روزنامه فراز نوشت: روز شنبه یکی از عزیزانم حدود ۷ ساعت برای پیدا کردن داروهایم در تهران از این داروخانه به آن داروخانه می گشت. خودم هم در حالی چشم انتظار پیدا شدن و معجزه داروها بودم که دیگر توانایی راه رفتن را هم نداشتم. در همین شرایط و درگیر با پیدا کردن چند قلم داروی ساده، خبری را دیدم؛ "پوشش مقعنه مشکی در همه داروخانهها اجباری شد". همین کافی است که درد یک بیمار که چند قلم داروی ساده را هم پیدا نمی کند، صد برابر شود.
دیگر این درد فقط در جسمم نبود، گمان میکردم کسی به روح و شعورم خنج میکشد. به همه هشت روز گذشته فکر کردم، به پیدا نشدن سادهترین داروها. به اینکه آنشب دوم مریضی وقتی از تب و لرز و گوش درد در درمانگاه به خودم میپیچیدم، همراهم برای پیدا کردن داروهایی نظیر سرم و چند ویتامین دم دستی مجبور بود از این داروخانه به داروخانه بگردد و من بیش از یک ساعت در انتظار بازگشت او نشستم و لرزیدم.
یادم آمد دوستم همین یک ماه پیش عمل جراحی داشت. قبول کرده بودم که همراهش باشم. لیست داروهای مورد نیاز بعد از عمل را به دستم دادند و گفتند برو بگیر. اعتراض کردم که مگر اینجا بیمارستان نیست پس چرا دارو ندارید. گفتند که وظیفه تهیه داروها با خود بیمار است. رفتم داروخانه پایین بیمارستان، داروها را نداشت. رفتم داروخانه سر خیابان، نداشت. رفتم داروخانه کمی دورتر باز هم نداشت. نهایتا داروها را در داروخانه چهارم یافتم. حالا داروها چه بود؟ چند سرم و چند آنتی بیوتیک ساده!
دوباره همین دو هفته پیش را یادم آمد که صمیمیترین دوستم برای یافتن داروهای شیمی درمانی پدرش به هر دری زد و دست آخر داروها را با قیمت چند برابر از ناکجا آباد پیدا کرد. همان اوایل که گفت پدرش درگیر بیماری سرطان شده، با توجه به شرایطی که داشتند به او پیشنهاد کردم که پدرش را برای درمان پیش خواهرش در خارج از ایران بفرستند، دلیلش هم یک چیز بیشتر نبود، "کمبود دارو." چون تجربه یک سال گذشته دوست دیگرم که با سرطان مادرش میجنگید و هر بار خسته و ناامید از زیر و رو کردن خیابانهای تهران در سرما، گرما، ترافیک و آلودگی هوا دست خالی برمیگشت، پررنگ در خاطرم بود.
دوباره برگشتم که خبر را بخوانم. در متن خبر نامهای بود از سوی سازمان غذا و دارو خطاب به معاون محترم غذا و دارو دانشگاه/دانشکدههای علوم پزشکی، خدمات بهداشتی و درمانی سراسر کشور، با عنوان: ابلاغ دستورالعمل نحوه پوشش کارکنان داروخانهها.
۷ ماده داشت که در ماده سوم آن صراحتا به اجبار پوشش مقعنه در داروخانه اشاره شده بود.سربرگ را یک بار دیگر نگاه کردم که مطمئن شوم از سوی سازمان غذا و دارو نوشته شده. رفتم سراغ آرشیو خبرهایم، کلمه غذا و دارو را سرچ کردم و بله خودش بود.
دقیقا یک ماه پیش همین سازمان به دولت هشدار داده بود که چون شرکتهای دارویی با مشکل تامین ارز مواجهاند، کشور طی چند ماه آینده با مشکل تامین دارو مواجه خواهد بود. آنجا رئیس سازمان غذا و دارو خطاب به معاون ارزی بانک مرکزی به صراحت نوشته بود: طبق آمار در مقایسه با سنوات گذشته تأمین ارز حوزههای مذکور کاهش چشمگیری داشته است و ادامه روند کنونی منجر به کمبودهای شدید دارویی در ماههای آتی خواهد شد.
حالا همان ابتدای راه «ماه های آتی» هستیم، ابتدای راه «کمبود شدید دارو» به اعتراف رئیس سازمان غذا و داروی کشور. تازه ماجرا فقط امروز نیست؛ از مهر ماه سال جاری تا همین امروز همچنان مشکل کمبود دارو در کشور بسیار پررنگ بوده. این یعنی وقتی سازمان غذا و دارو از شرایط بحرانیتری سخن گفته که این روزها در برابرش پادشاه است.
اما نکته اینجاست؛ در این یک ماه، در این مدتی که حتی مقامات مسئول هم پیشبینی کمبود شدید دارو را کرده بودند چه اتفاق خاصی افتاده؟ کدام دستور مهم برای رفع مشکلات دارویی کشور صادر شده؟ در این یک ماهی که اگر داروخانههای کشور به صدر اخبار آمدند، دلیلش تعطیلی آنها بابت پوشش کارکنان بود نه اخباری حتی اندکی مثبت درباره رفع گرههای دارویی کشور.
یادم آمد همان زمان دوستانم در شرکتهای دارویی برایم نوشته بودند که نرخ ارز چند برابر شده، تسهیلات بانکی بسته شده، بیمهها پول ندارند که به بیمارستانها بدهند، بیمارستانها پولی دریافت نمیکنند که به شرکتهای پخش بدهند و بنابراین به حلقه آخر این زنجیره که شرکتهای دارویی هستند هم پولی برای تامین دارو نمیرسد.
حالا یک ساعتی بود که با یادآوری رنج اطرافیانم در جستجوی دارو، دیگر درد خودم یادم رفته بود. یادم رفته بود که توانایی راه رفتنم را از دست دادم و ۷ ساعت است که در انتظار معجزه دارو نشستهام ولی شعورم درد میکرد. در آن دنیای پر هذیان بیماری آرزو کردم که کاش داروها هم حجاب داشتند که سریع، فوری و انقلابی نسبت به تامین آنها اقدام میشد.
آرزو کردم کاش در سرزمینی به دنیا آمده بودم که پشتکار سازمان غذا و دارویش معطوف به همان هشداری بود که یک ماه پیش داده بود و نه درگیری چند آدم در داروخانهها بر سر حجاب.
آرزو کردم که کاش وظیفه نجات جان انسانها در اولویت سازمانها بود تا نوع پوشش آنها.
آرزو کردم که کاش کمتر به شعور و روح ما خنج میکشیدند و از خودم پرسیدم که اینهایی که نامه را نوشتهاند تا به حال بیمار سرطانی داشتهاند؟ داروهایشان را از کجا تهیه میکنند که آنقدر فراوانیست که اولویتشان تغییر کرده؟
کاش آدرسش را به رعیت هم بدهند و دوباره لرزیدم...
عسل داداشلو
- 14
- 1
کاربر مهمان
۱۴۰۱/۱۲/۸ - ۱۴:۰۸
Permalink