آدام گوپنیک، نویسندهی باسابقهی نیویورکر در گردشی علمی در زمینهی پیری، به آزمایشگاههای مختلف سر زده است تا با فرایندها و رویکرد آنها در مورد پیری آشنا شود. در ادامه با او همراه میشویم.
به تعبیر ارنست همینگوی، پیری همچون ورشکستگی به دو شکل اتفاق میافتد: بهآرامی یا به یکباره. حالت آهسته همانی است که آشناتر است: چندین دهه با احساس اندکی از تغییرات درونی میگذرد و میانسالی میرسد، با تغییراتی آهسته مثل نامی ازیادرفته، دردی در ناحیهی کمر، ظهور چندین تار موی سفید و چروکهایی در اطراف چشم. راه سریع بهصورت مجموعهای از تغییرات اتفاق میافتد: بینایی ضعیف میشود، شنوایی کاهش پیدا میکند، دستها دچار لرزش میشوند، شکستیهای لگن اتفاق میافتد و پزشک زیر لب از علائم نگرانکننده سخن میگوید.
آزمایشگاه ایجلب (AgeLab) در مؤسسهی فناوری ماساچوست، لباسی بهنام اگنس (agnes) طراحی کرده است که وضعیت پیری را شبیهسازی میکند. جوزف کاگلین، بنیانگذار و مدیر آزمایشگاه ایجلب، آن را چنین توصیف میکند: لباس اگنس یا «پیرشدن ناگهانی»، شامل عینک زردرنگی است که حس زردشدن عدسیهای چشم را که با افزایش سن اتفاق میافتد، القا میکند، کلاه مهارکنندهای که میزان حرکت ستون فقرات را محدود میکند، بندهای اطراف زانو، مچها و آرنج، وضعیت خشکی حرکات را شبیهسازی میکنند، پوتینهای دارای لایههای فومی کاهش بازخورد حسی را شبیهسازی میکند و دستکشهای مخصوص نیز موجب کاهش قدرت حس لامسه و محدود کردن حرکت انگشتان میشود.
لباس پیری را بهآرامی بپوشید و سپس بایستید. شبیه حسی است که فضانوردان روسی هنگام پوشیدن لباس فضانوردی توصیف میکنند؛ در ابتدا فقط احساس وجود وزن اضافی، کمی کاهش در حواس و بار اضافی و گیر کردن اندامها را دارید. هرچند بهزودی متوجه میشوید که این لباس بسیار اعصابخردکن است. لباس، شما را خم میکند و انجام کوچکترین حرکات نیز بسیار دشوار میشود. کاگلین میگوید به بالای قفسه برسید و آن لیوان را بردارید.
انجام این کار نسبتبه آنچه انتظار دارید، توجه بیشتری را میطلبد. حتی رسیدن به لیوان نیز دشوار است. همچنان که روی انجام این کار تمرکز میکنید، ازلحاظ عاطفی نیز دچار رنجش میشوید. در این وضعیت، نگاه سنگین و زمزمههای زیر لب را که گاهی در جایی مثل مترو درمورد افراد سالخورده وجود دارد، احساس میکنید. تمرکز بیش از حدی که برای انجام هر کاری به آن نیاز دارید، جریان زندگی را بههم میزند و بهناگاه درمییابید که خوشبختی چیزی جز جریان مداوم کنشها و واکنشهای ساده و انتخابهای همزمان با حداقل تلاشِ ممکن نیست.
این آزردگی پس از نیم ساعت پوشیدن لباس، به خشم تبدیل میشود: چرا مردم اینگونهاند؟ (هیچگاه نمیپرسیم: چرا خودم اینگونه هستم؟). درواقع، لباس ما را چندان از مشکلات جسمی زمان سالخوردگی که قابل مدیریت هستند، آگاه نمیکند بلکه آشفتگی روانی مرتبط با این وضعیت را برای ما آشکار میکند. اینجا است که عمل و انگیزهی شاه لیر (در نمایشنامهی مشهور ویلیام شکسپیر) بهناگاه کاملا آشکار میشود. او از کمحرفی کوچکترین دختر خود خشمگین میشود؛ زیرا برای باز کردن نقشهی پادشاهی خود باید تقلا کند.
آزمایشگاه ایجلب با هدف پرورش و ترویج فناوریها، محصولات و خدمات جدید برای افراد سالخورده تأسیس شده است. کاگلین میگوید هر ۸ ثانیه، یکی از کودکان نسل انفجار ۷۳ ساله میشود (افرادی که در دورهی انفجار جمعیت پس از جنگ جهانی دوم متولد شدهاند). کاگلین که حدود ۶۰ سالش است، تصویری از یک مرد قدیمی و مهندس کارآفرین است. او همچنان که در آزمایشگاه قدم میزند، محصولات خود را به یک شرکت معرفی میکند. گفتگوی او خلاصهوار، صریح و همراه جریان سادهای از آمارهها است. او میگوید:
جایی که علم دچار ابهام میشود، سیاست آغاز میشود. در برخی ایالتها یک رانندهی پیر ۵۰ ساله است و در برخی دیگر ۸۰ ساله، ما حتی نمیدانیم که چه کسی یک رانندهی پیر محسوب میشود. من دوست دارم این ابهام را برطرف کنم. طی دههی گذشته، ما بزرگترین هدیهی تاریخ بشریت را ایجاد کردیم: ۳۰ سال زندگی بیشتر و نمیدانیم که با آن چه کنیم! اکنون که داریم بیشتر زندگی میکنیم، باید ببینیم چگونه برای کارهایی که میخواهیم انجام دهیم، برنامهریزی کنیم.
فردی که لباس مذکور را پوشیده است، پس از بلند کردن لیوان درمییابد که حتی گذاشتن یک لیوان بهآرامی روی میز نزدیک نیز مشکل است. کاگلین همینطور که از اتاقی به اتاق دیگر میرود، از آنچه در آزمایشگاه ایجلب آموخته است، سخن میگوید. او میگوید:
اینجا یک مدل خوب برای بررسی وجود دارد. از صفر تا ۲۱ سالگی درحدود ۸ هزار روز است. از ۲۱ سالگی تا بحران میانسالی نیز ۸ هزار روز است. از ۴۵ سالگی تا ۶۵ سالگی نیز ۸ هزار روز است. امروزه، اگر شما به ۶۵ سالگی برسید، ۵۰ درصد این شانس را خواهید داشت که به ۸۵ سالگی نیز برسید: ۸ هزار روز دیگر! این دیگر سفر به دیزنی و منتظر ماندن برای دیدار نوهها و مردن بهخاطر ویروسی که روی یک کشتی به آن مبتلا شدید، نیست. ما داریم درمورد تفکر مجدد و تعریف مجدد یک سوم از زندگی بزرگسالی صحبت میکنیم. این بزرگترین دستاورد در تاریخ بشر است و تمام چیزی که میتوانیم بگوییم، این است که آیا این پیشرفت باعث ورشکست شدن مدیکر (برنامهی ملی بیمه اجتماعی در آمریکا برای افراد بالای ۶۵ سال) خواهد شد؟ چرا ما بهجای این طرز تفکر، برای این سالها برنامهی جدیدی برای زندگی این افراد توسعه نمیدهیم؟
لباس پیری یکی از ابزارها و لوازم بیشماری است که در آزمایشگاه ایجلب وجود دارد و در اختیار بازدیدکنندگان و افراد شرکتی قرار میگیرد. در اینجا یک شبیهساز رانندگی نیز وجود دارد که حرکات چشم راننده را دنبال میکند. کاگلین میگوید این فناوری از مردم میخواهد که عادتهای سالها رانندگی را بدون آموزش و طی ۱۰ دقیقه تغییر دهند.
در گوشهای از آزمایشگاه، پارو (Paro) نیز به چشم میخورد؛ یک ربات ژاپنی که به شکل فُک طراحی شده است و میتواند صدایی از خود دربیاورد و سرش را نیز تکان دهد. این ربات برای راحتی افراد سالخورده بهخصوص بیماران مبتلا به آلزایمر که هنگام غروب خورشید اوقات سختی دارند و دچار بیقراری و آشفتگی حاد میشوند، ساخته شده است. کاگلین میگوید:
پارو بهجای اینکه یک گربه یا سگ باشد، یک فک است؛ زیرا مردم تجربیات زیادی با سگها و گربهها دارند و حتی بیماران مبتلا به الزایمر نیز میتوانند این عدم تشابه را تشخیص دهند. ما پارو را همانطور که هست، قبول میکنیم.
علاوهبر اینها، رباتهای پرستار متحرکی برای مراقبت از افراد سالخورده طراحی شده و نیز صندلیهای عریضی که مخصوص سالخوردگان است. روی دیوار آزمایشگاه نیز تصاویری از ابرهای کلماتی که با پیری مرتبط هستند، دیده میشود که نشاندهندهی اختلاف قابلتوجه در اصطلاحاتی است که زنان پس از دوران شغلی خود تصور میکنند (آزادی، زمان و خانواده)، با آنچه مردان تجسم میکنند (بازنشستگی، استراحت و تفریح).
کار آزمایشگاه ایجلب با یک پارادوکس شکل گرفته است. این آزمایشگاه که بهمنظور مهندسی و ترویج محصولات و خدمات جدید برای افراد سالخورده بنا شده است، بهسرعت به این موضوع پی برده که مهندسی و ترویج محصولات و خدمات جدید برای گسترش بازار پیری میتواند حتی راهی برای خروج از بازار باشد. افراد سالخورده اجناسی را که برای آنها یادآور پیری است، خریداری نمیکنند. درواقع، قبول کمک برای خارج شدن از این لباس، معادل با قبول این موضوع است که ما در این لباس زندگی میکنیم و این موجب رنجش ما میشود.
شرکت هاینز در دههی ۱۹۹۵ سعی کرد یک خط تولید غذا برای افراد سالخورده راهاندازی کند. این غذاها اساسا همان غذاهای نوزادان ولی برای افراد پیر بود. این ایده نهتنها با شکست روبهرو شد، بلکه بهگفتهی کاگلین، کل برند را نیز مسموم کرد. احتمالا ناخوشایندترین این شکستها مربوطبه دستگاه PERS بود؛ دستگاههایی که بهشکل یک آویز گردن طراحی شده بود و وقتی فشرده میشد، خدمات اورژانس را احضار میکرد. این دستگاه ساده و مؤثر بود. کاگلین میگوید مشکل اینجا است که هیچکس آن را نمیخواهد. کل نفوذ این محصول در بازار مثبت ۶۵ (بازار محصولات افراد بالاتر از ۶۵ سال)، کمتر از ۴ درصد بوده است. کاگلین توضیح میدهد:
ما محصولات را فقط برای انجام کارها نمیخریم بلکه بهخاطر چیزی که درمورد ما میگویند نیز آنها را میخریم. این آویزهای گردن یا دستبندهای مخصوص این گروه سنی، پیری را یادآوری میکند.
آزمایشگاه ایجلب به این مفهوم ابدی رسیده است که برای ما، «هویت» بیش از «سودمندی» اهمیت دارد. پژوهشگران متوجه شدهاند که موثرترین راه برای آسایش افراد مسن، ایجاد تشابه بین محصولاتی که افراد سالخورده از آنها استفاده میکنند، با آن چیزی است که در میان جوانان مرسوم است. بهترین سمعکها، آنهایی که هستند که بیشترین شباهت را با هدفونها دارند و پذیرفتنیترین دستگاههای PERS، دستگاههایی هستند که به شکل یک گوشی آیفون طراحی شدهاند. چنین همگراییهای غیرمنتظره در گذشته نیز اتفاق افتاده است.
کاگلین توضیح میدهد که دهکدههای بازنشستگی معمولا در اطراف زمینهای گلف متمرکز میشود؛ نه بهخاطر اینکه افراد سالخورده لزوما به گلف علاقمند هستند، بلکه بیشتر بهخاطر اینکه آنها استفاده از وسیلهی نقلیه کوچکی که خود و وسایل را جابهجا میکند (سبد گلف)، دوست دارند. سرویسهای TaskRabbit و Rent the Runway که فراهمآورندهی کمک فوری برای مشکلات خاص هستند، بهویژه برای جمعیت سالخورده ارزشمند هستند. کاگلین میگوید:
پارادایم غالب این است که افراد مسن فناوری جدید نمیخواهند، اما اجاق مایکروویو را میخرند. این وسیله نمیتوانست بهتر از این برای افردی که تنها زندگی میکنند، طراحی شود. این وسیله مثالی کامل از چیزی است که من آن را طراحی فوقالعاده میخوانم؛ برای افراد مسن ساخته نشده اما برای آنها عالی است. ما درحال انجام کار روی محصولاتی هستیم که برای نسل هزاره ساخته شدهاند اما برای افراد نسل انفجار مناسبتر هستند. غذاها تحویل داده میشوند؛ اینها خدمات شگفتانگیز کمک به زندگی است که میتواند به خانهی هر کسی بیاید؛ بهخصوص زنان سالخورده از کمبود ریزمغذیها نجات پیدا میکنند. بنابراین، درحالیکه نسل هزاره، این خدمات را برای راحتی خود میخواهند، نسل انفجار آنها را برای مراقبت از خود یا والدین خود میخواهند.
کاگلین مخالف تبعیض عظیم موجود در فناوری بهنفع جوانترها است. آنها در بیشتر موارد روی تولید محصولاتی برای قشر جوان جامعه تمرکز میکنند. او میگوید دلیلی برای این تبعیض وجود ندارد. او همچنین از تخصیص اشتباه منابع براساس افسانهها متنفر است: «ما اعتقاد داریم که زمان سالخوردگی در موسساتی (مثل خانه سالمندان) که به این منظور ساخته شدهاند، سپری میشود و براساس آن برنامهریزی میکنیم. اما واقعیت این است که کمتر از ۱۰ درصد از افراد به خانهی سالمندان میروند یا با کمک زندگی میکنند. صنعت مسکن درحال ساخت خانههای مناسبی برای سالخوردگان است اما ۸۷ درصد از افراد بازنشستهی مسن ترجیح میدهند در همان خانهای بمانند که در آن خاطرات خود را تجربه کردهاند.»
کاگلین درمورد پیری توضیح میدهد: «کارهای کوچک تبدیل به منبعی از اصطکاک میشوند. نه اینکه نتوانید از نردبانی بالا روید و لامپی را عوض کنید، بلکه در شرایطی قرار گرفتهاید که کسی هست سر شما فریاد بزند که با این کار خواهی افتاد و گردنت میشکند. این همان مسئلهی پیری است که باید آن را حل کنیم، ساختن خانهها و دهکدههایی برای افراد سالخورده نیاز ما نیست. این ضعف صنعت و مهندسی برای پرداختن به مشکل حقیقی پیری است که موجب عصبانیت کاگلین از تفکرات علمی درمورد گسترش زندگی میشود؛ ما قبلا زندگی را گسترش دادهایم. چیزی که ما به آن نیاز داریم، این نیست که مرگ را به تعویق بیندازیم، بلکه باید داستان جدیدی درمورد پیری بنویسیم.
افراد سالخورده اجناسی را که برای آنها یادآور پیری است، نمیخرند
پیری نقطهای ندارد، اما نبود یک نقطه است. در زمان پیری، کارآمدی فرایند تکثیر سلولی بهدلیل عدم دریافت پاداش تکاملی برای کارکردن بهصورت مؤثر، تضعیف میشود. اطلاعات مربوطبه رنگ مو یا انعطافپذیری پوست ما گم میشود و مجازاتی (ازنظر تکاملی) هم برای این شکست وجود ندارد، چرا که ما قبلا خود را تکثیر کردهایم. وقتی ما از سن تولیدمثل عبور کردیم، ژنها در هنگام نسخهبرداری درست عمل نمیکنند و به جهشها اجازهی تجمع میدهند زیرا انتخاب طبیعی دیگر اهمیتی ندارد. حتی ماشینی که میخریم، برای مدتی کار میکند، سپس خراب میشود و دیگر درست نمیشود، عوامل آسیبزنندهای مانند خوردگیها هیچگاه نمیخوابند. ما هم همینطور هستیم.
بااینحال، برخی درختان برای قرنها زنده هستند و بر حلقههای آنها اضافه میشود و بدون پیر شدن واقعی، همچنان رشد میکنند. برخی از گونهها نیز مانند انواعی از کوسهها ممکن است برای قرنها زندگی کنند. انسانها نیز در نمودار طول عمر موجودات زنده، نقاط پرتی محسوب میشوند ما نسبتبه دیگر موجودات هماندازهی خود، عمر بسیار طولانیتری داریم؛ و این حقیقت را که حیوانات کوچکتر نسبتبه بزرگترها طول عمر کمتری دارند، به چالش میکشیم. البته ما تنها موجودی نیستیم که چنین خصوصیتی دارد؛ یک مبارز مهم دیگر، موش صحرایی برهنه است که بدون اینکه بهنظر برسد پیر شده است، سالهای زیادی زندگی میکند.
این ۳۰ سال زندگی اضافهای که ما بهدست آوردهایم، باارزش است. میتوان گفت سؤال مهم این نیست که «چرا ما از بین میرویم»، بلکه این است که «چرا طبیعت به ما اجازه داده است بهمدت طولانیتری درکنار هم بمانیم؟»
شاید طول عمر بیشتر انسان، دلایل تکاملی داشته باشد. مرحلهی گذر از دوران اولیهی زندگی در انسان کند است و شاید حضور افراد سالخورده حتی اگر قادر نباشند جامعهی جدیدی ایجاد کنند، مزیتی برای گروه داشته باشد. در این رابطه، یکی از سؤالهایی که زیستشناسان تکاملی با آن مواجه هستند، این است که آیا طبیعت بهجای شایستگی فردی به شایستگی گروهی اهمیت میدهد؟»
از آزمایشگاه ایجلب بیرون میرویم. بهعقیده برخی افراد، محصولات این آزمایشگاه تنها چسب زخمی است برای مشکلی که باید بهطور اساسی حل شود. به آزمایشگاه ژنتیک هاروارد میرویم. در اینجا، زمزمههایی درمورد مخمر فناناپذیر، حکایاتی از موشهای تا ابد جوان و شایعاتی درمورد سگهای جوانشده وجود دارد و دانشمندانی که بهشدت اصرار بر این دارند که پیری یک بیماری است و باید همچون دیگر بیماریها درمان شود.
درحالیکه ۵۰ سال پیش، با اطمینان گفته میشد پیری هم جزء فرایند اجتنابناپذیر افول هرچیزی است، اکنون بسیاری از پژوهشگران بر این باورند این مسئله، اپیژنتیکی است: پیری بروز مشکلی در خواندن اطلاعات ژنتیکی سلولها است. دیوید سینکلر، ژنتیکدان هاروارد برای توضیح این موضوع، از یک تعبیر استفاده میکند: اطلاعات هر سلول، دیجیتال بوده و بهطول کامل ذخیره و بازخوانی میشود؛ ولی درمعرض انسداد ناشی از گرد و خاک و خراشهایی قرار میگیرد که روی سطح پلاستیکی یک سیدی میافتند. او میگوید: «اگر آنها را پاک کنید، جوانتر خواهید شد.»
این نخستینبار در تاریخ علم بشر نیست که نحوهی تفکر ما درمورد یک پدیدهی طبیعی تحت تاثیر ابزار ساخت بشر قرار میگیرد. مثلا وقتی که یک سویچبرد تلفن، موثرترین مکانیسم حامل دانش بود، مردم تصور میکردند مغز شبیه آن است؛ وقتی کپیهای دستگاه کپی از نسلی به نسل بعد کمرنگتر و ناخواناتر میشد، تصویر سلولهایی که تکثیر خود را متوقف میکنند، به این شکل در ذهن ما نقش بست. جورج چارچ، زیستشناس دانشگاه هاروارد میگوید:
از دیدگاه اپیژنتیک ما میتوانیم سلولها را وادار به خودترمیمی کنیم.
چارچ در زمینهی احیای گونههای منقرضشده بهخصوص ماموتهای پشمالو، پژوهشهایی انجام میدهد. یکی از جوکهای معروف او این است که بازدید از طبقهی پنجم آزمایشگاه ممنوع است؛ زیرا در آنجا ماموتها و نئاندرتالهایی زندگی میکنند. او همچنین یکی از اعضای گروهی است که در پی ساخت محصولاتی برای افراد سالخورده نیستند، بلکه میخواهند تعداد افرادی که به این محصولات نیاز پیدا میکنند را کم کنند. بهعقیدهی او، شاید سالخوردگی مشکلی نیست که نیاز باشد آن را مدیریت کنیم، بلکه اشتباهی است که باید آن را تصحیح کنیم. سینکلر حداقل در یک مورد توانسته است طول عمر مخمر را افزایش دهد و میگوید قصد دارد آزمایشهای انسانی نیز انجام دهد. او مُبلغ مزیتهای هورمسیس (hormesis) است؛ عمل القاء استرس متابولیکی بهوسیلهی تمرینهای شدید کوتاه یا روزهداری متناوب.
پژوهشهای ضدپیری عمدتا در دو جهت حرکت میکنند: ازطریق مولکولهای کوچکی که در قالب مکملهای غذایی روی میزان تولید پروتئینهای خاص تاثیر میگذارند و ازطریق مهندسی ژنتیک. در بیشتر پژوهشها، مهندسی ژنتیک شامل افزودن یا دستکاری ژنها در جوامع حیوانی و اغلب موش است. به این صورت، ژنوم موش آرایش جدیدی پیدا کرده و با استفاده از آن، یک سویهی تغییرژنتیکیدادهشده ایجاد میشود.
در مطالعات روی موشها، تغییرات ژنتیکی که موجب میشوند جوندگان مقدار بیشتری از پروتئین سیرتوئین۶ تولید کنند، منجر به افزایش طول عمر شده است (اگرچه برخی از دانشمندان تصور میکنند که این مداخله تنها به موشهای نر کمک کرده است تا بهاندازهی موشهای ماده عمر کنند). چارچ و نوآ دیویدسون، در حال انجام پژوهشی با هدف جوانکردن سگهای پیر هستند. آنها درحال انجام ژندرمانی روی سگهای نژاد بیگل هستند.
همچنین تبلیغات گستردهای در زمینهی درمان بیماری دریچهی میترال در سگهای کاوالیر کینگ چارلز اسپانیل با استفاده از ژندرمانی کردهاند. این مورد، یک بیماری درمانناپذیر وابسته به سن است که تقریبا تمام این سگ ها را از ۱۰ سالگی درگیر میکند. گروه چارچ و دیویدسون با استفاده از یک ویروس تغییرژنتیکیدادهشده، قطعهای از DNAرا وارد سلولهای کبد سگ خواهند کرد و باعث خواهند شد آنها پروتئینی را تولید کنند که از پیشرفت این بیماری جلوگیری کند. اما این پژوهشگران اهداف بزرگتری نیز در سر دارند. آنها بهدنبال یافتن اهداف دیگری برای مداخلات مبتنیبر ژن هستند. همچنین قصد دارند با مطالعهی پایگاههای دادههای ژنهای مرتبط با سن، ژنهایی را که بیان آنها همگام با افزایش سن دچار تغییر میشود، شناسایی کنند.
در بازپخش سیدی زندگی، اینها نُتهایی هستند که تضعیف یا تقویت شدهاند و دیویدسون و چارچ میخواهند آنها را به حجم مناسب برگردانند. البته این کار مشکلات زیادی به همراه دارد، بهخصوص اینکه مارکرهای زیستی بسیار کمی برای افزایش ماندگاری وجود شناخته شدهاند.
برای توصیف وضعیت مطالعهی نشانگرهای مرتبط با سن، یک پژوهشگر چنین توضیح میدهد:
ما میدانیم که وقتی سلولهای سرطانی در بدن از بین بروند، سرطان بهطور موفقیتآمیزی درمان شده است؛ اما چگونه میتوانیم با منتظر ماندن برای چند دهه و مشاهدهی زمان مرگ، دریابیم که آیا موجب عمر بیش از انتظار مردم شدهایم یا خیر. ما بهطور ایدهآل میخواهیم چیزی را پیدا کنیم که مثلا بشود آن را با یک آزمایش خون اندازهگیری کرد و ارتباط قابل اعتمادی با طول عمر فرد داشته باشد.
چارچ درزمینهی رویکرد مهندسی ژنتیک خوشبین است. او توضیح میدهد: «ما میدانیم این کار نتیجه میدهد. ما در حال حاضر توانستهایم سلولهای بنیادی جنینی را برنامهریزی مجدد کنیم؛ شما میتوانید یک سلول واقعا پیر را بردارید و آن را به یک سلول جوان تبدیل کنید. بیشتر پژوهشها روی موش انجام شده است و ما طول عمر موش را تا دوبرابر افزایش دادهایم. البته این نتیجه زیاد به چشم نمیآید؛ زیرا روی موش انجام شده است ولی اکنون داریم روی سگ نیز کار میکنیم. ما ۹ روش متفاوت برای جوانسازی مجدد سلول پیدا کردهایم. یکی از آنها، سلولهای پیر را حذف میکند؛ سلولهای پوسیدهای که تقسیمشان متوقف شده است و گرایش به ایجاد التهاب دارند و بهعنوان یک عامل مخرب برای همسایگان خود عمل میکنند. ما اکنون در مرحلهی انجام آزمایشهای بالینی روی سگها هستیم. اگر همهچیز خوب پیش برود، باید این کار را طی ۲ سال کامل کنیم و طی ۵ سال آینده مشغول ازمایشهای بالینی انسانی باشیم. من حدس میزنم آزمایشهای بالینی سگها بهخوبی پیش برود. براساس آزمایشهای انجامشده روی موشها، ما امیدواریم که اثرات، کلی و مستقل از گونهها باشند. ما در حال استفاده از همان روش ژندرمانی در موش، سگ و نیز انسان هستیم.»
البته چارچ از این موضوع نیز آگاهی دارد که درنهایت باید بتواند تأیید سازمان غذا و دارو را نیز بگیرد. او در اینباره توضیح میدهد:
ما بهجای ماندگاری، روی معکوسکردن فرایند تاکید میکنیم. علت هم تا حدودی این است که گرفتن مجوز سازمان غذا و دارو در ارتباط با معکوس کردن بیماریها نسبتبه طولانی کردن عمر آسانتر است. هدف ما افزایش ماندگاری نیست، ما فقط میخواهیم روند بیماریهای مرتبط با سن را معکوس کنیم.
دیویدسون نیز مشتاقانه این ایده را تأیید میکند:
ما میخواهیم مردم بهتر زندگی کنند، نه اینکه لزوما عمر طولانیتری داشته باشند؛ اگرچه بدیهی است که طولانیشدن عمر نیز بخشی از بهتر شدن است.
چارچ بهوضوح اشاره میکند که اینها موضوعهای نزدیکی هستند. او میگوید:
انسان تا چه زمانی میتواند رشد کند؟ اگر رویکرد ما واقعا مؤثر باشد، باید گفت هیچ محدودیتی وجود ندارد؛ اما هدف ما زندگی ابدی نیست. هدف، جوانی و سلامت است بهجای افزایش دورهی زوالی که با افزایش سن اتفاق میافتد. یکی از موضوعات جالب درمورد افرادی که بیش از صد سال زندگی پرباری دارند، این است که جوان زندگی میکنند و سپس بهسرعت از دنیا میروند. آنها اینجا هستند، خوب زندگی میکنند و سپس نیستند. این تصویر بدی نیست.
دانشمندان زیادی درمورد میزان موفقیت این رویکردها تردید دارند. شاید هنوز کسانی اشتیاق بیاندازهی اوایل قرن بیستم را در زمینهی پیوند غدد میمون به انسانها بهخاطر بیاورند؛ روشی که بهعنوان راهحل عملی مشکل پیر شدن مطرح شد. پشت این وعدههای خوشبینانه، حقیقتی غمانگیز پنهان است: اینکه حتی پژوهشهای پایهای نیز همیشه نمیتوانند یک مسئله بنیادین را حل کنند.
هرچند پیشرفتهای علمی زیادی در ژنتیک و آسیبشناسی زوال عقل حاصل شده، اما تاکنون هیچ درمان امیدوارکنندهای برای این بیماری معرفی نشده است. شمار افرادی که به سالخوردگی میرسند، کاهش نخواهد یافت بلکه حتی جمعیت بیشتری در معرض هجوم آلزایمر یا شکلهای دیگر زوال عقل قرار خواهند گرفت که در حال حاضر بیشتر در کشورهای ثروتمند با امید به زندگی بیشتر دیده میشود.
از جوانسازیهای مجدد دانشگاه هاروارد میگذریم و به آزمایشگاه پاتریک هوف در مدرسهی پزشکی آیکان در مانتساینای میرویم. در اینجا صحبت از نوآوری قریبالوقوع نیست بلکه با پژوهشهایی روبهرو میشویم که پیشرفت بسیار کندی دارند و هوف که متخصص پیری و آلزایمر است، پیچیدگیهای بسیاری را از این زمینه میبیند.
آزمایشگاه او یک در فضایی باز است که حجرههای کوچکی دارد و پژوهشگران در آنها، مغزهای جوان و پیر انواع مختلفی از جانوران را با دستگاههایی شبیه میکروسکوپ مورد مطالعه قرار میدهند. این دستگاهها چندین نوع هستند و یکی از آنها به پژوهشگران این امکان را میدهد که بتوانند ساختار عصبی را تا حد دندریتها بررسی کنند. هوف میگوید:
شغل من هنگام معرفی میکروسکوپهای دیجیتال آغاز شد. اکنون ما میتوانیم با دادههایی در حجم ترابایت کار کنیم و قادر هستیم اطلاعات مربوطبه کل شبکههای نورونی موجود در مغز یک جانور را جمعآوری کنیم. ما بافت را رنگآمیزی میکنیم، قطعه یا کل مغز را برمیداریم و برشهای بسیار نازکی از آنها تهیه میکنیم. ما همچنین میتوانیم با استفاده از آنتیبادیها جمعیت خاصی از نورونها را علامتگذاری کنیم. علاوهبر اینها، ما میتوانیم نورونها را با استفاده از یک رنگ فلورسنت رنگ کنیم.
آزمایشگاه هوف پر از مغز است. در یکی از اتاقها، قفسههایی وجود دارد که پر از جعبههایی است که هوف میگوید همهی آنها مغز هستند. او یکی از جعبهها را پایین میآورد و آن را باز میکند؛ در آن یک اسلاید وجود دارد، بههمراه چیزی که بهنظر میرسد یک پروفایل از مغز باشد. او میگوید: «این یک مغز انسان است که طی فرایند شیمیایی و با استفاده از تیمار الکلی اندازهی آن کاهش پیدا کرده است.» هوف توضیح میدهد که این مغزها بهطور نامحدود نگهداری میشوند و مثل کتاب به آزمایشگاههای دیگر قرض داده میشوند.
هوف که به مطالعهی مغز نهنگها و دلفینها نیز علاقه دارد، دوست دارد بازدیدکنندگان را به یک اتاق باز و سرد پر از مغز ببرد؛ نوعی از مجموعه کتابهای کمیاب از مغزها. در این اتاق مغزهای مختلفی وجود دارد: مغزهای انسان، میمون و دلفین. هوف میگوید: «در اینجا حتی مغز نهنگ عنبر نیز وجود دارد؛ یعنی بزرگترین مغز شناختهشده روی زمین.» او میگوید پیدا کردن مغز آببازسانان پیر دشوار است. آنهایی که به ساحل میآیند، جانوران بالغ جوان هستند و پیرها معمولا بهآرامی در دریا میمیرند.
مطالعهی آلزایمر، بهخاطر تخریب موذیانهی ذهن و شخصیتهای سالم، تبدیل به کار اصلی هوف شده است. او میگوید:
حتی در بزرگنمایی بسیار زیاد نیز تفاوت بین مغزهای انسانی پیر و جوان مشخص نیست. برای دیدن هرگونه کاهش در سازماندهی عصبی زمان پیری باید واقعا سطح بالایی از وضوح موجود باشد اما با نگاه کردن به یک مغز مبتلا به آلزایمر میتوان آتروفی را دید.
او توضیح میدهد سه دهه پیش، پژوهشهای مرتبط با آلزایمر، ارتباط دو پروتئین کلیدی را با این وضعیت نشان دادند: بتا آمیلوئید که پلاکهایی بین نورونها ایجاد میکند و پروتئین تائو که رشتههای درهم تنیدهای بین نورونها تشکیل میدهد. اهمیت نسبی این دو پروتئین مورد بحث بوده است. بسیاری از دانشمندان نتیجه گرفتند که آن پلاکها و فیبرها همانند رسوبات قهوه که صافی را میگیرد، مسیرهای ارتباطی مغز را مسدود میکنند. بهنظر میرسید پاک کردن این گرفتگیها به درمان بیماری کمک کند. اکنون ما میدانیم که اینها واقعا اثرات پاییندست هستند. چیزی که در بالادست اتفاق میافتد و موجب این رویدادها میشود، بسیار پیچیدهتر است.
مثل همیشه، مجرمان قدیمی نیز دراینمیان حضور دارند: چاقی، بیتحرکی، رژیم غذایی نامناسب و دیابت. بنابراین لاغر بمانید و ورزش کنید تا برای مدت زمان بیشتری احساس جوانی کنید. هوف میگوید:
این بیماری به اندازه کافی متنوع و نامتجانس است که روشهای درمان و پیشگیری بتوانند در چندین مسیر حرکت کنند. یکی از مسائل مهم، ترویج پیری سالم است؛ چه کاری میتوان انجام داد و از چه کارهایی باید اجتناب کرد. هر فرد سالخوردهای منحصربهفرد است و تجارب زندگی و عادات او نیز منحصربهفرد هستند. بنابراین، ما داریم به سمتی میرویم که به این جنبه توجه کنیم. همچنین ما باید درک بهتری از عوامل ایجادکننده داشته باشیم. دراینمیان به برخی از نشانگرهای جالب اشاره شده است. در سلول پروتئینهایی وجود دارد که موجب آغاز آبشاری از واکنشها میشود اما مورد هدف قرار دادن آنها بهطور اختصاصی و بدون تغییر عملکردهای دیگر، کاری بسیار دشوار است.
- 10
- 3