پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۰:۱۸ - ۰۸ مرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۵۰۲۱۳۶
تئاتر شهر

کارگردان نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز»: تئاتر شهرستان حال و روز خوبی ندارد

نمایش آنشرلی با موهای خیلی قرمز,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» با نگاهی متفاوت به قصه مشهور «آنه شرلی» این روزها در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی روی صحنه است.

 

«آنه» دخترک یتیمی است با قلبی مهربان که توسط یک خواهر و برادر به سرپرستی گرفته می‌شود اما نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز»، روایت متفاوتی از این قصه ارائه داده است. «آنه» در این نماش اما همان دختر مهربان و فداکار قصه اصلی نیست،همان‌طور که کارگردان نمایش در این رابطه می‌گوید: «ما به کاراکتری که می‌خواستیم خلق کنیم فکر کردیم؛ اینکه آیا «آنه» شخصیتی است خوب و بدون اشکال؟ آیا او با وجود سنِ کم، نمی تواند خطا و اشتباه داشته باشد؟ در واقع یکی از ایده‌های اصلی این بود که نمایش براساس چهار روایت و دیدگاه اجرا شود و هرکاراکتر براساس دیدگاه خودش، قصه را جلو ببرد».

 

این نمایش به نویسندگی فراز مهدیان دهکردی و کارگردانی امیربهاور اکبرپور دهکردی، پیشتر از دانشگاه شهرکرد در بیست و یکمین جشنواره تئاتر دانشگاهی شرکت و به عنوان یکی از آثار برگزیده برای اجرای عمومی معرفی شده بود و از بیست و پنجم تیر تا نوزدهم مرداد، در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی روی صحنه است. با امیربهاور اکبرپور دهکردی، کارگردان این نمایش گفت‌وگویی داریم که در ادامه می‌خوانید:

 

چرا داستان آنه شرلی را با چنین تغییراتی برای اجرا انتخاب کردید؟

ما در ابتدا مضامینی داشتیم که می خواستم حول محور آن ها کاری انجام دهیم و بعد از جست‌وجوهای فراوان به «آنه شرلی» رسیدیم چون علاوه بر اینکه دارای مضمون های مورد نیازِ ما بود، یک کارکرد نوستالژیک هم داشت. وقتی مخاطب وارد سالن می‌شود، بخشی از ماجرا را می‌داند و شخصیت ها برایش آشنا هستند و همین کار ما را در دستکاری کردن داستان راحت تر کرد. مضامینی مثل به سرپرستی گرفتن، بدون هیچ گونه قضاوتی، مد نظر ما بود و در داستان «آنه شرلی» وجود داشت.

 

«آنه شرلی» یک داستان لطیف و تا اندازه ای شاعرانه است اما در نمایش شما، این لطافت تا حد زیادی از میان رفته بود و نمایش تا اندازه ای خشونت همراه خود داشت. چطور آن داستان لطیف را با خشونت همراه کردید؟

معمولا کارگردان و گروه اجرایی، از زوایه دید خودشان به قصه ها نگاه می کنند و دریافت خود را به مخاطب نشان می دهند؛ چیزی که قرار بود ما روی صحنه نشان دهیم، خارج از شرایط و اتفاقات ملموس برای خودمان نبود.

 

در داستان اصلی متیو و خواهرش قرار بود به جای «آنه شرلی» یک پسر بچه را به سرپرستی بپذیرند اما «آنه» می آید و دچار مشکلاتی می شود و در نهایت به مدرسه می‌رود، ازدواج می کند و... اما مساله ما در «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» این بود که اگر «آنه» را نپذیرند چه اتفاقی می افتد؟ ما به کاراکتری که می خواستیم خلق کنیم فکر کردیم؛ اینکه آیا «آنه» شخصیتی است خوب و بدون اشکال؟ آیا او با وجود سنِ کم، نمی تواند خطا و اشتباه داشته باشد؟ در واقع یکی از ایده های اصلی این بود که نمایش براساس چهار روایت و دیدگاه اجرا شود و هرکاراکتر براساس دیدگاه خودش، قصه را جلو ببرد. ما در کلیت نمایش متوجه نمی شویم که آیا «آنه» شخصیت بدش را نشان می‌دهد یا نه و آیا حرف هایی که منتقل می‌کند را شنیده یا خیر.

 

در داستان اصلی، احساسات «آنه» پر از شاعرانگی و زیبایی است اما اینجا همین احساسات او را بدل به یک موجود خبیث می‌کند که آدم‌ها را به جان هم می اندازد. این پارادوکس از کجا شکل گرفت؟

«آنه شرلی» در نماش من شخصیت خبیثی نیست. در واقع باید به همان تعریفی که خود نمایش ارائه می دهد، رجوع کنیم؛ اینکه آدم ها اگر در جایگاه دیگری که قضاوت‌شان می کند قرار گیرند، خودشان هم همان تصمیم را می گیرند. در نمایش می بینید که وقتی «آنه» جای شخص دیگری می ایستد، تصمیمی علیه خودش می گیرد. در انتهای نمایش که کاراکترها به سرعت جا به جا می شوند، یک نفر قرار است قربانی شود؛ در وهله اول مهم نیست چه کسی قربانی می شود و تا پایان هم برای من اهمیتی نداشت که کدام یک از این چهار کاراکتر قرار است قربانی شوند اما در پایان برای اینکه یک نشانه گذاری برای مخاطب داشته باشم،«آنه» را قربانی کردم. اما مساله اصلی برای من این بود که «آنه» هم کسی است مثل همه آدم ها.

 

در داستان اصلی، تمام تمرکز ما روی خصلت های خوب شخصیت بود اما در نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» تلاش کردیم نشان دهیم که او هم کسی است مثل بقيه. اما در کل ما نسبت به «آنه» با عدم قطعیت روبه رو هستیم، نمی دانیم چیزي که آنه می گوید راست است یا دروغ.

 

آیا می توان نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» را برداشتی از اوضاع و شرایط امروز جامعه دانست؟

بي‌شك برداشتی از شرایط و وضعیت موجود باید وجود داشته باشد تا شما بتوانید تئاتری روی صحنه داشته باشید. من اگر می خواستم امروز «آنه شرلی» قصه اصلی را با همان شخصیت و روحیات روی صحنه ببرم کار اشتباهی بود و مناسبتی با شرایط و حال و روز ما نداشت. این میزان از خشونت که در نمایش می بینیم، در تمام سطوح جامعه قابل لمس است.

 

خبرهای مختلفی درباره خشونت به یک نسل از پدرها و مادرها می شنویم و همان‌طور برعکس، یک خشونت پنهان در نسل جدید می‌بینیم اما ما در کارمان تلاش کردیم داوری و قضاوت نکنیم. «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» در چند خط اول قصه، شباهت زیادی به «آنه شرلی» معروف دارد اما به جز همین چند سطر، شباهت دیگری به ماجرای اصلی ندارد. من نسبت به اینکه گفته شود «آنه شرلی» را امروزی و مدرن کرده ایم، گارد ندارم اما باید بگویم که انتخاب داستان «آنه شرلی» مواد و مصالحی به ما می داد که بتوانیم کار را براساس تفکری که داشتیم پیش ببریم.

 

ما شاهد یک سری بازی‌هاي فرمی در نمایش هستیم، چطور شد که این فرم از بازی را برای بیان روایت استفاده کردید؟

لازم است ابتدا این را بگویم که متن براساس ایده اجرایی ما شکل گرفته است و در واقع متن از پیش نوشته شده ای نبود. من با فراز مهدیان صحبت کردم که چه اتمسفری را می خواهیم و قرار است درباره چه دغدغه هایی صحبت کنیم و براساس این صحبت ها یک چیدمان شکل گرفت و آن چیزی که از لحاظ فرم اجرا و حرکات بدن در نمایش می بینید، فارغ از کلیت کار نبود. از ابتدا یک تصمیم گیری داشتیم و براساس آن صحنه ها را چیدیم و به یک مجموعه رسیدیم. وقتی متن به این طریق نوشته می‌شود، به میزان زیادی براساس قابلیت بازیگران است و در چنین مواردی نمی‌توان قابلیت و توانایی بازیگر را از متن جدا کرد.

 

ما یک گروهیم که براساس توانایی‌های ما متن نوشته می‌شود. وجود بازیگر نقش «متیو» امکانات زیادی در اختیار ما گذاشت. در داستان اصلی، شغل «متیو» کشاورزی بود و با توجه به اینکه داستان، نوعی شاعرانگی در خودش دارد، ما به این فکر کردیم که حرفه دیگری برای «متیو» انتخاب کنیم و در واقع کاراکتر خودمان را بسازیم و به گونه ای باشد که شکل گیری آن فضای شاعرانه کمک کند و اینجا وجود بازیگری که با رقص معاصر آشناست به ما کمک کرد تا بتوانیم کاراکتر «متیو» را بسازیم.

 

عبارت «خودت رو بذار جای من» چندین بار در نمایش تکرار می شود، باتوجه به این موضوع می توان گفت مساله «قضاوت» در «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» به چالش کشیده می شود؟

قضاوت یک چیز و قرار گرفتن در جایگاه قضاوت یکدیگر، مساله متفاوتی است. وقتی در مورد ما تصمیمی گرفته می شود، به این فکر می کنیم که اگر جای آن شخص بودیم چگونه تصمیم می‌گرفتیم و وقتی خیلی دقیق تر به ماجرا نگاه کنیم می بینیم ممکن است ما هم در آن جایگاه چنین تصمیمی درباره خودمان می گرفتیم درحالی که ممکن است این تصمیم به ضرر ما باشد. ذهنیت من به این شکل بود و به همین دلیل وارد درونیات زندگی خواهر متیو شدم که مخاطب با زندگی او آشنا شده و متوجه شود اگر او چنین تصمیم هایی درمورد «آنه» می گیرد، به دلي گذشته اش است.

 

فکر می کنید در این شب هایی که نمایش روی صحنه رفته، مخاطب چقدر توانسته با آن ارتباط بگیرد و دوستش داشته باشد؟

خوشبختانه با بازخورد خیلی خوبی روبه رو بودم. خودم در ابتدا خیلی ترس داشتم. ما از شهرکرد می‌آییم و تمرینات‌مان را در آنجا انجام دادیم اما زمانی که استخوان بندی نمایش کامل شد، آدم‌هایی را که هیچ ارتباطی به نمایش نداشتند و حتی تاکنون تئاتر ندیده بودند دعوت کردم تا یک بار اجرا را ببینند و اتفاقا حس و حال آن ها که توانسته بودند با کار ارتباط برقرار کنند، خیلی به من کمک کرد. به نظرم «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» تاکنون توانسته طیف گسترده‌ای از مخاطب را با خودش همراه کند. خوشحالم که این ارتباط بین نمایش و مخاطب شکل گرفته است.

 

شما در شهرکرد کار کردید و امروز در سالن مولوی روی صحنه هستید. کمی درباره کار تئاتر در شهرستان ها بگویید. با توجه به اینکه تئاتر به طور کلي چندان از حامی بهره‌مند نیست و بودجه چندانی برای گروه‌ها و ساخت تماشاخانه‌ها وجود ندارد؛ این وضعیت در شهرستان به چه صورت است؟

تئاتر شهرستان حال و روز خوبی ندارد و اولین مساله مهم زیرساخت است؛ ما با امکانات معمول و خوبی روبه رو نیستیم. این چیزی است که در بسیاری از شهرها از جمله شهر خودم وجود دارد. مشکل بعدی مساله مالی و بودجه ای است که اختصاص داده می شود؛ تئاتر انگار با یک بحران مخاطب روبه رو است. این مساله در شهرهای کوچک خیلی وسیع تر شده است. اگر حمایت نباشد، گروه های شهرستان روز به روز ناامیدتر و بدهکارتر می شوند؛ همان‌طور که این اتفاق برای یک سری از دوستانم افتاده است و تصمیم گرفتند کوچ کنند یا به طور کل کار تئاتر را کنار بگذارد. با اینکه افراد و گروه های خلاقی در شهرستان ها مشغول به کار هستند اما به دلیل کمبود امکانات، تئاتر شهرستان ها حال و روز خوبی ندارد.

 

نوا ذاکری

 

ghanoondaily.ir
  • 15
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش