سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۱۰:۴۳ - ۱۹ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۴۳۸۶
رادیو و تلویزیون

ما، فرهنگ کارآفرینی و پول پاشی‌های شبانه صدا و سیما

سریال سفر در خانه,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون

با درنگی کوتاه بر گفتمان کار در سریال سفر در خانه که این شب‌ها از تلویزیون پخش می‌شود.

جلوی تلویزیون نشسته‌ایم و به آن پرنده خوشبختی که روی شانه‌های آن هموطن نشسته فکر می‌کنیم. او ناباورانه می‌گوید نه! و ما می‌گوییم آره. او دوباره ناباورانه می‌گوید نه و ما می‌گوییم آره تا او بالاخره خبر را هضم کند.

 

بعد هم بهره ما از این پول پاشی، حساب و کتاب کردن‌های رایج است که: این ۵۰ میلیون تومان یعنی چند ماه حقوق و دریافتی من؟

 

سریال، جوان‌های یک خانواده را نشان می‌دهد که دندان تیز کرده‌اند و برای پاداش بازنشستگی پدر نقشه می‌کشند. در آن سو مرد ثروتمند خیلی خیلی خوب در حد حاتم طایی را می‌بینیم که می‌گوید من اگر فلان جلسه را از دست می‌دادم یک میلیارد ضرر می‌کردم! و نوجوان‌ها، جوان‌ها و آدم‌های این سرزمین این دیالوگ‌ها را می‌بینند و باور هم می‌کنند.

 

بارها در گفت‌و‌گو با کارآفرین‌ها این پرسش را با آنها مطرح کرده‌ام چرا به مسئولیت اجتماعی خود در هشیار و مسئولیت پذیر کردن جامعه عمل نمی‌کنند؟ آنها اغلب گفته‌اند پالس‌های چندان امیدبخشی از رسانه‌ها بویژه رسانه ملی ارسال نمی‌شود، چون فی المثل برای رسانه ملی پوشش طرف مقابل مهم‌تر از رزومه کاری اوست.

 

مهم است کارآفرین به جناح، فکر و مرامی که صدا و سیما نمی‌پسندد وابستگی نداشته باشد حتی اگر او بسیار برجسته، خلاق و مهم بوده باشد

 

یک: هنوز یک ربع از سریال شبکه نسیم - سفر در خانه - را ندیده‌ام که ترجیح می‌دهم دکمه قرمز رنگ کنترل را فشار دهم. ژست پسر جوان این سریال را که با لحنی طلبکارانه، پول پاداش بازنشستگی پدرش را طلب می‌کند و پس چه شد این پول، پس چه شد این پول راه می‌اندازد، تاب نمی‌آورم.

 

یواشکی به خودم می‌گویم من اگر آنجا سر صحنه فیلمبرداری بودم، حتی اگر به من می‌گفتند این صحنه‌ای از یک سریال است، ساختگی است، واقعی نیست، با وجود این داد محکمی سر آن جوان طلبکار می‌کشیدم که پول پاداش بازنشستگی پدرت چه ربطی به تو دارد؟ آنچه به تو ربط دارد این است که زندگی خودت را بچرخانی و اگر خوب چرخاندی، چرخ دنده‌های کهنه زندگی پدر و مادرت را هم با تسمه‌ای وصل کنی به زندگی خودت، نه اینکه سال‌ها از درختی میوه بخوری و سر درخت هم داد بکشی.

 

دو: این یک نوشته سیاسی نیست. از آن متن‌ها که نویسنده از همان آغاز، چشم‌ها را می‌بندد، فتیله توپخانه را روشن و به‌ گرایی که از خود یا دیگران سفارش گرفته شلیک می‌کند. خیلی ساده قرار است در این نوشته یکی از رفتارهای رسانه ملی مرتبط با فضای کسب و کار نقد شود.

 

سه: تولید در کشور ما با گره‌های بسیاری روبه‌رو است. محیط‌های کارگری با سیلی صورت‌شان را سرخ نگه می‌دارند. با وجود تقلاها کشور در دالان رکود به سر می‌برد، در این اوضاع و احوال از فعالان اقتصادی، کارآفرین‌ها، مدیران دولتی و خصوصی بپرسید چرا فضای کسب و کار به این حال و روز افتاده است - بگذریم که سیاسی و جناحی اندیش‌ها مطابق معمول فرافکنی‌ها را آغاز می‌کنند و همین که دولتی یا وزیری یا برجامی را متهم کنند برایشان کافی است - آنها احتمالاً در این نقطه به توافق می‌رسند که اقتصاد ما کم جان و شکننده است، چون ما فضای کارآفرینی ذهنی ؛ عینی و عملی شکننده و کم جانی داریم.

 

به عبارت دیگر ما در این کشور از کوچک تا بزرگ برای تولید تربیت نشده‌ایم و تولید را داخل گیومه ارزش‌های بزرگ شخصی، خانوادگی و ملی‌مان قرار نداده‌ایم و به صورت جدی حس نمی‌کنیم باید محصولی - محصول در همه لایه‌ها و ساحت‌های معنایی آن - تولید کنیم، آن هم نه محصول کجدار و مریز - مریض - محصولی قابل عرضه در بازارهای جهانی و منطقه‌ای که بتواند نظر خریداران و مشتریان را جلب کند و مزیت‌های رقابتی داشته باشد.

 

چهار: به این موضوع فکر کنید که کودکان، نوجوانان و جوان‌های ایرانی از همان آغاز در سپهری متولد شوند و رشد کنند که ارزشگذاری آنها بر عیار تولید، محصول و ثروت آفرینی بچرخد. آیا این سپهر فکری و فرهنگی نهایتاً کشور را از تک محصولی و شکننده بودن نجات نخواهد داد و دست کشور را برای تحقق تولیدی با مزیت‌های رقابتی باز نخواهد گذاشت؟ اما چگونه می‌توان به این نقطه رسید؟

 

پنج: ما سال‌هاست در فضای گفتمانی و رسانه‌ای کشور دچار پدیده‌ای به نام «تهی‌سازی واژگانی» یا حتی بدتر «تخریب واژگانی» هستیم.

 

الفاظی که سال‌ها در یک ذهنیت جمعی و مشترک واژگانی گرم، معنادار و مؤثر بودند - تو گویی که یک ملت می‌توانست دور آتش آن واژگان جمع شود، حلقه بزند و حتی می‌شد آنها را نوعی ملجأ و پناهگاه هم به شمار آورد - به خاطر سیاستگذاری‌ها و عملکردهای نسنجیده بشدت تحلیل رفتند و تخریب شدند، به یاد آورید در دوره‌ای که هنوز از ما چندان دور نشده، چه بر سر کلمه مهر و مهرورزی آمد یا مثلاً «فرهنگ سازی» در این سال‌ها چه سرنوشت و سرانجامی یافت.

 

تحول در فضای کسب و کار و آماده شدن اکوسیستم کارآفرینی برای به بار نشستن به واسطه پوست‌اندازی وسیع گفتمان فرهنگی کار در ذهن ایرانی‌ها روی خواهد داد و بازوی مهم این تحول، فرهنگ‌سازی و آموزش است اما چگونه؟ وقتی این بازو خود بی‌جان شده است.

 

وقتی ما می‌خواهیم از فرهنگ‌سازی سخن بگوییم در واقع با یک کلمه ملال آور و تهوع زا روبه‌رو می‌شویم. به محض اینکه شما بخواهید بگویید فرهنگ سازی، انگار که ضامن همه خمیازه‌های دنیا را یکجا کشیده‌اید، ضامن همه حرف‌های حال و حوصله بر را. ساده است.

 

 منِ روزنامه نگار می‌خواهم رفتاری از رسانه ملی را در حوزه فرهنگ‌سازی به نقد بکشم اما پیش از آنکه سخنی بگویم خود در تله و دام می‌افتم چون شما می‌خواهید مظروف‌تان را در ظرفی بریزید که پیش از شما استفاده شده، نشُسته در گوشه‌ای پرت شده و آن قدر هم جرم و غبار گرفته که به این زودی نمی‌توان دوباره برقش انداخت.

 

گاهی در این باره که چرا بسیاری از حرف‌های منطقی و خوب در جامعه ما شنیده نمی‌شود فکر می‌کنم و به این نتیجه می‌رسم احتمالاً یکی از دلایل همین نقطه باشد. بهترین مظروف‌ها از ظرف‌های شکسته سرازیر می‌شوند، همچنان که مظروف‌های سالم و بهداشتی در ظرف‌های نشُسته منظره‌ای مشمئزکننده و آلوده می‌یابند.

 

این همه را گفتم که به دشواری نگارش یک نوشته ساده اشاره کنم. در واقع ما اکنون در ویترین مخروبه‌ای به نام فرهنگ‌سازی حرف می‌زنیم، بنابراین مواجهه مؤثر با مخاطب بسیار دشوار است.

 

شش: اگر می‌خواهیم اکوسیستم کارآفرینی و فضای کسب و کار در این کشور تکانی بخورد راهش رسیدن به هوایی تازه در هنجارهای فرهنگ عمومی است.

 

اساساً تغییرات زیادی باید در شیوه تربیت کودکان و نوجوانان صورت بگیرد که فی المثل بلوغ اقتصادی فرزندان ما به ۳۰ و ۴۰ سالگی نکشد، دگردیسی‌های بسیاری روی دهد که کودکان از همان طفولیت خود را موظف به تولید - در معنای گسترده آن - بدانند و اگر تولید نکنند احساس بدهکاری کنند، نه اینکه همواره در نقش مکنده، طلبکار و مصرف‌کننده ظاهر شوند، ‌تغییرات زیادی باید روی بدهد که فرزندان این سرزمین خود را کارگردان اول و آخر زندگی خود بدانند، مسئولیت اشتباهات خود را بپذیرند و مدام دیگران را متهم نکنند.

 

تغییرات بسیاری باید روی دهد که فرزندان ما با گوشت و پوست لمس کنند که: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری» یعنی چه؟ تغییرات بسیار تا ما آدم‌های این سرزمین همین یک بیت نظامی را هضم کنیم که: «چو کرم قز شدم از کرده خویش / بَریشم بخشم ار برگی کنم ریش» تا به زندگی و رویدادهایش با منطق کرم ابریشمی نگاه کنیم که: من اگر برگ توتی را زخمی می‌کنم و از آن برگ می‌خورم، در عوض ابریشم تولید می‌کنم اما پرسش همچنان پابرجاست: ما این مفاهیم را چطور جا بیندازیم؟ و چه ابزاری جز آموزش و رسانه داریم؟

 

هفت: رسانه ملی قرار است گفتمان کارآفرینی و تولید را در فرهنگ عمومی ما نهادینه کند. قرار است کالای خارجی از تلویزیون تبلیغ نشود. اگر بروید در همین رسانه ملی می‌بینید چقدر کمیسیون و آیین نامه و نشست‌های متنوع برای همین کارها درست کرده‌اند و فی المثل مدافع سرسخت مفهومی به نام اقتصاد مقاومتی هستند اما همین رسانه می‌آید شب‌ها ۵۰ میلیون تومان پول یک برند خارجی را به صورت قرعه کشی به آدم‌ها می‌دهد.

 

هر شب دو بازیگر طنز در حضور نماینده قوه قضائیه که آمده سلامت این قرعه کشی را تأیید کند می‌آیند با اجی مجی لا ترجی، یک هموطن از ۸۰ میلیون هموطن ایرانی را ذوق زده کنند. جلوی تلویزیون نشسته‌ایم و به آن پرنده خوشبختی که روی شانه‌های آن هموطن نشسته فکر می‌کنیم.

 

او ناباورانه می‌گوید نه! و ما می‌گوییم آره. او دوباره ناباورانه می‌گوید نه و ما می‌گوییم آره تا او بالاخره خبر را هضم کند. بعد هم بهره ما از این پول پاشی، حساب و کتاب کردن‌های رایج است که: این ۵۰ میلیون تومان یعنی چند ماه حقوق و دریافتی من؟

 

یکی‌مان می‌گوید ۵۰ ماه یعنی ۴ سال و ۲ ماه، یکی‌مان می‌گوید ۲۵ ماه یعنی دو سال و یک ماه، دیگری می‌گوید ۲۰ ماه و احتمالاً آدم‌های طبقه متوسط جامعه از یک سال پایین‌تر نمی‌روند. از مدیران رسانه ملی که هم از یک سو شعار اقتصاد مقاومتی را سر می‌دهند و ضرورت حمایت از تولید داخلی را سر می‌دهند و هم هر شب ۵۰ میلیون تومان پول پاشی می‌کنند می‌توان پرسید آیا این پول پاشی‌ها بخشی از همان سیاست اقتصاد مقاومتی است؟

 

هشت: این شب‌ها تلویزیون سریالی را روی آنتن خود می‌فرستد. سریال، جوان‌های یک خانواده را نشان می‌دهد که دندان تیز کرده‌اند و برای پاداش بازنشستگی پدر نقشه می‌کشند. در آن سو مرد ثروتمند خیلی خیلی خوب در حد حاتم طایی را می‌بینیم که می‌گوید من اگر فلان جلسه را از دست می‌دادم یک میلیارد ضرر می‌کردم! و نوجوان‌ها، جوان‌ها و آدم‌های این سرزمین این دیالوگ‌ها را می‌بینند و باور هم می‌کنند.

 

اصلاً فرض کنید همه جوان‌های این کشور سطح بینش کارآفرینی و کسب و کارشان از این نقطه فراتر نرود که برای پول پاداش بازنشستگی پدرشان نقشه بکشند و مثل بچه‌های کم حوصله به خاطر چند روز دیرکرد این پاداش، پدر خود را دایم تحت فشار و بازجویی بگذارند که چه شد این پول؟ و این جمله را چنان طلبکارانه بگویند که انگار خودشان ۴۰ - ۳۰ سال عرق ریخته‌اند و جان کنده‌اند، بنابراین این پول را حق مسلم خود می‌دانند.

 

فرض می‌گیریم همه جوان‌های این کشور سطح ابتکارشان فراتر از نقشه کشیدن برای مال و اموال پدران و پدربزرگان خود نباشد آیا می‌توان با انعکاس، برجسته‌سازی و شاخ و برگ دادن به این روحیات، تحولی در فرهنگ کارآفرینی و بینش جوان‌ها ایجاد کرد؟ مگر نه آن است که رسانه‌ملی می‌خواهد یکی از برجسته‌ترین نقش‌ها را در اقتصاد مقاومتی و درون‌زا و مولد بازی کند؟

 

آیا این نقش با نمایش جوان‌هایی که با وجود سلامت ذهنی و جسمی مثل نعش در گوشه خانه‌ها افتاده‌اند و شاخک‌های آنها فقط وقتی فعال می‌شود که بوی پاداش بازنشستگی پدر از کار افتاده را می‌شنوند به جایی می‌رسد؟

 

در یک نگاه کلی‌تر کدام سریال رسانه ملی را سراغ داریم که در آن به کار، تولید و کارآفرین‌ها با زاویه دید درست و به روز نگریسته شده باشد و ثروت آفرینی به‌عنوان محور یا یکی از محورهای مهم سریال به کار گرفته شده باشد؟ تراز بینش نویسنده‌ها و کارگردان‌های تلویزیون درباره کار و ثروت آفرینی در چه سطحی قرار دارد؟

 

چرا صاحبان برندها و فکرهای خلاق که در این کشور با وجود همه بحران‌ها و حاشیه‌ها دست از تولید برنداشته‌اند و حقیقتاً سربازان و فرماندهان گمنام اقتصادی و کارآفرینی کشور هستند، در کنار برنامه سازی‌های خلاق و در قالب‌های نوآورانه و در زمان‌های مناسب به رسانه ملی نمی‌آیند و اگر برنامه‌ای هم در این باره وجود دارد با تبصره‌های گوناگون، محدودیت‌های فراوان، ساعت‌های سوت و کور و قالب‌های کلیشه‌ای است؟

 

بارها در گفت‌و‌گو با کارآفرین‌ها این پرسش را با آنها مطرح کرده‌ام چرا به مسئولیت اجتماعی خود در هشیار و مسئولیت پذیر کردن جامعه عمل نمی‌کنند؟ آنها اغلب گفته‌اند پالس‌های چندان امیدبخشی از رسانه‌ها بویژه رسانه ملی ارسال نمی‌شود، چون فی المثل برای رسانه ملی پوشش طرف مقابل مهم‌تر از رزومه کاری اوست.

مهم است کارآفرین به جناح، فکر و مرامی که صدا و سیما نمی‌پسندد وابستگی نداشته باشد حتی اگر او بسیار برجسته، خلاق و مهم بوده باشد.

 

کارآفرین‌ها می‌گویند چرا یک کارآفرین حق ندارد نام برند خود را ببرد؟ چرا نام بردن از برند ایرانی در رسانه ایرانی ممنوع است، در حالی که هر روز رسانه‌های ما در اخبار خود براحتی اسم برندهای معروف دنیا از جمله آمازون و علی بابا و مایکروسافت و گوگل و اپل و نظایر آن را می‌برند؟

 

نه: وضعیت کشور در حوزه تولید چندان تعریفی ندارد و ما خونسردانه از کنار این رخداد عبور می‌کنیم. ممکن است هر کسی در همان جایی که نشسته گرد و خاکی به پا کند اما وقتی با دقت نگاه می‌کنی می‌بینی آن گرد و خاک‌ها بیشتر برای بیلان دادن‌ها و ویترین و بولتن درست کردن‌های معمول است.

 

حسن فرامرزی

 

 

iran-newspaper.com
  • 14
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش