ایسنا نوشت: یک عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره به اینکه «تداوم و پیشرفت کشور با وحدت حوزه و دانشگاه ارتباط دارد»،گفت: اصلاح جامعه و به ثمر رسیدن انقلاب بدون وحدت حوزه و دانشگاه معنی پیدا نمیکند که در گذشته این دو از هم جدا بودند، همبستگی و وحدت در حوزه و دانشگاه بسیار موثر است.
حسن رحیمپور ازغدی در نشست «سکولاریسم در حوزه و دانشگاه» که در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد، اظهار کرد:هنوز در مشهد، قم و برخی شهرهای دیگر مطهری را به اسم مذهب لعن میکنند که حرفهای او از نظر آنها انحراف از مذهب تلقی میشود. مسائل هنوز تمام نشده و دوباره در حال تکرار شدن است. دهه ۶۰ موج سنگینی از تعابیر و پاسخهای غلط، ناقص و ادبیاتی اخلاقی، دینی و شرافتمندانه را به همراه داشت. این مسائل تمام نمیشود اما آن سخنان بارها و بارها تکرار میشود.
این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه «تداوم و پیشرفت کشور با وحدت حوزه و دانشگاه ارتباط دارد»، عنوان کرد: اصلاح جامعه و به ثمر رسیدن انقلاب بدون وحدت حوزه و دانشگاه معنی پیدا نمیکند که در گذشته این دو از هم جدا بودند. افرادی چون طالقانی، طباطبایی، باهنر، مفتح، مطهری و سایرین تلاشهای زیادی انجام دادند. امام(ره) اعتقاد داشتند که اگر این دو با هم ارتباط نداشته باشند نظام یا منزوی شده و یا در خدمت دشمن قرار میگیرند و کشور بار دیگر به دست قدرتهای فاسد میافتد. همبستگی و وحدت در حوزه و دانشگاه بسیار موثر است. هر اندیشه و فکری که در جامعه مطرح میشود و هر مدیریتی که ما مشاهده میکنیم، خروجی دانشگاه در اکثریت و حوزه در اقلیت است. پشت سر حوزه و دانشگاه خراب، جامعه و حکومت خراب است. در این ۴۰ سال برکات بسیاری در حوزه و دانشگاه اتفاق افتاد. دانشگاه با ۴۰ سال پیش قابل مقایسه نیست. دانشگاه در رابطه با تهدیدات، خطرات، رقبا، دشمنان و نیازهای دانشگاه ضعیف است اما نه نسبت به گذشته خود.
اهم اظهارات رحیم پور به شرح زیر است:
* در گذشته دانشجو به روحانی به جسم موجودی موذی و خطرناک و روحانی نیز به دانشجو به چشم کافر ونجس نگاه میکرد، آنها چنین نفرت و جهلی نسبت به هم داشتند و هیچ کدام یکدیگر را نمیشناختند، زبان مشترک نداشتند و نمیتوانستند به صورت معمولی با هم صحبت کنند. اکنون وضعیت متفاوت است. قبل از انقلاب، چند روحانی میتوانستند نامه بنویسند اما اکنون دهها مجله تخصصی قابل عرضه در جهان وجود دارد. پیشرفتها فوقالعاده و قویترین حوزه شیعه و اسلامی در جهان بوده اما حوزه در مقایسه با بیرون، واقعیتها و سوالات، خلاها و عقبماندگیهایی وجود دارد و سنگرها خالی است.
*امام خمینی(ره) بیان میکنند که مبدا تمام تحولات دانشگاه بوده و جامعه خوشبخت و بدبخت محصول حوزه و دانشگاه خوشبخت و بدبخت است، روحانی و دانشگاهی میتوانند یک ملت را خوشبخت و یا بدبخت کنند. اگر مشکلی در مدیریت وجود دارد، دانشگاهیان مشکل دارند. وجدت این نیست که هیچ اختلاف نظری وجود نداشته باشد، بلکه بحث این این است که انسجام نباید از هم بپاشد، دچار فروپاشی شویم. باید یکدیگر را تحمل کنیم، اختلاف سلیقه را نمیتوان برطرف کرد.
* وحدت این نیست که اختلاف سلیقه و انتقاد وجود نداشته باشد بلکه این موارد با وحدت قابل جمع است. وحدت این نیست که یک حرف وجود داشته باشد؛ زیرا این امر دیکتاتوری است، وحدت یعنی مشترکات را فراموش نکنیم و در برابر دشمنان که هدفشان فروپاشی انقلاب و سیستم است، با هم باشیم. باید قبل از وحدت حوزه و دانشگاه از وحدت حوزه و حوزه و همچنین وحدت دانشگاه و دانشگاه سخن گفت. وحدت به عنوان یک استراتژی ضرورت دارد که بستر آن نیز باید در چارچوب تفکر دینی باشد. وحدت مبنای توحیدی فلسفی دارد و معنای آن این نیست که همه یک حرف بزنیم بلکه نباید کشمکش کنیم. تا زمانی که عقل وجود دارد، اختلاف پیش میآید. شیعه عقلمحور است. توحید باید مبنای فکری، اعتقادی و عملی ما باشد که اینحا نقطه وحدت است. زمانی که توحید وجود داشته باشد، وحدت ایجاد میشود. در جامعه توحیدی مردم با یکدیگر دشمن نیستند و همه باید به هم کمک کنند. اتحاد دشمنان اتحاد ایمانی نیست، بلکه اتحاد بر سر منافع است.
* رب تمام عالم یکی بوده و همه از یک جا رهبری میشوند، خط آخر همه نیز یکی است و همه یک جا میرویم. زمان و مکان مانع این وحدت نیست. بدون وجود یک خدا نمیتوان متحد شد. با نگاه توحیدی نمیتوان بیتفاوت از کنار حیوانات، درختان و گیاهان گذشت. مساله بالاتر از این بوده و تنها وحدت حوزه و دانشگاه مطرح نیست، موضوع وحدت کل عالم است.
*انقلاب دخالت در امور دیگران و تسلط بر آنها نیست، بلکه کمک به مظلوم است، انقلاب برای ایجاد وحدت بود. امروز ما بحث دو خط فکری را داریم که یک خط آن در حوزه و دانشگاه با هم بوده و افرادی هستند که از ضرورت، امکان و تحقق تمدن دینی سخن میگویند و افراد دیگری نیز در حوزه و دانشگاه با هم بوده و از موضع سکولاریسم غربی یا دینداری معتقد هستند که دین در مسائل شخصی بوده و مابقی ربطی به دین ندارد، ما نیز دخالت نمیکنیم. اکنون در حالی که مبانی آنها با هم اختلاف دارد، با یکدیگر متحد شدهاند.
* این دو خط فکری معمولا چند شبهه و اشکال را مطرح میکنند. یک نگاه آنها این است که زمانی که پسوند اسلامی برای علوم مطرح میشود، آنها تنها سه علم دینی کلام، فقه و شریعت و اخلاق را میپذیرند و اگر چیزی غیر از این مفاهیم دینی به عنوان مباحث علمی مطرح شود، آن را نمیپذیرند. ما در این قضیه با هر دو جریان مشکل داریم. مباحث کلامی، فقهی و اخلاقی در عرض سایر علوم نیستند. فقه، سبک زندگی بوده و با تمام حوزههای مختلف نظر و عمل ارتباط پیدا میکند. تمام زندگی با فقه ارتباط دارد و همه شبکهای از حق و تکلیف است.در اخلاق نیز هیچ دقیقهای نیست که به اخلاق ربط نداشته باشد. کلام یا عقاید نیز با تمام مصادیق در زندگی ارتباط دارد. این سه تمام علوم را پوشش میدهند و هرچه به سعادت و شقاوت انسان، حقیقت، فضیلت و عدالت در هر رشته علمی پیدا میکند، با موارد اسلامی نیز ارتباط دارد.
* شبهه دیگر راجع به اسلامیسازی دانشگاه بوده که بیان میکنند در حوزه و تمدن اسلامی چند پیش فرض وجود دارد که کل علوم ترجمه شده غربی است و در اسلام و انقلاب تقسیم جغرافیایی صورت گرفته است. جغرافیا با علم ارتباطی ندارد و ما از لحاظ زمان و مکان علم را تقسیم نمیکنیم. این تهمت اول بوده که جغرافیایی و زمانی و مکانی تقسیم شده است. اتهام دوم این بوده که معتقدند ما منطق کنونی علم را قبول نداریم، در حالی که منظور آنها علم ۱۰۰ سال پیش یعنی پوزیتیویسم است که هنوز در دانشگاههای ما وجود دارد اما در دیگر کشورها کسی این منطق را قبول ندارد. اتهام سوم این است که بیان میکنند ما به اسم دین میخواهیم پژوهشهای علمی را تابع ارزشهای اخلاقی و دینی خود کنیم و در اولویت ایمان بر علم تاکید داریم. آنها ایمان را غیرعلمی میدانند. اگر مبنای ایمان علم بوده، بنابراین این تسلط علم بر علم است. اصل دعوا بر سر این بوده که آیا مبنای دین علم بوده یا علم تنها علم تجربی است؟
*شبهه دیگر آنها این بوده که منظور ما استخراج علوم جدید از قرآن و حدیث است، اما حرف ما این نیست، علوم جدید قابل استخراج است اما هرگز منظور ما این نبوده که دانشگاه اسلامی دانشگاهی است که تنها باید رشتههایی در آن وجود داشته باشد که مستقیم از قرآن و حدیث گرفته شده و این درست نیست که نگاه اسلامی تنها برای مسلمانان مناسب است. استفاده از عقل و تجربه زیر نور وحی بوده و معنویتی که ما تعریف میکنیم، ریشه عقلی و علمی دارد. این دو تلاش کردند تا بیان کنند که دو منطق دین و علم و دو معرفت دینی و بشری وجود دارد. این تفسرها غلط است. ما دو منطق و معرفت نداریم، معرفت یا درست و یا غلط، موضوع آن خداوند، جهان و انسان و روش آن شبیه و یا متفاوت است. سکولاریسم از اینجا شروع میشود که بیان میکنیم برخی موارد علمی و برخی دینی است. دین با معرفت شروع میشود، ایمان چیزی نیست که جای علم را پر کند که اگر جایی علم بود، ایمان نباشد و اگر جایی علم نبود، ایمان باشد، این نگاه مکتب اهل بیت(ع) نیست.
*حوزه هنوز ایدهآل نیست و باید اسلامیتر شود، هنوز کمبودها و نقصهایی وجود دارد. حوزههای علمیه نیز همانند دانشگاهها است. ما در برخی وظایف خود عقب هستیم، چند میلیون فارغالتحصیل وجود دارد اما مشکلات فراوان بوده و این ضعف دانشگاه است که نمیتواند مشکلات را حل کند. در حوزه نیز این مشکلات وجود دارد. بخشی زحمت خالصانه میکشند اما بخشی نیز سیاهی لشگر هستند. در حال حاضر ما باید ۱۰۰ تا ۲۰۰ درس خارج فقه داشته باشیم.
* اگر عقبنشینی روشنفکری و شبهروشنفکری صورت گیرد و دین حذف شود، غربی میشود که در مواردی نیز اینگونه شدیم. اگر در جایی نیز به ظواهر توجه شودو قدرت اجتهاد وجود نداشته باشد، اقلیت کوچک متدین و منزوی ایجاد میشود که اکثریت با این اوضاع دیگر دین نمیخواهند. هم دانشگاه و هم حوزه ما نسبت به قبل از انقلاب و بسیاری از کشورهای دیگر در سطح بسیار بهتری قرار دارد اما نسبت به خطرها، تهدیدها و ضرورت ها هر دو عقب ماندند، دشمن نیز در هر دو جبهه رخنه کرده است.
- 12
- 6