پرداختن به سوژه مبارزان مسلح پیش از انقلاب چند سالی است بیش از گذشته دست مایه کار کارگردان های سینما و تلویزیون شده؛ فیلم هایی چون «امکان مینا»، «سیانور» و «ماجرای نیمروز» در سینما و مجموعه های «ارمغان تاریکی»، «پروانه» و «نفس»، سه گانه های جلیل سامان و حالا هم «رنج پنهان» بیژن میرباقری در تلویزیون نمونه های برجسته تر این موضوع هستند. سریال «رنج پنهان» از منظری جدید به مبارزان طبقه روشنفکر و تحصیلکرده از استاد گرفته تا دانشجو می پردازد و کمی از هر دو گونه مستند و داستانی را چاشنی کار کرده و اثری قابل قبول را از قاب شبکه یک به نمایش درآورده است.
قصه خطی و بی رمق
آن چه که پیش از هر عاملی در آثار مرتبط با حرکت های چریکی و انقلابی مطرح می شود، ماجراجویی های پیچیده و پرهیجان است. حفره داستانی فیلم نامه حسین تراب نژاد و مهدی حمزه، به احساس خنثای قصه برمی گردد، زیرا تماشاگران با ترس ها و دلهره های پیش بینی نشده و رودست خوردن های معمول چنین آثاری مواجه نیستند. از طرفی قصه «رنج پنهان» در زمان پخش، بیشتر از آن چه که در دو خط خلاصه داستان آن آمده بود،
برای مخاطبانش رونمایی نمی کند. یوسف، پسر پزشکی روشنفکر از زندانیان سیاسی دوره مصدق است که با قتل مشکوک دوست و هم دانشگاهی خود توسط ساواک و مواجهه با تحلیل های سیاسی دوستان فعال انقلابی اش به یک باره قدم در راه مبارزه می گذارد. همه ماجرا همین است و از اول تا به آخر سریال، فراز و فرود و غافلگیری خاصی چه از جنس احساسی و چه از نظر مبارزاتی، چشم بیننده را نمی گیرد و به اصطلاح او را درگیر سوژه و بازیگران آن نمی کند. البته نباید این نکته را هم از نظر دور داشت که این مجموعه بیشتر از دیگر آثار از این دست به جزئیات اندیشه، اقدامات و زندگی فعالان سیاسی قبل از انقلاب از زمان سمپات شدن (جذب شدن) تا زندگی مخفیانه در خانه های تیمی نزدیک شده که نقطه قوت این سریال به شمار می آید.
یوسف؛ قهرمان گمشده
موجودیت دادن به قهرمانی جذاب و آرمان گرا یکی از مهم ترین خلاءهای فیلم نامه های سینما و تلویزیون در کشور ماست. قهرمان سازی در کارهایی با گونه های درام یا کمدی کمتر به کار می آید و اقتضای گونه های جنایی، وسترن و ماجراجویی است. شاید برای باورپذیری یک قهرمان، بیش از هر چیز استحکام در دو بخش فیلم نامه و انتخاب بازیگر مهم تر و حساس تر از دیگر اجزای کار باشد. فیلم نامه «رنج پنهان»، شخصیت «یوسف» را به عنوان نقش اول داستان، دانشجوی مهندسی دانشگاه تهران معرفی می کند که به همه امور حتی مبارزه و تغییر حکومت از منظر منطق علمی خود نگاه می کند.
انتخاب کاوه خداشناس تا این جای کار به عنوان بازیگری با چهره مثبت و دانشگاهی معقول به نظر می رسد اما از آن جای قصه که یوسف به یک باره زیرورو می شود، از شهر و خانواده اش دست می شوید، به جرگه سازمان های سیاسی ضدرژیم می پیوندد، دست به اسلحه می برد، در عملیات های پارتیزانی مشارکت می کند و به قول خود اعضای سازمان، قهرمان دیگر چریک ها می شود، کاملاً انتخابی اشتباه به نظر می رسد.
چرا که همچنان با بازی آرام و روتین خداشناس روبه رو هستیم و هیچ خبری از یک قهرمان با افکار و اعمال قهرمانانه نیست. شاید باید چیزی شبیه به نقش شهیدعلی اندرزگو در فیلم «تیرباران» اثر علی اصغر شادروان از آب درمی آمد که با بازی درخشان مجید مجیدی، ماندگار شده است. همه آن چه که بیژن میرباقری به ما نشان می دهد، یک جوان روشنفکر آرمان خواه است که حتی در زندگی مخفیانه مبارزاتی خود حداکثر کاری که می کند، طرح سؤالات فکری و انجام امور مهندسی مثل ساخت دستگاه شنود است.
ساواکی متفاوت و قابل باور
بهنام تشکر با وجود جا افتادن به عنوان بازیگر گونه طنز و تجربه سریال های موفقی چون «ساختمان پزشکان»، «دودکش» و «لیسانسه ها»، تجربه ایفای نقش های جدی و حضور در سریال های مناسبتی برای دهه فجر از جمله مجموعه «تا صبح» را هم دارد. با این حال باید هنرنمایی وی را در نقش بازجوی عالی رتبه ساواک و یک مأمور امنیتی در این سریال، نقطه عطفی در کارنامه هنری اش دانست.
جدای از بازی خوب و متفاوت این بازیگر، باید به این نکته هم اشاره کرد که میمیک چهره و لحن صدای وی به قابل باور کردن این نقش کمک شایان توجهی کرده است. از جذابیت بازی او که بگذریم، تفاوت در شخصیت پردازی یک ساواکی از دیگر نقاط مثبت این مجموعه تلویزیونی محسوب می شود. این ضدقهرمان بیشتر از این که یک مقام ساواکی بی رحم و خشن باشد، پدری دل شکسته و مأموری باهوش و کاربلد به تصویر کشیده شده است. البته در کلیت ماجرا، به شکل کاریکاتوری، بقیه ساواک و نیروهای آن ناتوان و بی عرضه به نمایش درمی آیند که به شکل عجیب وغریبی از کل پایتخت و چریک های ضدرژیم، به دنبال یک دانشجوی مشکوک به خرابکاری هستند!
- 13
- 3