اعتمادآنلاین، ۱۶ آذر با همه فراز و فرودهایش در طول این سالها، همچنان به نام «روز دانشجو» ثبت شده است تا یادبودی باشد برای زنده نگه داشتن جنبش دانشجویی. هر چند همچنان برخی لفظ «جنبش» را برای آن درست نمیدانند چرا که جنبشها را از حیث مولفهها و شاخصها، حرکتی سازمانیافته به صورتی آهسته و منسجم و مداوم تعریف میکنند؛ این در حالی است که کنشگرانِ «جنبش دانشجویی»، دانشجویانی هستند که در بازه زمانی کوتاهی در دانشگاه حضور دارند و بعد از آن هم وارد جامعه میشوند.
از سوی دیگر اگر چیزی به اسم جنبش دانشجویی به رسمیت شناخته شود، مهمترین مقطع تاثیرگذاریاش را میتوان به دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی منتسب دانست که خاستگاه کارگری جنبشهای اجتماعی با ایدههای مارکسیستی، با چالش روبرو شده بود؛ علت آن هم بورژوایی شدن جنبشهای کارگری در آن مقطع زمانی بود؛ مقطعی که وارونگی ایدههای مارکسیستی به دست استالین، عملا مسیر انقلاب اکتبر را منحرف کرده بود؛ در چنین وضعیتی جنبشهای دانشجویی متاثر از چپ فرهنگی و مشخصا مکتب فرانکفورت، در تحولات سیاسی و اجتماعی نقشآفرین بودند. شاید جدیترین اتفاقی که از دل چنین جنبشی در تاریخ ثبت شد، می ۶۸ فرانسه باشد؛ هر چند می ۶۸ عملا به شکست انجامید اما پس از آن، مردم دیگر حاضر به پذیرش هنجارهای قبلی جامعه نبودند و این خود به تنهایی دستاورد مهمی محسوب میشد.
این اتفاقها در زمانهای بود که بخشی از نخبگان و گروههای کوچک توانسته بودند به موفقیتهایی دست پیدا کنند؛ موفقیتهایی نظیر آنچه در کوبا اتفاق افتاد و به سرنگونی دیکتاتوری باتیستا منجر شد. در چنین مقطعی از جنبش دانشجویی به عنوان «موتور کوچک» یاد میشد که میتوانست در تحولات اجتماعی و سیاسی نقش مهمی ایفا کند. اما شاید بعد از آن مقطع تاریخی، نام بردن از جنبشی مستقل به عنوان جنبش دانشجویی چندان ساده به نظر نمیرسد و هر آنچه هست، یادآوری اسطورههایی از زمانهای دور است.
در ایران نیز چنین روندی کم و بیش اتفاق افتاد و حالا ۱۶ آذر هم خود را وامدار مقطعی تاریخی میداند که دانشجویان در برابر فضای بسته روزهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ایستادند؛ حرکت آنها در مقام سیاست عملی به شکست انجامید و تنها خون دانشجویان را در دانشگاه بر زمین ریخت؛ اما اسطوره آن سال با کلیدواژه «سه آذر اهورایی» بر حافظه جمعی دانشجویان ثبت شد.
همین اسطوره توانست پیشرانهای موثر برای «موتور کوچک» جنبش دانشجویی باشد تا در سالهای بعد همواره تلاش کند در تحولات اجتماعی و سیاسی نقشی تاثیرگذار داشته باشد. هر چند این تاثیرگذاری در سالهای اخیر تنها به مقاطع انتخاباتی تقلیل پیدا کرده و بعد از آن، تنها ۱۶ آذر هر سال یادبودی برگزار میشود و تا یک سال بعد هم دیگر خبری از جنبش دانشجویی نیست.
اما سوال اینجاست که اگر جنبش دانشجویی -با فرض آنکه با همان تعاریف کلاسیک- وجود داشته باشد در مقطع کنونی چه وظیفهای بر دوش دارد؟ آیا در دورانی که این جنبش در ایران، رویدادهایی نظیر ۱۸ تیر ۷۸، حوادث سالهای ۸۲، اتفاقات پس از انتخابات ۸۸ و دوران سرخوردگی هشت ساله در دولت احمدینژاد را پشت سر گذاشته، حالا راه دیگری را در پیش گرفته است؟ راهی که شاید بعد از روی کار آمدن دولت حسن روحانی، به عقلانیت و بلوغ تعبیر شود؟ در چنین مسیری شاید عدهای تسامح با برخی جریانها و رویکردهای سیاسی را به منزله حرکت بر مسیر عقلانیت بدانند و از این رهگذر جنبش دانشجویی را با تعابیری نظیر «عبور از کنشهای هیجانی و رویایی» مورد تحسین قرار دهند.
ولی مسئله مهمتر شاید آنجایی است که حد و مرز این تسامح را نادیده بگیریم. اگر تسامحی همگام با روی کار آمدن دولتهای مختلف با رویکرد حفظ وضع موجود و اجتناب از اعتراضهای نقادانه برای بهتر شدن اوضاع در دستور کار اصلی جنبش دانشجویی قرار گیرد، دستکم نمیتوان به بهبود روزهای آینده امیدوار بود چرا که به تعبیر مارکوزه این تسامح به آن دسته از سیاستها، اوضاع، شرایط و شیوههای رفتاری بسط مییابد که در اصل نباید با آنها تسامح و مدارا کرد چون فرصتها و بختهای آفریدن موجودیتی عاری از ترس و فلاکت را، اگر از بین نبرند، سد میکنند.
با چنین تفاسیری، جنبش دانشجویی اگر در مقام همان «موتور کوچک» بخواهد تاثیرگذاری خود را حفظ کند، ناگزیر از آن است که با دیگر جنبشهای اجتماعی و سیاسی نظیر جنبش زنان پیوند بخورد و در این مسیر نه ابزار دست دولتهای مختلف چه اصلاحطلب قرار گیرد و نه اصولگرا و اعتدالی. بقای جنبش دانشجویی نه در پیوند با دولتها و تسامح با کرسیهای قدرت، بلکه در حفظ روحیه نقادانه، پرسشگری، مطالبهگری و تلاش برای بهبود وضع موجود خواهد بود. با چنین رویکردی شاید بتوان همچنان به روشن بودن «موتور کوچک» تحولات اجتماعی و سیاسی امیدوار بود.
- 19
- 2