شخصیتهای مشهور تاریخی اغلب همه شخصیت خود را رو نمیکنند. شاید آنها رهبران یا هنرمندان برجستهای باشند، اما مثل همه مردم عادی عادات و اشتباهاتی دارند. حقایق جدید و کمیاب درباره شخصیتهای تاریخی آنها را در یک سطح انسانیتر از نو معرفی میکند و پیروزیها و کشمکشهای خانوادگی، نشانه هایی از موفقیتهای آینده در دوران کودکی و حتی رازهای ویرانگری را درباره آنها آشکار میکند. این حقایق به ما درک بهتری از تاریخ و شناخت آنها میدهد.
نقاشی دیواری نیوتن
ظاهرا سِر ایزاک نیوتن در کودکی عادت داشت روی دیوار نقاشی کند. نیوتن به خاطر آزمایش هایش با نور و منشور مشهور شد. کشفی که با به کارگیری تکنولوژی انجام شد که از نور به روش جدیدی استفاده میکرد. محققان در سال ۲۰۱۷، وولزتروپ مانور را در انگلستان بررسی کردند. وولزتروپ مانور همان جایی بود که نیوتن در سال ۱۶۴۲ به دنیا آمد و سالهای کودکی خود را گذراند.
تمرکز تیم تحقیقاتی روی دیوارهای مانور دلیل خاصی داشت. نقاشیهای قدیمی نیوتن در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در آنجا کشف شدند. دوست او، ویلیام استاکلی در سال ۱۷۵۲ نوشت که نیوتن به طرز وحشیانهای روی سطوح نقاشی میکرده است حتی سقفها هم از نقاشیهای ذغالی او در امان نبودند. احتمالا او والدین بسیار مهربان و باگذشتی داشته است.
دیوارها با نور و همزمان از جهات مختلف اسکن شدند. این تکنیک عکاسی که RTI نام دارد یک حکاکی نامرئی کشف کرد. برای اولین بار یک آسیاب بادی در نقاشیهای او دیده میشد. نقاشیهایی که استاکلی توصیف کرده بودند شامل انسان، حیوان، گیاهان و اشکال ریاضی و هندسی بودند. تصور میشود که نیوتن، مجذوب آسیاب بادی بوده که در آن زمان ساخته شده بوده است.
جین آستین احتمالا مسموم شده
دلیل مرگ نویسنده مشهور، جین آستین از زمان مرگش در سال ۱۸۱۷ یک راز بوده است. او در ۴۱ سالگی درگذشت و نامه هایی از خود به جای گذاشت که به یک مرگ فریبکارانه اشاره داشت. تصور میشد او در اثر سرطان یا بیماری آدیسون مرده باشد. اما بعد علت غیرطبیعی برای مرگش در نظر گرفته شد.
زمانی که نویسنده جنایی، لیندسی آشفورد میخواست کتاب بعدی خود را بنویسد، این کار را در خانه قدیمی برادر آستین انجام داد. او نامههای آستین را خواند و علائمی از بیماری یافت که نویسنده چند ماه قبل از مرگش بدانها اشاره کرده بود. جین فکر میکرد بهتر شده است. آشفورد متوجه شباهت زیاد بیماری او به مسمومیت آرسنیک شد، هم چنین رئیس سابق انجمن جین آستین به آشفورد گفت که آزمایش آرسنیک موی جین مثبت بوده است.
برخلاف آشفور که فکر میکرد استین به قتل رسیده، کارشناسان فکر کردند شاید او سم را به روش دیگری مصرف کرده باشد. در آن زمان دارویی به نام محلول فاولر برای مشکلات زیادی از جمله روماتیسم تجویز میشد. نامههای جین نشان میدهد که او روماتیسم داشته است. یکی از مواد موجود در محلول فاولر آرسنیک بود.
دختر چرچیل در جنگ جهانی دوم جنگید
شوخیهای چرچیل معروف بود، اما یکی از آنها دخترش مری را خوشحال کرد. وقتی ژنرال پیل به نخست وزیر شکایت کرد که هیچ سربازی برای حملات ضدهوایی ندارد، چرچیل گفت: «نه من نمیتوانم هیچ مردی بدهم، شما باید از زنان استفاده کنید.»
مری فورا به ارتش زنان بریتانیا در جنگ جهانی دوم پیوست. اگرچه او با پیش داوری های زیادی مواجه بود، اما پشرفت کرد. در این مورد با جنسیت او کاری نداشتند بلکه، چون دختر نخست وزیر بود او را قضاوت میکردند. بسیاری انتظار داشتند که او مثل یک دختر لوس و نازپرورده رفتار کند، اما او در کنار بقیه کف را میسایید و تمیز میکرد. تواضع و سختکوشی او باعث شد همه همسالان و رهبران به او احترام بگذارند. مری در سال ۱۹۴۴ در سن ۲۱ سالگی به مقام فرماندهی رسید. او ۲۳۰ زن را در خط مقدم رهبری کرد، حقیقتی که پدرش به آن افتخار میکرد. مری در سال ۱۹۴۶ از ارتش بازنشسته شد.
مادر چرچیل ارثیه او را دزدید
جنی چرچیل یک زن اجتماعی و فعال بود. وقتی شوهرش، لرد راندولف در سال ۱۸۹۵ درگذشت، به وینستون ۲۰ ساله و جک ۱۴ ساله گفت که پدرشان از آنها متنفر بوده و هیچ ارثی برایشان باقی نگذاشته است. مورخان اخیرا کشف کرده اند که او دروغ گفته است. به آنها اجازه داده شد نامههای خانوادگی را که فرزندگان جک نگهداری میکردند بخوانند و مشخص شد او اولین کسی بوده که فهمیده مادرش آنها را فریب داده است.
جک در حال تلاش برای کمک به مشکلات مالی جنی بعد از جدایی از همسر دومش، وصیت پدرش را به دقت بررسی کرد. از آنجا که مجبور شده بود به خاطر مشکلات مالی شغل مورد علاقه اش را دنبال نکند و ازدواجش را به تاخیر بیندازد، از اینکه فهمید پدرش برای او و وینستون سرمایهای به جا گذاشته شگفت زده شد. جنی میراث آنها را دزدیده بود، مبلغی که معادل ۱.۱ میلیون پوند امروز است. او همه این پول را در دهه ۱۸۹۰ خرج خوشگذرانی و زندگی اجتماعی خود کرد. همچنین نامههای خانوادگی نشان داد که لرد راندولف بر خلاف تصویری که جنی از او ساخته بوده، پدر مهربان و دلسوزی بوده است.
اولین داستان همینگوی
ارنست همینگوی، نویسنده آثار کلاسیک، به ندرت چیزی را دور میانداخته است. این عادت به محققان اجازه میدهد او را بهتر بشناسند. یکی از هیجان انگیزترین کشفها درباره اولین ریشههای استعداد او در سال ۲۰۱۷ بود. همینگوی آرشیوی از متعلقات شخصی خود را به خانواده بروس داده بود که دوستان همیشگی او بودند. بعد از مرگ همینگوی در سال ۱۹۶۱، آنها به همسرش اجازه دادند هرچه میخواهد با خود ببرد و بقیه را نگه داشتند.
در ۱۵ سال اخیر، مورخان شروع به فهرست بندی مجموعه بروس در کیوست کردند. از آن میان یک دفترچه توجه آنها را جلب کرد. باتوجه به تاریخ ۸ سپتامبر ۱۹۰۹ که روی آن نوشته شده بود محققان متوجه شدند که اولین داستان همینگوی بوده است. این داستان کوتاه در ۱۰ سالگی همینگوی نوشته شده و سفری به اروپا همراه با نامههایی به والدینش و نوشتههای مجله را شرح میدهد.
ابتدا محققان فکر کردند این داستان یک گزارش واقعی است. سپس فهمیدند همینگوی هرگز به چنین سفری نرفته است. پس از آن بود که اهمیت این داستان ۱۴ صفحهای آشکار شد. نه تنها این اولین داستان او بوده بلکه نشان دهنده واقع گرایی و صنایع ادبی همینگوی است.
والت دیزنی بدجنس بود
وقتی زندگینامه نویسی به نام «نیل گابلر» به آرشیو دیزنی دسترسی پیدا کرد، یک والت دیزنی بسیار متفاوت را کشف کرد. دیزنی که عمدتا به عنوان یک پیرمرد مهربان شناخته میشد و عموی همه بچهها بود، در واقع یک رئیس ترسناک بود. او کمونیستها را همه جا میدید و عمیقا از آنها متنفر بود. او اغلب کارمندان خود را تحقیر میکرد و وقتی سعی کردند با هم متحد شوند، نگهبانان مسلح استخدام کرد، رهبران آنها را اخراج کرد، حقوقها را کم کرد و به کافی شاپ استودیو دستور داد ساعتها را کم کند. وقتی اعتصاب میشد، دیزنی سعی میکرد به مردی که کارمندان ناراضی را رهبری میکند حمله فیزیکی کند. او سیاه پوستان را در دیزنیلند استخدام نمیکرد.
خانواده دیزنی هم استثنا نبودند. او ترجیح میداد به جای اینکه با همسرش باشد با قطار بازی کند. برادرش «روی» برای والت کار میکرد و او مثل همه کارکنانش با او هم بدرفتاری میکرد. حتی والت دیزنی در خاکسپاری پدرش شرکت نکرد، چون نمیخواست سفر کاری خود را تعطیل کند.
مونالیزای برهنه
۱۵۰ سال بود که یک طراحی زغالی در کلکسیون هنری فرانسه وجود داشت تا اینکه یک نفر شباهتی بین آن با مونالیزای لئوناردو داوینچی پیدا کرد. تصور میشد این نقاشی که مونا وانا نامیده میشد توسط دانشجویان استودیوی هنرمند کشیده شده باشد. در سال ۲۰۱۷ کارشناسان موزه لوور پاریس اعلام کردند که احتمالا خود هنرمند در ایجاد این اثر دست داشته است.
این پرتره یک زن برهنه را نشان میداد که همانند مونالیزا نشسته بود. صورت او کمی متفاوت است، اما دست های هر دو یکسان است. هم چنین هر دو عکس تقریبا هم اندازه هستند. این نقاشی رغالی هم مانند موالیزا کیفیت باشکوه نقاشیهای داوینچی را نشان میدهد. مونا وانا به اواخر عمر داوینچی برمیگردد. این یعنی هر دو اثر همزمان ایجاد شده اند. اینکه چرا آنها اینقدر شبیه هستند کاملا مشخص نیست. شاید آنها یک جفت بودند و مونا وانا که اثر اولیه و آزمایشی یک نقاشی رنگ روغن بوده هرگز کامل نشده است.
الهام مظفری
- 17
- 3