کارهای اخیری که انجام داده‌ام، به این رسیدیم که طراحی را خودمان انجام دهیم. شاید از دید خیلی از افراد این مسئله غلط باشد اما در بسیاری از آثار می‌بینیم که دکور و صحنه‌ای که باید یکی از اجزای تحت اختیار کار باشد، جدا بوده و به‌نوعی ساز دیگری می‌زند. در حقیقت طراح صحنه خودنمایانه دکوری می‌سازد که اصلا در خدمت نمایش نیست. در نمایش قبلی گروه ما؛ یعنی «بیست‌متری»، به این نتیجه رسیدیم که دکور ما چهار آکسسوار ساده باشد اما در این نمایش به این طراحی سنگین رسیدیم.

 

در ابتدا طراحی را یک صفحه گرد در نظر گرفته بودم که از سه مثلث جدا تشکیل می‌شد و هر کدام از این کاراکترها را در یکی از این سه ضلع گذاشته بودم که با درهای شیشه‌ای می‌توانستند به سایر مثلث‌ها ورود کنند. آنها در گذر زمان می‌چرخیدند و به‌نوعی صفحه را ساعت در نظر گرفته بودیم. بعد از صحبت با کهبد تاراج، او پیشنهاد داد که صحنه را یک عینک در نظر بگیریم و بعد ما همین سوژه را پرورش دادیم و به این موضوع رسیدیم که این عینک می‌تواند عینک آدم‌ها باشد که در حال نگاه‌کردن به چنین معضلاتی هستند. حال می‌تواند بخشی از آن عینک قضاوت، بخشی عینک نقد و بخشی عینک هیزی باشد. هر چیزی می‌تواند باشد. بعد که کمی پیش رفتیم به این نتیجه رسیدیم که این دریچه‌های عینک ما می‌تواند پنجره‌های خانه باشد که آدم‌ها با آنها به زندگی این افراد سرک می‌کشند. در شیوه کارگردانی رسیدیم به اینکه از این عینک‌ها دو نفر؛ یعنی زن و پسر جوان باید به بیرون و به دل تماشاگر بیایند.

 

 درحال‌حاضر تماشاخانه سنگلج بیشتر مختص نمایش‌های ایرانی خنده‌آور شده و به نوعی مخاطبان این سالن را با چنین نمایش‌هایی می‌شناسند. اینکه «عکس خانوادگی» سبکی متفاوت از این نمایش‌ها دارد، سبب نشد که به سمت اجرا در سالن دیگری سوق پیدا کنید؟

رضا بهرامی: وقتی سابقه اجراها در تماشاخانه سنگلج را رصد می‌کنید، می‌بینید ۸۰ درصد آثاری که اجرا می‌شدند، در همین سبک و سیاق و روشنفکرانه بوده‌اند. مشکل اینجاست که تصور غلطی از نمایش ایرانی به‌وجود آمده است. فکر می‌کنیم اگر یک سیاه در نمایش حضور داشته باشد و گوشه سالن سازهای تار، تنبک و کمانچه قرار دهیم، نمایش سنتی ساخته‌ایم اما وقتی به نمایش‌های سنتی‌ای که در گذشته در سنگلج اجرا می‌شدند، نگاه می‌کنید، می‌بینید آثاری از مرحوم هادی اسلامی، علی نصیریان و... اجرا می‌شدند که به مسائل روز پرداخته می‌شد.

 

تئاتر ۲۵ شهریور قدیم و سنگلج امروزی آرزوی خیلی‌ها بوده است؛ اما متأسفانه امروز نسل جدید آرزویی را اینجا دنبال نمی‌کند. آرزوی این نسل اجرارفتن در سالن خصوصی است. وقتی به تاریخ اینجا که از سال ۴۴ تأسیس شده، نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که آدم‌های متعددی آمدند و کار کردند، بخشی از آنها فوت کردند ولی اینجا ماندگار است. اگر ۵۰۰ سال دیگر هم بگذرد، همه در یاد خواهند داشت که در اینجا سالنی بود که در آن تئاتر اجرا می‌شد. از اینکه در این سالن اجرا می‌کنیم، خیلی خوشحالم و امیدوارم اتفاقات خوبی رخ دهد و چراغ اینجا روشن باشد. امیدوارم منوي این نمایش درخور این سالن باشید و بتوانیم ادای دینی كنيم به تمام اجراهایی که در این سالن به صحنه رفته‌اند.

 

مینا صفار‌

 

sharghdaily.ir
  • 11
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش