روحالله جعفري، استاديار دانشگاه، کارگردان تئاتر، منتقد و پژوهشگر و سرپرست گروه تئاتر گيتي است كه در بهصحنهآوردن آثار نمايشنامهنويس رومانياييتبارِ فرانسوي، ماتئي ويسنييک شهره است. جعفري از اين نويسنده، نمايشنامههاي «اسبهاي پشت پنجره»، «تماشاچي محکوم به اعدام» و «من چهجوري ممکنه يه پرنده باشم؟» را در سالنهاي سايه و چهارسوی مجموعه تئاتر شهر اجرا کرده است. او اينبار نمايش «ريچارد سوم اجرا نميشود»، نوشته ماتئي ويسنييک با ترجمه اصغر نوري را با دراماتورژي و کارگرداني خودش در تالار چهارسو به صحنه برده است. اين روايت برههاي از زندگي کارگرداني (ميرهولد) است که در روسيه اجازه اجراي نمايش به او داده نميشود. به اين بهانه با جعفري گفتوگو كردهايم.
شما حدود ۱۰ سال است که در گروه تئاتر گيتي، آثار ماتئي ويسنييک را کار ميکنيد. با توجه به شرايط روز جامعه، چرا براي اجراي جديد خود، باز هم بهسراغ نمايشنامهاي ديگر از اين نويسنده رفتيد؟
ماتئي ويسنييک در سال ۱۹۵۶ ميلادي در روماني به دنيا آمده و رشته تحصيلياش تاريخ و فلسفه است. ويسنييک عاشق ادبيات است و پس از چندي که اولين مجموعه اشعارش به چاپ ميرسد، به نمايشنامهنويسي روي ميآورد، اما رژيم کمونيستي روماني تمام آثار نمايشياش را توقيف ميکند و مجبور ميشود که به فرانسه کوچ کند. او مهمترين نمايشنامهنويس روماني به حساب ميآيد و بهعنوان مبارز فرهنگي ايمان دارد که تئاتر و شعر ميتوانند شستوشوي مغزي را افشا کنند. آثار اين نمايشنامهنويس جهانشمول است. او روي مفاهيمي کار ميکند که کاملا بهروز است و کهنه و نخنما نيست. براي او کشف و شهود مخاطب از آنچه در اختيارش قرار ميدهد، مهم است و اين مهمبودن بهصورت شعاري و کليشهاي نيست.
او در هر نمايشنامهاي که مينويسد، مخاطب را شگفتزده ميکند. او جهاني را براي مخاطب شکل ميدهد که محور در آن انسان است و براي تجزيهوتحليلکردن آنچه خلق ميکند، گرفتار سياهي و سفيدي نميشود. او خالق کاراکترها و تيپهايي در آثارش است که خاکستري و البته چندوجهي هستند و اين نشان از هوشمندي او دارد که بهصورت تکبُعدي نميانديشد و نمينويسد. بنابراین مخاطب در مواجهه با آثار او گرفتار نخوت و سستي نميشود. براي من بهعنوان يک هنرمند که دغدغه پرداختن به هنر نمايش را دارد، مهم است که چه نمايشي را، آنهم در چه برههاي از زمان، اجرا کنم و در آن نمايش، چه به مخاطب ارائه دهم.
يکي از شاخصهاي هنر نمايش، پرداختن به نقد قدرت و سياست است. در آثار اين نويسنده، نقد قدرت و سياست وجود دارد. اين يکي از ويژگيهاي اين نويسنده است که در آثار نمايشي خود، بدون آنکه در دام شعارزدگي فروافتد، اين کار را صريح و بدون لکنت انجام ميدهد. آثار اين نويسنده اين قابليت را دارند که در دورههاي مختلف زماني اجرا شوند و گروه تئاتر گيتي حدود ۱۰ سال است که اين کار را انجام ميدهد. گروه تئاتر گيتي در سالهاي ۸۸ و ۸۹ که شرايط اجتماعي جامعه بهگونهاي ديگر بود، باز هم نمايشنامههايي از اين نويسنده را در مجموعه تئاتر شهر، همانند اين برهه از زمان که در حال طي طريقکردن در آن هستيم، روی صحنه داشت.
اين همزماني در دورههاي مختلف و عجينشدن آن با شرايط روز جامعهاي که قصد زيست مسالمتآميز در آن را داريم و تلاش ميکنيم که فرهنگ برقراري ديالوگ را در سطوح مختلف آن نهادينه کنيم، نشاندهنده اين موضوع است که زبان آثار اين نمايشنامهنويس براي مخاطب، فارغ از نژاد، مليت و... قابل فهم و درک است.
مترجم نمايشنامه «ريچارد سوم اجرا نميشود» آن را در سال ۹۵ اجرا کرد. شما چرا اين نمايشنامه را براي اجرا در سال ۹۷ انتخاب کرديد؟
نويسنده در اين نمايشنامه به شکل ظريفي به نقد قدرت ميپردازد و چون جاي خالي اجراي درست «ريچارد سوم اجرا نميشود» در صحنه نمايش، حس ميشد، تصميم به اجراي آن گرفتم. در اين نمايش، علاوهبر نقد قدرت، انديشه ماکياولي نيز مورد نقد قرار ميگيرد. نويسنده اين نقد را در قالب نمايشي جذاب و نفسگير به مخاطب منتقل ميکند. در اين نمايش، ميرهولد از جانش ميگذرد تا هنرمندي مستقل باقي بماند. او تن به خودفروختگي نميدهد. کميسيونهاي مختلف سانسور و ... ، او را آنقدر زير فشار و شکنجه قرار ميدهند تا مطيع شود، ولي او مقاومت ميکند. اين مقاومتکردن تاوان دارد و او با ازدستدادن جانش، اين تاوان را ميدهد. در اين نمايش، ميرهولد علاوهبر روياروشدن با عوامل دولتی، با کاراکتر ريچاردي هم که خود در ذهنش به آن جان داده و قصد عينيکردن آن را در صحنه دارد، درگير ميشود، زيرا نميخواهد تن به کليشههاي مرسوم بدهد.
آيا در اجرائي که شما از اين نمايشنامه داريد، ميتوان به شناخت درستي از ميرهولد، کارگردان نامدار روسيه، رسيد؟
جواب اين سؤال را بايد شما بدهيد. بايد ديد مخاطب چه برداشتي از ميرهولد در اين نمايش دارد و چه چیزی از نمايش دريافت ميکند.
شما چه جوابي براي اين سؤال داريد؟
انديشه و سبک کاري ميرهولد با آنکه او بيش از ۷۸ سال است که ديگر در اين جهان نيست، اما همچنان در بهترين گروههاي تئاتري دنيا و در بين هنرمندان طراز اول در حال تکثيرشدن است. ماتئي ويسنييک براي انتقال انديشهاش، از حضور ميرهولد به بهترين شکل ممکن در نمايشنامه «ريچارد سوم اجرا نميشود» استفاده کرده تا هم اداي ديني به او داشته باشد و هم به اين سؤال تاريخي جواب بدهد که چرا او در زمان حياتش، نتوانسته نمايشنامه «ريچارد سوم» را اجرا کند.
من براي اجراي اين نمايش، نمايشنامه را دراماتورژي کردم و در دراماتورژي انجامشده به انديشه نويسنده پايبند بودم. در اين مدت با توجه به بازخوردهاي مثبتي که از اهالي قلم و انديشه، خانواده فرهنگ و هنر و همچنين مخاطباني که اين نمايش را براي تماشا انتخاب کردند، دريافت کردم، ميتوانم بگويم که مخاطب با شخصيت ميرهولد و آنچه بر او ميگذرد، همذاتپنداري ميکند.
محدودیت و سانسور دو محور اساسي در فضاسازي اين نمايش است. چقدر پرداختن به اين موارد، با توجه به برهههايي که پيشرو داشتهايم، از دغدغههاي خود شما ميتواند باشد؟
با مطالعه و غور و تفحص در تاريخ هنر نمايش در جهان، به نمونههاي بيشماري ميتوان برخورد که هنرمندان بهدليل فکر، انديشه و کار خلاقهشان که در تضاد با دولتهای تماميتخواه بوده، مورد سانسور و مجازات قرار گرفتهاند و با آنها برخوردهاي قهرآميز يا حذفآميزي شده است. «ريچارد سوم اجرا نميشود» يکي از نمايشنامههاي مهم زمان معاصر است که نويسنده در آن به مسئله سانسور و محدودیت، نگاهي اگزجرهشده نداشته و توانسته تصويري روشن و واقعي از برخوردها را همچون استالين در روسيه، با هنرمند به مخاطب ارائه دهد. پرداختن به اين موضوع براي هر هنرمند دغدغهمندي که به انديشه و انديشيدن بها ميدهد و حاضر نيست که تن به هنر ميانمايه بدهد و در مسير ابتذال گام بردارد، جذاب است و براي من نيز چنين بوده است.
در اين سالهايي که کار ميکنم، نمايشهايي بوده که آنها را تمرين کردم و آماده براي اجرا بودند، اما به دليل اِعمال قانون نانوشته از سوي کساني که قانون را تفسير به رأي خود ميکنند، اين آثار رنگ صحنه را به خود نديدند و در مقاطعي نيز جلوي حرکتکردن من و گروه گرفته شد. دولت نبايد از فکر و انديشه هنرمند و اجراي کار خلاقه او واهمهاي داشته باشد و نبايد براي همسوکردن هنرمند با خود، رو به سانسور و محدودیت بياورد. هنرمند اگر از سانسور و محدودیت، هراسي به دل داشته باشد، ترس بر او مستولي ميشود و تن به خودسانسوري ميهد. خودسانسوري براي هنرمند بهمثابه عقيمشدن انديشه و هنر خلاقهاش است.
براي بيان وضعيت سانسور و محدودیت در شوروي، نقش رئيس کيسيون را به بازيگري سپردهايد که همچون پدر و مادر، حضور آنها در نمايش، حالت نمادين پيدا کرده و تأويلهاي زيادي را به ذهن متبادر ميکند. چرا براي پرداختن به همه نقشها، البته بهجز ميرهولد و ريچارد، چنين انتخابهايي نکرديد؟
در اين نمايش، از عوامل دولتی گرفته تا نزديکترين افراد به ميرهولد، همچون پدر، مادر، همسر، فرزند تازه بهدنياآمدهاش و... قصد دارند که او را از آنچه به آن ميانديشد، باز دارند و به او تحميل کنند که همانگونه که دولت فکر ميکند، فکر کند و آنگونه که دولت ميخواهد، عمل کند. براي نشاندادن طيفهاي مختلف از جامعهاي که ويسنييک آن را در «ريچارد سوم اجرا نميشود» به تصوير درآورده، نياز به تنوع و تکثر کاراکترها و تيپولوژيهاي مختلف داشتم که بتوانم انديشه او را در اينخصوص به بهترين شکل ممکن در کار لحاظ کنم.
از همان روزي که براي اولينبار اين نمايشنامه را خواندم، چنين چينشي از تصاوير فيزيکال کاراکترها و تيپها به ذهنم خطور کرد. هرچه مصممتر براي اجراي اين نمايش شدم، به استفاده از اين ترکيب که در شکل فيزيکال آن و در هيبت بازيگران، لحاظ شده و ديده ميشود، نزديکتر شدم. اين ترکيب، ترکيب درست و ايدهآلي براي جاندادن به شخصيتها و تيپهايي است که در نمايش، آنها دست به انواع و اقسام فشارها، سانسورها و رفتار فيزيکال خشن براي مطيعکردن و بهزباني ديگر، عقيمکردن انديشه ميرهولد ميزنند و وقتي او تن به خواسته آنها نميدهد، از او نااميد ميشوند و او را از پاي درميآورند.
در کشتهشدن او همه اين کاراکترها و تيپها نقش دارند. تصوير اين کاراکترها و تيپهاي مختلف، هم ميتواند نشاني از شکل واقعي باشند و هم ميتوانند در ذهن ميرهولد اينچنين قوام گرفته باشند. در اين نمايش، مخاطب با يک کابوس روبهرو ميشود که اين کابوس ميتواند تداعيکننده هر لحظه از زندگي انسان معاصر باشد؛ انساني که قصد آزادانديشيدن را دارد، ولي به انحاي گوناگون جلوي آزادانديشي او گرفته ميشود.
براي شکلگرفتن اين نمايش، نياز به بازيگراني داشتم که بتوانند از پس تمرينهاي منظم و فشرده، آنهم به مدت دو ماه و روزي بيش از شش ساعت برآيند. در اين جنس از نمايش، بازيگر اگر درگير طول نقش باشد، شانسي براي حضور در کار نخواهد داشت.
مبناي گزينش بازيگران در اين نمايش چه بوده است؟
اهميت حضور و نقشآفريني بازيگران در اين نمايش، بهصورت کمّي ارزيابي نميشود، بلکه بهلحاظ کيفي است که بايد مورد سنجش و ارزيابي قرار بگيرد که آيا از عهده نقشي که به آنها سپرده شده، برآمدهاند يا خير. اگر بازيگر با تصوير کليشهشدهاي از بازيگري در اين جنس از نمايش حضور بهعمل رساند، نميتواند مفيد واقع شود، چون مبناي بازيکردن در نقشها و تيپهاي مختلف آن، ويرانکردن قواعد و کليشههاي رايجي است که بازيگر بايد راه و روش برخوردکردنبا آن را بلد باشد.
رضا آشفته
- 10
- 3