نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» با نگاهی متفاوت به قصه مشهور «آنه شرلی» این روزها در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی روی صحنه است.
«آنه» دخترک یتیمی است با قلبی مهربان که توسط یک خواهر و برادر به سرپرستی گرفته میشود اما نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز»، روایت متفاوتی از این قصه ارائه داده است. «آنه» در این نماش اما همان دختر مهربان و فداکار قصه اصلی نیست،همانطور که کارگردان نمایش در این رابطه میگوید: «ما به کاراکتری که میخواستیم خلق کنیم فکر کردیم؛ اینکه آیا «آنه» شخصیتی است خوب و بدون اشکال؟ آیا او با وجود سنِ کم، نمی تواند خطا و اشتباه داشته باشد؟ در واقع یکی از ایدههای اصلی این بود که نمایش براساس چهار روایت و دیدگاه اجرا شود و هرکاراکتر براساس دیدگاه خودش، قصه را جلو ببرد».
این نمایش به نویسندگی فراز مهدیان دهکردی و کارگردانی امیربهاور اکبرپور دهکردی، پیشتر از دانشگاه شهرکرد در بیست و یکمین جشنواره تئاتر دانشگاهی شرکت و به عنوان یکی از آثار برگزیده برای اجرای عمومی معرفی شده بود و از بیست و پنجم تیر تا نوزدهم مرداد، در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی روی صحنه است. با امیربهاور اکبرپور دهکردی، کارگردان این نمایش گفتوگویی داریم که در ادامه میخوانید:
چرا داستان آنه شرلی را با چنین تغییراتی برای اجرا انتخاب کردید؟
ما در ابتدا مضامینی داشتیم که می خواستم حول محور آن ها کاری انجام دهیم و بعد از جستوجوهای فراوان به «آنه شرلی» رسیدیم چون علاوه بر اینکه دارای مضمون های مورد نیازِ ما بود، یک کارکرد نوستالژیک هم داشت. وقتی مخاطب وارد سالن میشود، بخشی از ماجرا را میداند و شخصیت ها برایش آشنا هستند و همین کار ما را در دستکاری کردن داستان راحت تر کرد. مضامینی مثل به سرپرستی گرفتن، بدون هیچ گونه قضاوتی، مد نظر ما بود و در داستان «آنه شرلی» وجود داشت.
«آنه شرلی» یک داستان لطیف و تا اندازه ای شاعرانه است اما در نمایش شما، این لطافت تا حد زیادی از میان رفته بود و نمایش تا اندازه ای خشونت همراه خود داشت. چطور آن داستان لطیف را با خشونت همراه کردید؟
معمولا کارگردان و گروه اجرایی، از زوایه دید خودشان به قصه ها نگاه می کنند و دریافت خود را به مخاطب نشان می دهند؛ چیزی که قرار بود ما روی صحنه نشان دهیم، خارج از شرایط و اتفاقات ملموس برای خودمان نبود.
در داستان اصلی متیو و خواهرش قرار بود به جای «آنه شرلی» یک پسر بچه را به سرپرستی بپذیرند اما «آنه» می آید و دچار مشکلاتی می شود و در نهایت به مدرسه میرود، ازدواج می کند و... اما مساله ما در «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» این بود که اگر «آنه» را نپذیرند چه اتفاقی می افتد؟ ما به کاراکتری که می خواستیم خلق کنیم فکر کردیم؛ اینکه آیا «آنه» شخصیتی است خوب و بدون اشکال؟ آیا او با وجود سنِ کم، نمی تواند خطا و اشتباه داشته باشد؟ در واقع یکی از ایده های اصلی این بود که نمایش براساس چهار روایت و دیدگاه اجرا شود و هرکاراکتر براساس دیدگاه خودش، قصه را جلو ببرد. ما در کلیت نمایش متوجه نمی شویم که آیا «آنه» شخصیت بدش را نشان میدهد یا نه و آیا حرف هایی که منتقل میکند را شنیده یا خیر.
در داستان اصلی، احساسات «آنه» پر از شاعرانگی و زیبایی است اما اینجا همین احساسات او را بدل به یک موجود خبیث میکند که آدمها را به جان هم می اندازد. این پارادوکس از کجا شکل گرفت؟
«آنه شرلی» در نماش من شخصیت خبیثی نیست. در واقع باید به همان تعریفی که خود نمایش ارائه می دهد، رجوع کنیم؛ اینکه آدم ها اگر در جایگاه دیگری که قضاوتشان می کند قرار گیرند، خودشان هم همان تصمیم را می گیرند. در نمایش می بینید که وقتی «آنه» جای شخص دیگری می ایستد، تصمیمی علیه خودش می گیرد. در انتهای نمایش که کاراکترها به سرعت جا به جا می شوند، یک نفر قرار است قربانی شود؛ در وهله اول مهم نیست چه کسی قربانی می شود و تا پایان هم برای من اهمیتی نداشت که کدام یک از این چهار کاراکتر قرار است قربانی شوند اما در پایان برای اینکه یک نشانه گذاری برای مخاطب داشته باشم،«آنه» را قربانی کردم. اما مساله اصلی برای من این بود که «آنه» هم کسی است مثل همه آدم ها.
در داستان اصلی، تمام تمرکز ما روی خصلت های خوب شخصیت بود اما در نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» تلاش کردیم نشان دهیم که او هم کسی است مثل بقيه. اما در کل ما نسبت به «آنه» با عدم قطعیت روبه رو هستیم، نمی دانیم چیزي که آنه می گوید راست است یا دروغ.
آیا می توان نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» را برداشتی از اوضاع و شرایط امروز جامعه دانست؟
بيشك برداشتی از شرایط و وضعیت موجود باید وجود داشته باشد تا شما بتوانید تئاتری روی صحنه داشته باشید. من اگر می خواستم امروز «آنه شرلی» قصه اصلی را با همان شخصیت و روحیات روی صحنه ببرم کار اشتباهی بود و مناسبتی با شرایط و حال و روز ما نداشت. این میزان از خشونت که در نمایش می بینیم، در تمام سطوح جامعه قابل لمس است.
خبرهای مختلفی درباره خشونت به یک نسل از پدرها و مادرها می شنویم و همانطور برعکس، یک خشونت پنهان در نسل جدید میبینیم اما ما در کارمان تلاش کردیم داوری و قضاوت نکنیم. «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» در چند خط اول قصه، شباهت زیادی به «آنه شرلی» معروف دارد اما به جز همین چند سطر، شباهت دیگری به ماجرای اصلی ندارد. من نسبت به اینکه گفته شود «آنه شرلی» را امروزی و مدرن کرده ایم، گارد ندارم اما باید بگویم که انتخاب داستان «آنه شرلی» مواد و مصالحی به ما می داد که بتوانیم کار را براساس تفکری که داشتیم پیش ببریم.
ما شاهد یک سری بازیهاي فرمی در نمایش هستیم، چطور شد که این فرم از بازی را برای بیان روایت استفاده کردید؟
لازم است ابتدا این را بگویم که متن براساس ایده اجرایی ما شکل گرفته است و در واقع متن از پیش نوشته شده ای نبود. من با فراز مهدیان صحبت کردم که چه اتمسفری را می خواهیم و قرار است درباره چه دغدغه هایی صحبت کنیم و براساس این صحبت ها یک چیدمان شکل گرفت و آن چیزی که از لحاظ فرم اجرا و حرکات بدن در نمایش می بینید، فارغ از کلیت کار نبود. از ابتدا یک تصمیم گیری داشتیم و براساس آن صحنه ها را چیدیم و به یک مجموعه رسیدیم. وقتی متن به این طریق نوشته میشود، به میزان زیادی براساس قابلیت بازیگران است و در چنین مواردی نمیتوان قابلیت و توانایی بازیگر را از متن جدا کرد.
ما یک گروهیم که براساس تواناییهای ما متن نوشته میشود. وجود بازیگر نقش «متیو» امکانات زیادی در اختیار ما گذاشت. در داستان اصلی، شغل «متیو» کشاورزی بود و با توجه به اینکه داستان، نوعی شاعرانگی در خودش دارد، ما به این فکر کردیم که حرفه دیگری برای «متیو» انتخاب کنیم و در واقع کاراکتر خودمان را بسازیم و به گونه ای باشد که شکل گیری آن فضای شاعرانه کمک کند و اینجا وجود بازیگری که با رقص معاصر آشناست به ما کمک کرد تا بتوانیم کاراکتر «متیو» را بسازیم.
عبارت «خودت رو بذار جای من» چندین بار در نمایش تکرار می شود، باتوجه به این موضوع می توان گفت مساله «قضاوت» در «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» به چالش کشیده می شود؟
قضاوت یک چیز و قرار گرفتن در جایگاه قضاوت یکدیگر، مساله متفاوتی است. وقتی در مورد ما تصمیمی گرفته می شود، به این فکر می کنیم که اگر جای آن شخص بودیم چگونه تصمیم میگرفتیم و وقتی خیلی دقیق تر به ماجرا نگاه کنیم می بینیم ممکن است ما هم در آن جایگاه چنین تصمیمی درباره خودمان می گرفتیم درحالی که ممکن است این تصمیم به ضرر ما باشد. ذهنیت من به این شکل بود و به همین دلیل وارد درونیات زندگی خواهر متیو شدم که مخاطب با زندگی او آشنا شده و متوجه شود اگر او چنین تصمیم هایی درمورد «آنه» می گیرد، به دلي گذشته اش است.
فکر می کنید در این شب هایی که نمایش روی صحنه رفته، مخاطب چقدر توانسته با آن ارتباط بگیرد و دوستش داشته باشد؟
خوشبختانه با بازخورد خیلی خوبی روبه رو بودم. خودم در ابتدا خیلی ترس داشتم. ما از شهرکرد میآییم و تمریناتمان را در آنجا انجام دادیم اما زمانی که استخوان بندی نمایش کامل شد، آدمهایی را که هیچ ارتباطی به نمایش نداشتند و حتی تاکنون تئاتر ندیده بودند دعوت کردم تا یک بار اجرا را ببینند و اتفاقا حس و حال آن ها که توانسته بودند با کار ارتباط برقرار کنند، خیلی به من کمک کرد. به نظرم «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» تاکنون توانسته طیف گستردهای از مخاطب را با خودش همراه کند. خوشحالم که این ارتباط بین نمایش و مخاطب شکل گرفته است.
شما در شهرکرد کار کردید و امروز در سالن مولوی روی صحنه هستید. کمی درباره کار تئاتر در شهرستان ها بگویید. با توجه به اینکه تئاتر به طور کلي چندان از حامی بهرهمند نیست و بودجه چندانی برای گروهها و ساخت تماشاخانهها وجود ندارد؛ این وضعیت در شهرستان به چه صورت است؟
تئاتر شهرستان حال و روز خوبی ندارد و اولین مساله مهم زیرساخت است؛ ما با امکانات معمول و خوبی روبه رو نیستیم. این چیزی است که در بسیاری از شهرها از جمله شهر خودم وجود دارد. مشکل بعدی مساله مالی و بودجه ای است که اختصاص داده می شود؛ تئاتر انگار با یک بحران مخاطب روبه رو است. این مساله در شهرهای کوچک خیلی وسیع تر شده است. اگر حمایت نباشد، گروه های شهرستان روز به روز ناامیدتر و بدهکارتر می شوند؛ همانطور که این اتفاق برای یک سری از دوستانم افتاده است و تصمیم گرفتند کوچ کنند یا به طور کل کار تئاتر را کنار بگذارد. با اینکه افراد و گروه های خلاقی در شهرستان ها مشغول به کار هستند اما به دلیل کمبود امکانات، تئاتر شهرستان ها حال و روز خوبی ندارد.
نوا ذاکری
- 15
- 5