پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۰۸:۴۵ - ۳۰ مرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۵۰۸۷۲۲
تئاتر شهر

کارگردان نمایش «بی‌تابستان»: تئاتر نماینده جامعه پرسشگر است

امیررضا کوهستانی,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

مجله فرانسوی اینفرنو یکی از ۱۰ ژورنال تأثیرگذار اروپا در حوزه هنرهای معاصر است. دایره وسیع موضوعات این مجله سرفصل‌های متنوعی از قبیل ادبیات، هنر‌های اجرا، رقص و تئاتر را دربرمی‌گیرد. ماه گذشته، در حاشیه جشنواره اونیون فرانسه، کوئنتین مارن، خبرنگار این مجله که پیش‌تر با اولیویر پی مدیر جشنواره گفت‌و‌گو کرده ‌بود، به سراغ هنرمند کشورمان امیررضا کوهستانی رفت تا با او پیرامون اثر تازه اش؛ «بی‌تابستان» گفت‌وگو کند. نمایش بی‌تابستان در مورد مدرسه‌ای دخترانه است که ناظم آن قصد دارد شعارها و دیوارنوشته‌های قدیمی حیاط مدرسه را تغییر بدهد و نقاشی‌های دیگری را جایگزین آن کند. برای این کار از همسر خود کمک می‌گیرد....

 

شعارهایی که روی دیوارهای مدرسه می‌بینیم، مربوط به چه دوره‌ای هستند؟ پیش یا پس از انقلاب؟ و محصول کدام جنبش اند؟

در دهه شصت و هفتاد، هنر دیوارنگاری در روسیه متولد شد. در ایران هم، این هنر پیش از انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفت و پس از انقلاب نیز به حیات خود ادامه داد. دلیل این استقبال ماهیت چپ‌گرایانه دیوارنگاری و از طرف دیگر نگاه محتوا ‌محور صاحبنظران و اعتقاد آنها به رسالت اجتماعی هنر بود. با این حال پس از انقلاب این هنر سیاسی‌تر شد. در طول انقلاب، احساسات انقلابی بین نسل جوانی که در مبارزات فعالیت داشتند گسترش پیدا کرد. این نسل با مدارس نیز در ارتباط بودند؛ برخی دانش‌آموز بودند، برخی معلم، برخی هم مدیر.

 

احساسات انقلابی این نسل باعث شد تا روی دیوار‌های مدرسه، دیوارنگاره‌هایی با ایده‌های سیاسی بخصوص خلق کنند. رویکرد این دیوارنگاره‌ها حمایت از انقلاب اسلامی بود، ولی پس از گذشت مدت زمان کوتاهی، با آغاز جنگ میان ایران و عراق، رویکرد این دیوارنگاره‌ها حماسی‌تر شد. پس از جنگ هم در چرخشی دیگر، از ماهیت انقلابی آنها کاسته شد و بیش‌تر رنگ‌و‌بوی سرمایه‌دارانه به خود گرفتند. این فرآیند تغییر و تحول در تمامی دیوارنگاره‌های مدارس ایران مشهود است.

 

همه ایده‌های انقلابی که با اهداف تغییرات بزرگ خلق شده ‌بودند، به شعارهای پند‌گونه با ماهیتی اخلاقی و در نهایت نیز به نوشته‌هایی عمل‌گرا که بازتابی از دروس مدرسه بودند تبدیل شدند. در سال‌های اخیر هم مدارس غیرانتفاعی جای مدارس دولتی را گرفتند. بدین ترتیب شاهد نفوذ برخی جملات انگلیسی و حتی شخصیت‌های دیزنی به دیوارنگاره‌های مدارس بودیم که خبر از تلاش مدارس برای جذب خانواده‌های مدرن‌تر می‌دهد. به عقیده من با بررسی این دیوارنگاره‌ها می‌توانیم به روایتی از زندگی سیاسی- اجتماعی در ایران برسیم.

 

دراماتورژی نمایشنامه شما چگونه با این زمینه اجتماعی - سیاسی ترکیب می‌شود؟

نمایشنامه ما در یک مدرسه واقع می‌شود. مدرسه‌ای که بتدریج از حالت دولتی به غیرانتفاعی تغییر می‌کند. ما انقلاب در نظام آموزشی را به تصویر می‌کشیم. پس از پایان جنگ ایران و عراق و همچنین در چند سال اخیر، حکومت و بخش خصوصی تصمیم گرفتند مدارس را خصوصی‌سازی کنند. این تغییر بی‌شک زندگی نسل‌های متعدد فارغ‌التحصیلان را دگرگون می‌کند.

 

پس در این نمایش ما شاهد دگردیسی یک مدرسه هستیم. شخصیت مدیر مدرسه در این نمایش، نماینده این ایدئولوژی است. او سعی می‌کند تا نظام انقلابی را با نظام کم‌و‌بیش سرمایه‌دارانه جدید منطبق کند. ما هم سعی می‌کنیم تا به وسیله شخصیت مدیر مدرسه این تغییرات سیاسی-اجتماعی و در عین حال آموزشی را نمایش دهیم.

 

سه شخصیت نمایشنامه شما: یک نقاش، یک مدیر و یک مادر جوان. چه‌طور این شخصیت‌ها به ذهن شما خطور کردند؟ چه شد که تصمیم گرفتید تا داستانی را از طریق آنها روی صحنه روایت کنید؟

به عقیده من این سه شخصیت بازتاب‌دهنده سه نوع انسان در جامعه امروز ایران هستند. مدیر مدرسه تنها به فکر مدرسه است. او می‌خواهد از مدرسه به‌عنوان میراث زندگی خود حفاظت کند و از این طریق رتبه شغلی خود را ارتقا دهد. نقاش هم همین رویکرد را در هنر دارد. ولی به دلایل خاصی که از آن آگاه نیستیم او هیچ‌گاه در شغل خود موفق نشد. به همین دلیل نقاشی دیواری را به‌عنوان شغل خود انتخاب کرد. مادر جوان هم نماینده‌ای از خانواده است.

 

در واقع ما سه ضلع از یک مثلث را نمایش می‌دهیم: خانواده، اقتصاد و هنر. با رویکردی جنسیتی هم می‌توان این سه نفر را این‌طور خلاصه کرد: یک مرد، یک مادر و یک زن که از لحاظ اجتماعی فعال است. همین‌طور باید گفت که مدیر مدرسه به نسلی که چهل سال پیش متولد شدند تعلق دارد؛ مادر به نسل متولد شده در سی سال پیش؛ و نقاش هم هم‌نسل مدیر است، ولی نسخه مذکر آن. ما همچنین در این نمایشنامه، این مثلث را در درونمایه‌های مختلفی نمایش دادیم. در کنار همه اینها، ما یک کودک هم داریم. این شخصیت در انتهای نمایش به وسیله فیلم نمایش داده ‌می‌شود. او بازتاب‌دهنده نسلی است که همه‌چیز را زیر سؤال می‌برد؛ نسلی که کنجکاو است و تا حدودی هم رویکردی خصمانه نسبت به دستاورد‌های ما دارد. او می‌تواند شخصیت‌ها را کامل کند و در کنار آنها یک مربع بسازد.

 

می‌خواهم درباره نقاشی‌ای که در نمایش می‌بینیم از شما سؤالی بپرسم. منظورم نقاشی شخصیت مادر در آخرین صحنه است‌؛ آیا این نقاشی یک نماد است؟ به چه چیزی اشاره دارد؟

این نقاشی نسل‌های مختلف را در کنار یکدیگر نشان می‌دهد. با وجود این، چیزی که ما روی صحنه می‌بینیم و چیزی که در نقاشی می‌بینیم متفاوت هستند. نقاشی سعی می‌کند تا بازنمایی زیبایی از زندگی واقعی باشد. نقاشی به خودی خود یک نماد نیست، ولی در تقابل با آن‌چیزی که روی صحنه رخ می‌دهد می‌تواند دریافتی نمادین را به همراه داشته‌ باشد.

 

به عقیده شما چه چیزی هنر را از پروپاگاندا متمایز می‌کند؟

به عقیده من تفاوت واضحی بین این دو وجود دارد. هنر به چالش می‌کشد و زیر سؤال می‌برد. با این حال پروپاگاندا چیزی بیش‌تر از یک پاسخ نیست. پاسخی که تنها بازتابی از یک طرز تفکر است. هنر نماینده جامعه‌ای است که پرسشی را مطرح می‌کند، ولی هدف پروپاگاندا شکست این سؤال‌ها و جواب دادن به آنها با یک بله یا خیر ساده است.

 

ما در زندگی روزمره خود با این پروپاگاندا دست‌و‌پنجه نرم می‌کنیم. در همه کشور‌ها وضع همین‌طور است. در رسانه‌، در تئاتر، در سینما و حتی در کتاب. حکومت‌ها به حمایت از هنرها- بویژه تئاتر- می‌پردازند و به همین دلیل انتظار دارند تا باورهایی در آنها بازتاب پیدا کنند که مطابق باورهای خودشان هستند. ولی سؤال اصلی این است که اگر هنر خودش را به چالش می‌کشد و زیر سؤال می‌برد، چگونه ممکن است که با حامیان مالی خود همین کار را نکند؟

 

هیأت نظارت و ارزشگذاری چه نقشی در پیشینه هنری شما داشته؟ آیا در فرآیند آفرینش آثار نیز این هیأت در ذهن شماست؟ آیا هنگامی که مشغول نگارش یک متن جدید هستید واکنش آنها را در ذهن خود پیش‌بینی می‌کنید؟

وقتی که تنها در ایران کار کرده‌ بودم، هنوز خیال می‌کردم که دنیایی آزاد وجود دارد که در آن هیچ محدودیتی وجود ندارد و هنرمندان تنها به خلق آثار خود می‌پردازند. فکر می‌کردم که اروپا این دنیا‌ست، با وجود این حالا نظرم تغییر کرده‌ است.

 

بعد از تجربیاتم در خارج از ایران، متوجه شدم که کار کردن در آنجا تفاوت زیادی با ایران ندارد، چون محیط هنری تنوع زیادی ندارد. البته سیستمی وجود دارد که باید آثار ما را طی روندی ببیند و ارزشگذاری کند، با این حال این روند خیلی کارآمد نیست و هنرمندان همیشه می‌توانند راهی برای کنار آمدن با آن پیدا کنند. ولی در اروپا این محدودیت‌ها در سیستمی کاملاً متفاوت ظهور پیدا می‌کنند. با این حال شاید من هنوز به این سیستم و فشار‌های آن عادت نکرده‌ام؛ فشار پشتیبان که باید هنرمندی را انتخاب کند و مسئولیت موفقیت او را برعهده بگیرد؛ فشار سالن تئاتر که باید همیشه پر باشد؛ فشار نمایشنامه که باید رسانه‌ها را راضی کند؛ فشار هیأت مدیران که باید بودجه دولت را مدیریت کند و رضایت همه تماشاگران را جلب کند. پس برای من تفاوت زیادی بین این فشار‌ها نیست. به همین دلیل برای من کار کردن در اروپا یا ایران ارجحیتی بر دیگری ندارد.

 

تئاتر در جامعه ایرانی چه جایگاهی دارد و به بیان کلی‌تر، هنر در جامعه ایران چه قدرتی دارد؟

تئاتر ایران در سال‌های اخیر بشدت فعال بوده. با وجود مستقل بودن و دریافت نکردن بودجه‌های دولتی، هنوز هم استقبال خوبی از آثار می‌شود. باید به این نکته اشاره کنم که ایران احتمالاً یکی از معدود کشورهای جهان است که تئاتر در آن به وسیله سرمایه‌گذاری‌های خصوصی روی صحنه می‌رود؛ اجراها به تئاتر تجاری محدود نمی‌شود و تئاتر تجربی، آلترناتیو یا کلاسیک هم حرفی برای گفتن دارند. برای مثال، شنیدن، آخرین اثر من، در دو نوبت در تهران روی صحنه رفت و ۸۰ شب اجرا شد؛ ۳۹ شب در سال ۲۰۱۵ و ۴۱ شب در ماه جولای پیشین. در مجموع ۱۰-۱۲ هزار تماشاگر به دیدن این اثر آمدند.

 

با توجه به تحریم‌ها، تئاتر در لیست اولویت‌های دولت برای بودجه جایگاهی ندارد، ولی باز هم تماشاگران استقبال خوبی از آثار می‌کنند. ولی یکی از بزرگ‌ترین مشکلات تئاتر ایران که می‌توان به آن اشاره کرد، این است که اجراها در تهران متمرکز هستند و تنها در برخی از مواقع در سایر شهر‌ها روی صحنه می‌روند.  خوشبختانه تئاتر ایران در حال گسترش دامنه خود به کمک شبکه‌های اجتماعی است و من هم آینده روشنی را برای آن می‌بینم.

 

روزنه

تناوبی از سکون، سکوت و خاطره

 

وحید رهجوی

کارگردان و منتقد تئاتر

خیاطی را می‌شناسید که بتواند برای یک دکمه، کت بدوزد؟ سؤال عجیبی است. اما من همیشه بعد از تماشای آثار امیررضا کوهستانی با این سؤال مواجه می‌شوم. برای من، امیررضا کوهستانی همان خیاط است. او توانایی آن را دارد که از یک تصویر، از یک موضوع ساده، از یک چالشی کوچک و گذرا که شاید در روز صدها بار از ذهن همه ما عبور می‌کند و به آن اعتنایی نمی‌کنیم، جهانی پردامنه و درعین حال عمیق خلق کند و از یک دریچه کوچک به مساحت یک دکمه ما را به درون حفره‌های هولناک و دست نخورده شخصیت های آثارش گسیل دهد. او از این جهت شاید شبیه اصغر فرهادی است.

 

هردو، پیچیدگی دنیایشان از سادگی وضعیت ها پدید می‌آید و با مکث و تأمل بر آنها، رفته رفته بغرنج می‌شود. فرهادی و کوهستانی ناظران بی‌طرف قصه هایشان هستند. با ایجاد تعادلی مثال زدنی میان کاراکترها. طوری که کفه ترازوی هیچ کس، در ذهن تماشاگر بر دیگری سنگینی نکند. اینها اما تنها شباهت های میان این دو نیست. اگر فرهادی در دو دهه اخیر، اعتبار سینمای ایران بر پرده نقره‌ای سینمای جهان است، کوهستانی نیز در سال های گذشته، یگانه مسافر تئاتر ایران در معتبرترین جشنواره‌های جهانی بوده است. دوبار حضور در بخش اصلی جشنواره اوینیون بخشی از اعتبار نام پرآوازه اوست.

 

اما آیا بخش عمده اهمیت امیررضا کوهستانی در تئاتر ایران به اعتبار جهانی او محدود می‌شود؟ پاسخ این سؤال دست کم برای من منفی است. اهمیت امیررضا کوهستانی را باید در پیشنهاد تازه‌ای که برای تئاتر ایران ارائه داده جست‌و‌جو کرد. کارگردانی که سکون و سکوت را به پویاترین و دراماتیک‌ترین بخش نمایش‌هایش تبدیل کرده است. او که از همان ابتدا از صحنه خالی نترسیده و جسورانه و با بی‌اعتنایی به مفهوم رایج طراحی صحنه، خلق فضا را بر خلق مکان ترجیح داده است.

 

حتی در اجرایی از متن کلاسیکی مانند ایوانف. از تماشای آثار کوهستانی می‌توان به این گزاره رسید که تئاتر، برخلاف آنچه در باور اکثریت است، برای او هنر نگفتن و نشان ندادن است. در واقع مهم‌ترین بخش‌های نمایش‌های کوهستانی نه در روی صحنه که در ذهن تماشاگر اجرا می‌شود. اجرایی ذهنی که در روزهای مختلف و برای افراد مختلف می‌تواند متفاوت باشد.شاید شادابی و پویایی نمایش‌های کوهستانی را در این نکته باید جست‌وجو کرد.

 

 کوهستانی را می‌توان مبدع شیوه تازه‌ای از تئاتر رئالیستی دانست. در آثار کوهستانی، رئالیسم مفهومی است که با ظرافت تمام از دل مینیمالیسم بیرون می‌آید. با بازی بازیگرانی که شبیه هیچ بازی رئالیستی دیگری نیستند جز نمایش‌های خود کوهستانی. رئالیسم در بازی بازیگران کوهستانی از شیوه منحصر به فرد دیالوگ‌نویسی او می‌آید. آن قدر که در مواجهه با نمایش‌های او، فکر می‌کنید که تنها وظیفه‌ای که برای بازیگر تعریف کرده، گفتن دیالوگ‌ها به ساده‌ترین شکل ممکن است. بدون هیچ تحلیل و عملی اضافه.

 

اینجا هست که علاوه بر صحنه خالی، بُعد دیگری از آموزه‌های پیتربروک در آثار کوهستانی نمایان می‌شود و آن اندیشه خالی نام دارد. حضور بازیگرهای کوهستانی در صحنه در نسبت با نقش‌هایشان آنقدر بی‌واسطه است که گویی ذهن شان از هر اندیشه‌ای خالی است و مانند بدن‌هایی فاقد ذهنی درهم و برهم و پرشده از تحلیل، تنها باید در نوبت تعیین شده، دیالوگ‌های مربوط به خود را بگویند. آن هم به تنها شکلی که دیالوگ‌ها از قبل به آنها تحمیل کرده‌اند. یادم هست کوهستانی سال‌ها قبل در مصاحبه‌ای با مانی حقیقی در ماهنامه الف در این خصوص گفته بود:« من بخش اصلی هدایت بازیگر را در دیالوگ نویسی‌ام انجام می‌دهم.

 

سعی می‌کنم دیالوگ‌ها را جوری بنویسم که فقط به یک شکل بشود آنها را گفت. از نظر من بازیگر لازم نیست جز گفتن دیالوگ‌ها، کار دیگری برای کشف حالت بیان جمله انجام دهد. بزرگ‌ترین اشتباه درگیر کردن بازیگر با تحلیل‌های پیچیده است.» بی تابستان، واپسین اثر امیررضا کوهستانی به تازگی حضورش در جشنواره اوینیون را پشت سر گذاشته و بزودی تور بلند مدت اروپایی‌اش را آغاز می‌کند.البته بعد از پایان دور اجراهایش در سالن سمندریان. شاید بشود این نمایش را بعد از سالگشتگی و شنیدن، قسمت سوم یک سه گانه تئاتری دانست. سه گانه‌ای که خاطره، در آن نقش اصلی را ایفا می‌کند. اجرای بی‌تابستان در سالن سمندریان بهانه خوبی شد برای اختصاص این شماره به امیررضا کوهستانی و بی‌تابستانش.

 

مترجم: امیر دیلمانی

 

iran-newspaper.com
  • 9
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش