ظهر نشسته بودم تا به سوژه امروز فکر کنم، سوژهها زیاد هستند؛ ستون هم کوتاه و واقعا نمیشود از پس همه آنها برآمد که تلفنم زنگ خورد، آقایی خوشصدا از پشت خط گفت:«سلام، من امینا... رشیدی هستم!» تنها به تشابه اسمی با گرفتن شماره اشتباه فکر کردم چون از صدای فرد پشت خط چنین برنمیآمد که قصد شوخی داشته باشد. آرام پرسیدم:«امینا... رشیدی خواننده؟!»
با فروتنی جواب مثبت دادند.علت تماس را تحسین یادداشتی که در مورد ابتذال در برنامههای تلویزیونی بود، عنوان کردند.ذوق دارد که هنرمندی با چنین آثار درخشانی که در یاد و خاطره هنردوستان واقعی این سرزمین است، با شما تماس بگیرد و از نوشتهای تشکر کند.
انگار خستگی هر روز نوشتن در سال پرتنش و پرفشار و پراسترس ۹۷ از تنم به یک باره بیرون رفت و جوابی برای سوالی که هر از گاهی به ذهنم میرسد مستقیما دیگران ازم میپرسند که«برای کی مینویسی؟!» پیدا شد.هر زمان که از نوشتن هر روز ستون طنز خسته میشوم و تصمیم میگیرم که مدتی ننویسم یا کمتر بنویسم، اتفاقی رخ میدهد که نه تنها این تصور را از ذهنم پاک کنم، بلکه با تلاش بیشتری به نوشتن ادامه بدهم.
این مقدمه یادداشت امروز بود که دلنوشتهای بود تا ادامهاش را هم بخوانید و نگویید طنزش کجا بود خراباتی؟!بخش طنز ماجرا همین سخنرانی روز گذشته رئیس جمهوری است، نمیشود جای ستون طنز، این گفتوگو را بخوانید؟! خصوصا آنجایی که گفتهاند:«درآمد خانوارها، سه تا پنج برابر افزایش داشته است»؟! اینجایش طنز نیست؟! آنجایش که نگفتهاند هزینههای خانوادهها صد برابر افزایش داشته است، چه؟!
آنجایی که عنوان کردهاند ما هرچقدر شغل تولید میکنیم، بیکاری کم نمیشود، چه؟! یا آنجایی که نگفتهاند که این شغلها برای ما تولید میشوند یا برای آقازادهها و آقای ولایتی؟!ما که طنزنویس نیستیم، کار ما این است که اظهارنظرها و خبرهای عجیب را برای شما دستچین کنیم و خوبهایش را سوا کرده و در این ستون گلواژههای گفته شده توسط مسئولان را برای شما بازگو کنیم!باور کنید قبل از کار معدن، طنزنویسی سختترین کار ممکن است، چگونه میتوان خبر«قیمت صد گرم عنبرنسارا به بیست هزار تومان رسید»چگونه از چیزی که است، طنزترش کنیم؟!
- 21
- 4