در اوایل اکتبر، «مایک پنس» معاون رئیسجمهوری امریکا در واشنگتن سخنرانی داشت. سخنرانیای که به گفته بسیاری از تحلیلگران سیاست خارجی چیزی کمتر از اعلام آغاز جنگ سرد قرن بیست و یکم نبود. در زمان فعلی، چین دیکتاتوریای تک حزبی و دومین اقتصاد بزرگ جهان رقیب اصلی ایالات متحده امریکا قلمداد میشود. «در نشست گروه ۲۰ نیز دونالد ترامپ تلاش کرد در نشست با شی جین پینگ با حل مشکلات فیمابین، از دامنه دار شدن جنگ تجاری میان دو کشور جلوگیری کند.»
اما «شی» کیست و چه باوری دارد و چگونه چین را اداره میکند؟ «فرانسوا بوگون» روزنامهنگار فرانسوی به این پرسشها در کتابی تازه تحت عنوان «درون ذهن شی جین پینگ» (Inside the Mind of Xi Jinping) پاسخ داده است. او که پیشتر خبرنگار خبرگزاری فرانسه در پکن بوده است اشاره میکند که «شی» پسر یک انقلابی پیشتاز بوده و در صفوف حزب کمونیست رشد کرده و به چهرهای قوی تبدیل شده است.
«بوگون» میگوید او در جایگاهی قرار گرفته که پیش از او در میان رهبران چین تنها «مائو تسهتونگ»مؤسس جمهوری کمونیستی خلق چین مفتخر به آن شده بود. روابط امریکا و پکن در حال حاضر در پایینترین سطح خود از زمان حادثه خونین میدان «تیانآن من» در سال ۱۹۸۹ میلادی قرار گرفته است. در نتیجه، درک «شی» مردی که پرجمعیتترین کشور سیاره زمین را اداره میکند مهمتر از هر زمان دیگری است.
در مسیر ارتقا
در سال ۲۰۰۹ میلادی، لحظهای نادر پدید آمد. شی جین پینگ در مکزیک به سر میبرد کشوری که حیاط خلوت امریکا، رقیب اصلی چین محسوب میشود. او در آن زمان چندین سفر خارجی انجام داد. در ماه فوریه بود که «شی» هنوز در سمت معاونت رئیس جمهوری قرار داشت اما یکی از نامزدهای کلیدی برای کسب مقام ریاست چین بود. او با اعتماد به نفس پشت میکروفون در سفارت چین در مکزیک ایستاد. مخاطبان او تعدادی از هموطنان مهاجر چینی در مکزیک، دیپلماتها، بازرگانان و دانشجویان بودند.
موضوع آن جلسه همکاری جهانی و فضای صلحآمیز بود. او در آن سخنرانی گفت که چین بهدنبال صدور انقلاب نیست. دوم آنکه گفت چین به هیچ نقطهای از جهان فقر و قحطی صادر نکرده است و سوم آنکه اشاره کرد که چین در هیچ کشوری مشکلی ایجاد نکرده است. او در پایان گفت: «دیگر چه چیز بیشتری میتوانم بگویم؟» آشکار بود که کنایه او درباره صادر کردن قحطی و ناآرامی نسبت به امریکا بود. این نوع سخنرانی «شی» رفتاری غیر معمول در آغاز سفرش آن هم به کشوری بود که اتحادی قوی با امریکا دارد.
«شی» اما در طول سفرهای خارجی خود بهدنبال انعقاد توافقنامههای با حاصل جمع برد – برد و ارتقای جایگاه کشورش بود. اظهارات او نه تنها نشان میداد، سرشار از حس غرور ملی است بلکه نشان میداد، چین امروز کشوری با اقتصادی قوی و ارتشی قدرتمند است. در سخنان او آشکار بود که نظرش این است که چین دیگر نیازی به درس گرفتن از تجربیات دیگران ندارد.
چین از دهه ۹۰ میلادی سیاست ناسیونالیستی (ملی گرایانه) را در پیش گرفت که تغییر رویکردی آشکار نسبت به رویه دهههای قبل آن کشور بود. شاید بهترین توصیف در این باره را بتوان درعنوان کتاب پر فروش «چین میتواند نه بگوید» مشاهده کرد. این کتاب توسط پنج روشنفکر چینی جوان نوشته شده است که در آن امریکا را متهم کرده بودند، میخواهد مانع رشد چین شود و قصد مهار کردن چین در رسیدن به پیشرفت و توسعه را دارد مشابه کاری که امریکا با اتحاد جماهیر شوروی در فاصله جنگ سرد انجام داده بود.
در سال ۲۰۰۹ میلادی، تعدادی از همان نویسندگان اثر دیگری را منتشر کردند تحت عنوان «چین ناراضی» و تأیید کردند که آن کشور باید موضعی هژمونیک را در جهان اتخاذ کند و در مخالفت با نفوذ غرب سیاستهای لازم را اتخاذ کند. از دید آنان زمان برعهده گرفتن نقش رهبری جهانی برای چین فرا رسیده و لازم بود آن کشور نفوذ خود را افزایش دهد.
ظهور «شی»
«شی» بر موج احساسات و غرور ملی چینیها سوار شد. او در سال ۲۰۱۲ میلادی به قدرت رسید. ملیگرایان جوان چینی در ستایش او سخن میگفتند. از سوی دیگر، بخش دیگری از طرفداران او هواداران نو اقتدارگرای دهه ۸۰ میلادی بودند. این طیف باور داشتند که تنها یک رژیم سیاسی قدرتمند است که میتواند کشور را پس از سرکوب جنبش تیانآن من حفظ کند. آنان به یاد میآوردند که پس از سرکوب خونین ۱۹۸۹ میلادی، چین از سوی سایر کشورها منزوی شده بود. «شی» اما رویه را تغییر داد حتی با وجود آنکه به بهای احیای دشمنی با ژاپن تمام شد و همچنین به طور آشکارا امریکا را بهعنوان دشمن قرن بیست و یکم چینیها معرفی کرد، دشمنی که از دید او قصد تضعیف چین را دارد.
برای پیشبرد سیاست خارجی، «شی» بیش از هر رئیس جمهوری دیگری در چین رویکرد خود را حول محور مسائل نظامی و تقویت ارتش شکل بخشید. در سال ۲۰۱۶ میلادی، بهطور ناگهانی «شی» لقب «فرمانده کل قوا» را برای خود انتخاب کرد. او در حال حاضر مسئول مانورها و عملیات نظامی روزانه ارتش چین در جریان منازعات منطقهای و هنگام ایجاد تنشهای محلی است. در ماجرای مناقشه بر سر دریای چین جنوبی او دستور ساخت جزایر مصنوعی را برای تثبیت حضور چین در مناطقی صادر کرد که کشورهای همسایه از جمله فیلیپین و ویتنام مدعی هستند که جزو قلمرو سرزمینی آنان محسوب میشود.
با این حرکت، پکن برای نخستین بار رأی دادگاه لاهه را درباره دریای چین جنوبی که با شکایت سایر کشورها صادر شده بود نادیده گرفت و رد کرد. در تابستان سال ۲۰۱۶ میلادی، دادگاه لاهه پس از طرح دادخواستی از سوی مانیل به این نتیجه رسید که پکن حقوق حاکمیت فیلیپین را نقض کرده و نادیده گرفته است. «شی» آن حکم را نیز رد کرد.«شینهوا» آژانس خبری دولتی چین حتی تا جایی پیش رفت که حکم صادر شده را توطئهای از جانب غرب برای جلوگیری از توسعه و پیشرفت چین قلمداد کرد.
استفاده از فرصتها
«شی» خط تهاجمی خود را بخصوص در زمانی در پیش گرفته بود که کشورهای غربی پس از بحران مالی ۲۰۰۸ میلادی تضعیف شده بودند. همان گونه که مائو روزگاری گفته بود که باید از فرصتهای ایجاد شده در لحظههای مهم تاریخی استفاده کرد، «شی» نیز در حال استفاده از فرصت ایجاد شده بود. در همان بازه زمانی، روشنفکران از موجودیت مدل چینی دفاع کردند. در سال ۲۰۰۹ میلادی، «لیو یانگ» یکی از نویسندگان اثر «چین میتواند نه بگوید» و «چین ناراضی» اثری را تحت عنوان «چین مدلی ندارد» منتشر کرد که در آن استدلال میکرد چین باید راه و روش تازهای را برای خود پیدا کند. برای این موضوع او معتقد بود که چین باید فلسفه سنتی خود بویژه اخلاق کنفوسیوسی را مورد توجه قرار دهد، اخلاقی که مخالف با منافع سرمایهداری است.
رونق اقتصادی بهدنبال سیاست اصلاحات «دنگ» سبب دامن زده شدن به مباحثی چون نابرابری اجتماعی و فساد شده بود. این امر اما به چین اجازه داد تا قدرت خود را بازیابد. فراتر از همه آنکه اکثریت چینیها متقاعد شده بودند که فرهنگ غرب برای کشور آنان مناسب نیست. چهار سال پیش از به قدرت رسیدن «شی»، «لیو» ایده رؤیای چینی» را مطرح کرد که از دید او باید جامع و در ارتباط با کل بشریت باشد.
همانند لیو، «شی» نیز با لحنی مثبت درباره استثنا و خاص بودن فرهنگ چینی صحبت میکرد. این موضوع توسط او مطرح میشد که اگر چین اروپا نیست، پس چرا باید از مدل دموکراتیک سیستمی که در غرب ظهور یافته پیروی کند؟ چرا نتوان این مدل را از چین دور کرد؟ شی با وجود آنکه در سخنرانیهایش بر لزوم اتحاد بشری و جهانی تأکید میکرد اما از طرف دیگر سعی میکرد تا مدل چین را منحصربفرد و مدل پیشرفت آن کشور را خاص و متفاوت از سایر نقاط جهان معرفی کند.
به نظر میرسد برداشت او مفهوم تمدن انحصارگرایانه است و معتقد به لزوم نفوذناپذیری فرهنگی و عدم آمیزش فرهنگهاست و به موضوع جلوگیری از نفوذ خارجی توجه زیادی دارد. پروفسور «ژانگ وی وی» یکی از استادان دانشگاه فودان شانگهای یکی از تأثیرگذارترین چهرهها بر اندیشه «شی» بوده است. ژانگ مانند بسیاری از همکارانش استدلال میکند چین یکی از تأثیرگذارترین قدرتهای جهانی است. از دید او ما در حالگذار از جهانی عمودی هستیم جهانی که در آن غرب در صدر بود و اکنون در حال حرکت به سوی جهانی افقی هستیم جهانی که در آن کشورها از جمله چین در زمینه اندیشه و ثروت با غرب برابر هستند.
او میگوید این تغییر بیسابقهای از نظر اقتصادی و سیاسی در تاریخ بشری است که سبب میشود جهان برای همیشه تغییر کند. او میگوید خبر خوب این است که «شی» مجری این پارادایم تازه است. او میگوید: «اکنون چین برای بسیاری از کشورها الهامبخش است. اکنون چین بسیار پیشرفتهتر از ۴۰ سال پیش است بخصوص در زمینه ریشه کن ساختن فقر و ظهور طبقه متوسط بزرگی که در نوع خود در سطح جهانی بینظیر محسوب میشود».
دموکراسی چینی
در مواجهه با چالشهای ناشی از جهانی شدن، «شی» در سخنرانیای به مناسبت نود و پنجمین سالگرد تأسیس حزب کمونیست چین در جولای سال ۲۰۱۶ میلادی گفت که اکنون موضوع بر سر مدل چینی نیست بلکه درباره راهحل چینی است. واقعیت آن است که ما شاهد خستگی در مدل غربی هستیم. پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ میلادی، شاهد افزایش نابرابریها در سرتاسر اروپا بودیم. همچنین، مدل دموکراتیک نیز در کشورهای اروپایی در حال تضعیف بوده است. در کشورهای غربی بازندگان جهانی شدن آماده رأی دهی به احزابی هستند که وعده دولتی قویتر را میدهند. در امریکا، پیروزی ترامپ نشان داد که دموکراسی تا چه اندازه میتواند پیشبینیناپذیر باشد.
رسانههای چینی از این فرصت به نفع خود استفاده کردند. در اکتبر ۲۰۱۶ میلادی، روزنامه «خلق» چین مدعی شد که انتخابات ریاست جمهوری امریکا کلیت نظام سیاسی «ترک برداشته» و «معیوب» ایالات متحده را دچار «هرج و مرج» و «بینظمی» ساخته است. در این روزنامه توصیه شده بود که غربیها به «دموکراسی متکبرانه» خود نگاهی بیندازند. این روزنامه در ادامه نوشته بود: «سالهاست دولت چین در گزارشهای سالانه واشنگتن متهم به نقض حقوق بشر میشود. در مقابل، ما باید بگوییم که به افزایش ناامنی، افزایش جرایم ارتکابی از طریق اسلحه، افزایش تبعیض نژادی و نابرابریهای اقتصادی در امریکا باید نگاه کرد، عواملی که سبب میشوند تا ادعای امریکا مبنی بر آنکه آن کشور «سرزمین آزادی» است تضعیف شود».
سیستم دموکراتیک جهانی گسلهای زیادی دارد و «شی» از این موضوع بهرهبرداری کرده و توانسته در پکن تودهها را متقاعد سازد. شی تنها رهبر جهانی نیست که ایده مدل بدیل را برای توسعه و پیشرفت قرن بیست و یکم مطرح میکند. راهحل «شی» شباهت زیادی به پیشنهاد های اقتدارگرایانه افرادی چون «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهوری روسیه، «ویکتور اوربان» رئیس جمهوری مجارستان و «رجب طیب اردوغان» رئیس جمهوری ترکیه دارد.
آیا اکنون زمان ظهور «انترناسیونال غیر لیبرال» فرا رسیده است؟ اگر اروپا در برابر ظهور تجربه «شی» از خود بردباری نشان دهد و این موضوع را به رسمیت بشناسد که چین یک قدرت معتبر جهانی است یعنی همان ایدهای که «شی» مطرح میکند در آن صورت هیچ چیز نمیتواند مانع از گسترش مدل چینی شود. شواهدی برای اثبات کارآمدی چین وجود دارند به طور خاص ایده ایجاد کمربند جادهای و راهسازی که پروژهای میلیارد دلاری با هدف متصل کردن آسیای مرکزی و غرب آسیا، خاورمیانه و اروپا به یکدیگر است.
در دوران رهبری «شی»، چین به طور روزافزونی حضور خود را در شرق و مرکز اروپا افزایش داده است، مناطقی که بیشتر احساسات منفی یا بیتفاوتی نسبت به اتحادیه اروپا در آنجا به چشم میخورد. بالکان مسیری مهم میان آسیا و اروپا است و یکی از اهداف اصلی انتخاب شده توسط «شی» است: در سال ۲۰۱۴ میلادی، پکن وعده سرمایهگذاری ۳ میلیارد دلاری را در آن منطقه داد و یک سال پس از آن افتتاح خط اعتباری ۱۰ میلیارد دلاری را مطرح کرد.
چین میتواند
«ووک وکسانویچ» پژوهشگر و دیپلمات سابق صرب استراتژی چین در سال ۲۰۱۷ میلادی را این گونه توضیح میدهد: «در حالی که غربیها عموماً به منطقه بالکان بهعنوان یک منطقه مزاحم و آزاردهنده نگریستهاند نقطهای که با تنوع نژادی و قومی زیادی در پیرامون جهان یورو - آتلانتیک قرار گرفته چین بر این باور است که بالکان مجرایی به سوی بازارهای اروپایی است و مسیری برای تقویت قدرت نرم و یافتن دوستان بیشتر در میان اعضای تازه اتحادیه اروپا و کشورهایی است که به طور بالقوه نامزد عضویت در آن اتحادیه هستند».
بهنظر میرسد که «شی» به این شعار «بله، ما میتوانیم» باور دارد. چین اکنون به خود میبالد که تنها قدرت جهانی است که قادر به ایستادگی در برابر امریکا در حوزههای فرهنگی، اقتصادی و نظامی است. چین رهبری جهانی خود را در مناطقی نامحتمل نشان داده است: کارمندانی از کشورهای غیر دموکراتیک آفریقا و جنوب شرقی آسیا که به پکن فرستاده میشوند تا مدل چینی را آموزش ببینند.
موفقیت بیشتر برای قدرت نرم چین را میتوان در جریان سفر رهبران چینی در سال ۲۰۱۷ میلادی دید زمانی که در پالم بیچ در اقامتگاه ترامپ نوه دحتری جوان رئیس جمهوری امریکا ترانهای چینی را اجرا کرد. پدر و مادر او به خود میبالیدند که فرزندشان در اجرای ترانه چینی موفق بوده است. این صحنه اما به نظر میرسد میتواند نمادی از تغییر ژئوپولیتیک باشد اینکه احتمال آن وجود دارد که چین جای ایالات متحده را بهعنوان ابر قدرت غالب در جهان بگیرد.
ترامپ در کارزار انتخابات ریاست جمهوری گفته بود که اجازه نمیدهد تا چین به امریکا تجاوز کند. او گفت این کاری است که تاکنون چینیها انجام دادهاند و این بزرگترین دزدی در تاریخ است. ترامپ در مه ۲۰۱۶ میلادی اعلام کرد که رویکرد امریکا را تغییر خواهد داد. نخستین مواجهه او با «شی» آن گونه که پیشبینی میشد برخوردی از نوع خشن نبود. ترامپ در گفتوگو با روزنامه «وال استریت ژورنال» از «شی» ستایش به عمل آورد و گفت فکر میکند «شی» فرد فوقالعادهای است و او را دوست دارد.
ترامپ اعتراف کرد که پس از ده دقیقه گوش دادن به حرفهای «شی» درباره تجربیات او پیرامون تاریخ روابط چین و کرهشمالی دریافت که مسأله کرهشمالی آسان نیست. از سوی دیگر اما او در دسامبر ۲۰۱۷ میلادی در سند استراتژی امنیت ملی امریکا از چین بهعنوان قدرتی رقیب و چالشی برای نفوذ، قدرت و منافع امریکا یاد کرد که تلاش میکند تا امنیت و رونق اقتصادی امریکا را مورد هجمه قرار داده و تخریب کند.این نشانهای از استراتژی متناقض ترامپ است.
آیا ترامپ میتواند به هدف خود یعنی «بار دیگر امریکای بزرگ» که شعارش بوده دست یابد یا آنکه به ببری کاغذی تبدیل خواهد شد که اجازه میدهد تا «شی» محاصرهاش کند؟ این تناقض تا جایی ادامه یافت که او اشاره کرده که همکاریهای استراتژیک میان چین و امریکا باید ادامه یابد. تنشها میان دو کشور اما باقی ماندهاند. در تابستان ۲۰۱۶ میلادی، در گزارشی منتشر شده از سوی مؤسسه تحقیقاتی «رند» اندیشکدهای نزدیک به حلقههای نظامی امریکا اشاره شده بود که امکان بروز جنگ میان امریکا و چین نامحتمل است اما غیرقابل تصور نیست.
نوژن اعتضادالسلطنه
- 19
- 3