شايد باور نكنيم اگر به ما بگويند سوييس كه امروز در زمره ثروتمندترين كشورهاي جهان است، تا نيمه سده نوزدهم يعني حدود ١٥٠ سال پيش، فقير بود. چراكه سوييس به صورت طبيعي از بيشتر مواهبي كه مايه رونق يك سرزمين است محروم است؛ واقع شدن در ميانه ارتفاعات آلپ امكان تعاملات زميني و دريايي را از آن سلب كرده، با وجود داشتن منابع آب فراوان، زمين هموار و مساعد براي زراعت ندارد، سوييس نه فضايي وسيع براي ايجاد شهرهاي بزرگ صنعتي داشته و نه حتي از منابع معدني و ذخاير انرژي براي صنعتي شدن بهرهمند بوده است. به تاريخ كه مينگريم سوييس را سرزميني كوچك و محصور در ميانه سه قدرت ايتالياييزبان، آلمانيزبان و فرانسهزبان مييابيم كه متداوما با هم در كشمكش بودند؛ با وجود اين تنازع دايمي براي توسعه مرزهايشان، سوييس آنقدر كمجاذبه بود كه مرزهايش طي هشت قرن ثابت و بيتغيير ماند چراكه هيچگاه طمع اين قدرتها را براي تصرف برنينگيخت، اين درحالي است كه هيچ مرزي نيست كه در اروپا بارها تغيير نكرده باشد.
با اين شرايط اگر سوييس تسليم محدوديتهايش شده بود ايبسا تا به امروز نميتوانست بقايش را حفظ كند و ديگر نامي از آن روي نقشه جغرافيا نميديديم. در حالي كه امروز نبض جريان پول و سرمايه در جهان با بانكهاي سوييس تنظيم است؛ با وجود اينهمه ناامني در جهان، سوييس تنها جايي است كه همه از امن بودن آن اطمينانخاطر دارند؛ سوييس جاذبههاي تاريخي چنداني ندارد ولي مقصد بسيار مجلل گردشگري شده است و دامنههاي آلپ ميزبان تفريحات زمستاني ثروتمندترينهاي دنيا است؛ سوييس صنايع متنوعي ندارد ولي صاحب معدود صناعتهاي پرطرفداري چون ساعتسازي است؛ سوييسيها سفره رنگيني نداشتهاند ولي يك سدهاي است كه شكلات شيري سوييسي در زمره محبوبترين اقلام خوراكي جهان است؛ شهري به بزرگي و اهميت نيويورك و لندن يا پاريس و شانگهاي ندارد، ليكن مهمترين مذاكرات و سرنوشتسازترين تصميمات جهان در ژنو سوييس اتخاذ ميشود. چطور است كه اين كشور فقير و كمجاذبه، كه روزگاري موجوديتش محدود به تعدادي دهكده كوچك دامداري بود، توانست چنين جايگاهي براي خود رقم زند.
سوييس با اينكه مانند قلعهاي صعبالعبور در دل اروپاست، تماس سه قطب اصلي اروپا (ايتاليا، آلمان و فرانسه) با هم، همواره منوط به گذشتن از آلپ و نتيجتا عبور از سوييس بود. لذا هر سه حوزه آلمانيزبان، ايتالياييزبان و فرانسهزبان تا اعماق سوييس نفوذ فرهنگي داشتند و همين باعث ميشد اين دول با همه درگيري و اختلافاتي كه با هم داشتند، هر سه با سوييس احساس خويشاوندي كنند. گويي همه اين قلمروها تلويحا پذيرفته بودند كه بهتر است سوييس از دايره منازعاتشان بركنار بماند. همين موضوع به سوييس اجازه داد كه از فرصت بيطرفي به انحاي مختلف سود برد؛ سوييس فهميده بود كه هرچند از مواد معدني كافي براي ايجاد صنايع بزرگ محروم است ولي ميتواند به معدودي صنايع خرد براي ساخت آلات ظريف روي آورد. لذا به علت جنگ مداوم همسايگانش، هوشمندانه به سمت ساخت آلات رزمياي چون شمشير، تيروكمان و نيزه روي آورد؛ صنايعي كه با وجود خرديمقياس، فرآيند توليد دقيق و ظريفشان ارزش افزوده خوبي به همراه داشت، ضمن اينكه همه همسايگان سوييس مشترياش بودند. اين صنايع همان چيزي است كه امروز تحت عنوان صنايع دانشمحور ميشناسيم. از سوي ديگر سوييس زيركانه طرفين درگيري را ترغيب ميكرد كه براي جنگيدن از سربازان ورزيده سوييسي كه هم مهارت استفاده از اين سلاحها را داشتند و هم كوهستان آنان را خوشبنيه و مقاوم كرده بود استفاده كنند. اين سربازان به علت بيطرفي ميتوانستند به عنوان مزدور در همه جبههها بجنگند.
به تدريج كه سلاحهاي سنگينتري چون توپ و تفنگ جايگزين اسباب رزم قديم شد، سوييس كه بنيه صنايع سنگين را در خود نميديد، قافيه را نباخت و اينبار تجربه و هنرش را به كار صنايع ظريفه ديگري چون توليد ساعت جيبي و بعد ساعت مچي گماشت. لذا سوييس با اينكه معادن سنگهاي قيمتي ندارد ولي ساعتهايي كه توليد ميكند از حيث ظرافت و زيبايي با جواهر برابري ميكند.
سوييس پس از ۱۸۱۵م تا امروز وارد هيچ جنگي در جهان نشد و مدبرانه نقش بيطرفي را براي خود حفظ كرد. خصوصا طي دو جنگ جهاني طي قرن بيستم كه انرژي و سرمايه غالب كشورهاي اروپايي مستهلك شد، سوييس از فرصت بيطرفي و ميانداري و صعوبت دسترسي بهره برد براي اينكه چون «خزانهاي» مطمئن و رازدار، پول و گنجينه ثروتمندترينهاي اروپا را به خود جذب كند. با اينكه بانكداري در اروپا سابقهاي چند سدهاي داشت، ليكن چند صد بانك سوييسي تعريف جديدي از بانكداري عرضه كردند؛ آنها براي نگهداري اين سرمايههاي هنگفت نهتنها بهرهاي نميپرداختند بلكه كارمزد نيز دريافت ميكردند. مقياس جهاني دو جنگ كه اروپا را ازپا انداخت براي سوييس تبديل به مزيتي بزرگ شد؛ پس از دو جنگ كه مناسبات جهان تغيير كرد و تخاصم جاي خود را به تعاملات وسيعتر داد، سوييس موفق شد نقش بيطرفي و خزانهداري خود را از جهان كوچك همسايگانش درآورد و به كل جهان تسري دهد. چيزيكه به اين نقش جهاني كمك كرد همان ميانداري سوييس بين سه قلمرو فرهنگي بود؛ هر سوييسي به جز زبان رسمي كشورش به يكي از زبانهاي آلماني يا ايتاليايي يا فرانسوي مجهز بود.
درست همان زمان كه آلمانيها متعصبانه به زبان آلماني چسبيده بودند و فرانسويها فقط به فرانسه صحبت ميكردند، سوييس توانست از فرصت چندزبانه بودن براي تسهيل نقش جهانياش استفاده كند. از اينرو امروز سوييس نه تنها خزانه ثروت جهان است بلكه مقر نهادهاي بينالمللي چون مركز تجارت جهاني و صليب سرخ هم در آنجا است. سوييس آنقدر از اتخاذ بيطرفي منتفع شده كه چون پيوستن به سازمان ملل يا اتحاديه اروپا ميتوانست در مواقعي منافي اين بيطرفي باشد، خيلي دير به عضويت سازمان ملل درآمد و هنوز به اتحاديه اروپا نپيوسته است، اين درحالي است كه يكي از دو دفتر اروپايي سازمان ملل در سوييس واقع است!
خلاصه اينكه پنداري سوييس همه آن محروميتها و معايب سرزمينياش كه طمعي برنميانگيخت را به فرصت و مزيت مبدل كرد و با تكيه بر همين معدود مزيتهاي تاريخي، طبيعي و فرهنگي كه به روزگاران فراهم كرده، مدبرانه توانسته نقشي مهم و كليدي در نمايشنامه جهاني براي خود رقم زند. به سخن ديگر سوييس درست از زماني موفق شد در راه توسعه و رفاه گام بردارد كه فهميد بزرگترين ثروتش «سوييس» بودن سوييس و «سوييسي بودن» سويسيها است. طبيعتا الگوي توسعه سوييس نسخهاي نيست كه بشود براي همه سرزمينها تجويز كرد؛ هر سرزمين بنا به اينكه چه جايگاه تاريخي و فرهنگي و طبيعياي دارد، ميتواند نقشي منحصربهفرد و بيبديل در مقياس جهاني ايفا كند و در راه رفاه خود گام بردارد. درسي كه بايد از سوييس گرفت آن است كه «ايران بودن» ايران و «ايراني بودن» ايرانيها بزرگترين ثروتشان است.
- 15
- 1