دوشنبه ۰۱ مرداد ۱۴۰۳
۱۳:۳۶ - ۰۴ اسفند ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۲۰۰۸۲۷
تاپ طنز

طنز/ هوشمند، مجرد ۴۴ ساله!

هوشمند، مجرد ۴۴ ساله، به تعداد روابط دن برزیلیان عاشق می‌شد، اما روزی که عاشق آرمیتا شد، فهمید عشق‌های قبل از او سوء‌تفاهم بود که البته چند وقت بعد فهمید همان عشقِ آرمیتا هم سوء‌تفاهم بوده و مدتی بعد فهمید اینکه هر بار برای حس‌های سابقش از کلمه‌ سوء‌تفاهم استفاده می‌کند هم اشتباه است. هرچی که بود آرمیتا هنوز در خاطراتِ هوشمند جایگاهِ مهمی داشت. او ماجرای آرمیتا را صد بار تعریف کرده‌ بود. هوشمند آن‌قدر از آرمیتا حرف زده‌بود که کل ایران آرمیتا را به چشم برادری می‌دیدند! همه‌ دوستانِ هوشمند ماجرا را کلمه به کلمه حفظ بودند. حتی آن دسته از دوستانش که بعد از جدایی او از آرمیتا با او آشنا شده ‌بودند. با این حال کافی بود یک شخصِ جدید در جمع وجود داشته باشد، آن‌وقت هوشمند از ابتدا همه چیز را دوباره تعریف می‌کرد.

 

واقعیت این است که هوشمند همسایه‌ کناری ماست و علی و نیما و پدرام دوستانش هستند که چند وقت یک‌بار دور هم جمع می‌شوند و گپ می‌زنند و فیفا بازی می‌کنند و آن‌قدر دیوارهای این آپارتمان نازک است که من تمام این ماجرا را ناخواسته بارها شنیده‌ام. البته گاهی هم حرف‌ها نامفهوم و مبهم هستند که اشاره می‌کنم:

 

هوشمند: آرمیتا عشق اول بود. بامزه. مهربون. وایسا ببینم عکسی ازش دارم؟

 

دوستش پدرام این وقت‌ها سریع می‌گفت: «وایسا ببینم؟؟؟؟ مثلا ممکنه نداشته باشی؟»، آن یکی دوستش، نیما می‌گفت:«یعنی تو دو تا هارد پر از عکس‌های آرمیتا نداری؟» و علی می‌گفت: «از آرمیتا عکس کم آوردی، من هستم نگران نباش، از دفعات قبل که تعریف کردی گالریِ من پره!»

 

هوشمند مکثی می‌کرد و ادامه می‌داد: «حالا قیافه‌اش برام مهم نبود ولی خب زیبا بود واقعا»

 

علی می‌گفت: «اون وقت‌ها شاخِ فیس‌بوک بود. ولی خب شاخ بودنش به دو بخش تقسیم می‌شد، قبلِ هوشمند، بعدِ هوشمند. آرمیتای بعد از هوشمند خیلی خفن‌تر بود!»

 

نیما می‌گفت: «آرمیتا قبل از هوشمند با پوشش زیاد پشتِ درخت‌ها قایم می‌شد عکس مینداخت، عکس‌های آرمیتای دورانِ پساهوشمند رو می‌شد روی مجله لایف و نیویورکر چاپ کرد!»

 

هوشمند توضیح می‌داد که: «ببین آرمیتا می‌گفت دوستی ما ممنوعه. چون تو آدمی نیستی که بتونم باهات ازدواج کنم. خانواده‌ من خیلی حساسن ولی تو به هیچی اعتقاد نداری».

 

نیما: «هوشمند ماه‌ها براش حرف زد تا آرمیتا کم‌کم عوض شد!»

 

هوشمند: «نرم‌تر شد اما هنوز نمیذاشت من دستشو بگیرم!»

 

پدرام: «چند ماه دیگه هی براش حرف زد تا قبول کرد دستشو با دستکش بگیره!»

 

علی گفت: «البته آرمیتا هم داشت روی هوشمند تاثیر میذاشت! یعنی کم‌کم...» (اینجاش مبهم بود)

 

هوشمند ادامه داد: «دو سه ماه دیگه براش حرف زدم تا قبول کنه...» (مبهم بود)

 

پدرام: دوباره چند ماه براش حرف زد تا... (مبهم بود)

 

هوشمند گفت: حالا بهتره بیشتر پیش نریم. ولی... (مبهم بود)

 

علی: «واقعا لوتار ماتئوس واسه قهرمانی آلمان این‌قدر سختی نکشید که هوشمند...» (مبهم بود)

 

امیر: «پس عملا خودت اونو آماده‌ ازدواج کردی دیگه... و چون خودت شرایطشو نداشتی، ازت...» (مبهم بود)

 

علی: «اولین بار هوشمند بهش گفته که مردها و زن‌ها باهم تفاوت‌هایی دارن و...» (مبهم)

 

پدرام: «تا قبلش حتی نمی‌دونست...» (مبهم)

 

هوشمند: «خلاصه یه روز سرخوش داشتم می‌رفتم به دیدنش، با یک عشقِ خدایی، با یه سبد پر از گل و... (مبهم)، ولی هرچی به در کوبیدم، نشنیدم جوابی، نشنیدم صدایی... (مبهم) هوا کم‌کم تاریک شد، شب با سکوتِ سردش، آروم آروم نزدیک شد، شمعی پشتِ پنجرهِ با دست او روشن شد، روحِ سرگردونِ من مایل به ترکِ من شد. دو تا سایه رو دیوار دو تا چای رو نوشیدن و...» (مبهم)

 

پدرام: «و... (کلا مبهم بود) علی: «چند وقت که گذشت، آرمیتا برای هوشمند نامه می‌نویسه و اظهار پشیمونی می‎کنه. هوشمند انقدر اونو دوست داشت که می‌خواست به راحتی از اشتباهِ آرمیتا بگذره».

 

علی: «از مسعود بگیر تا ما، همه بهش گفتیم رابطه‌ای که یه بار به خیانت رسیده، ادامه‌اش اشتباهه، ولی هوشمند می‌گفت آرمیتا خفن‌تر از اونیه که فقط با یه اشتباه کنارش بذارم! خلاصه...» (مبهم)

 

پدرام: «ولی آرمیتا باز به هوشمند که رسید، شروع کرد به شرط گذاشتن که...» (مبهم)

 

نیما: «ولی مگه می‌شد هوشمند رو از این چیزا ترسوند؟» (مبهم نبود این یکی)

 

هوشمند: و... (نمی‌دونم حرفی نزد یا زد و مبهم بود) پدرام: «بعد که می‌رفت، همه پوسترا رو از اول با چسب می‌چسبوند به دیوار!»

 

هوشمند: «خب آخه آدم موقع عاشقی که این چیزا رو نمی‌فهمه که...» (مبهم)

 

پدرام: «اصلا صدای خونه‌ هوشمند باید ۲۴ ساعته ضبط بشه خدایی!»

 

و هوشمند همیشه می‌گفت: «لامصبا من ۳۰ ماه وقت گذاشتم بنیان فکری رو عوض کردم فقط به‌خاطرِ...» (مبهم)

 

نیما: «اینکه چیزی نیست که، من از ۱۶ تا ۲۲سالگی فقط جلوی در خونه مریم‌ اینا می‌نشستم تا اومدن و رد شدنش رو ببینم».

 

هوشمند: «بعد از آرمیتا با خودم عهد بستم دیگه عاشق نشم»

 

پدرام: «حاجداداش عهد مهدو بی‌خیال، منم هر سال قبل از سال تحویل توی حمام با خودم عهد می‌کنم...» (مبهم)

بقیه‌ ماجرا هم که کلا مبهمه برام!

 

سوالی که الان برام مطرحه اینه که آیا الان خیلی از من عصبانی هستید که داستانی رو که هیچی‌شو نفهمیدم و همه‌جاش برام مبهم بود، تعریف کردم؟ ببخشید اما فکر کنم این سبک روایت تا حالا در دنیا استفاده نشده ‌بود و من دلم می‌خواست اولین نفر باشم. بازم ببخشید که وقتتون رو گرفتم. حتما الان می‌خواید توی کامنت‌ها بگید حق‌التحریری که می‌گیریم کوفت‌مون بشه؟ واقعیت اینه که «بی‌قانون» مدت‌هاست به هیچ‌کس حقوق نمیده. پس غصه‌ میلیونر شدنِ ما رو نخورید!

 

مهرداد نعیمی

 

 

ghanoondaily.ir
  • 16
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش